تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۱۸: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶: خط ۶:
<span id='link153'><span>
<span id='link153'><span>
==اثبات معاد با بيان اينكه خلقت آسمان ها و زمين به حق بوده ==
==اثبات معاد با بيان اينكه خلقت آسمان ها و زمين به حق بوده ==
و مضمون اين دو آيه شريفه يك حجت برهانى است بر ثبوت معاد، به اين بيان كه اگر فرض كنيم ماوراى اين عالم عالم ديگرى ثابت و دائم نباشد، بلكه خداى تعالى لايزال موجوداتى خلق كند، و در آخر معدوم نموده ، باز دست به خلقت موجوداتى ديگر بزند، باز همانها را معدوم كند اين را زنده كند، و سپس بميراند، و يكى ديگر را زنده كند، و همينطور الى اءلابد اين عمل را تكرار نمايد، در كارش بازيگر و كارش عبث و بيهوده خواهد بود، و بازى عبث بر خدا محال است ، پس عمل او هر چه باشد حق است ، و غرض صحيحى به دنبال دارد. در مورد بحث هم ناگزيريم قبول كنيم كه در ماوراى اين عالم عالم ديگرى هست ، عالمى باقى و دائمى كه تمامى موجودات بدانجا منتقل مى شوند، و آنچه كه در اين دنياى فانى و ناپايدار هست مقدمه است براى انتقال به آن عالم و آن عالم عبارت است از همان زندگى آخرت .
و مضمون اين دو آيه شريفه يك حجت برهانى است بر ثبوت معاد، به اين بيان كه اگر فرض كنيم ماوراى اين عالم عالم ديگرى ثابت و دائم نباشد، بلكه خداى تعالى لايزال موجوداتى خلق كند، و در آخر معدوم نموده، باز دست به خلقت موجوداتى ديگر بزند، باز همانها را معدوم كند اين را زنده كند، و سپس بميراند، و يكى ديگر را زنده كند، و همينطور الى اءلابد اين عمل را تكرار نمايد، در كارش بازيگر و كارش عبث و بيهوده خواهد بود، و بازى عبث بر خدا محال است ، پس عمل او هر چه باشد حق است، و غرض صحيحى به دنبال دارد. در مورد بحث هم ناگزيريم قبول كنيم كه در ماوراى اين عالم عالم ديگرى هست ، عالمى باقى و دائمى كه تمامى موجودات بدانجا منتقل مى شوند، و آنچه كه در اين دنياى فانى و ناپايدار هست مقدمه است براى انتقال به آن عالم و آن عالم عبارت است از همان زندگى آخرت.
و ما در باره اين برهان در تفسير آيه ۱۶ از سوره انبياء و آيه ۲۷ از سوره ((ص (( بحث مفصل كرده ايم ، بدانجا مراجعه شود.
 
و جمله ((و لكن اكثرهم لا يعلمون (( توبيخ كفار است به نادانى .
و ما در باره اين برهان در تفسير آيه ۱۶ از سوره انبياء و آيه ۲۷ از سوره ((ص (( بحث مفصل كرده ايم، بدانجا مراجعه شود.
 
و جمله ((و لكن اكثرهم لا يعلمون (( توبيخ كفار است به نادانى.
 
إِنَّ يَوْمَ الْفَصلِ مِيقَتُهُمْ أَجْمَعِينَ
إِنَّ يَوْمَ الْفَصلِ مِيقَتُهُمْ أَجْمَعِينَ
اين آيه شريفه خصوصيات و صفات آن روز را كه برهان قبلى اثباتش ‍ مى كرد بيان مى كند، و مى فرمايد در روز قيامت تمامى مردم از اولين و آخرين براى رب العالمين بپا مى خيزند.
اين آيه شريفه خصوصيات و صفات آن روز را كه برهان قبلى اثباتش ‍ مى كرد بيان مى كند، و مى فرمايد در روز قيامت تمامى مردم از اولين و آخرين براى رب العالمين بپا مى خيزند.
و اگر آن را ((يوم الفصل (( خوانده ، بدين جهت است كه خداى تعالى در آن روز بين حق و باطل جدايى مى افكند، و محق را از مبطل ، و متقى را از مجرم جدا مى كند. ممكن هم هست از اين جهت باشد كه آن روز روز قضاء فصل الهى است .
 
و اگر آن را ((يوم الفصل (( خوانده ، بدين جهت است كه خداى تعالى در آن روز بين حق و باطل جدايى مى افكند، و محق را از مبطل ، و متقى را از مجرم جدا مى كند. ممكن هم هست از اين جهت باشد كه آن روز روز قضاء فصل الهى است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۲۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۲۴ </center>
((ميقاتهم اجمعين (( - يعنى روز فصل روز ميقات همه آنان است . ممكن هم هست منظور از همه ، تمامى مردم نباشد، بلكه تمامى نامبردگان در سابق ، يعنى قوم تبع و قوم فرعون و قريش و ديگران باشد.
((ميقاتهم اجمعين (( - يعنى روز فصل روز ميقات همه آنان است . ممكن هم هست منظور از همه ، تمامى مردم نباشد، بلكه تمامى نامبردگان در سابق ، يعنى قوم تبع و قوم فرعون و قريش و ديگران باشد.
يَوْمَ لا يُغْنى مَوْلىً عَن مَّوْلًى شيْئاً وَ لا هُمْ يُنصرُونَ
يَوْمَ لا يُغْنى مَوْلىً عَن مَّوْلًى شيْئاً وَ لا هُمْ يُنصرُونَ
اين آيه شريفه ((يوم الفصل (( را بيان مى كند. و كلمه ((مولى (( به معناى كسى است كه حق دارد در امور ديگرى تصرف كند، و هم به آن كسى كه وى نسبت به او ولايت دارد اطلاق مى شود، و كلمه ((مولى (( ى اولى در آيه شريفه به معناى اول و دومى به معناى دوم است .
 
اين آيه شريفه ((يوم الفصل (( را بيان مى كند. و كلمه ((مولى (( به معناى كسى است كه حق دارد در امور ديگرى تصرف كند، و هم به آن كسى كه وى نسبت به او ولايت دارد اطلاق مى شود، و كلمه ((مولى (( ى اولى در آيه شريفه به معناى اول و دومى به معناى دوم است.
 
معنا و وجه اينكه در قيامت اغناء و نصرت نخواهد بود و مقصود از استثناء ((الا من رحم الله...((
معنا و وجه اينكه در قيامت اغناء و نصرت نخواهد بود و مقصود از استثناء ((الا من رحم الله...((
و آيه شريفه نخست اين معنا را نفى مى كند كه در آن روز كسى به درد كس ‍ ديگر بخورد. و در ثانى خبر مى دهد از اينكه در آن روز كفار يارى نخواهند شد. و فرق بين اين دو معنا اين است كه به درد خوردن و اغناء (بى نياز كردن ) در امورى است كه بى نياز كننده خودش به تنهايى و مستقلا آن امر را عهده دار شود، و براى ديگرى و عوض او انجامش دهد، و ديگرى هيچ دخالتى در آن كار نداشته باشد، ولى نصرت در جائى استعمال مى شود كه هم ناصر دخالت داشته باشد و هم منصور، چيزى كه هست دخالت منصور به تنهايى براى انجام آن كار كافى نباشد، و با نصرت ناصر تكميل گردد.
و آيه شريفه نخست اين معنا را نفى مى كند كه در آن روز كسى به درد كس ‍ ديگر بخورد. و در ثانى خبر مى دهد از اينكه در آن روز كفار يارى نخواهند شد. و فرق بين اين دو معنا اين است كه به درد خوردن و اغناء (بى نياز كردن) در امورى است كه بى نياز كننده خودش به تنهايى و مستقلا آن امر را عهده دار شود، و براى ديگرى و عوض او انجامش دهد، و ديگرى هيچ دخالتى در آن كار نداشته باشد، ولى نصرت در جائى استعمال مى شود كه هم ناصر دخالت داشته باشد و هم منصور، چيزى كه هست دخالت منصور به تنهايى براى انجام آن كار كافى نباشد، و با نصرت ناصر تكميل گردد.
 
وجه اينكه هم اغناء را نفى مى كند و هم نصرت را، اين است كه اينگونه كمك ها همه در دنيا مؤ ثر واقع مى شوند، و اسباب پيشرفت كار به شمار مى آيد، و روز قيامت روزى است كه تمامى سبب هاى دنيوى از كار مى افتد، همچنان كه قرآن كريم در جاى ديگر فرموده : ((و تقطعت بهم الاسباب (( و نيز فرموده : ((فزيلنا بينهم ((.
وجه اينكه هم اغناء را نفى مى كند و هم نصرت را، اين است كه اينگونه كمك ها همه در دنيا مؤ ثر واقع مى شوند، و اسباب پيشرفت كار به شمار مى آيد، و روز قيامت روزى است كه تمامى سبب هاى دنيوى از كار مى افتد، همچنان كه قرآن كريم در جاى ديگر فرموده : ((و تقطعت بهم الاسباب (( و نيز فرموده : ((فزيلنا بينهم ((.
إِلا مَن رَّحِمَ اللَّهُ إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ
إِلا مَن رَّحِمَ اللَّهُ إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ
اين استثناء از ضمير جمع در ((لا ينصرون (( است ، يعنى از بين همه مردم كه گفتيم يارى نمى شوند، تنها كسانى استثناء شده اند كه مورد ترحم خدا واقع شده باشند. پس مى توان گفت : اين آيه شريفه يكى از ادله شفاعت در قيامت است كه تفصيل كيفيت دلالتش در بحث شفاعت در جلد اول اين كتاب گذشت .
اين استثناء از ضمير جمع در ((لا ينصرون (( است ، يعنى از بين همه مردم كه گفتيم يارى نمى شوند، تنها كسانى استثناء شده اند كه مورد ترحم خدا واقع شده باشند. پس مى توان گفت : اين آيه شريفه يكى از ادله شفاعت در قيامت است كه تفصيل كيفيت دلالتش در بحث شفاعت در جلد اول اين كتاب گذشت .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۲۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۲۵ </center>
البته اين در صورتى است كه ضمير در ((لا ينصرون (( به عموم مردم برگردد، همچنان كه ظاهرش هم همين است ، و اما اگر تنها به كفار برگردد - آن چنان كه بعضى احتمالش را داده اند - آن وقت استثناء مذكور منقطع و بدون مستثنامنه خواهد بود، و معنايش اين مى شود كه : كفار يارى نمى شوند، و ليكن كسى كه مورد رحمت خداى تعالى قرار گيرد كه همان متقيانند، يارى مى شوند، چون آنان بى نيازند از مولائى كه به دردشان بخورد، و از ناصرى كه ياريشان دهد.
البته اين در صورتى است كه ضمير در ((لا ينصرون (( به عموم مردم برگردد، همچنان كه ظاهرش هم همين است ، و اما اگر تنها به كفار برگردد - آن چنان كه بعضى احتمالش را داده اند - آن وقت استثناء مذكور منقطع و بدون مستثنامنه خواهد بود، و معنايش اين مى شود كه: كفار يارى نمى شوند، و ليكن كسى كه مورد رحمت خداى تعالى قرار گيرد كه همان متقيانند، يارى مى شوند، چون آنان بى نيازند از مولائى كه به دردشان بخورد، و از ناصرى كه ياريشان دهد.
و اما اين احتمال كه بعضى داده اند كه استثناء متصل است و مستثنا منه لفظ مولى باشد، فسادش از بيان گذشته ما روشن گرديد، براى اينكه در معناى كلمه اغناء گفتيم كه در مواردى تحقق مى يابد كه دست خود انسان از تمامى سببهاى نجات قطع شده باشد، و آن وقت ديگرى آدمى را نجات دهد. در اين حال است كه مى گوييم : فلانى بى نياز از ما شد، و كسى كه مولائى ندارد كه بى نياز از او باشد ديگر استثناء پذير نيست ، و كسى كه به حكم ((و لا هم ينصرون (( ناصرى ندارد نيز استثناء پذير نيست ، چون گفتيم كه نصرت عبارت است از ضميمه شدن عاملى از خارج به عاملى از ناحيه خود انسان ، تا كارى از پيش برده شود. و در آيه مورد بحث كسى ممكن است يارى شود و شفيع آدمى گردد كه از ناحيه خود آدمى هم عامل نجاتى - كه عبارت است از دين پسنديده - وجود داشته باشد كه بيان مفصلش در بحث شفاعت گذشت . بله اين احتمال را مى توان با مضمون روايت شحام كه به زودى خواهد آمد توجيه نمود.
 
و اما اين احتمال كه بعضى داده اند كه استثناء متصل است و مستثنا منه لفظ مولى باشد، فسادش از بيان گذشته ما روشن گرديد، براى اينكه در معناى كلمه اغناء گفتيم كه در مواردى تحقق مى يابد كه دست خود انسان از تمامى سببهاى نجات قطع شده باشد، و آن وقت ديگرى آدمى را نجات دهد. در اين حال است كه مى گوييم: فلانى بى نياز از ما شد، و كسى كه مولائى ندارد كه بى نياز از او باشد ديگر استثناء پذير نيست، و كسى كه به حكم ((و لا هم ينصرون (( ناصرى ندارد نيز استثناء پذير نيست ، چون گفتيم كه نصرت عبارت است از ضميمه شدن عاملى از خارج به عاملى از ناحيه خود انسان ، تا كارى از پيش برده شود. و در آيه مورد بحث كسى ممكن است يارى شود و شفيع آدمى گردد كه از ناحيه خود آدمى هم عامل نجاتى - كه عبارت است از دين پسنديده - وجود داشته باشد كه بيان مفصلش در بحث شفاعت گذشت . بله اين احتمال را مى توان با مضمون روايت شحام كه به زودى خواهد آمد توجيه نمود.
 
((انه هو العزيز الرّحيم (( - يعنى او غالبى است كه هرگز مغلوب چيزى نمى شود، و چيزى نيست كه بر او غالب آيد تا بتواند از عذاب هر كس كه بخواهد عذاب كند جلوگيرش شود، و يا از افاضه خير بر كسى كه بخواهد بر او ترحم كند و به او خير برساند، مانع آيد. اين نكته هم از نظر خواننده پوشيده نيست كه بين اين دو اسم از اسماء خداى تعالى تناسبى با مضامين آيات وجود دارد كه شايد در نامهاى ديگر، آن تناسب نباشد.
((انه هو العزيز الرّحيم (( - يعنى او غالبى است كه هرگز مغلوب چيزى نمى شود، و چيزى نيست كه بر او غالب آيد تا بتواند از عذاب هر كس كه بخواهد عذاب كند جلوگيرش شود، و يا از افاضه خير بر كسى كه بخواهد بر او ترحم كند و به او خير برساند، مانع آيد. اين نكته هم از نظر خواننده پوشيده نيست كه بين اين دو اسم از اسماء خداى تعالى تناسبى با مضامين آيات وجود دارد كه شايد در نامهاى ديگر، آن تناسب نباشد.
إِنَّ شجَرَت الزَّقُّومِ طعَامُ الاَثِيمِ
إِنَّ شجَرَت الزَّقُّومِ طعَامُ الاَثِيمِ
در سابق در تفسير سوره صافات در معناى ((شجره زقوم (( سخن رفت . و اما كلمه ((اثيم (( به معناى كسى است كه در اثر تكرار يك گناه و يا گناهان بسيار روحيه اى عصيانگر و گناه دوست پيدا كرده باشد، و اين آيه تا هشت آيه بعدش حال اهل آتش را بيان مى كند.
 
در سابق در تفسير سوره صافات در معناى ((شجره زقوم (( سخن رفت. و اما كلمه ((اثيم (( به معناى كسى است كه در اثر تكرار يك گناه و يا گناهان بسيار روحيه اى عصيانگر و گناه دوست پيدا كرده باشد، و اين آيه تا هشت آيه بعدش حال اهل آتش را بيان مى كند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۲۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۲۶ </center>
كالْمُهْلِ يَغْلى فى الْبُطونِ كَغَلىِ الْحَمِيمِ
كالْمُهْلِ يَغْلى فى الْبُطونِ كَغَلىِ الْحَمِيمِ
كلمه ((مهل (( به معناى مذاب مس ، قلع و ديگر فلزات مى باشد. و كلمه ((غلى (( و كلمه ((غليان (( هر دو به معناى جوشيدن است . و كلمه ((حميم (( به معناى آب بسيار داغ است و كلمه ((كالمهل (( خبر دوم براى ((ان (( است ، همچنان كه جمله ((طعام الاثيم (( خبر اول آن است . و جمله ((يغلى فى البطون كغلى الحميم (( خبر سوم آن است ، و معناى آيه روشن مى باشد، (مى فرمايد: شجره زقوم سه خصيصه دارد، اول اينكه طعام گناه دوستان است ، و دوم اينكه چون سرب و يا مس ‍ مذاب است ، و سوم اينكه در درون شكمها چون آب جوش غليان مى كند).
 
كلمه ((مهل (( به معناى مذاب مس، قلع و ديگر فلزات مى باشد. و كلمه ((غلى (( و كلمه ((غليان (( هر دو به معناى جوشيدن است. و كلمه ((حميم (( به معناى آب بسيار داغ است و كلمه ((كالمهل (( خبر دوم براى ((ان (( است ، همچنان كه جمله ((طعام الاثيم (( خبر اول آن است. و جمله ((يغلى فى البطون كغلى الحميم (( خبر سوم آن است ، و معناى آيه روشن مى باشد، (مى فرمايد: شجره زقوم سه خصيصه دارد، اول اينكه طعام گناه دوستان است ، و دوم اينكه چون سرب و يا مس ‍ مذاب است ، و سوم اينكه در درون شكمها چون آب جوش غليان مى كند).
 
خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلى سوَاءِ الجَْحِيمِ
خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلى سوَاءِ الجَْحِيمِ
كلمه ((اعتلوا(( جمع امر حاضر از مصدر ((عتل (( است ، كه به معناى كشيدن به عنف و به زور است ، و ((سواء الجحيم (( به معناى وسط دوزخ است . و خطاب ((بگيريد او را(( به ملائكه اى است كه موكل بر آتشند. و معناى آيه اين است كه : ما به ملائكه مى گوييم اين گنه پيشه را بگيريد، و به عنف به سوى وسط دوزخ بكشيد، تا آتش از همه جهات بر او احاطه يابد. همچنان كه در جاى ديگر فرموده : ((و ان جهنم لمحيطه بالكافرين ((.
 
كلمه ((اعتلوا(( جمع امر حاضر از مصدر ((عتل (( است ، كه به معناى كشيدن به عنف و به زور است، و ((سواء الجحيم (( به معناى وسط دوزخ است. و خطاب ((بگيريد او را(( به ملائكه اى است كه موكل بر آتشند. و معناى آيه اين است كه: ما به ملائكه مى گوييم اين گنه پيشه را بگيريد، و به عنف به سوى وسط دوزخ بكشيد، تا آتش از همه جهات بر او احاطه يابد. همچنان كه در جاى ديگر فرموده : ((و ان جهنم لمحيطه بالكافرين ((.
 
ثمَّ صبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذَابِ الْحَمِيمِ
ثمَّ صبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذَابِ الْحَمِيمِ
گويا مراد از ((عذاب (( وسيله عذاب است ، و اضافه ((عذاب (( به كلمه ((حميم (( اضافه بيانيه است ، و معناى آيه اين است كه : سپس از بالاى سرش آن مايع مذاب و جوشانى كه وسيله عذاب او است بر سرش ‍ بريزيد.
 
گويا مراد از ((عذاب (( وسيله عذاب است ، و اضافه ((عذاب (( به كلمه ((حميم (( اضافه بيانيه است، و معناى آيه اين است كه: سپس از بالاى سرش آن مايع مذاب و جوشانى كه وسيله عذاب او است بر سرش ‍ بريزيد.
 
ذُقْ إِنَّك أَنت الْعَزِيزُ الْكرِيمُ
ذُقْ إِنَّك أَنت الْعَزِيزُ الْكرِيمُ
اين جمله خطابى است به گناه پيشه اى كه در حال چشيدن عذاب هاى پى در پى است . و اگر او را عزيز و كريم خواند، با اينكه در نهايت ذلت و پستى و ملامت است در حقيقت نوعى استهزاء به او است تا عذابش ‍ شديدتر گردد. چون اينگونه افراد در دنيا براى خود عزت و كرامتى قائل هستند و به هيچ وجه حاضر نيستند از آن عزت و كرامت موهوم دست بردارند، همچنان كه از آيه ((و ما اظن الساعه قائمه و لئن رجعت الى ربى ان لى عنده للحسنى (( كه حكايت گفتار همين گونه مردم است ، اين پندار به خوبى به چشم مى خورد.
اين جمله خطابى است به گناه پيشه اى كه در حال چشيدن عذاب هاى پى در پى است . و اگر او را عزيز و كريم خواند، با اينكه در نهايت ذلت و پستى و ملامت است در حقيقت نوعى استهزاء به او است تا عذابش ‍ شديدتر گردد. چون اينگونه افراد در دنيا براى خود عزت و كرامتى قائل هستند و به هيچ وجه حاضر نيستند از آن عزت و كرامت موهوم دست بردارند، همچنان كه از آيه ((و ما اظن الساعه قائمه و لئن رجعت الى ربى ان لى عنده للحسنى (( كه حكايت گفتار همين گونه مردم است ، اين پندار به خوبى به چشم مى خورد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۲۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۲۷ </center>
إِنَّ هَذَا مَا كُنتُم بِهِ تَمْترُونَ
إِنَّ هَذَا مَا كُنتُم بِهِ تَمْترُونَ
كلمه ((تمترون (( جمع مضارع حاضر از مصدر ((امتراء(( است كه به معناى شك و ترديد است ، و اين آيه شريفه هم تتمه گفتار ملائكه به گناه پيشگان است ، كه در آن ، عذاب آنها را تاءكيد و خطاكارى و لغزش آنها در دنيا را اعلام مى دارد، چون در دنيا در چيزى شك و ترديد كردند كه امروز آن را با تمام وجود خود لمس مى كنند، و به همين جهت از تحمل عذاب تعبير كرد به چشيدن ، چون وقتى بخواهند بگويند درك من نسبت به آن درد و يا آن لذت دركى تام و تمام بود، مى گويند من آن درد را چشيدم ، يا من آن لذت را چشيدم .
 
كلمه ((تمترون (( جمع مضارع حاضر از مصدر ((امتراء(( است كه به معناى شك و ترديد است، و اين آيه شريفه هم تتمه گفتار ملائكه به گناه پيشگان است، كه در آن، عذاب آنها را تاءكيد و خطاكارى و لغزش آنها در دنيا را اعلام مى دارد، چون در دنيا در چيزى شك و ترديد كردند كه امروز آن را با تمام وجود خود لمس مى كنند، و به همين جهت از تحمل عذاب تعبير كرد به چشيدن، چون وقتى بخواهند بگويند درك من نسبت به آن درد و يا آن لذت دركى تام و تمام بود، مى گويند من آن درد را چشيدم، يا من آن لذت را چشيدم.
 
ممكن هم هست آيه شريفه استيناف و كلامى نو از خداى تعالى باشد، كه بعد از ذكر حال كفار در قيامت ايشان را با آن مخاطب مى سازد. و چه بسا جمله ((كنتم به تمترون (( مؤ يد اين احتمال باشد، براى اينكه خطاب هاى سابق همه به صورت مفرد بود و در خصوص اين آيه خطاب به صيغه جمع است .
ممكن هم هست آيه شريفه استيناف و كلامى نو از خداى تعالى باشد، كه بعد از ذكر حال كفار در قيامت ايشان را با آن مخاطب مى سازد. و چه بسا جمله ((كنتم به تمترون (( مؤ يد اين احتمال باشد، براى اينكه خطاب هاى سابق همه به صورت مفرد بود و در خصوص اين آيه خطاب به صيغه جمع است .
إِنَّ الْمُتَّقِينَ فى مَقَامٍ أَمِينٍ
إِنَّ الْمُتَّقِينَ فى مَقَامٍ أَمِينٍ
كلمه ((مقام (( به معناى محل قيام ، يعنى محل ثبوت و پابرجايى هر چيز است ، و به همين جهت محل اقامت را نيز مقام گفته اند. و كلمه ((امين (( صفتى است از ((امن (( يعنى نرسيدن مكروه . و معناى جمله اين است كه : پرهيزكاران - در روز قيامت - در محلى امن از هر مكروه و از مطلق ناملايمات ثابت و مستقر مى باشند.
 
با اين بيان روشن مى شود كه نسبت دادن ((امن (( به ((مقام (( و گفتن ((مقام امين (( از باب مجاز در نسبت است ، چون گفتيم امين صفت صاحب مقام است و در ظاهر به خود مقام نسبت داده شده است .
كلمه ((مقام (( به معناى محل قيام ، يعنى محل ثبوت و پابرجايى هر چيز است ، و به همين جهت محل اقامت را نيز مقام گفته اند. و كلمه ((امين (( صفتى است از ((امن (( يعنى نرسيدن مكروه . و معناى جمله اين است كه: پرهيزكاران - در روز قيامت - در محلى امن از هر مكروه و از مطلق ناملايمات ثابت و مستقر مى باشند.
فى جَنَّتٍ وَ عُيُونٍ
 
اين جمله بيانى است براى جمله ((فى مقام امين ((. و اگر ((عيون : چشمه ها(( را هم منزلگاهى براى اهل بهشت معرفى نموده ، به اعتبار اين است كه اهل بهشت در مجاورت چشمه ها قرار دارند، و نيز بدين جهت است كه چشمه ها هم در همان بهشت ها واقعند، و اگر جنات را جمع آورده ، با اينكه ظرف و محل زندگى هر كس يك جنت است ، به اين اعتبار است كه بهشت ها داراى انواعى هستند. و يا براى اين بوده كه براى هر فرد از متقين به تنهايى يك بهشت و يا چند بهشت است .
با اين بيان روشن مى شود كه نسبت دادن ((امن (( به ((مقام (( و گفتن ((مقام امين (( از باب مجاز در نسبت است ، چون گفتيم امين صفت صاحب مقام است و در ظاهر به خود مقام نسبت داده شده است.  
 
فى جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ
 
اين جمله بيانى است براى جمله ((فى مقام امين ((. و اگر ((عيون: چشمه ها(( را هم منزلگاهى براى اهل بهشت معرفى نموده، به اعتبار اين است كه اهل بهشت در مجاورت چشمه ها قرار دارند، و نيز بدين جهت است كه چشمه ها هم در همان بهشت ها واقعند، و اگر جنات را جمع آورده، با اينكه ظرف و محل زندگى هر كس يك جنت است، به اين اعتبار است كه بهشت ها داراى انواعى هستند. و يا براى اين بوده كه براى هر فرد از متقين به تنهايى يك بهشت و يا چند بهشت است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۲۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۲۸ </center>
يَلْبَسونَ مِن سندُسٍ وَ إِستَبرَقٍ مُّتَقَبِلِينَ
يَلْبَسونَ مِن سندُسٍ وَ إِستَبرَقٍ مُّتَقَبِلِينَ
كلمه ((سندس (( به معناى پارچه نازكى است كه از ابريشم بافته شده باشد، و كلمه ((استبرق (( پارچه ضخيم ابريشمى است ، و هر دو كلمه در اصل فارسى بوده ، و به زبان عرب داخل شده است .
 
كلمه ((سندس (( به معناى پارچه نازكى است كه از ابريشم بافته شده باشد، و كلمه ((استبرق (( پارچه ضخيم ابريشمى است ، و هر دو كلمه در اصل فارسى بوده ، و به زبان عرب داخل شده است.
 
((متقابلين (( - يعنى روبروى همند تا با هم انس داشته باشند، چون نزد اهل بهشت هيچ ناملايمى نيست ، زيرا فرمود: در مقامى امين قرار دارند.
((متقابلين (( - يعنى روبروى همند تا با هم انس داشته باشند، چون نزد اهل بهشت هيچ ناملايمى نيست ، زيرا فرمود: در مقامى امين قرار دارند.
كذَلِك وَ زَوَّجْنَهُم بحُورٍ عِينٍ
 
يعنى به همين منوال است كه وصف كرديم ، و مراد از تزويج اهل بهشت با حوريان اين است كه قرين حوريان هستند، چون اين تزويج به معناى ازدواج اصطلاحى نيست ، بلكه از زوج به معناى قرين است ، كه معناى اصلى لغوى آن است .
كذَلِك وَ زَوَّجْنَاهُم بحُورٍ عِينٍ
 
يعنى به همين منوال است كه وصف كرديم ، و مراد از تزويج اهل بهشت با حوريان اين است كه قرين حوريان هستند، چون اين تزويج به معناى ازدواج اصطلاحى نيست، بلكه از زوج به معناى قرين است ، كه معناى اصلى لغوى آن است .
 
و كلمه ((حور(( جمع حوراء است ، كه به معناى زنى است كه سفيدى چشمش بسيار سفيد، و سياهى آن نيز بسيار سياه باشد، و يا به معناى زنى است كه داراى چشمانى سياه چون چشم آهو باشد. و كلمه ((عين (( جمع كلمه ((عيناء(( يعنى درشت چشم است و از ظاهر كلام خداى تعالى برمى آيد، كه حور العين غير زنان دنيايند، كه آنان نيز داخل بهشت مى شوند.
و كلمه ((حور(( جمع حوراء است ، كه به معناى زنى است كه سفيدى چشمش بسيار سفيد، و سياهى آن نيز بسيار سياه باشد، و يا به معناى زنى است كه داراى چشمانى سياه چون چشم آهو باشد. و كلمه ((عين (( جمع كلمه ((عيناء(( يعنى درشت چشم است و از ظاهر كلام خداى تعالى برمى آيد، كه حور العين غير زنان دنيايند، كه آنان نيز داخل بهشت مى شوند.
يَدْعُونَ فِيهَا بِكلِّ فَكِهَةٍ ءَامِنِينَ
 
يَدْعُونَ فِيهَا بِكلِّ فَاكِهَةٍ ءَامِنِينَ
 
يعنى تمام اقسام ميوه ها را مى طلبند، و مى خورند، در حالى كه از ضرر آنها ايمنند.
يعنى تمام اقسام ميوه ها را مى طلبند، و مى خورند، در حالى كه از ضرر آنها ايمنند.
<span id='link155'><span>
<span id='link155'><span>
==توضيح مراد از اينكه فرمود اهل بهشت جز مرگ نخستين مرگى نمى چشند و جواب ازاشكالى درباره استثناء ((==
==توضيح مراد از اينكه فرمود اهل بهشت جز مرگ نخستين مرگى نمى چشند و جواب ازاشكالى درباره استثناء ((==
الا الموته الاولى ((
الا الموته الاولى ((