تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۲۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۰۲: خط ۱۰۲:


==رابطه آيات داستان اصحاب كهف، با آيات قبل ==
==رابطه آيات داستان اصحاب كهف، با آيات قبل ==
و وجه اتصالش به آيات قبل اين است كه با اشاره به اين داستان و اينكه جاى تعجب در آن نيست همان مطالب گذشته را تاءييد مى كند، كه اگر خداى تعالى موجودات روى زمين را در نظر بشر جلوه داده ، ودلهاى آدميان را مجذوب آنها نموده تا بدانها ركون و اطمينان كنند، و توجه خود را بدانها معطوف دارند، همه به منظور امتحان است.
و وجه اتصالش به آيات قبل اين است كه:


و همچنين اگر پس از گذشتن اندك زمانى همه آنها را با خاك يكسان نموده ، از نظر انسان مى اندازد و به صورت سرابى جلوه مى دهد، همه وهمه آياتى است الهى نظير آيتى كه در داستان اصحاب كهف هست ، كه خدا خواب را بر آنان مسلط نمود ودر كنج غارى سيصد سال شمسى به خوابشان برد ووقتى بيدار شدند جز اين به نظرشان نرسيد كه يا يك روز در خواب بوده اند ويا پاره اى از روز پس مكث هر انسان در دنيا و اشتغالش به ز خارف وزينت هاى آن ودلباختگى اش نسبت به آنها وغفلتش از ما سواى آن ، خود آيتى است نظير آيتى كه در داستان اصحاب كهف است . همانطور كه آن ها وقتى بيدار شدند خيال كردند روزى ويا پاره اى از روز خوابيده اند،
با اشاره به اين داستان و اين كه جاى تعجب در آن نيست، همان مطالب گذشته را تأييد مى كند، كه اگر خداى تعالى موجودات روى زمين را در نظر بشر جلوه داده، و دل هاى آدميان را مجذوب آن ها نموده تا بدان ها ركون و اطمينان كنند، و توجه خود را بدان ها معطوف دارند، همه به منظور امتحان است.
 
و همچنين اگر پس از گذشتن اندك زمانى همه آن ها را با خاك يكسان نموده، از نظر انسان مى اندازد و به صورت سرابى جلوه مى دهد، همه و همه آياتى است الهى، نظير آيتى كه در داستان اصحاب كهف هست، كه خدا خواب را بر آنان مسلط نمود و در كنج غارى، سيصد سال شمسى به خوابشان برد، و وقتى بيدار شدند، جز اين به نظرشان نرسيد كه يا يك روز در خواب بوده اند و يا پاره اى از روز. پس مكث هر انسان در دنيا و اشتغالش به زخارف و زينت هاى آن و دلباختگى اش نسبت به آن ها و غفلتش از ماسواى آن، خود آيتى است نظير آيتى كه در داستان اصحاب كهف است. همان طور كه آن ها وقتى بيدار شدند، خيال كردند روزى و يا پاره اى از روز خوابيده اند،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه :۳۴۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه :۳۴۰ </center>
انسانها هم وقتى روز موعود را مى بينند خيال مى كنند يك روز ويا پاره اى از يك روز در دنيا مكث كرده اند، و چنانچه از اصحاب كهف سؤال شد ((كم لبثتم (( وآنها گفتند: ((لبثنا يوما اوبعض يوم (( از همه انسانها نيز در روز موعود سؤال مى شود: ((كم لبثتم فى الارض ‍ عدد سنين قالوا لبثنا يوما او بعض يوم (( ونيز مى فرمايد: ((كانهم يوم يرون ما يوعدون لم يلبثوا الاساعة من نهار((
انسان ها هم، وقتى روز موعود را مى بينند، خيال مى كنند يك روز و يا پاره اى از يك روز، در دنيا مكث كرده اند، و چنانچه از اصحاب كهف سؤال شد «كَم لَبِثتُم»، و آن ها گفتند: «لَبِثنَا يَوماً أو بَعضَ يَومٍ»، از همه انسان ها نيز، در روز موعود سؤال مى شود: «كَم لَبِثتُم فِى الأرضِ عَدَدَ سِنِين قَالُوا لَبِثنَا يَوماً أو بَعضَ يَومٍ». و نيز مى فرمايد: «كَأنَّهُم يَومَ يَرَونَ مَا يُوعَدُونَ لَم يَلبَثُوا إلّا سَاعَةً مِن نَهَارٍ».
 
پس آيت اصحاب كهف در بين ساير آيات الهى، پيشامدى نوظهور و عجيب نيست، بلكه داستانى است كه همه روزه، و تا شب و روزى هست، تكرار مى گردد.
 
پس گويا خداى تعالى، بعد از آن كه فرمود: «فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفسَكَ عَلَى آثَارِهِم إن لَم يُؤمِنُوا بِهَذَا الحَدِيثِ أسَفاً... صَعِيداً جُرُزاً»، رسول گرامى خود را خطاب مى كند كه: گويا تو متوجه نشدى كه اشتغال مردم به دنيا و ايمان نياوردنشان به اين داستان، به خاطر تعلقى كه به زينت هاى زمين دارند، خود آيتى است نظير آيت خوابيدن اصحاب كهف در غار، و به همين جهت اندوهناك شدى، تا حدّى كه خواستى از غصه خودت را بكشى، و خيال كردى كه داستان اصحاب كهف، يك داستان استثنایى و نوظهور و عجيب است، و حال آن كه اين داستان، عين داستان زندگى مردم دنياپرست است.


پس آيت اصحاب كهف در بين ساير آيات الهى پيشامدى نوظهور و عجيب نيست ، بلكه داستانى است كه همه روزه ، وتا شب وروزى هست ، تكرار مى گردد. پس گويا خداى تعالى بعد از آنكه فرمود: ((فلعلك باخع نفسك على اثارهم ان لم يؤمنوا بهذا الحديث اسفا... صعيدا جرزا(( رسول گرامى خود را خطاب مى كند كه: گويا تومتوجه نشدى كه اشتغال مردم به دنيا وايمان نياوردنشان به اين داستان به خاطر تعلقى كه به زينت هاى زمين دارند، خود آيتى است نظير آيت خوابيدن اصحاب كهف در غار، وبه همين جهت اندوهناك شدى تا حدى كه خواستى از غصه خودت را بكشى ، وخيال كردى كه داستان اصحاب كهف يك داستان استثنائى ونوظهور وعجيب است ، وحال آنكه اين داستان عين داستان زندگى مردم دنياپرست است .
و اگر صريحا رسول گرامش را خطاب نكرد، خواست تا نسبت غفلت به ساحت مقدس او نداده باشد. علاوه بر اين كه كنايه از تصريح رساتر است.


و اگر صريحا رسول گرامش را خطاب نكرد خواست تا نسبت غفلت به ساحت مقدس اونداده باشد، علاوه بر اينكه كنايه از تصريح رساتر است .
اين، آن معنايى است كه با تدبّر در وجه و چگونگى اتصال اين داستان با آيات قبلش به دست مى آيد. و به همين منوال، آيات بعدى هم - كه مربوط به آن دو مرد است كه يكى از آن ها صاحب دو باغ بود و آيات بعد از آن، كه مربوط است به قصه موسى و همسفرش - معنا مى شود كه به زودى بيانش خواهد آمد.  


اين آن معنايى است كه با تدبر در وجه وچگونگى اتصال اين داستان با آيات قبلش به دست مى آيد. وبه همين منوال آيات بعدى هم - كه مربوط به آن دومرد است كه يكى از آنها صاحب دوباغ بود وآيات بعد از آن ، كه مربوط است به قصه موسى وهمسفرش - معنا مى شود كه به زودى بيانش خواهد آمد. البته مفسرين ديگر در وجه اتصال آيات اين قصه به ما قبل خود وجوه ديگرى ذكر كرده اند كه موجه نيستند، و فائده اى در نقل آنها نيست.
البته مفسران ديگر، در وجه اتصال آيات اين قصه به ماقبل خود، وجوه ديگرى ذكر كرده اند كه موجّه نيستند، و فایده اى در نقل آن ها نيست.


«'''أَمْ حَسِبْت أَنَّ أَصحَب الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كانُوا مِنْ ءَايَاتِنَا عجَباً'''»:
«'''أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصحَابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كانُوا مِنْ آيَاتِنَا عجَباً'''»:


((حسبان (( به معناى پندار ومظنه است ، و((كهف (( به معناى مغاره اى است كه در كوه باشد، وفرق آن را با ((مغاره (( از نظر لغت اين است كه كهف از مغاره وسيع تر وبزرگتر است .
«حسبان»، به معناى پندار و مظنّه است، و «كهف»، به معناى مغاره اى است كه در كوه باشد، و فرق آن را با «مغاره»، از نظر لغت، اين است كه كهف از مغاره، وسيع تر و بزرگتر است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۳۴۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۳۴۱ </center>
و غار همان كهف است ، ليكن در صورتى كه كوچك باشد وكلمه ((رقيم (( از ((رقم (( است كه هم به معناى نوشتن است وهم به معناى خط. پس ((رقيم (( در واقع به معناى ((مرقوم (( است ، چون در موارد بسيارى وزن فعيل به معناى مفعول مى آيد، مانند ((جريح (( كه به معناى ((مجروح (( و((قتيل (( كه به معناى مقتول است . وكلمه ((عجب (( مصدر وبه معناى ((تعجب (( است كه اگر به صورت وصف (عجب ) تعبير شده نه به صورت فعل (تعجب ) به منظور مبالغه است .
و غار، همان كهف است، ليكن در صورتى كه كوچك باشد. و كلمه «رقيم»، از «رقم» است كه هم به معناى نوشتن است و هم به معناى خط.  
 
پس «رقيم» در واقع، به معناى «مرقوم» است. چون در موارد بسيارى، وزن «فعيل» به معناى مفعول مى آيد. مانند «جريح»، كه به معناى «مجروح» و «قتيل»، كه به معناى مقتول است. و كلمۀ «عجب»، مصدر و به معناى «تعجب» است، كه اگر به صورت وصف (عجب) تعبير شده، نه به صورت فعل (تعجب)، به منظور مبالغه است.
<span id='link227'><span>
<span id='link227'><span>