تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۴۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۳۴: خط ۳۴:
* سورۀ «اخلاص»، مكّى است و چهار آيه دارد:
* سورۀ «اخلاص»، مكّى است و چهار آيه دارد:


بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ *


قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ(۱)
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ(۱)
اللَّهُ الصمَدُ(۲)
اللَّهُ الصمَدُ(۲)
لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ(۳)
لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ(۳)
وَ لَمْ يَكُن لَّهُ كفُواً أَحَدُ(۴)
وَ لَمْ يَكُن لَّهُ كفُواً أَحَدُ(۴)


خط ۶۱: خط ۶۴:
و اين سوره، هم مى تواند در مكّه نازل شده باشد و هم در مدينه، و آنچه از بعضى از روايات وارده در سبب نزول آن ظاهر است، اين است كه در مكّه نازل شده.
و اين سوره، هم مى تواند در مكّه نازل شده باشد و هم در مدينه، و آنچه از بعضى از روايات وارده در سبب نزول آن ظاهر است، اين است كه در مكّه نازل شده.


* قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ:
«'''قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ'''»:
 
كلمۀ «هَوَ»، ضمير شأن و ضمير قصّه است، و معمولا در جايى به كار مى رود كه گوينده، اهتمام زيادى به مضمون جملۀ بعد از آن داشته باشد. و امّا كلمۀ «الله»، مورد اختلاف واقع شده. حق آن است كه «عَلَم به غلبه» براى خداى تعالى است.
 
يعنى قبلا در زبان عرب، اسم خاص ‍ براى حق تعالى نبود؛ ولى از آن جايى كه استعمالش در اين مورد بيش از ساير موارد شد، به خاطر همين غلبۀ استعمال، تدريجا اسم خاص خدا گرديد. همچنان كه اهل هر زبانى ديگر، براى خداى تعالى نام خاصى دارند، و ما در تفسير سورۀ فاتحه (اولين سوره قرآن)، در باره اين كلمه بحث كرديم.
 
==فرق بين «أحد» و «واحد» و معناى أحد بودن خداى تعالى==
 
و كلمۀ «أحد»، صفتى است كه از مادۀ «وحدت» گرفته شده، همچنان كه كلمۀ «واحد» نيز، وصفى از اين ماده است.


كلمۀ «'''هو'''»، ضمير شأن و ضمير قصّه است، و معمولا در جايى به كار مى رود كه گوينده، اهتمام زيادى به مضمون جملۀ بعد از آن داشته باشد. و امّا كلمۀ «'''الله '''»، مورد اختلاف واقع شده. حق آن است كه «'''عَلَم به غلبه '''» براى خداى تعالى است. يعنى قبلا در زبان عرب، اسم خاص ‍ براى حق تعالى نبود؛ ولى از آن جايى كه استعمالش در اين مورد بيش از ساير موارد شد، به خاطر همين غلبۀ استعمال، تدريجا اسم خاص خدا گرديد. همچنان كه اهل هر زبانى ديگر، براى خداى تعالى نام خاصى دارند، و ما در تفسير سورۀ فاتحه (اولين سوره قرآن)، در باره اين كلمه بحث كرديم.
چيزى كه هست، بين «أحد» و «واحد» فرق است. كلمه «أحد» در مورد چيزى و كسى به كار مى رود كه قابل كثرت و تعدد نباشد. نه در خارج و نه در ذهن، و اصولا داخل اعداد نشود. به خلاف كلمۀ «واحد» كه هر واحدى، يك ثانى و ثالثى دارد؛ يا در خارج و يا در توهّم و يا به فرض عقل، كه با انضمام به ثانى و ثالث و رابع كثير مى شود.  


* فرق بين «'''أحد'''» و «'''واحد'''» و معناى أحد بودن خداى تعالى:
و اما «أحد» اگر هم برايش دوّمى فرض ‍ شود، باز خود همان است و چيزى بر او اضافه نشده.


و كلمۀ «'''أحد'''» صفتى است كه از مادۀ «'''وحدت '''» گرفته شده، همچنان كه كلمۀ «'''واحد'''» نيز، وصفى از اين ماده است. چيزى كه هست، بين «أحد» و «واحد» فرق است. كلمه «أحد» در مورد چيزى و كسى به كار مى رود كه قابل كثرت و تعدد نباشد. نه در خارج و نه در ذهن، و اصولا داخل اعداد نشود. به خلاف كلمۀ «واحد» كه هر واحدى، يك ثانى و ثالثى دارد؛ يا در خارج و يا در توهّم و يا به فرض عقل، كه با انضمام به ثانى و ثالث و رابع كثير مى شود. و اما «أحد» اگر هم برايش دوّمى فرض ‍ شود، باز خود همان است و چيزى بر او اضافه نشده.
مثالى كه بتواند تا اندازه اى اين فرق را روشن سازد، اين است كه: وقتى مى گويى «أحدى از قوم نزد من نيامده»، در حقيقت، هم آمدن يك نفر را نفى كرده اى و هم دو نفر و سه نفر به بالا را. اما اگر بگويى: «'''واحدى از قوم نزد من نيامده '''»، تنها و تنها، آمدن يك نفر را نفى كرده اى، و منافات ندارد كه چند نفرشان نزدت آمده باشند.  


مثالى كه بتواند تا اندازه اى اين فرق را روشن سازد، اين است كه: وقتى مى گويى «'''أحدى از قوم نزد من نيامده '''»، در حقيقت، هم آمدن يك نفر را نفى كرده اى و هم دو نفر و سه نفر به بالا را. اما اگر بگويى: «'''واحدى از قوم نزد من نيامده '''»، تنها و تنها، آمدن يك نفر را نفى كرده اى، و منافات ندارد كه چند نفرشان نزدت آمده باشند. و به خاطر همين تفاوت كه بين دو كلمه هست، و به خاطر همين معنا و خاصيتى كه در كلمۀ «'''أحد'''» هست، مى بينيم اين كلمه در هيچ كلام ايجابى، به جز در باره خداى تعالى استعمال نمى شود. (و هيچ وقت گفته نمى شود: جاءنى أحد من القوم: احدى از قوم نزد من آمد)؛ بلكه هر جا كه استعمال شده است، كلامى است منفى. تنها در مورد خداى تعالى است كه در كلام ايجابى استعمال مى شود.
و به خاطر همين تفاوت كه بين دو كلمه هست، و به خاطر همين معنا و خاصيتى كه در كلمۀ «أحد» هست، مى بينيم اين كلمه در هيچ كلام ايجابى، به جز در باره خداى تعالى استعمال نمى شود. (و هيچ وقت گفته نمى شود: جَاءَنِى أحَدٌ مِنَ القَوم: احدى از قوم نزد من آمد)؛ بلكه هر جا كه استعمال شده است، كلامى است منفى. تنها در مورد خداى تعالى است كه در كلام ايجابى استعمال مى شود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۷۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۷۱ </center>
يكى از بيانات لطيف مولانا اميرالمومنين (عليه السلام) در همين باب است كه در بعضى از خطبه هايش - كه در باره توحيد خداى عزّوجلّ ايراد فرموده - چنين آمده: «'''كلّ مسمّى بالوحدة غيره قليل'''». يعنى - و خدا داناتر است - هر چيزى غير خداى تعالى، وقتى به صفت وحدت توصيف شود، همين توصيف بر قلّت و كمى آن دلالت دارد، به خلاف خداى تعالى كه يكى بودنش از كمى و اندكى نيست.
يكى از بيانات لطيف مولانا اميرالمومنين «عليه السلام» در همين باب است كه در بعضى از خطبه هايش - كه در باره توحيد خداى عزّوجلّ ايراد فرموده - چنين آمده: «كُلّ مُسمّى بِالوَحدَة غَيره قَلِيل». يعنى - و خدا داناتر است - هر چيزى غير خداى تعالى، وقتى به صفت وحدت توصيف شود، همين توصيف بر قلّت و كمى آن دلالت دارد، به خلاف خداى تعالى كه يكى بودنش از كمى و اندكى نيست.


و ما در بحثى كه پيرامون توحيد قرآنى در جلد ششم اين كتاب داشتيم، پاره اى از كلمات آن جناب را - كه در باره توحيد صادر شده - نقل نموديم.
و ما در بحثى كه پيرامون توحيد قرآنى در جلد ششم اين كتاب داشتيم، پاره اى از كلمات آن جناب را - كه در باره توحيد صادر شده - نقل نموديم.