تفسیر:المیزان جلد۸ بخش۲۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۰۸: خط ۱۰۸:
<span id='link159'><span>
<span id='link159'><span>


==اقوال متعدد ديگرى كه در تفسير آيه فوق گفته شده است ==
==اقوال ديگرى كه در تفسير آيه فوق گفته شده==
درباره تفسير آيه مورد بحث اقوال ديگرى است كه ذيلا نقل مى شود:
درباره تفسير آيه مورد بحث، اقوال ديگرى است، كه ذيلا نقل مى شود:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۶۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۶۱ </center>
۱- مراد از (( تكذيب سابق (( تكذيبى است كه از موقع آمدن پيغمبران تا موقع در افتادن و لجاج و عناد كردن با آنان از خود نشان مى دادند، و مراد از اينكه فرمود: (( اينها از اول ايمان آور نبودند(( كفرى است كه در حين اصرار و لجاجت خود مى ورزيدند، و بنابراين ، معناى آيه اين است كه انتظار نبايد داشت از اينها كه در حين عناد و لجاجت ايمان بياورند، چون اينها در همان اوائل دعوت هم ايمان نياورده و آن را تكذيب كردند.
۱- مراد از «تكذيب سابق»، تكذيبى است كه از موقع آمدن پيغمبران تا موقع در افتادن و لجاج و عناد كردن با آنان از خود نشان مى دادند. و مراد از اين كه فرمود: «اين ها، از اول ايمان آور نبودند»، كفرى است كه در حين اصرار و لجاجت خود مى ورزيدند. و بنابراين، معناى آيه اين است كه انتظار نبايد داشت از اين ها كه در حين عناد و لجاجت، ايمان بياورند. چون اين ها در همان اوائل دعوت هم، ايمان نياورده و آن را تكذيب كردند.


اين تفسيراز نظر اينكه هيچ شاهدى از لفظ و ظاهر آيه بر آن نيست تفسيرى است سخيف و بى اساس .
اين تفسير از نظر اين كه هيچ شاهدى از لفظ و ظاهر آيه بر آن نيست، تفسيرى است سخيف و بى اساس.


۲ - مراد از تكذيب سابق تكذيب اصول دين و معارفى است از قبيل توحيد، معاد، حسن - عدالت ، زشتى ظلم و ساير مستقلات عقلى كه اختلافى در آن نيست ، و مراد از تكذيب بعديشان تكذيب جزئيات و فروع دين است ، و معنايش اين است كه : (( فما كانوا ليومنوا اينها به اين شرايع و فروع دين ايمان نخواهند آورد، چون قبل از اين يعنى آن موقعى كه دعوت دينى كلى و اجمالى بود، ايمان نياوردند(( .
۲ - مراد از «تكذيب سابق»، تكذيب اصول دين و معارفى است از قبيل توحيد، معاد، حُسنِ عدالت، زشتى ظلم و ساير مستقلات عقلى، كه اختلافى در آن نيست. و مراد از تكذيب بعدی شان، تكذيب جزئيات و فروع دين است. و معنايش اين است كه: «فما كانوا ليؤمنوا: اين ها، به اين شرايع و فروع دين، ايمان نخواهند آورد. چون قبل از اين، يعنى آن موقعى كه دعوت دينى كلى و اجمالى بود، ايمان نياوردند».


اشكال اين وجه اين است كه با ظاهر آيه موافقت ندارد، زيرا كفر به خدا و هر حكم فطرى و عقلى ديگر را تكذيب نمى گويند، و در آيه عمل سابق كفار را تكذيب خوانده . بعلاوه ، قرائنى كه قبلا گفتيم در آيه است مخالف با اين وجه است .
اشكال اين وجه، اين است كه با ظاهر آيه موافقت ندارد. زيرا كفر به خدا و هر حكم فطرى و عقلى ديگر را تكذيب نمى گويند. و در آيه، عمل سابق كفار را تكذيب خوانده. بعلاوه، قرائنى كه قبلا گفتيم در آيه است، مخالف با اين وجه است.


۳ - اين آيه همان معنايى را مى رساند كه آيه شريفه (( و لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه (( در مقام بيان آن است ، و معنايش اين است كه اينها ايمان آور نيستند، و لو اينكه ما هلاك شان كرده و دوباره زنده شان كنيم باز همان تكذيب اول را از سر خواهند گرفت . و اين سست ترين وجهى است كه در تفسير آيه گفته شده .
۳ - اين آيه همان معنايى را مى رساند كه آيه شريفه «و لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه»، در مقام بيان آن است. و معنايش اين است كه: اين ها، ايمان آور نيستند، و لو اين كه ما هلاك شان كرده و دوباره، زنده شان كنيم، باز همان تكذيب اول را از سر خواهند گرفت. و اين، سست ترين وجهى است كه در تفسير آيه گفته شده.


۴ - ضمير در (( كذبوا(( به اسلاف آنان و ضمير در (( ليومنوا(( به ذريه و اخلافشان بر مى گردد، و معناى آيه اين است كه : اين اخلاف ايمان نخواهند آورد، چون اينها نسل همان اسلافى هستند كه انبياء را تكذيب مى كردند.
۴ - ضمير در «كذبوا»، به اسلاف آنان و ضمير در «ليؤمنوا»، به ذريه و اخلافشان بر مى گردد. و معناى آيه، اين است كه: اين اخلاف، ايمان نخواهند آورد. چون اين ها، نسل همان اسلافى هستند كه انبياء را تكذيب مى كردند.


اشكال اين وجه نيز اين است كه بدون دليل است ، و ظاهر سياق جمله (( فما كانوا ليومنوا بما كذبوا(( اين است كه مرجع ضمير در (( كانوا(( و در (( ليومنوا(( و در (( كذبوا(( هر سه يكى است ، البته اين وجه را مى توان طور ديگرى تقرير كرد كه با وجه آينده يكى شود.
اشكال اين وجه نيز، اين است كه بدون دليل است، و ظاهر سياق جمله «فما كانوا ليؤمنوا بما كذبوا»، اين است كه مرجع ضمير در «كانوا»، و در «ليؤمنوا»، و در «كذّبوا»، هر سه يكى است. البته اين وجه را مى توان طور ديگرى تقرير كرد، كه با وجه آينده يكى شود.


۵ - كلام در اين آيه روى اين مبنا است كه اسلاف و اخلاف يكجا و به منزله شخص واحد تصور شوند، بطورى كه تكذيب اسلاف و زير بار انبياء نرفتن آنان تكذيب اخلاف بوده و ايمان نياوردن اخلاف ايمان نياوردن اسلاف هم شمرده شود،
۵ - كلام در اين آيه، روى اين مبنا است كه اسلاف و اخلاف، يك جا و به منزله شخص واحد تصور شوند، به طورى كه تكذيب اسلاف و زير بارِ انبياء نرفتن آنان، تكذيب اخلاف بوده و ايمان نياوردن اخلاف، ايمان نياوردن اسلاف هم شمرده شود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۶۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۶۲ </center>
و در حقيقت اين آيه نظير آياتى است كه اهل كتاب و مخصوصا يهودى هاى زمان پيغمبر را به اعمال زشت و كفرى كه نياكان و اسلاف آنان مرتكب شده بودند، مواخذه مى كند، و ظلم سابقين آنان را به لاحقين و آيندگان نسبت مى دهد.  
و در حقيقت اين آيه، نظير آياتى است كه اهل كتاب و مخصوصا يهودى هاى زمان پيغمبر را به اعمال زشت و كفرى كه نياكان و اسلاف آنان مرتكب شده بودند، مؤاخذه مى كند، و ظلم سابقين آنان را به لاحقين و آيندگان نسبت مى دهد.  


بنابراين ، معناى آيه چنين مى شود: بشر از روزى كه خلق شد تا به امروز در هر عصرى انبيايى به سوى آنان فرستاده مى شد و اين انبياء همواره براى بشر آيات و بيناتى مى آوردند، و ليكن با تكذيب آنان بر مى خوردند، پس توقع مدار كه نسل حاضر بشر به چيزى كه نسل سابق آن را تكذيب كرده بود ايمان بياورد.
بنابراين، معناى آيه چنين مى شود: بشر از روزى كه خلق شد تا به امروز، در هر عصرى انبيايى به سوى آنان فرستاده مى شد، و اين انبياء همواره براى بشر آيات و بيناتى مى آوردند، وليكن با تكذيب آنان بر مى خوردند. پس توقع مدار كه نسل حاضر بشر، به چيزى كه نسل سابق آن را تكذيب كرده بود، ايمان بياورد.


اشكال اين وجه اين است كه گر چه در جاى خود معنايى است صحيح ، و ليكن سياق آيه با آن سازگار نيست ، زيرا سياق آيه سياق بيان حال امم گذشته است ، نه حال گذشته و حاضر از نسل بشر، به شهادت جمله (( تلك القرى نقص عليك من انبائها(( كه مى فرمايد: (( اينك داستانهاى اهل آن قريه ها را برايت شرح مى دهم (( ، و اگر مربوط به گذشته و حاضر نسل بشر بود و همه به وحدت ممتدى به امتداد قرون گذشته موجودى واحد و داراى اول و آخر فرض شده بودند كه آخرش ‍ به خاطر تكذيب اولش كفر ورزيده ، جا داشت به بيانى تعبير كند كه اين امتداد و استمرار را برساند، مثلا بفرمايد: (( كانت تاتيهم رسلهم بالبينات همواره پيغمبرانشان برايشان بينه و معجزه مى آوردند(( ، نه اينكه بفرمايد: (( جاءتهم پيغمبرانشان به سويشان آمدند(( زيرا اين تعبير ظهور در يكبار و دو بار دارد نه استمرار - دقت بفرماييد -.
اشكال اين وجه اين است كه: گرچه در جاى خود معنايى است صحيح، وليكن سياق آيه با آن سازگار نيست. زيرا سياق آيه، سياق بيان حال امم گذشته است، نه حال گذشته و حاضر از نسل بشر. به شهادت جمله «تلك القرى نقص عليك من أنبائها»، كه مى فرمايد:  


همچنانكه در آيه (( كلما جاءهم رسول بما لا تهوى انفسهم فريقا كذبوا و فريقا يقتلون (( با اينكه چه بسا مباشرين قتل انبياء غير از تكذيب كنندگان بودند، مع ذلك بخاطر همينكه خلف (تكذيب كنندگان ) و سلف (كشندگان انبياء) را امت واحدى فرض كرده هم تكذيب را به همه آنان نسبت داده و هم كشتن انبياء را. و همچنين آيه (( ذلك بانه كانت تاتيهم رسلهم بالبينات فقالوا ابشر يهدوننا فكفروا و تولوا و استغنى الله (( و آيه (( ثم بعثنا من بعده رسلا الى قومهم فجاوهم بالبينات فما كانوا ليومنوا بما كذبوا به من قبل (( كه راجع به داستان انبياى بعد از نوح (عليه السلام ) است.
«اينك، داستان هاى اهل آن قريه ها را برايت شرح مى دهم». و اگر مربوط به گذشته و حاضر نسل بشر بود و همه به وحدت ممتدى به امتداد قرون گذشته موجودى واحد و داراى اول و آخر فرض شده بودند، كه آخرش به خاطر تكذيب اولش كفر ورزيده، جا داشت به بيانى تعبير كند كه اين امتداد و استمرار را برساند. مثلا بفرمايد: «كانت تأتيهم رسلهم بالبينات: همواره پيغمبرانشان برايشان بينه و معجزه مى آوردند». نه اين كه بفرمايد: «جاءتهم: پيغمبرانشان به سويشان آمدند». زيرا اين تعبير، ظهور در يكبار و دو بار دارد، نه استمرار - دقت بفرماييد.


زيرا مفاد اينكه مى فرمايد: (( مبعوث كرديم بعد از نوح پيغمبرانى به سوى قومش (( اين است كه هر پيغمبرى را به سوى قوم خودش مبعوث كرديم .
همچنان كه در آيه «كلما جاءهم رسول بما لا تهوى أنفسهم فريقا كذبوا و فريقا يقتلون»، با اين كه چه بسا مباشرين قتل انبياء، غير از تكذيب كنندگان بودند، مع ذلك به خاطر همين كه خلف (تكذيب كنندگان) و سلف (كشندگان انبياء) را امت واحدى فرض كرده، هم تكذيب را به همه آنان نسبت داده و هم كشتن انبياء را.
 
و همچنين آيه «ذلك بأنه كانت تأتيهم رسلهم بالبينات فقالوا أبشر يهدوننا فكفروا و تولوا و استغنى الله»، و آيه «ثم بعثنا من بعده رسلا إلى قومهم فجاؤهم بالبينات فما كانوا ليؤمنوا بما كذبوا به من قبل»، كه راجع به داستان انبياى بعد از نوح «عليه السلام» است.
 
زيرا مفاد اين كه مى فرمايد: «مبعوث كرديم بعد از نوح، پيغمبرانى به سوى قومش»، اين است كه: هر پيغمبرى را به سوى قوم خودش مبعوث كرديم.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۶۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۶۳ </center>
۶- (( باء(( در كلمه (( بما(( براى سببيت و (( ما(( مصدريه است ، و مراد از تكذيب قبلى آنان عادتى است كه ايشان در تكذيب رسل و يا هر مطلب حقى كه پيشامدشان مى كرد داشتند، و معناى آيه اين است كه : اينها بخاطر آن عادتى كه به تكذيب رسل و هر حق ديگرى داشته و مكرر از خود نشان داده اند هرگز به پروردگار خود ايمان نمى آورند.
۶ - «باء» در كلمه «بما»، براى سببيت و «ما»، مصدريه است. و مراد از تكذيب قبلى آنان، عادتى است كه ايشان در تكذيب رسل و يا هر مطلب حقى كه پيشامدشان مى كرد، داشتند.
 
و معناى آيه، اين است كه: اين ها، به خاطر آن عادتى كه به تكذيب رسل و هر حق ديگرى داشته و مكرر از خود نشان داده اند، هرگز به پروردگار خود ايمان نمى آورند.
 
اشكال اين وجه اين است كه به شهادت آيه «۱۴» سوره «يونس»، كه لفظ «بِهِ» را اضافه كرده و فرموده: «فما كانوا ليؤمنوا بما كذبوا به من قبل»، لفظ «ما» در آيه مورد بحث نيز، مصدريه نيست، بلكه موصوله است. علاوه بر اين، ظاهر خود آيه مورد بحث هم شهادت مى دهد بر اين كه لفظ «باء» در «بما»، صرفا براى متعدى كردن فعل «ليؤمنوا» است، نه سببيه. از همه اين ها گذشته، اين وجه به يك اعتبار، همان وجه اول است، و وجهى جداگانه نيست.


اشكال اين وجه اين است كه به شهادت آيه (( ۱۴(( سوره (( يونس (( كه لفظ (( به (( را اضافه كرده و فرموده : (( فما كانوا ليومنوا بما كذبوا به من قبل (( لفظ (( ما(( در آيه مورد بحث نيز مصدريه نيست ، بلكه موصوله است ، علاوه بر اين ، ظاهر خود آيه مورد بحث هم شهادت مى دهد بر اينكه لفظ (( باء(( در (( بما(( صرفا براى متعدى كردن فعل (( ليومنوا(( است ، نه سببيه . از همه اينها گذشته اين وجه به يك اعتبار همان وجه اول است ، و وجهى جداگانه نيست .
۷ - مراد از تكذيبى كه در آخر آيه به آن اشاره شده، تكذيبى است كه در روز ميثاق آن را پنهان داشته بودند، و معناى آيه اين است كه: ايشان، امروز در مقابل دعوت انبياء، تكذيبى را كه در روز ميثاق مكتوم داشتند، اظهار نموده و در نتيجه، دعوت انبياء را نمى پذيرند.


۷ - مراد از تكذيبى كه در آخر آيه به آن اشاره شده تكذيبى است كه در روز ميثاق آن را پنهان داشته بودند، و معناى آيه اين است كه : ايشان امروز در مقابل دعوت انبياء تكذيبى را كه در روز ميثاق مكتوم داشتند اظهار نموده و در نتيجه دعوت انبياء را نمى پذيرند.
اشكال اين وجه، اين است كه: گرچه در جاى خود وجه صحيحى است، الا اين كه اين قول، در حقيقت معناى باطن آيه است، و ظاهر آيه، كه دائر مدار فن تفسير است، هيچ دلالتى بر اين وجه ندارد. به شهادت جمله «كذلك يطبع الله على قلوب الكافرين»، كه صراحتا ايمان نياوردن كفار را، ناشى از مُهر بر دل داشتن آنان دانسته و آن را نيز، اثر تكذيب قبلى شان مى داند. و همين طور هم بايد باشد.  


اشكال اين وجه اين است كه گر چه در جاى خود وجه صحيحى است الا اينكه اين قول در حقيقت معناى باطن آيه است ، و ظاهر آيه كه دائر مدار فن تفسير است هيچ دلالتى بر اين وجه ندارد، به شهادت جمله (( كذلك يطبع الله على قلوب الكافرين (( كه صراحتا ايمان نياوردن كفار را ناشى از مهر بر دل داشتن آنان دانسته و آن را نيز اثر تكذيب قبلى شان مى داند، و همينطور هم بايد باشد، زيرا مهر شدن دل ها بدون جرم قبلى معنا ندارد، و اين بهترين شاهد است بر اينكه تكذيبى كه باعث مهر شدن دل هاشان شد و همچنين مهر شدن دلهايشان كه باعث ايمان نياوردنشان شد همه در دنيا اتفاق افتاده ، نه اينكه قسمتى از آن در عالم ميثاق انجام يافته باشد.
زيرا مُهر شدن دل ها، بدون جرم قبلى معنا ندارد، و اين بهترين شاهد است بر اين كه تكذيبى كه باعث مُهر شدن دل هاشان شد و همچنين مُهر شدن دل هايشان كه باعث ايمان نياوردنشان شد، همه در دنيا اتفاق افتاده. نه اين كه قسمتى از آن در عالَم ميثاق انجام يافته باشد.


آيات بسيار ديگرى نيز هست كه مى رساند مهر شدن دل هاى كفار ناشى از جرمى بوده كه در دنيا مرتكب شده اند. آرى ، صرف تكذيب در عالم ميثاق باعث مهر شدن دل ها نمى شود، و اين لايق به ساحت مقدس ‍ خداى سبحان نيست ، با اينكه خودش فرموده : (( يضل به كثيرا و يهدى به كثيرا و ما يضل به الا الفاسقين (( .
آيات بسيار ديگرى نيز هست كه مى رساند مُهر شدن دل هاى كفار، ناشى از جرمى بوده كه در دنيا مرتكب شده اند. آرى، صرف تكذيب در عالَم ميثاق، باعث مُهر شدن دل ها نمى شود، و اين لايق به ساحت مقدس ‍ خداى سبحان نيست، با اين كه خودش فرموده: «يضل به كثيرا و يهدى به كثيرا و ما يضل به إلا الفاسقين».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۶۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۶۴ </center>
«'''وَ مَا وَجَدْنَا لاَكثرِهِم مِّنْ عَهْدٍ...'''»:
«'''وَ مَا وَجَدْنَا لاَكثرِهِم مِّنْ عَهْدٍ...'''»:


در مجمع البيان فرموده : مقصود از (( عهد(( وفاى به آن است ، همچنانكه گفته مى شود: (( فلانى عهد ندارد(( و مقصود اين است كه به عهد خود وفا نمى كند. و اما اينكه اين چه عهدى بوده ؟ ممكن است مراد عهدى باشد كه خداى تعالى بوسيله آياتش با آنان منعقد كرده ، و يا عهدى باشد كه ايشان با خدا بسته اند كه او را بپرستند و در عبادتشان چيزى را شريك او نگيرند، چه برهان احتياج ممكن به واجب خود از بديهيات عقل آنان است ، اين معناى عهد، و معناى آيه از آنچه گذشت بدست مى آيد.
در مجمع البيان فرموده: مقصود از «عهد»، وفاى به آن است. همچنان كه گفته مى شود: «فلانى عهد ندارد». و مقصود اين است كه به عهد خود وفا نمى كند. و اما اين كه اين، چه عهدى بوده؟ ممكن است مراد عهدى باشد كه خداى تعالى، به وسيله آياتش با آنان منعقد كرده. و يا عهدى باشد كه ايشان با خدا بسته اند كه او را بپرستند و در عبادتشان، چيزى را شريك او نگيرند. چه برهان احتياج ممكن به واجب، خود از بديهيات عقل آنان است. اين معناى عهد، و معناى آيه از آنچه گذشت، به دست مى آيد.


==بحث روايتى==  
==بحث روايتى==