۱۴٬۲۱۶
ویرایش
خط ۱۳۱: | خط ۱۳۱: | ||
==بحث روايتى == | ==بحث روايتى == | ||
در كتاب | در كتاب توحيد، به سند خود، از حمزة بن ربيع، از كسى كه او نام برد، روايت كرده كه گفته است: در مجلس ابى جعفر «عليه السلام» بودم كه «عَمرو بن عُبَيد» بر او وارد شد و گفت: فدايت شوم! اين كه در قرآن آمده «وَ مَن يَحلُل عَلَيهِ غَضَبِى فَقَد هَوَى»، چگونه غضبى است؟ | ||
فرمود: غضب | فرمود: غضب او، عقاب است. اى عَمرو! هر كه بپندارد كه خداى عزوجل، از حالى به حالى ديگر منتقل مى شود و حال قبلى را از دست مى دهد، او را به صفت مخلوق توصيف كرده است. چون خداى عزوجل دستخوش و تحت تأثير هيچ عاملى قرار نمى گيرد و چيزى او را دگرگون نمى سازد. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۷۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۷۸ </center> | ||
مؤلف: طبرسى، در احتجاج، روايتى بدون سند، در معناى اين حديث آورده است. | |||
و در | و در كافى، به سند خود، از عبدالرحمان بن ابى ليلى، از ابى عبداللّه، امام صادق «عليه السلام» روايت آورده كه فرمود: | ||
خداى تعالى قبول نمى كند مگر عمل صالح را، و نيز قبول نمى كند مگر وفاى به شرط و عهد را. پس هر كس به شرط خدا وفا كند و آنچه را كه او در عهد خود قيد كرده، به كار بندد، به آنچه نزد وى است، مى رسد و وعده خود را تكميل كرده. زيرا خداى تعالى، بندگان خود را به راه هدايت خبر داده و براى آنان در آن راه هدايت، علامت ها نصب كرده و بيان كرده كه چگونه آن راه را سلوك كنند، و فرموده «وَ إنِّى لَغَفَّارٌ لِمَن تَابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحاً ثُمَّ اهتَدَى». و نيز فرموده: «إنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ المُتَّقِينَ». پس هر كس، از خدا در آنچه دستور داده بترسد، خداى را مؤمن ملاقات مى كند، مؤمن به آنچه رسول خدا آورده. | |||
و در مجمع البيان گفته است : امام ابى جعفر | و در مجمع البيان گفته است: امام ابى جعفر «عليه السلام» فرموده: مقصود از جملۀ «ثُمَّ اهتَدَى»، اهتداء به ولايت اهل بيت است. زيرا به خدا سوگند، اگر كسى خدا را در تمام عمرش در بين ركن و مقام عبادت كند، آنگاه بدون ولايت ما بميرد، به صورت، در آتشش مى كند. | ||
و اين روايت را، حاكم ابوالقاسم حسكانى، به سند خود، نقل نموده و عياشى هم، در تفسير خود، به چند طريق نقل كرده است. | |||
و | مؤلف: كافى هم آن را به سند خود، از سُدَير، از آن جناب آورده. و قمى در تفسيرش، به سند خود، از حارث بن عمر، از آن جناب، و نيز ابن شهرآشوب، در مناقب، از ابى الجارود و ابى الصباح كناسى، از امام صادق و از ابى حمزه، از امام سجاد نظير آن را روايت كرده اند. چيزى كه هست، در اين چند روايت، به جاى كلمۀ «اهتداء به ولايت اهل بيت»، «اهتداء به ما اهل بيت» آمده است. | ||
و مراد از ولايت در آن حديث، ولايت امور مردم در دين و دنيا است، كه معنايش همان مرجعيت است در اخذ معارف دين و شرايع آن و در اداره امور مجتمع. | |||
همچنان كه رسول خدا، به نصّ قرآن كريم، داراى چنين ولايتى بود، و در امثال آيه «النَّبِىُّ أولَى بِالمُؤمِنِينَ مِن أنفُسِهِم»، بدان تصريح شده. سپس اين مقام بعد از پيغمبر، براى عترت او قرار داده شد. آيه ولايت در قرآن كريم و احاديث متواترى كه از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» رسيده، از قبيل حديث «ثقلين» و حديث «منزلت» و نظایر آن دو، بر اين مسأله دلالت دارند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۷۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۷۹ </center> | ||
<span id='link206'><span> | <span id='link206'><span> | ||
و اما | آيه مذكور، هرچند در بين آياتى قرار دارد كه روى سخن در آن ها با بنى اسرائيل است، و ظاهرش همين است، وليكن مقيد به هيچ خصوصيتى كه مختص به آنان باشد و نگذارد شامل ديگران گردد، نيست، بلكه در غير بنى اسرائيل نيز جارى است، همان طور كه در ايشان جارى است. | ||
اما اين كه در بنى اسرائيل جارى است، براى اين است كه موسى «عليه السلام» نيز، از جهت اين كه امام در امت خود بود، چنين ولايتى داشته، آن مقدار كه ساير انبياء در امت خود داشته اند. چون امت موسى نيز، مأمور بوده اند به وسيله آن جناب، اهتداء يابند و در تحت ولايت او قرار گيرند. | |||
و اما اين كه گفتيم مختص به بنى اسرائيل نبوده، شامل حال ديگران نيز مى شود، براى اين است كه آيه شريفه، عام است و مختص به يك قوم و دو قوم نيست. مقام ولايت در زمان رسول خدا، مردم را به ولايت او و بعد از آن جناب، به ولايت ائمه هدى راهنمايى مى كند. پس ولايت، يك ولايت است و به هر كس مى خواهد منسوب باشد، يك معنا دارد. | |||
==مراد از ولايت اهل بيت «ع»، كدام نوع ولایت است == | |||
حال كه اين معنا معلوم شد، به خوبى برايت روشن گرديد كه كلام آلوسى، در تفسير روح المعانى، از درجه اعتبار ساقط است. وى بعد از نقل روايت سابق، كه ما از مجمع از امام ابى جعفر آورديم، مى گويد: | |||
«ولايت ائمه اهل بيت و محبت ايشان، مطلبى است كه نزد ما اهل سنت، جاى هيچ اشكال نيست، و ما نيز به وجوب آن معتقديم، وليكن حمل كلمۀ «اهتداء» در آيه مورد بحث در اين مسأله، با اين كه اين كلمه در آيه اى قرار دارد كه خطاب در آن به بنى اسرائيل معاصر موسى «عليه السلام» است، صحيح نيست، و مستلزم اين است كه بگویيم: خداى تعالى، ائمه اهل بيت را براى بنى اسرائيل نيز معرفى نموده و ولايت آن حضرات را بر آنان نيز واجب كرده است و اين مطلب در اخبار صحيح نرسيده است». اين بود آن مقدار حاجت از كلام آلوسى. | |||
و چيزى كه او را در اشتباه انداخته اين است كه او ولايت را به معناى محبت گرفته است و آنگاه آيه را مخصوص به بنى اسرائيل دانسته و چنين نتيجه گرفته كه جمله ((ثم اهتدى (( نمى تواند ناظر به اهل بيت باشد، غافل از اينكه ولايت در هيچ يك از آياتى كه درباره آن هست مخصوص به معناى محبت نيست ، بلكه به معناى مالكيت تدبير و صاحب اختيار | و چيزى كه او را در اشتباه انداخته اين است كه او ولايت را به معناى محبت گرفته است و آنگاه آيه را مخصوص به بنى اسرائيل دانسته و چنين نتيجه گرفته كه جمله ((ثم اهتدى (( نمى تواند ناظر به اهل بيت باشد، غافل از اينكه ولايت در هيچ يك از آياتى كه درباره آن هست مخصوص به معناى محبت نيست ، بلكه به معناى مالكيت تدبير و صاحب اختيار | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۸۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۸۰ </center> | ||
و تصرف قانونى در امورى است كه تصرف در آنها مستلزم پيروى و تبعيت ديگران و وجوب طاعت او بر ديگران باشد، و اين همان معنايى است كه ائمه اهل بيت آن را براى خود ادعاء مى كنند و اما صرف محبت معنايى است كه اگر واژه ولايت را توسعه دهيم شامل آن مى شود، چون بيرون از معناى حقيقى كلمه است ، بلكه از لوازم عاديه معناى حقيقى است كه ادله مودت ذى القربى از آيه و روايت به مطابقه برآن دلالت دارد. | و تصرف قانونى در امورى است كه تصرف در آنها مستلزم پيروى و تبعيت ديگران و وجوب طاعت او بر ديگران باشد، و اين همان معنايى است كه ائمه اهل بيت آن را براى خود ادعاء مى كنند و اما صرف محبت معنايى است كه اگر واژه ولايت را توسعه دهيم شامل آن مى شود، چون بيرون از معناى حقيقى كلمه است ، بلكه از لوازم عاديه معناى حقيقى است كه ادله مودت ذى القربى از آيه و روايت به مطابقه برآن دلالت دارد. | ||
<span id='link208'><span> | <span id='link208'><span> | ||
==روايت مفصلى در داستان سامرى و گوساله پرستى بنىاسرائيل از تقسير قمى == | ==روايت مفصلى در داستان سامرى و گوساله پرستى بنىاسرائيل از تقسير قمى == | ||
براى ((ولايت اهل (( بيت غير از اين دو معنايى كه گفتيم - يكى حقيقى و ديگرى از لوازم آن - معناى ديگرى نيز هست كه معناى سوم آن مى شود، و آن اين است كه خداوند اداره اءمور بندگان خود را به دارنده آن مقام واگذار كند و از آن پس او مدبر امور بندگان و متصرف در شؤ ون ايشان باشد، خداوند اين مقام را به او به خاطر اخلاصش در عبوديت بدهد و اين ولايت در اصل و بالاءصاله از خدا است و او است ولى و بس و غير از او كسى ولى نيست و اگر اهل بيت به چنين ولايتى منسوب شوند به خاطر اين است كه ايشان از سابقين و از اولين امتند، و ايشان اين باب را گشوده اند. اين معنا نيز به معناى دوم از لوازم معناى حقيقى است و از باب توسع در نسبت ، لفظ را در آن استعمال مى كنيم همانطور كه صراط مستقيم در كلام خداى تعالى بالاصاله منسوب به خدا است و به نوعى توسع به كسانى كه مورد انعام خدا قرار گرفته اند خدا از قبيل نبيين و صديقين و شهداء و صالحين منسوب مى شود. | براى ((ولايت اهل (( بيت غير از اين دو معنايى كه گفتيم - يكى حقيقى و ديگرى از لوازم آن - معناى ديگرى نيز هست كه معناى سوم آن مى شود، و آن اين است كه خداوند اداره اءمور بندگان خود را به دارنده آن مقام واگذار كند و از آن پس او مدبر امور بندگان و متصرف در شؤ ون ايشان باشد، خداوند اين مقام را به او به خاطر اخلاصش در عبوديت بدهد و اين ولايت در اصل و بالاءصاله از خدا است و او است ولى و بس و غير از او كسى ولى نيست و اگر اهل بيت به چنين ولايتى منسوب شوند به خاطر اين است كه ايشان از سابقين و از اولين امتند، و ايشان اين باب را گشوده اند. اين معنا نيز به معناى دوم از لوازم معناى حقيقى است و از باب توسع در نسبت ، لفظ را در آن استعمال مى كنيم همانطور كه صراط مستقيم در كلام خداى تعالى بالاصاله منسوب به خدا است و به نوعى توسع به كسانى كه مورد انعام خدا قرار گرفته اند خدا از قبيل نبيين و صديقين و شهداء و صالحين منسوب مى شود. |
ویرایش