تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۳۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۴۶: خط ۱۴۶:
«'''وَ اجْعَل لى لِسانَ صِدْقٍ فى الاَخِرِينَ'''»:
«'''وَ اجْعَل لى لِسانَ صِدْقٍ فى الاَخِرِينَ'''»:


اضافه «'''لسان '''» بر كلمه «'''صدق '''» اضافه لامى است كه اختصاص را مى رساند، يعنى زمانى كه جز به راستى تكلم نمى كند، و ظاهر اينكه لسان صدق را برايش قرار دهد اين است كه خداى تعالى در قرون آخر فرزندى به او دهد كه زبان صدق او باشد، يعنى لسانى باشد مانند لسان خودش ، كه منويات او را بگويد، همانطور كه زبان خود او از منوياتش سخن مى گويد، پس برگشت معنا به اين است كه خداوند در قرون آخر الزمان كسى را مبعوث كند، كه به دعوت وى قيام نمايد، مردم را به كيش و ملت او كه همان دين توحيد است دعوت كند.
اضافه «لسان» بر كلمه «صدق»، اضافه لامى است كه اختصاص را مى رساند. يعنى زمانى كه جز به راستى تكلم نمى كند، و ظاهر اين كه «لسان صدق» را برايش قرار دهد، اين است كه خداى تعالى در قرون آخر، فرزندى به او دهد كه زبان صدق او باشد. يعنى لسانى باشد مانند لسان خودش، كه منويات او را بگويد، همان طور كه زبان خود او از منوياتش سخن مى گويد. پس برگشت معنا به اين است كه خداوند در قرون آخرالزمان كسى را مبعوث كند، كه به دعوت وى قيام نمايد، مردم را به كيش و ملت او، كه همان دين توحيد است، دعوت كند.


بنا بر اين ، آيه مورد بحث در معناى آيه سوره صافات است كه بعد از ذكر ابراهيم (عليه السّلام ) مى فرمايد: «'''و تركنا عليه فى الا خرين '''» و اين جمله بعد از ذكر جمعى از انبياء (عليهمالسلام ) نيز آمده ، مانند: نوح ، موسى ، هارون و الياس ، و همچنين در سوره مريم بعد از ذكر زكريا و يحيى و عيسى و ابراهيم و موسى و هارون فرموده : «'''و جعلنا لهم لسان صدق عليا'''» بنابر اين مقصود اين است كه دعوت اين بزرگواران بعد از رفتنشان نيز باقى بماند و خدا رسولانى مانند خود ايشان به اين منظور مبعوث فرمايد.
بنابراين، آيه مورد بحث، در معناى آيه سوره «صافات» است كه بعد از ذكر ابراهيم «عليه السّلام» مى فرمايد: «وَ تَرَكنَا عَلَيهِ فِى الآخِرِين»، و اين جمله بعد از ذكر جمعى از انبياء «عليهم السلام» نيز آمده. مانند: نوح، موسى، هارون و الياس. و همچنين در سوره «مريم»، بعد از ذكر زكريا و يحيى و عيسى و ابراهيم و موسى و هارون فرموده: «وَ جَعَلنَا لَهُم لِسَانِ صِدقٍ عَلِيّاً».  


بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از «'''لسان صدق در آخرين '''»، بعثت خاتم الانبياء (صلى اللّه عليه و آله ) است از خود آن جناب هم روايت شده كه فرمود: من دعاى پدرم ابراهيم هستم . مويد اين قول اين است كه در چند جاى قرآن دين آن جناب را ملت ابراهيم خوانده است و در اين صورت معناى آيه همان معنايى مى شود كه خداى تعالى آنرا از ابراهيم و اسماعيل (عليهماالسلام ) موقع بناى كعبه حكايت كرد كه گفتند: «'''ربنا و اجعلنا مسلمين لك و من ذريتنا امة مسلمة لك ... ربنا و ابعث فيهم رسولا منهم يتلوا عليهم آياتك و يعلمهم الكتاب و الحكمة و يزكيهم '''»
بنابراين، مقصود اين است كه دعوت اين بزرگواران بعد از رفتنشان نيز باقى بماند و خدا رسولانى مانند خود ايشان، به اين منظور مبعوث فرمايد.


بعضى ديگر گفته اند: مراد از «'''لسان صدق در آخرين اين است كه خداى تعالى ذكر جميل و ستايش نيكوى او را تا قيامت باقى بگذارد و خدا هم اين دعايش را مستجاب كرده ، اهل ايمان همواره او را ثنا ميگويند و به خير ياد مى كنند'''»
بعضى از مفسران گفته اند: مراد از «لسان صدق در آخرين»، بعثت خاتم الانبياء «صلى اللّه عليه و آله» است. از خود آن جناب هم روايت شده كه فرمود: «من، دعاى پدرم ابراهيم هستم».
 
مؤيّد اين قول، اين است كه در چند جاى قرآن، دين آن جناب را «ملت ابراهيم» خوانده است. و در اين صورت، معناى آيه همان معنايى مى شود كه خداى تعالى، آن را از ابراهيم و اسماعيل «عليهما السلام»، موقع بناى كعبه حكايت كرد كه گفتند: «رَبَّنَا وَ اجعَلنَا مُسلِمَينِ لَكَ وَ مِن ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسلِمَةً لَكَ... رَبَّنَا وَ ابعَث فِيهِم رَسُولاً مِنهُم يَتلُوا عَلَيهِم آيَاتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الكِتَابَ وَ الحِكمَةَ وَ يُزَكِّيهِم».
 
بعضى ديگر گفته اند: مراد از «لسان صدق در آخرين»، اين است كه خداى تعالى، ذكر جميل و ستايش نيكوى او را تا قيامت باقى بگذارد و خدا هم، اين دعايش را مستجاب كرده، اهل ايمان، همواره او را ثنا می گويند و به خير ياد مى كنند».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۰۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۰۲ </center>
و ليكن لسان صدق به معناى ذكر جميل و ثنا بودن خيلى روشن نيست و نيز آن قول ديگر كه ميگفت دعاى مورد بحث به معناى همان دعايى است كه در سوره بقره از آن جناب نقل شده درست به نظر نمى رسد، چون يكى بودن آن دعا و اين دعا نيز خيلى روشن نيست .
وليكن «لسان صدق»، به معناى ذكر جميل و ثنا بودن خيلى روشن نيست، و نيز آن قول ديگر كه می گفت دعاى مورد بحث، به معناى همان دعايى است كه در سوره «بقره»، از آن جناب نقل شده، درست به نظر نمى رسد. چون يكى بودن آن دعا و اين دعا نيز، خيلى روشن نيست.


«'''وَ اجْعَلْنى مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ'''»:
«'''وَ اجْعَلْنى مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ'''»:


در اينكه وارث جنت نعيم شدن چه معنا دارد؟ گفتارى در تفسير آيه «'''اولئك هم الوارثون '''» گذشت .
در اين كه «وارث جنت نعيم» شدن چه معنا دارد؟ گفتارى در تفسير آيه «أُولَئِكَ هُمُ الوَارِثُون» گذشت.


«'''وَ اغْفِرْ لاَبى إِنَّهُ كانَ مِنَ الضالِّينَ'''»:
«'''وَ اغْفِرْ لاَبى إِنَّهُ كانَ مِنَ الضالِّينَ'''»:


اين جمله حكايت استغفار آن جناب است براى پدرش ، بر حسب وعدهاى كه قبلا به پدرش داده و فرموده بود: «'''سلام عليك ساستغفر لك ربى '''» و هيچ بعيد نيست كه از آيه «'''و ما كان استغفار ابراهيم لابيه الا عن موعدة وعدها اياه فلما تبين له انه عدو لله تبرء منه '''» استفاده شود كه دعاى آن جناب در جمله مورد بحث هنگامى بوده كه هنوز پدرش زنده بوده است . بنابر اين معناى آيه چنين مى شود كه : پدرم مدتى قبل از اين دعا از گمراهان بود.
اين جمله، حكايت استغفار آن جناب است براى پدرش، بر حسب وعده اى كه قبلا به پدرش داده و فرموده بود: «سَلَامٌ عَلَيكَ سَأستَغفِرُ لَكَ رَبِّى»، و هيچ بعيد نيست كه از آيه «وَ مَا كَانَ استِغفَارُ إبرَاهِيمَ لِأبِيهِ إلَّا عَن مَوعِدَةٍ وَعَدَهَا إيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أنَّهُ عَدُوٌّ لِلهِ تَبَرَّءَ مِنهُ» استفاده شود كه دعاى آن جناب، در جمله مورد بحث، هنگامى بوده كه هنوز پدرش زنده بوده است. بنابراين، معناى آيه چنين مى شود كه: پدرم مدتى قبل از اين دعا از گمراهان بود.
 
«'''وَ لا تُخْزِنى يَوْمَ يُبْعَثُونَ * يَوْمَ لا يَنفَعُ مَالٌ وَ لا بَنُونَ * إِلّا مَنْ أَتى اللَّهَ بِقَلْبٍ سلِيمٍ'''»:


«'''وَ لا تخْزِنى يَوْمَ يُبْعَثُونَ يَوْمَ لا يَنفَعُ مَالٌ وَ لا بَنُونَ إِلا مَنْ أَتى اللَّهَ بِقَلْبٍ سلِيمٍ'''»:
كلمۀ «خِزى» - به كسر خاء و سكون زا - به معناى يارى نكردن كسى است كه از طرف، اميد يارى دارد. و ضمير در كلمه «يُبعَثُون: مبعوث شوند»، به «ناس: مردم» بر مى گردد.


كلمه «'''خزى '''» - به كسر خاء و سكون زا - به معناى يارى نكردن كسى است كه از طرف ، اميد يارى دارد، و ضمير در كلمه «'''يبعثون - مبعوث شوند'''» به «'''ناس - مردم '''» بر مى گردد، خواهى گفت : گفتگويى از مردم به ميان نيامده و كلمه ناس قبلا ذكر نشده بود تا ضمير به آن برگردد، مى گوييم بلى حق با شماست و ليكن همينكه از خارج بدانيم كه مرجع ضمير چيست كافى است .
خواهى گفت: گفتگويى از مردم به ميان نيامده و كلمه «ناس» قبلا ذكر نشده بود تا ضمير به آن برگردد. مى گوييم: بلى، حق با شماست، وليكن همين كه از خارج بدانيم كه مرجع ضمير چيست، كافى است.


و از اينكه آن جناب از پروردگار خود مسالت نمود كه او را در روز قيامت «'''خزى '''» نكند، فهميده مى شود كه در آن روز هر انسانى محتاج به يارى خدا است ، و بنيه ضعيف بشرى تاب مقاومت در برابر اهوال و هراسهايى كه آن روز با آنها مواجه مى شود ندارد، مگر آنكه خدا او را يارى و تاءييد كند.
و از اين كه آن جناب از پروردگار خود مسألت نمود كه او را در روز قيامت، «خزى» نكند، فهميده مى شود كه در آن روز، هر انسانى محتاج به يارى خدا است، و بنيه ضعيف بشرى، تاب مقاومت در برابر اهوال و هراس هايى كه آن روز، با آن ها مواجه مى شود ندارد، مگر آن كه خدا او را يارى و تأييد كند.


كلمه «'''يوم '''» در جمله «'''يوم لا ينفع مال و لا بنون '''» ظرفى است كه به عنوان بدل از يوم در جمله «'''يوم يبعثون '''» آمده .
كلمۀ «يوم» در جمله «يَومَ لَا يَنفَعُ مَالٌ وَ لَا بَنُون»، ظرفى است كه به عنوان بدل، از يوم در جملۀ «يَومَ يُبعَثُون» آمده.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۰۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۰۳ </center>
پس اينكه بعضى از مفسرين گفته اند: «'''گفتار ابراهيم در جمله ((يبعثون '''» تمام مى شود و از جمله «'''يوم لا ينفع '''» تا پانزده آيه بعد جزء كلام خدا است ، صحيح نيست .
پس اين كه بعضى از مفسران گفته اند: «گفتار ابراهيم در جمله «يُبعَثُون» تمام مى شود، و از جمله «يَومَ لَا يَنفَعُ»، تا پانزده آيه بعد، جزء كلام خدا است»، صحيح نيست.
<span id='link276'><span>
<span id='link276'><span>