تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۳۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۳۸: خط ۱۳۸:
<span id='link284'><span>
<span id='link284'><span>


==سرانجام يهوديان بنى قريظه و حكميت سعد بن معاذ درباره آنها ==
زهرى مى گويد: رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، در پاسخ «بنى قُرَيظه» كه پيشنهاد كردند يك نفر را حَكَم قرار دهد، فرمود: هر يك از اصحاب مرا كه خواستيد، مى توانيد حَكَم خود كنيد. «بنى قُرَيظه»، سعد بن معاذ را اختيار كردند.
زهرى مى گويد: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) در پاسخ بنى قريظه كه پيشنهاد كردند يك نفر را حكم قرار دهد، فرمود: هر يك از اصحاب مرا كه خواستيد مى توانيد حكم خود كنيد، بنى قريظه سعد بن معاذ را اختيار كردند، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) قبول كرد، و دستور داد تا هر چه اسلحه دارند در قبه آن جناب جمع كنند، و سپس دستهايشان را از پشت بستند، و به يكديگر پيوستند و در خانه اسامه باز داشت كردند، آنگاه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) دستور داد سعد بن معاذ را بياورند، وقتى آمد، پرسيد: با اين يهوديان چه كنيم ؟ عرضه داشت جنگى هايشان كشته شوند، و ذرارى و زنانشان اسير گردند، و اموالشان به عنوان غنيمت تقسيم شود، و ملك و باغاتشان تنها بين مهاجرين تقسيم شود، آنگاه به انصار گفت كه اين جا وطن شما است ، و شما ملك و باغ داريد و مهاجران ندارند


رسول خدا (صلى اله عليه و آله و سلم ) تكبير گفت ، و فرمود: بين ما و آنان به حكم خداى عزوجل داورى كردى ، و در بعضى روايات آمده كه فرمود: به حكمى داورى كردى كه خدا از بالاى هفت رقيع رانده ، و رقيع به معناى آسمان دنيا است
رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» قبول كرد، و دستور داد تا هرچه اسلحه دارند، در قبّه آن جناب جمع كنند، و سپس دست هايشان را از پشت بستند، و به يكديگر پيوستند و در خانه «اُسامه» باز داشت كردند. آنگاه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» دستور داد سعد بن معاذ را بياورند. وقتى آمد، پرسيد: با اين يهوديان چه كنيم؟
 
عرضه داشت: جنگى هايشان كشته شوند، و ذرارى و زنانشان اسير گردند، و اموالشان به عنوان غنيمت، تقسيم شود، و مِلك و باغاتشان، تنها بين مهاجران تقسيم شود. آنگاه به انصار گفت كه: اين جا، وطن شما است، و شما مِلك و باغ داريد و مهاجران ندارند.
 
رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» تكبير گفت و فرمود: بين ما و آنان، به حكم خداى عزّوجلّ، داورى كردى. و در بعضى روايات آمده كه فرمود: به حكمى داورى كردى كه خدا از بالاى هفت «رقيع» رانده، و «رقيع»، به معناى آسمان دنيا است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۴۵۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۴۵۲ </center>
آنگاه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) دستور داد مقاتلان ايشان را - كه به طورى كه گفته اند ششصد نفر بودند - كشتند، بعضى ها گفته اند: چهار صد و پنجاه نفر كشته و هفتصد و پنجاه نفر اسير شدند، و در روايت آمده كه : در موقعى كه بنى قريظه را دست بسته مى بردند نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم )، به كعب بن اسد گفتند هيچ مى بينى با ما چه مى كنند؟  
آنگاه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» دستور داد مقاتلان ايشان را - كه به طورى كه گفته اند ششصد نفر بودند - كشتند. بعضى ها گفته اند: چهار صد و پنجاه نفر كشته و هفتصد و پنجاه نفر اسير شدند. و در روايت آمده كه: در موقعى كه «بنى قُرَيظه» را دست بسته مى بردند، نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم»، به «كعب بن اسد» گفتند: هيچ مى بينى با ما چه مى كنند؟  
 
كعب گفت: حالا كه بيچاره شديد، اين حرف را مى زنيد؟ چرا قبلا به راهنمايی هاى من اعتناء نكرديد؟ اى كاش، همه جا اين پرسش را مى كرديد، و چاره كار خود را از خيرخواهان مى پرسيديد. به خدا سوگند، دعوت كنندۀ ما دست بردار نيست، و هر يك از شما برود، ديگر بر نخواهد گشت. چون به خدا قسم، با پاى خود به قتلگاهش مى رود.


كعب گفت : حالا كه بيچاره شديد اين حرف را مى زنيد؟ چرا قبلا به راهنماييهاى من اعتناء نكرديد؟ اى كاش همه جا اين پرسش را مى كرديد، و چاره كار خود را از خيرخواهان مى پرسيديد، به خدا سوگند دعوت كننده ما دست بردار نيست ، و هر يك از شما برود ديگر بر نخواهد گشت ، چون به خدا قسم با پاى خود به قتلگاهش مى رود
در اين هنگام، «حُيَى بن اخطب»، دشمن خدا را، نزد رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» آوردند، در حالى كه حُلّه اى فاختى در بر داشت، و آن را از هر طرف پاره پاره كرده بود، و مانند جاى انگشت، سوراخ كرده بود، تا كسى آن را از تنش بيرون نكند، و دست هايش با طناب به گردنش بسته شده بود. همين كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» او را ديد، فرمود:


در اين هنگام حيى بن اخطب دشمن خدا را نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) آوردند، در حالى كه حله اى فاختى در بر داشت ، و آن را از هر طرف پاره پاره كرده بود، و مانند جاى انگشت سوراخ كرده بود، تا كسى آن را از تنش بيرون نكند، و دستهايش با طناب به گردنش بسته شده بود، همين كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) او را ديد، فرمود: آگاه باش كه به خدا سوگند من هيچ ملامتى در دشمنى با تو ندارم ، و خلاصه تقصيرى در خود نمى بينم ، و اين بيچارگى تو از اين جهت است كه خواستى خدا را بيچاره كنى ، آن گاه فرمود: اى مردم از آنچه خدا براى بنى اسرائيل مقدر كرده ناراحت نشويد، اين همان سرنوشت و تقديرى است كه خدا عليه بنى اسرائيل نوشته ، و مقدر كرده ، آن گاه نشست و سر از بدن او جدا كردند
آگاه باش! كه به خدا سوگند، من هيچ ملامتى در دشمنى با تو ندارم، و خلاصه تقصيرى در خود نمى بينم، و اين بيچارگى تو از اين جهت است كه خواستى خدا را بيچاره كنى. آنگاه فرمود: اى مردم! از آنچه خدا براى بنى اسرائيل مقدر كرده، ناراحت نشويد. اين همان سرنوشت و تقديرى است كه خدا عليه بنى اسرائيل نوشته، و مقدر كرده. آنگاه نشست و سر از بدن او جدا كردند.


بعد از اعدام جنگجويان عهدشكن بنى قريظه ، زنان و كودكان و اموال ايشان را در بين مسلمانان تقسيم كرد، و عده اى از اسراى ايشان را به اتفاق سعد بن زيد انصارى به نجد فرستاد، تا به فروش برساند، و با پول آن اسب و سلاح خريدارى كند
بعد از اعدام جنگجويان عهدشكن بنى قريظه، زنان و كودكان و اموال ايشان را در بين مسلمانان تقسيم كرد، و عده اى از اسراى ايشان را به اتفاق «سعد بن زيد انصارى» به «نَجد» فرستاد، تا به فروش برساند، و با پول آن، اسب و سلاح خريدارى كند.


مى گويند وقتى كار بنى قريظه خاتمه يافت ، زخم سعد بن معاذ باز شد، و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) او را به خيمه اى كه در مسجد برايش زده بودند برگردانيد، (تا به معالجه اش بپردازند)
مى گويند: وقتى كار «بنى قُرَيظه» خاتمه يافت، زخم «سعد بن معاذ» باز شد، و رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» او را به خيمه اى كه در مسجد برايش زده بودند، برگردانيد، (تا به معالجه اش بپردازند).


جابر بن عبدالله مى گويد: در همين موقع جبرئيل نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمد، و پرسيد اين بنده صالح كيست كه در اين خيمه از دنيا رفته ، درهاى آسمان برايش باز شده ، و عرش به جنب و جوش در آمده ؟ رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به مسجد آمد، ديد سعد بن معاذ از دنيا رفته است
جابر بن عبدالله مى گويد: در همين موقع، جبرئيل نزد رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» آمد و پرسيد: اين بنده صالح كيست كه در اين خيمه از دنيا رفته، درهاى آسمان برايش باز شده، و عرش به جنب و جوش در آمده؟ رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، به مسجد آمد، ديد «سعد بن معاذ»، از دنيا رفته است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۴۵۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۴۵۳ </center>
<span id='link285'><span>
<span id='link285'><span>