تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۲۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۶۸: خط ۱۶۸:


==بخش ديگرى از داستان موسى «ع»: رفتن به كوه طور، گوساله پرستى بنى اسرائيل و... ==
==بخش ديگرى از داستان موسى «ع»: رفتن به كوه طور، گوساله پرستى بنى اسرائيل و... ==
«'''وَ مَا أَعْجَلَك عَن قَوْمِك يَمُوسى ... لِترْضى'''»:
«'''وَ مَا أَعْجَلَك عَن قَوْمِك يَا مُوسى... لِترْضى'''»:


اين آيه حكايت گفتگويى است كه ميان خداى سبحان و موسى درباره ميعاد طور واقع شده كه آن هنگامى كه تورات در طور نازل مى شد، و داستانش در سوره اعراف مفصلا آمده .
اين آيه، حكايت گفتگويى است كه ميان خداى سبحان و موسى، درباره ميعاد طور واقع شده، كه آن هنگامى كه تورات در طور نازل مى شد، و داستانش در سوره «اعراف» مفصلا آمده.


ظاهر سياق مى رساند كه پرسش خداى تعالى پرسش از علت جلو افتادن موسى از بنى اسرائيل در رفتن به طور است ، گويا جا داشت موسى بايستد تا قوم خود را هم همراه ببرد يعنى با هم بروند، چرا او عجله كرد و جلو افتاد؟ ((و ما اعجلك عن قومك يا موسى - اى موسى ! چه چيزى تو را بر آن وا داشت كه از قومت جلو بيفتى ؟(( در پاسخ عرضه داشت : ((هم اولاء على اثرى (( يعنى قوم من اين است ، دارند دنبالم مى آيند، و به زودى به من ملحق مى شوند،
ظاهر سياق مى رساند كه پرسش خداى تعالى، پرسش از علت جلو افتادن موسى از بنى اسرائيل در رفتن به طور است. گويا جا داشت موسى بايستد تا قوم خود را هم همراه ببرد. يعنى با هم بروند، چرا او عجله كرد و جلو افتاد؟ «وَ مَا أعجَلَكَ عَن قَومِكَ يَا مُوسَى: اى موسى! چه چيزى تو را بر آن واداشت كه از قومت جلو بيفتى»؟ در پاسخ عرضه داشت: «هُم أُولَاءِ عَلَى أثَرِى». يعنى قوم من اين است، دارند دنبالم مى آيند، و به زودى به من ملحق مى شوند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۶۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۶۶ </center>
«'''و عجلت اليك رب لترضى'''» - و من براى رضاى تو عجله كردم (( (يعنى علت عجله ام تحصيل رضاى تو بود((
«وَ عَجِلتُ إلَيكَ رَبِّ لِتَرضَى»: و من براى رضاى تو عجله كردم. (يعنى علت عجله ام، تحصيل رضاى تو بود).


ظاهرا مراد از ((قوم (( كه فرموده : دنبال سر موسى بودند، آن هفتاد نفرى باشد كه بر اى ميقات پروردگارش انتخاب كرده بود، چون از ظاهر اينكه هارون را خليفه خود در بنى اسرائيل كرد، و نيز از ساير جهات داستان ، و اينكه در آيات بعد به قومش مى فرمايد: ((افطال عليكم العهد - آيا براى اينكه دير برگشتم چنين كرديد؟(( بر مى آيد كه منظور اين نبوده كه تمامى بنى اسرائيل را در طور حاضر كند، و با همه آنان حركت نمايد.
ظاهرا مراد از «قوم» كه فرموده: دنبال سر موسى بودند، آن هفتاد نفرى باشد كه براى ميقات پروردگارش انتخاب كرده بود. چون از ظاهر اين كه هارون را خليفه خود در بنى اسرائيل كرد، و نيز از ساير جهات داستان، و اين كه در آيات بعد به قومش مى فرمايد: «أفَطَالَ عَلَيكُمُ العَهدُ: آيا براى اين كه دير برگشتم، چنين كرديد»؟ بر مى آيد كه منظور اين نبوده كه تمامى بنى اسرائيل را در طور حاضر كند، و با همه آنان حركت نمايد.


و اما اينكه اين سؤ ال خداى تعالى چه وقت صورت گرفته در ابتداى حضور موسى در ميعاد طور يا در اواخر آن ؟ آيه شريفه با هر دو مى سازد، چون سؤ ال از اينكه چرا عجله كردى غير از خود عجله است كه مقارن با سير و ملاقات است ، و همينكه احتمال داديم سؤ ال در ابتداى ورود موسى به طور نبوده باشد اين احتمال هم موجه مى شود كه با در نظر گرفتن اينكه گمراه شدن بنى اسرائيل به وسيله سامرى به خاطر دير كردن موسى بوده ، جمله ((فانا قد فتنا قومك من بعدك (( در اواخر روزهاى ميقات به موسى ابلاغ شده است ، و ديگر حاجتى به آن چاره جوييهايى كه مفسرين در توجيه آيات ذكر كرده اند نيست .
و اما اين كه اين سؤال خداى تعالى چه وقت صورت گرفته، در ابتداى حضور موسى در ميعاد طور، يا در اواخر آن؟ آيه شريفه با هر دو مى سازد. چون سؤال از اين كه چرا عجله كردى، غير از خود عجله است، كه مقارن با سير و ملاقات است. و همين كه احتمال داديم سؤال در ابتداى ورود موسى به طور نبوده باشد، اين احتمال هم موجه مى شود كه با در نظر گرفتن اين كه گمراه شدن بنى اسرائيل به وسيله سامرى، به خاطر دير كردن موسى بوده، جمله «فَإنَّا قَد فَتَنَّا قَومَكَ مِن بَعدِكَ» در اواخر روزهاى ميقات به موسى ابلاغ شده است، و ديگر حاجتى به آن چاره جويی هايى كه مفسران در توجيه آيات ذكر كرده اند، نيست.


«'''قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَك مِن بَعْدِك وَ أَضلَّهُمُ السامِرِى'''»:
«'''قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَك مِن بَعْدِك وَ أَضلَّهُمُ السَّامِرِى'''»:


كلمه ((فتنه (( به معناى امتحان و اختبار است و اگر اضلال را به سامرى - كه گوساله را درست كرده و بنى اسرائيل را به عبادت آن وا داشت - نسبت داده ، به خاطر اين بوده كه سامرى يكى از عوامل ضلالت آنان بوده .
كلمۀ «فتنه»، به معناى امتحان و اختبار است، و اگر «اضلال» را به سامرى - كه گوساله را درست كرده و بنى اسرائيل را به عبادت آن واداشت - نسبت داده، به خاطر اين بوده كه سامرى يكى از عوامل ضلالت آنان بوده.


و حرف ((فاء(( در جمله ((فانا قد فتنا قومك (( براى تعليل است و مطلبى را كه از مفهوم سياق بر مى آيد تعليل مى كند، زيرا از قول موسى كه گفت : ((هم اولاء على اثرى (( فهميده مى شود كه مردمش در هنگام بيرون آمدنش وضع خوبى داشته اند، و پيش آمدى كه مايه دلواپسى موسى در غيبتش باشد پيش نيامده بود، و چون از ناحيه آنان خاطرش جمع بوده خطاب شده كه خيلى خاطر جمع نباش ما بعد از آمدنت آنان را آزموديم ، درست از امتحان در نيامدند و گمراه شدند.
و حرف «فاء» در جملۀ «فَإنَّا قَد فَتَنَّا قَومَكَ»، براى تعليل است و مطلبى را كه از مفهوم سياق بر مى آيد، تعليل مى كند. زيرا از قول موسى كه گفت: «هُم أُولَاءِ عَلَى أثَرِى» فهميده مى شود كه مردمش در هنگام بيرون آمدنش، وضع خوبى داشته اند، و پيشامدى كه مايه دلواپسى موسى در غيبتش باشد، پيش نيامده بود، و چون از ناحيه آنان خاطرش جمع بوده، خطاب شده كه خيلى خاطر جمع نباش، ما بعد از آمدنت، آنان را آزموديم، درست از امتحان در نيامدند و گمراه شدند.


و كلمه ((قومك (( با اينكه ممكن بود بفرمايد: ((فانا قد فتناهم (( از باب به كار بردن اسم ظاهر در جاى ضمير است ، و شايد مراد از آن غير قوم در آيه قبلى باشد، يعنى مراد از آن در اين آيه عموم مردم باشد، و مراد از قوم در آيه قبلى آن هفتاد نفرى باشد كه براى بردن ميقات انتخاب نموده بود.
و كلمۀ «قَومَكَ»، با اين كه ممكن بود بفرمايد: «فَإنّا قَد فَتَنَّاهُم»، از باب به كار بردن اسم ظاهر در جاى ضمير است، و شايد مراد از آن، غير قوم در آيه قبلى باشد. يعنى مراد از آن در اين آيه، عموم مردم باشد. و مراد از قوم در آيه قبلى، آن هفتاد نفرى باشد كه براى بردن ميقات انتخاب نموده بود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۶۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۶۷ </center>
«'''فَرَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِهِ غَضبَانَ أَسِفاً... فَأَخْلَفْتُم مَّوْعِدِى'''»:
«'''فَرَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِهِ غَضبَانَ أَسِفاً... فَأَخْلَفْتُم مَّوْعِدِى'''»:


كلمه ((غضبان (( صفت مشبهه از ماده غضب است ، و همچنين كلمه ((اسفا(( كه از اسف با دو فتحه و به معناى اندوه و شدت غضب است ، و كلمه ((موعد(( به معناى وعده ، و ((اخلاف موعد(( به معناى خلف وعده است ، موسى (عليه السلام ) وقتى از ميقات برگشت و آن وضع را ديد سخت در خشم شد و پس از چند جمله گفت : چرا وعده اى كه داديد كه بعد از من نيكو جانشينيم كنيد تا من برگردم خلف كرده عهد مرا شكستيد؟ مؤ يد اين معنا آيه ديگرى است كه همين معنا را مى رساند و مى فرمايد: ((بئسما خلفتمونى من بعدى ((
كلمۀ «غَضبَان»، صفت مشبهه از مادۀ «غَضَب» است. و همچنين كلمۀ «أسِفا»، كه از «أسَف» - با دو فتحه و به معناى اندوه و شدت غضب است. و كلمۀ «مَوعد»، به معناى وعده، و «اخلاف موعد»، به معناى خُلف وعده است.


و معناى آيه مورد بحث اين است كه موسى به قوم خود برگشت در حالى كه غضبناك و سخت خشمگين - و يا اندوهناك - بود و شروع كرد به ملامت ايشان بر كارى كه كرده بودند و گفت : اى قوم مگر پروردگارتان وعده نيكو نداد و آن اين بود كه تورات را بر ايشان نازل كند كه در آن حكم خدا است و عمل به آن مايه سعادت دنيا و آخرت ايشان است و يا اين بود كه ايشان را از شر دشمن نجات داده ، در زمين مكنتشان دهد، و به نعمتهايى بزرگ اختصاصشان بدهد ((افطال عليكم العهد - آيا من دير كردم ((؟ كه مقصود دير شدن ، دير شدن مدت مفارقت موسى از ايشان است ، به طورى كه از برگشتن وى ماءيوس شده ، نظامشان مختل شده است ((ام اردتم ان يحل عليكم غضب من ربكم - و يا خواستيد غضبى از پروردگارتان به شما برسد((؟ پس به اين منظور با كفر به خدا راه طغيان پيش گرفتيد، و بعد از ايمان به خدا به پرستش گوساله پرداختيد، ((فاخلفتم موعدى ((، و وعده اى كه به من داديد كه بعد از رفتنم نيكو جانشينيم كنيد تخلف كرديد.
موسى «عليه السلام» وقتى از ميقات برگشت و آن وضع را ديد، سخت در خشم شد و پس از چند جمله گفت: چرا وعده اى كه داديد كه بعد از من نيكو جانشينی ام كنيد تا من برگردم، خُلف كرده، عهد مرا شكستيد؟ مؤيد اين معنا، آيه ديگرى است كه همين معنا را مى رساند و مى فرمايد: «بِئسَمَا خَلَفتُمُونِى مِن بَعدِى».


و چه بسا در معناى جمله ((فاخلفتم موعدى معانى ديگرى گفته شده :
و معناى آيه مورد بحث، اين است كه:  


مثلا بعضى گفته اند كه : خلف كردن بنى اسرائيل وعده موسى را، اين بوده كه موسى دستور داده بود دنبال او به ميقات بروند و ايشان نرفتند. و بعضى ديگر گفته اند كه : موسى دستور داده بود هارون را اطاعت كنند، تا او برگردد، ولى خلف وعده كردند. و از اين قبيل اقوال ديگر.
موسى به قوم خود برگشت، در حالى كه غضبناك و سخت خشمگين - و يا اندوهناك - بود و شروع كرد به ملامت ايشان بر كارى كه كرده بودند و گفت: اى قوم! مگر پروردگارتان وعده نيكو نداد و آن، اين بود كه تورات را بر ايشان نازل كند كه در آن حكم خدا است و عمل به آن، مايه سعادت دنيا و آخرت ايشان است.
 
و يا اين بود كه ايشان را از شرّ دشمن نجات داده، در زمين مكنتشان دهد، و به نعمت هايى بزرگ اختصاصشان بدهد: «أفَطَالَ عَلَيكُمُ العَهدُ: آيا من دير كردم»، كه مقصود دير شدن، دير شدن مدت مفارقت موسى از ايشان است، به طورى كه از برگشتن وى مأيوس شده، نظامشان مختل شده است: «أم أرَدتُم أن يَحِلَّ عَلَيكُم غَضَبٌ مِن رَبِّكُم: و يا خواستيد غضبى از پروردگارتان به شما برسد»؟ پس به اين منظور با كفر به خدا راه طغيان پيش گرفتيد، و بعد از ايمان به خدا، به پرستش گوساله پرداختيد. «فَأخلَفتُم مَوعِدِى»، و وعده اى كه به من داديد كه بعد از رفتنم نيكو جانشينی ام كنيد، تخلف كرديد.
 
و چه بسا در معناى جمله «فَأخلَفتُم مَوعِدِى»، معانى ديگرى گفته شده:
 
مثلا بعضى گفته اند كه: خُلف كردن بنى اسرائيل وعده موسى را، اين بوده كه موسى دستور داده بود دنبال او به ميقات بروند و ايشان نرفتند.  
 
و بعضى ديگر گفته اند كه: موسى دستور داده بود هارون را اطاعت كنند، تا او برگردد، ولى خلف وعده كردند. و از اين قبيل اقوال ديگر.


«'''قَالُوا مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَك بِمَلْكِنَا...'''»:
«'''قَالُوا مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَك بِمَلْكِنَا...'''»:


كلمه ((ملك (( - به فتح ميم و سكون لام - مصدر از ((ملك - يملك (( است ، و گويا مراد از جمله ،
كلمه «مَلك» - به فتح ميم و سكون لام - مصدر از «ملك - يملك» است. و گويا مراد از جمله: «مَا أخلَفنَا مَوعِدَكَ بِمَلكِنَا» اين باشد كه ما با اختيار خود، تو را مخالفت و وعده ات را خُلف نكرديم، - همچنان كه بعضى اين طور معنا كرده اند -
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۶۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۶۸ </center>
«'''ما اخلفنا موعدك بملكنا'''» - اين باشد كه ما با اختيار خود تو را مخالفت و وعده ات را خلف نكرديم ، - همچنانكه بعضى اينطور معنا كرده اند - و ممكن هم هست مراد اين باشد كه ما از اموال و ملك خود چيزى براى ساختن گوساله مصرف نكرديم ، تا در اين امر قصد عمدى داشته باشيم و ليكن ما اموال و اثقال و زيور آلات قوم را حمل مى كرديم ، (چون خسته شديم ) آنرا انداختيم سامرى برداشت و در كوره ريخت ، و با آن اين گوساله را درست كرد.


كلمه ((اوزار(( جمع ((وزر((، به معناى ثقل و سنگينى است و كلمه ((زينت (( به معناى زيور است ، مانند گردن بند و گوشواره و دستبند، و كلمه ((قذف (( و ((القاء(( و ((نبذ(( هر سه به يك معنا است و آن عبارت است از طرح و انداختن .
و ممكن هم هست مراد اين باشد كه ما از اموال و ملك خود، چيزى براى ساختن گوساله مصرف نكرديم، تا در اين امر قصد عمدى داشته باشيم، وليكن ما اموال و اثقال و زيورآلات قوم را حمل مى كرديم، (چون خسته شديم)، آن را انداختيم، سامرى برداشت و در كوره ريخت، و با آن اين گوساله را درست كرد.
 
كلمۀ «أوزَار»، جمع «وِزر»، به معناى ثقل و سنگينى است. و كلمۀ «زينت»، به معناى زيور است. مانند گردنبند و گوشواره و دستبند. و كلمۀ «قذف» و «القاء» و «نبذ»، هر سه به يك معنا است و آن، عبارت است از طرح و انداختن.


و معناى اينكه گفتند: ((و لكنا حملنا اوزارا...((، اين است كه ((ليكن بارهايى از زيور آلات قوم با ما بود(( و بعيد نيست كه مقصود قوم فرعون باشد - و ما آنها را انداختيم و اين چنين سامرى آنها را بينداخت - يعنى در آتش بينداخت و يا او نيز هر چه در دست داشت مانند ما بينداخت و آنگاه گوساله را بيرون آورد.
و معناى اين كه گفتند: «وَ لَكِنَّا حُمِّلنَا أوزَاراً...»، اين است كه «ليكن بارهايى از زيورآلات قوم با ما بود»، و بعيد نيست كه مقصود قوم فرعون باشد - و ما آن ها را انداختيم و اين چنين سامرى آن ها را بينداخت - يعنى در آتش بينداخت. و يا او نيز، هر چه در دست داشت، مانند ما بينداخت و آنگاه گوساله را بيرون آورد.


«'''فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسداً لَّهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَذَا إِلَهُكمْ وَ إِلَهُ مُوسى فَنَسىَ'''»:
«'''فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسداً لَّهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَذَا إِلَهُكمْ وَ إِلَهُ مُوسى فَنَسىَ'''»:


در كلمه ((اخرج (( دلالتى است بر اينكه كيفيت ساختن گوساله پنهانى و دور از مردم بوده ، چون فرموده گوساله اى برايشان بيرون آورد، و كلمه ((جسد(( به معناى جثه اى است كه جان نداشته باشد، و به هيچ وجه بر بدن جاندار اطلاق نمى شود، اين نيز دلالت دارد بر اينكه گوساله مذكور بى جان بوده ، و در آن هيچ اثرى از آثار حيات نبوده ، و كلمه ((خوار(( - به ضمه خاء - به معناى آواز گوساله است .
در كلمۀ «أخرَجَ»، دلالتى است بر اين كه كيفيت ساختن گوساله پنهانى و دور از مردم بوده. چون فرموده گوساله اى برايشان بيرون آورد، و كلمۀ «جسد»، به معناى جثه اى است كه جان نداشته باشد، و به هيچ وجه بر بدن جاندار اطلاق نمى شود. اين نيز، دلالت دارد بر اين كه گوساله مذكور بى جان بوده، و در آن هيچ اثرى از آثار حيات نبوده، و كلمۀ «خُوَار» - به ضمّه خاء - به معناى آواز گوساله است.


و چه بسا مفسرين جمله ((فكذلك القى السامرى فاخرج لهم ...(( را كلامى مستقل گرفته اند كه يا كلام خداى سبحان و بعد از خاتمه كلام قوم است كه گفتند ((فقذ فناها(( و يا از كلام خود قوم است ، و بنابر نظريه اين مفسرين ضمير در كلمه ((قالوا(( به بعض قوم بر مى گردد، و ضمير در ((فاخرج لهم (( به بعض ديگر قوم ، همچنانكه ظاهر هم همين است .
و چه بسا مفسران جملۀ «فَكَذَلِكَ ألقَى السَّامِرىُّ فَأخرَجَ لَهُم...» را كلامى مستقل گرفته اند، كه يا كلام خداى سبحان و بعد از خاتمه كلام قوم است كه گفتند «فَقَذَفنَاهَا»، و يا از كلام خود قوم است. و بنابر نظريه اين مفسران، ضمير در كلمۀ «قَالُوا» به بعض قوم بر مى گردد، و ضمير در «فَأخرَجَ لَهُم» به بعض ديگر قوم، همچنان كه ظاهر هم همين است.


و ضمير در ((نسى (( به قول بعضى از مفسرين به موسى بر مى گردد، و معنا اين است كه گفتند: اين است معبود شما و معبود موسى ، ولى موسى اين معبود خود را فراموش كرده و با اينكه اينجا است او به جستجوى آن به (كوه ) طور رفته . بعضى ديگر گفته اند ضمير آن به
و ضمير در «نَسِىَ»، به قول بعضى از مفسران، به موسى بر مى گردد، و معنا اين است كه گفتند: اين است معبود شما و معبود موسى، ولى موسى اين معبود خود را فراموش كرده و با اين كه اينجا است، او به جستجوى آن به (كوه) طور رفته.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۶۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۶۹ </center>
سامرى بر مى گردد و مراد از آن فراموش كردن خداى تعالى است بعد از آنكه به ياد او بود، چون به او ايمان آورده بود و معنايش اين است كه سامرى بعد از آنكه به پروردگارش ايمان آورده بود او را فراموش كرده ، عملى انجام داد كه قوم را گمراه نمود.
بعضى ديگر گفته اند: ضمير آن، به سامرى بر مى گردد و مراد از آن، فراموش كردن خداى تعالى است، بعد از آن كه به ياد او بود. چون به او ايمان آورده بود، و معنايش اين است كه: سامرى، بعد از آن كه به پروردگارش ايمان آورده بود، او را فراموش كرده، عملى انجام داد كه قوم را گمراه نمود.


و ظاهر جمله ((فقالوا هذا الهكم و اله موسى (( از آنجا كه نسبت گفتن را به جمع داده و فرمود: ((گفتند(( اين است كه در قضيه ساختن گوساله ، افراد ديگرى همدست سامرى بوده اند.
و ظاهر جملۀ «فَقَالُوا هَذَا إلَهُكُم وَ إلَه مُوسَى»، از آن جا كه نسبت گفتن را به جمع داده و فرمود: «گفتند»، اين است كه در قضيه ساختن گوساله، افراد ديگرى همدست سامرى بوده اند.


«'''أَ فَلا يَرَوْنَ أَلا يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلاً وَ لا يَمْلِك لهَُمْ ضرًّا وَ لا نَفْعاً'''»:
«'''أَ فَلا يَرَوْنَ أَلّا يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلاً وَ لا يَمْلِكُ لهَُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً'''»:


اين فقره از آيات مورد بحث ، پرستندگان گوساله را توبيخ مى فرمايد به اينكه : چيزى را پرستيدند كه مى دانند جوابگوى ايشان نيست و دعايشان را مستجاب نمى كند، و مالك نفع و ضررى از ايشان نيست تا ضررى را از آنان دفع و نفعى را به سويشان جلب كند و از ضروريات عقل هاى خود ايشان است كه رب و معبود بايد دعاى پرستنده خود را مستجاب كند و ضرر او را دفع نموده منافع را به سويش جلب نمايد و خلاصه مالك نفع و ضرر معبود و مربوبش باشد.
اين فقره از آيات مورد بحث، پرستندگان گوساله را توبيخ مى فرمايد به اين كه: چيزى را پرستيدند كه مى دانند جوابگوى ايشان نيست و دعايشان را مستجاب نمى كند، و مالك نفع و ضررى از ايشان نيست، تا ضررى را از آنان دفع و نفعى را به سويشان جلب كند. و از ضروريات عقل هاى خود ايشان است كه ربّ و معبود، بايد دعاى پرستنده خود را مستجاب كند و ضرر او را دفع نموده، منافع را به سويش جلب نمايد و خلاصه مالك نفع و ضرر معبود و مربوبش باشد.


«'''وَ لَقَدْ قَالَ لهَُمْ هَارُونُ مِن قَبْلُ يَقَوْمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِ وَ إِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمَانُ فَاتَّبِعُونى وَ أَطِيعُوا أَمْرِى'''»:
«'''وَ لَقَدْ قَالَ لهَُمْ هَارُونُ مِن قَبْلُ يَقَوْمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِ وَ إِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمَانُ فَاتَّبِعُونى وَ أَطِيعُوا أَمْرِى'''»:


در اين فقره توبيخ و سرزنش ايشان را تاءكيد نموده و تقرير جرم آنان را بيشتر مى كند، و معنايش اين است كه ايشان علاوه بر اينكه به احكام ضرورى عقولشان و تذكرات آن متذكر نگشته از پرستش گوساله دست بر نمى دارند، و به چشم خود نمى بينند، و به عقل خود تعقل نمى كنند، از طريق گوش نيز متذكر نگشته و به آنچه كه به گوششان مى رسد اعتناء نمى نمايند، چون پيامبرشان هارون به ايشان گفت كه اين گوساله فتنه اى است كه بدان مبتلا شده اند، و پروردگارشان خداى رحمان عز و جل است و واجب است او را كه پيامبرشان است پيروى و اطاعت كنند.
در اين فقره، توبيخ و سرزنش ايشان را تأكيد نموده و تقرير جرم آنان را بيشتر مى كند، و معنايش اين است كه: ايشان علاوه بر اين كه به احكام ضرورى عقولشان و تذكرات آن متذكر نگشته، از پرستش گوساله دست بر نمى دارند، و به چشم خود نمى بينند، و به عقل خود تعقل نمى كنند، از طريق گوش نيز متذكر نگشته و به آنچه كه به گوششان مى رسد، اعتناء نمى نمايند. چون پيامبرشان هارون، به ايشان گفت كه اين گوساله، فتنه اى است كه بدان مبتلا شده اند، و پروردگارشان، خداى رحمان عزوجل است و واجب است او را كه پيامبرشان است، پيروى و اطاعت كنند.


ولى سخن او را رد كرده و گفتند: ((لن نبرح عليه عاكفين حتى يرجع الينا موسى (( اين گوساله را مى پرستيم تا آنكه موسى نزد ما برگردد و ببينيم او درباره گوساله چه مى گويد و چه دستور مى دهد.
ولى سخن او را رد كرده و گفتند: «لَن نَبرَحَ عَلَيهِ عَاكِفِينَ حَتّى يَرجِعَ إلَينَا مُوسَى». اين گوساله را مى پرستيم تا آن كه موسى نزد ما برگردد و ببينيم او درباره گوساله چه مى گويد و چه دستور مى دهد.


«'''قَالَ يَا هَارُونُ مَا مَنَعَك إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضلُّوا * أَلا تَتَّبِعَنِ أَ فَعَصيْت أَمْرِى'''»:
«'''قَالَ يَا هَارُونُ مَا مَنَعَك إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضلُّوا * أَلا تَتَّبِعَنِ أَ فَعَصيْت أَمْرِى'''»:


موسى (عليه السلام ) به ميان قوم بر گشته و با آنان درباره گوساله صحبت كرد و سپس رو به برادرش كرده با او صحبت نمود، چون او يكى از مسؤ ولين سه گانه در اين آزمايش و
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۷۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۷۰ </center>
محنت بوده ، و موسى او را خليفه خود در ميان آنان كرده ، سفارش كرده بود كه ((اخلفنى فى قومى و اصلح و لا تتبع سبيل المفسدين ((
موسى «عليه السلام» به ميان قوم بر گشته و با آنان درباره گوساله صحبت كرد، و سپس رو به برادرش كرده، با او صحبت نمود. چون او يكى از مسؤولين سه گانه در اين آزمايش و محنت بوده، و موسى او را خليفه خود در ميان آنان كرده، سفارش كرده بود كه: «أُخلُفنِى فِى قَومِى وَ أصلِح وَ لَا تَتَّبِع سَبِيلَ المُفسِدِين».


و گويا اينكه فرمود: ((ما منعك (( متضمن اين معنا است كه : ((چه چيز تو را بر آن وا - داشت (( يعنى چه چيز تو را وا داشت كه از من پيروى نكنى و چه چيز مانع پيروى تو از من شد؟ و يا چه چيز تو را با دعوت به سوى خود از پيروى من منع كرد؟ پس اين تعبير نظير آيه ((قال ما منعك ان لا تسجد اذ امرتك (( است .
و گويا اين كه فرمود: «مَا مَنَعَكَ»، متضمن اين معنا است كه: «چه چيز تو را بر آن واداشت». يعنى چه چيز تو را واداشت كه از من پيروى نكنى و چه چيز مانع پيروى تو از من شد؟ و يا چه چيز تو را با دعوت به سوى خود از پيروى من منع كرد؟ پس اين تعبير، نظير آيه «قَالَ مَا مَنَعَكَ أن لَا تَسجُدَ إذ أمَرتُكَ» است.


و معناى آن اين است كه موسى در عتاب به هارون گفت : ((چه چيز تو را از پيروى طريقه و روش من كه جلوگيرى قوم از ضلالت و غيرت به خرج دادن در راه خدا است باز داشت ، آيا دستور مرا عصيان كردى كه گفته بودم سبيل مفسدان را پيروى مكن ؟((  
و معناى آن اين است كه موسى، در عتاب به هارون گفت: «چه چيز تو را از پيروى طريقه و روش من كه جلوگيرى قوم از ضلالت و غيرت به خرج دادن در راه خدا است، باز داشت. آيا دستور مرا عصيان كردى كه گفته بودم سبيل مفسدان را پيروى مكن»؟