گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۲۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۳۱: خط ۱۳۱:


==بحث روايتى ==
==بحث روايتى ==
در كتاب توحيد به سند خود از حمزه بن ربيع از كسى كه او نام برد روايت كرده كه گفته است : در مجلس ابى جعفر (عليه السلام ) بودم كه عمرو بن عبيد بر او وارد شد و گفت : فدايت شوم اينكه در قرآن آمده ((و من يحلل عليه غضبى فقد هوى (( چگونه غضبى است ؟
در كتاب توحيد، به سند خود، از حمزة بن ربيع، از كسى كه او نام برد، روايت كرده كه گفته است: در مجلس ابى جعفر «عليه السلام» بودم كه «عَمرو بن عُبَيد» بر او وارد شد و گفت: فدايت شوم! اين كه در قرآن آمده «وَ مَن يَحلُل عَلَيهِ غَضَبِى فَقَد هَوَى»، چگونه غضبى است؟


فرمود: غضب او عقاب است ، اى عمرو هر كه بپندارد كه خداى عز و جل از حالى به حالى ديگر منتقل مى شود و حال قبلى را از دست مى دهد، او را به صفت مخلوق توصيف كرده است ، چون خداى عزوجل دستخوش و تحت تاءثير هيچ عاملى قرار نمى گيرد و چيزى او را دگرگون نمى سازد.
فرمود: غضب او، عقاب است. اى عَمرو! هر كه بپندارد كه خداى عزوجل، از حالى به حالى ديگر منتقل مى شود و حال قبلى را از دست مى دهد، او را به صفت مخلوق توصيف كرده است. چون خداى عزوجل دستخوش و تحت تأثير هيچ عاملى قرار نمى گيرد و چيزى او را دگرگون نمى سازد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۷۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۷۸ </center>
مؤ لف : طبرسى در احتجاج روايتى بدون سند در معناى اين حديث آورده است .
مؤلف: طبرسى، در احتجاج، روايتى بدون سند، در معناى اين حديث آورده است.


و در كافى به سند خود از عبد الرحمان بن ابى ليلى ، از ابى عبد اللّه امام صادق (عليه السلام ) روايت آورده كه فرمود: خداى تعالى قبول نمى كند مگر عمل صالح را و نيز قبول نمى كند مگر وفاى به شرط و عهد را، پس هر كس به شرط خدا وفا كند و آنچه را كه او در عهد خود قيد كرده به كار بندد، به آنچه نزد وى است مى رسد و وعده خود را تكميل كرده ، زيرا خداى تعالى بندگان خود را به راه هدايت خبر داده و براى آنان در آن راه هدايت ، علامتها نصب كرده و بيان كرده كه چگونه آن راه را سلوك كنند، و فرموده و ((انى لغفار لمن تاب و آمن و عمل صالحا ثم اهتدى (( و نيز فرموده : ((انما يتقبل اللّه من المتقين (( پس هر كس ‍ از خدا در آنچه دستور داده بترسد خداى را مؤ من ملاقات مى كند مؤ من به آنچه رسول خدا آورده .
و در كافى، به سند خود، از عبدالرحمان بن ابى ليلى، از ابى عبداللّه، امام صادق «عليه السلام» روايت آورده كه فرمود:  


روايتى كه بنابرآن مقصود از جمله : ((ثم اهتدى (( در آيه : ((و انى لغفار لمن تاب...(( ولايت اهل بيت (عليهم السلام ) است
خداى تعالى قبول نمى كند مگر عمل صالح را، و نيز قبول نمى كند مگر وفاى به شرط و عهد را. پس هر كس به شرط خدا وفا كند و آنچه را كه او در عهد خود قيد كرده، به كار بندد، به آنچه نزد وى است، مى رسد و وعده خود را تكميل كرده. زيرا خداى تعالى، بندگان خود را به راه هدايت خبر داده و براى آنان در آن راه هدايت، علامت ها نصب كرده و بيان كرده كه چگونه آن راه را سلوك كنند، و فرموده «وَ إنِّى لَغَفَّارٌ لِمَن تَابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحاً ثُمَّ اهتَدَى». و نيز فرموده: «إنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ المُتَّقِينَ». پس هر كس، از خدا در آنچه دستور داده بترسد، خداى را مؤمن ملاقات مى كند، مؤمن به آنچه رسول خدا آورده.


و در مجمع البيان گفته است : امام ابى جعفر (عليه السلام ) فرموده : مقصود از جمله ((ثم اهتدى (( اهتداء به ولايت اهل بيت است ، زيرا به خدا سوگند اگر كسى خدا را در تمام عمرش در بين ركن و مقام عبادت كند، آنگاه بدون ولايت ما بميرد به صورت ، در آتشش مى كند و اين روايت را حاكم ابو القاسم حسكانى به سند خود نقل نموده و عياشى هم در تفسير خود به چند طريق نقل كرده است .
و در مجمع البيان گفته است: امام ابى جعفر «عليه السلام» فرموده: مقصود از جملۀ «ثُمَّ اهتَدَى»، اهتداء به ولايت اهل بيت است. زيرا به خدا سوگند، اگر كسى خدا را در تمام عمرش در بين ركن و مقام عبادت كند، آنگاه بدون ولايت ما بميرد، به صورت، در آتشش مى كند.  


مؤ لف : كافى هم آن را به سند خود از سدير از آنجناب آورده و قمى در تفسيرش به سند خود از حارث بن عمر از آن جناب و نيز ابن شهر آشوب در مناقب از ابى الجارود و ابى الصباح كناسى از امام صادق و از ابى حمره از امام سجاد نظير آن را روايت كرده اند، چيزى كه هست در اين چند روايت به جاى كلمه ((اهتداء به ولايت اهل بيت ((، ((اهتداء به ما اهل بيت (( آمده است .
و اين روايت را، حاكم ابوالقاسم حسكانى، به سند خود، نقل نموده و عياشى هم، در تفسير خود، به چند طريق نقل كرده است.


و مراد از ولايت در آن حديث ولايت امور مردم در دين و دنيا است كه معنايش همان مرجعيت است در اخذ معارف دين و شرايع آن و در اداره امور مجتمع .
مؤلف: كافى هم آن را به سند خود، از سُدَير، از آن جناب آورده. و قمى در تفسيرش، به سند خود، از حارث بن عمر، از آن جناب، و نيز ابن شهرآشوب، در مناقب، از ابى الجارود و ابى الصباح كناسى، از امام صادق و از ابى حمزه، از امام سجاد نظير آن را روايت كرده اند. چيزى كه هست، در اين چند روايت، به جاى كلمۀ «اهتداء به ولايت اهل بيت»، «اهتداء به ما اهل بيت» آمده است.


همچنانكه رسول خدا به نص قرآن كريم داراى چنين ولايتى بود، و در امثال آيه ((النبى اولى بالمؤ منين من انفسهم (( بدان تصريح شده . سپس اين مقام بعد از پيغمبر براى عترت او قرار داده شد. آيه ولايت در قرآن كريم و احاديث متواترى كه از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم )
و مراد از ولايت در آن حديث، ولايت امور مردم در دين و دنيا است، كه معنايش همان مرجعيت است در اخذ معارف دين و شرايع آن و در اداره امور مجتمع.
 
همچنان كه رسول خدا، به نصّ قرآن كريم، داراى چنين ولايتى بود، و در امثال آيه «النَّبِىُّ أولَى بِالمُؤمِنِينَ مِن أنفُسِهِم»، بدان تصريح شده. سپس اين مقام بعد از پيغمبر، براى عترت او قرار داده شد. آيه ولايت در قرآن كريم و احاديث متواترى كه از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» رسيده، از قبيل حديث «ثقلين» و حديث «منزلت» و نظایر آن دو، بر اين مسأله دلالت دارند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۷۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۷۹ </center>
رسيده از قبيل حديث ((ثقلين (( و حديث ((منزلت (( و نظائر آن دو، بر اين مساءله دلالت دارند.
<span id='link206'><span>
<span id='link206'><span>
آيه مذكور هر چند در بين آياتى قرار دارد كه روى سخن در آنها با بنى اسرائيل است ، و ظاهرش همين است ، و ليكن مقيد به هيچ خصوصيتى كه مختص به آنان باشد و نگذارد شامل ديگران گردد نيست ، بلكه در غير بنى اسرائيل نيز جارى است ، همانطور كه در ايشان جارى است ، اما اينكه در بنى اسرائيل جارى است، براى اين است كه موسى (عليه السلام )نيز از جهت اينكه امام در امت خود بود چنين ولايتى داشته ، آن مقدار كه ساير انبياء در امت خود داشته اند، چون امت موسى نيز ماءمور بوده اند به وسيله آن جناب اهتداء يابند و در تحت ولايت او قرار گيرند.


و اما اينكه گفتيم مختص به بنى اسرائيل نبوده شامل حال ديگران نيز مى شود، براى اين است كه آيه شريفه عام است و مختص به يك قوم و دو قوم نيست ، مقام ولايت در زمان رسول خدا مردم را به ولايت او و بعد از آن جناب به ولايت ائمه هدى راه نمايى مى كند، پس ولايت ، يك ولايت است و به هر كس مى خواهد منسوب باشد يك معنا دارد.
آيه مذكور، هرچند در بين آياتى قرار دارد كه روى سخن در آن ها با بنى اسرائيل است، و ظاهرش همين است، وليكن مقيد به هيچ خصوصيتى كه مختص به آنان باشد و نگذارد شامل ديگران گردد، نيست، بلكه در غير بنى اسرائيل نيز جارى است، همان طور كه در ايشان جارى است.
 
اما اين كه در بنى اسرائيل جارى است، براى اين است كه موسى «عليه السلام» نيز، از جهت اين كه امام در امت خود بود، چنين ولايتى داشته، آن مقدار كه ساير انبياء در امت خود داشته اند. چون امت موسى نيز، مأمور بوده اند به وسيله آن جناب، اهتداء يابند و در تحت ولايت او قرار گيرند.
 
و اما اين كه گفتيم مختص به بنى اسرائيل نبوده، شامل حال ديگران نيز مى شود، براى اين است كه آيه شريفه، عام است و مختص به يك قوم و دو قوم نيست. مقام ولايت در زمان رسول خدا، مردم را به ولايت او و بعد از آن جناب، به ولايت ائمه هدى راهنمايى مى كند. پس ولايت، يك ولايت است و به هر كس مى خواهد منسوب باشد، يك معنا دارد.
 
==مراد از ولايت اهل بيت «ع»، كدام نوع ولایت است ==
 
حال كه اين معنا معلوم شد، به خوبى برايت روشن گرديد كه كلام آلوسى، در تفسير روح المعانى، از درجه اعتبار ساقط است. وى بعد از نقل روايت سابق، كه ما از مجمع از امام ابى جعفر آورديم، مى گويد:
 
«ولايت ائمه اهل بيت و محبت ايشان، مطلبى است كه نزد ما اهل سنت، جاى هيچ اشكال نيست، و ما نيز به وجوب آن معتقديم، وليكن حمل كلمۀ «اهتداء» در آيه مورد بحث در اين مسأله، با اين كه اين كلمه در آيه اى قرار دارد كه خطاب در آن به بنى اسرائيل معاصر موسى «عليه السلام» است، صحيح نيست، و مستلزم اين است كه بگویيم: خداى تعالى، ائمه اهل بيت را براى بنى اسرائيل نيز معرفى نموده و ولايت آن حضرات را بر آنان نيز واجب كرده است و اين مطلب در اخبار صحيح نرسيده است». اين بود آن مقدار حاجت از كلام آلوسى.


حال كه اين معنا معلوم شد، به خوبى برايت روشن گرديد كه كلام آلوسى در تفسير روح المعانى از درجه اعتبار ساقط است ، وى بعد از نقل روايت سابق كه ما از مجمع از امام ابى جعفر آورديم مى گويد: ولايت ائمه اهل بيت و محبت ايشان مطلبى است كه نزد ما اهل سنت جاى هيچ اشكال نيست ، و ما نيز به وجوب آن معتقديم ، و ليكن حمل كلمه ((اهتداء(( در آيه مورد بحث در اين مساءله ، با اينكه اين كلمه در آيه اى قرار دارد كه خطاب در آن به بنى اسرائيل معاصر موسى (عليه السلام ) است صحيح نيست ، و مستلزم اين است كه بگوئيم : خداى تعالى ائمه اهل بيت را براى بنى اسرائيل نيز معرفى نموده و ولايت آن حضرات را بر آنان نيز واجب كرده است و اين مطلب در اخبار صحيح نرسيده است ، اين بود آن مقدار حاجت از كلام آلوسى .


اشاره به سه معناى ((ولايت (( و اينكه مراد از ولايت اهل بيت (عليهم السلام ) كدامين است
و چيزى كه او را در اشتباه انداخته اين است كه او ولايت را به معناى محبت گرفته است و آنگاه آيه را مخصوص به بنى اسرائيل دانسته و چنين نتيجه گرفته كه جمله ((ثم اهتدى (( نمى تواند ناظر به اهل بيت باشد، غافل از اينكه ولايت در هيچ يك از آياتى كه درباره آن هست مخصوص به معناى محبت نيست ، بلكه به معناى مالكيت تدبير و صاحب اختيار
و چيزى كه او را در اشتباه انداخته اين است كه او ولايت را به معناى محبت گرفته است و آنگاه آيه را مخصوص به بنى اسرائيل دانسته و چنين نتيجه گرفته كه جمله ((ثم اهتدى (( نمى تواند ناظر به اهل بيت باشد، غافل از اينكه ولايت در هيچ يك از آياتى كه درباره آن هست مخصوص به معناى محبت نيست ، بلكه به معناى مالكيت تدبير و صاحب اختيار
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۸۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۸۰ </center>
و تصرف قانونى در امورى است كه تصرف در آنها مستلزم پيروى و تبعيت ديگران و وجوب طاعت او بر ديگران باشد، و اين همان معنايى است كه ائمه اهل بيت آن را براى خود ادعاء مى كنند و اما صرف محبت معنايى است كه اگر واژه ولايت را توسعه دهيم شامل آن مى شود، چون بيرون از معناى حقيقى كلمه است ، بلكه از لوازم عاديه معناى حقيقى است كه ادله مودت ذى القربى از آيه و روايت به مطابقه برآن دلالت دارد.
و تصرف قانونى در امورى است كه تصرف در آنها مستلزم پيروى و تبعيت ديگران و وجوب طاعت او بر ديگران باشد، و اين همان معنايى است كه ائمه اهل بيت آن را براى خود ادعاء مى كنند و اما صرف محبت معنايى است كه اگر واژه ولايت را توسعه دهيم شامل آن مى شود، چون بيرون از معناى حقيقى كلمه است ، بلكه از لوازم عاديه معناى حقيقى است كه ادله مودت ذى القربى از آيه و روايت به مطابقه برآن دلالت دارد.
<span id='link208'><span>
<span id='link208'><span>
==روايت مفصلى در داستان سامرى و گوساله پرستى بنىاسرائيل از تقسير قمى ==
==روايت مفصلى در داستان سامرى و گوساله پرستى بنىاسرائيل از تقسير قمى ==
براى ((ولايت اهل (( بيت غير از اين دو معنايى كه گفتيم - يكى حقيقى و ديگرى از لوازم آن - معناى ديگرى نيز هست كه معناى سوم آن مى شود، و آن اين است كه خداوند اداره اءمور بندگان خود را به دارنده آن مقام واگذار كند و از آن پس او مدبر امور بندگان و متصرف در شؤ ون ايشان باشد، خداوند اين مقام را به او به خاطر اخلاصش در عبوديت بدهد و اين ولايت در اصل و بالاءصاله از خدا است و او است ولى و بس ‍ و غير از او كسى ولى نيست و اگر اهل بيت به چنين ولايتى منسوب شوند به خاطر اين است كه ايشان از سابقين و از اولين امتند، و ايشان اين باب را گشوده اند. اين معنا نيز به معناى دوم از لوازم معناى حقيقى است و از باب توسع در نسبت ، لفظ را در آن استعمال مى كنيم همانطور كه صراط مستقيم در كلام خداى تعالى بالاصاله منسوب به خدا است و به نوعى توسع به كسانى كه مورد انعام خدا قرار گرفته اند خدا از قبيل نبيين و صديقين و شهداء و صالحين منسوب مى شود.
براى ((ولايت اهل (( بيت غير از اين دو معنايى كه گفتيم - يكى حقيقى و ديگرى از لوازم آن - معناى ديگرى نيز هست كه معناى سوم آن مى شود، و آن اين است كه خداوند اداره اءمور بندگان خود را به دارنده آن مقام واگذار كند و از آن پس او مدبر امور بندگان و متصرف در شؤ ون ايشان باشد، خداوند اين مقام را به او به خاطر اخلاصش در عبوديت بدهد و اين ولايت در اصل و بالاءصاله از خدا است و او است ولى و بس ‍ و غير از او كسى ولى نيست و اگر اهل بيت به چنين ولايتى منسوب شوند به خاطر اين است كه ايشان از سابقين و از اولين امتند، و ايشان اين باب را گشوده اند. اين معنا نيز به معناى دوم از لوازم معناى حقيقى است و از باب توسع در نسبت ، لفظ را در آن استعمال مى كنيم همانطور كه صراط مستقيم در كلام خداى تعالى بالاصاله منسوب به خدا است و به نوعى توسع به كسانى كه مورد انعام خدا قرار گرفته اند خدا از قبيل نبيين و صديقين و شهداء و صالحين منسوب مى شود.
۱۴٬۲۱۶

ویرایش