تفسیر:المیزان جلد۱۰ بخش۱۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۴: خط ۴:




فَالْيَوْمَ نُنَجِّيك بِبَدَنِك لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَك ءَايَةً وَ إِنَّ كَثِيراً مِّنَ النَّاسِ عَنْ ءَايَتِنَا لَغَفِلُونَ
«'''فَالْيَوْمَ نُنَجِّيك بِبَدَنِك لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَك ءَايَةً وَ إِنَّ كَثِيراً مِّنَ النَّاسِ عَنْ ءَايَتِنَا لَغَافِلُونَ'''»:
كلمه «'''ننجيك '''» متكلم مع الغير از مضارع باب تفعيل (تنجية ) است . و «'''تنجية '''» و همچنين «'''انجاء'''» - كه مصدر باب افعال از نجات است - هم از نظر وزن و هم از نظر معنا شبيه به تخليص و اخلاص هستند كه از ثلاثى مجرد «'''خلاص '''» گرفته شده اند.
 
كلمه «ننجيك» متكلم مع الغير از مضارع باب تفعيل (تنجية ) است. و «تنجية» و همچنين «انجاء» - كه مصدر باب افعال از نجات است - هم از نظر وزن و هم از نظر معنا شبيه به تخليص و اخلاص هستند كه از ثلاثى مجرد «'''خلاص '''» گرفته شده اند.
<span id='link113'><span>
<span id='link113'><span>
==اشاره به رابطه نفس و بدن و بيان اينكه انسانيت انسان به نفس او است و بدن ، مركب وابزار كار نفس ‍ است ==
==رابطه نفس و بدن و اين كه انسانيت انسان، به نفس اوست==
و تنجيه به بدن فرعون ، دلالت دارد بر اينكه فرعون غير از بدن چيز ديگرى داشته كه بدن بعد از نزول عذاب آن را از دست داده ، و آن چيزى كه نامش «'''فرعون '''» بوده و بدن بدن او بوده ، همان نفسى است كه روح هم خوانده مى شود، و اين نفس همان چيزى است كه خداى تعالى در دم مرگ هر كس آن را ميگيرد، همچنانكه در آيات ذيل فرموده : «'''اللّه يتوفى الانفس حين موتها'''»، و نيز فرموده : «'''قل يتوفاكم ملك الموت الذى وكل بكم '''»، و اين نفس همان است كه آدمى در طول عمرش از او خبر مى دهد به «'''من '''» و «'''اينجانب '''»، و همين «'''من '''» است كه انسانيت انسان به وسيله آن تحقق مى يابد، همان است كه درك مى كند و اراده مينمايد، و افعال انسانى را به وسيله بدن و قوا و اعضاى مادى آن انجام مى دهد و بدن چيزى به جز آلت و ابزار كار نفس نيست ، البته ابزار كار نفس در كارهاى مادى او و اما در كارهاى معنوى ، نفس بدون حاجت به بدن كارهاى خود را انجام ميدهد.
و تنجيه به بدن فرعون ، دلالت دارد بر اينكه فرعون غير از بدن چيز ديگرى داشته كه بدن بعد از نزول عذاب آن را از دست داده ، و آن چيزى كه نامش «فرعون» بوده و بدن بدن او بوده ، همان نفسى است كه روح هم خوانده مى شود، و اين نفس همان چيزى است كه خداى تعالى در دم مرگ هر كس آن را ميگيرد، همچنانكه در آيات ذيل فرموده: «اللّه يتوفى الانفس حين موتها»، و نيز فرموده: «قل يتوفاكم ملك الموت الذى وكل بكم»، و اين نفس همان است كه آدمى در طول عمرش از او خبر مى دهد به «من» و «اينجانب»، و همين «من» است كه انسانيت انسان به وسيله آن تحقق مى يابد، همان است كه درك مى كند و اراده مينمايد، و افعال انسانى را به وسيله بدن و قوا و اعضاى مادى آن انجام مى دهد و بدن چيزى به جز آلت و ابزار كار نفس نيست ، البته ابزار كار نفس در كارهاى مادى او و اما در كارهاى معنوى ، نفس بدون حاجت به بدن كارهاى خود را انجام ميدهد.
و از آنجا كه نفس و بدن با هم متحدند نام نفس را به بدن هم اطلاق مى كنند، (و به بدن و جسم زيد مى گويند: اين زيد است ، با اينكه در حقيقت آن بدن زيد نيست بلكه آن نفس زيد است كه بدن مركب او است ). دليلى كه شما، خواننده را در اين باب قانع سازد همين كافى است كه : بدن از روزى كه متولد مى شود تا روزى كه ميميرد بطور دائم در حال تغيير است ، و دائما در معرض تبدلهاى طبيعى است كه چه بسا تمامى بدن تحليل برود و اجزاى جديدى جاى تحليل رفته ها را بگيرد و از بدنى كه روز اول به دنيا آمد چيزى باقى نماند، بلكه بدن بدنى ديگر شود. و اگر حقيقت زيد عبارت باشد از بدن او، همان بدنى كه مادرش به دنيا آورده و كلمه زيد هم نام آن باشد، بايد در حال جوانياش او را زيد نناميم ، تا چه رسد به هفتاد سالگى و هشتاد سالگيش كه بطور قطع بدن زمان تولد را ندارد، و حتما نام زيد نام شخصى ديگر غير او خواهد بود. و بر همين حساب اگر اين شخص در جوانى كار خوبى و يا جنايتى كرده باشد در اين سنين عمرش نه ، ميتوان پاداشش داد و نه كيفرش كرد، براى اينكه كار خوب از شخص ديگرى بوده ، و شخص ديگرى غير از اين شخص جنايت كرده .
 
و از آنجا كه نفس و بدن با هم متحدند نام نفس را به بدن هم اطلاق مى كنند، (و به بدن و جسم زيد مى گويند: اين زيد است ، با اينكه در حقيقت آن بدن زيد نيست بلكه آن نفس زيد است كه بدن مركب او است).  
 
دليلى كه شما، خواننده را در اين باب قانع سازد همين كافى است كه : بدن از روزى كه متولد مى شود تا روزى كه ميميرد بطور دائم در حال تغيير است ، و دائما در معرض تبدلهاى طبيعى است كه چه بسا تمامى بدن تحليل برود و اجزاى جديدى جاى تحليل رفته ها را بگيرد و از بدنى كه روز اول به دنيا آمد چيزى باقى نماند، بلكه بدن بدنى ديگر شود. و اگر حقيقت زيد عبارت باشد از بدن او، همان بدنى كه مادرش به دنيا آورده و كلمه زيد هم نام آن باشد، بايد در حال جوانياش او را زيد نناميم ، تا چه رسد به هفتاد سالگى و هشتاد سالگيش كه بطور قطع بدن زمان تولد را ندارد، و حتما نام زيد نام شخصى ديگر غير او خواهد بود.  
 
و بر همين حساب اگر اين شخص در جوانى كار خوبى و يا جنايتى كرده باشد در اين سنين عمرش نه، ميتوان پاداشش داد و نه كيفرش كرد، براى اينكه كار خوب از شخص ديگرى بوده ، و شخص ديگرى غير از اين شخص جنايت كرده .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۱۷۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۱۷۵ </center>
پس ، اين دليل و دليلهاى ديگرى مثل اين ، شواهدى است قطعى بر اينكه انسانيت انسان به نفس او است ، نه به بدن او، و نامها نيز نام آن نفوس است نه نام بدنها، و اين معنا را هر انسانى بطور اجمال ميفهمد هر چند كه در مقام تفصيل اگر به او بگويى بدن امروز تو غير از بدن چند سال قبل تو است تعجب كند و حاضر به پذيرفتنش نباشد.
پس اين دليل و دليل هاى ديگرى مثل اين ، شواهدى است قطعى بر اينكه انسانيت انسان به نفس او است ، نه به بدن او، و نامها نيز نام آن نفوس است نه نام بدنها، و اين معنا را هر انسانى بطور اجمال ميفهمد هر چند كه در مقام تفصيل اگر به او بگويى بدن امروز تو غير از بدن چند سال قبل تو است تعجب كند و حاضر به پذيرفتنش نباشد.
و كوتاه سخن اينكه ، آيه شريفه «'''اليوم ننجيك ببدنك '''» اگر صريح نباشد نزديك به صريح است در اينكه نفوس بشر غير از بدنهاى آنان است ، و اسماء هم اسماء نفوس است نه بدنها، و اگر بدنها را نيز به نام صاحبش ميناميم به خاطر شدت اتحادى است كه بين آن دو است .
 
وجوهى كه در معناى : «'''ننجيك ببدنك '''» گفته شده و بيان اينكه علت انتساب نجات بهبدن فرعون ، اتحاد شديد بين نفس و بدن است
و كوتاه سخن اينكه ، آيه شريفه «اليوم ننجيك ببدنك» اگر صريح نباشد نزديك به صريح است در اينكه نفوس بشر غير از بدنهاى آنان است ، و اسماء هم اسماء نفوس است نه بدنها، و اگر بدنها را نيز به نام صاحبش ميناميم به خاطر شدت اتحادى است كه بين آن دو است.
پس ، معناى جمله «'''ننجيك ببدنك '''» اين شد كه : اى فرعون ما بدن تو را از دريا نجات ميدهيم و در مى آوريم . و اگر بيرون آوردن بدن مرده فرعون را نجات بدن او خوانده ، باز به خاطر همان اتحادى است كه بين نفس و بدن هست ، و اين اتحاد باعث مى شود عملى كه با يكى از آن دو واقع شود به نحوى بر آن ديگرى نيز واقع شود. «'''لتكون لمن خلفك آية '''» باز در اين جمله بدن فرعون را فرعون خوانده و فرموده : بدنت را از دريا در آورديم تا براى آنها كه بعد از تو مى آيند آيت و مايه عبرت باشى و اين تعبير به وجهى نظير تعبير آيه شريفه «'''منها خلقناكم و فيها نعيدكم '''» است كه خلقت انسانها را از زمين دانسته ، و فرموده : شما انسانها را به زمين بر ميگردانيم ، با اينكه آنچه به زمين بر مى گردد جسد آدمى است نه تمامى آدمى . پس اگر نسبت اعاده شدن به زمين را به انسان داده جز براى اين نيست كه بين انسان و بدنش اتحادى است كه اين نسبت را تصحيح مى كند.
 
مفسرين در معناى جمله «'''ننجيك '''» اشكالى به نظرشان رسيده و بدين جهت گفته اند: اين جمله نمى تواند از مصدر «'''نجات '''» باشد، زيرا باب افعال و تفعيل از نجات كه «'''انجاء'''» و «'''تنجيه '''» باشد لفظ و مادهاش دلالت دارد بر سلامتى آن كسى كه نجات يافته ، (وقتى گفته مى شود: فلانى از غرق شدن و آتشسوزى نجات يافت كه او را زنده در آورده باشند، و در آوردن بدن مرده و سوخته از دريا و آتش را نجات دادن نميگويند). و اگر جمله مورد بحث از ماده نجات باشد بايد بگوييم خداى تعالى فرعون را زنده از آب بيرون آورده با اينكه مى دانيم مردهاش را بيرون آورد. پس ، ناگزير بايد بگوييم : اين جمله از ماده «'''نجوة '''» گرفته شده كه به معناى زمين بلند است ، زمينى كه سيل آن را نميگيرد، و معناى آيه اين است كه : امروز ما بدنت را به بلندى زمين بيرون كرديم .
==وجوهى كه در معناى: «ننجيك ببدنك» گفته شده==
پس معناى جمله «ننجيك ببدنك» اين شد كه : اى فرعون ما بدن تو را از دريا نجات ميدهيم و در مى آوريم . و اگر بيرون آوردن بدن مرده فرعون را نجات بدن او خوانده ، باز به خاطر همان اتحادى است كه بين نفس و بدن هست، و اين اتحاد باعث مى شود عملى كه با يكى از آن دو واقع شود به نحوى بر آن ديگرى نيز واقع شود.  
 
«'''لتكون لمن خلفك آية '''» باز در اين جمله بدن فرعون را فرعون خوانده و فرموده : بدنت را از دريا در آورديم تا براى آنها كه بعد از تو مى آيند آيت و مايه عبرت باشى و اين تعبير به وجهى نظير تعبير آيه شريفه «منها خلقناكم و فيها نعيدكم» است كه خلقت انسانها را از زمين دانسته ، و فرموده: شما انسانها را به زمين بر ميگردانيم، با اينكه آنچه به زمين بر مى گردد جسد آدمى است نه تمامى آدمى.  
 
پس اگر نسبت اعاده شدن به زمين را به انسان داده جز براى اين نيست كه بين انسان و بدنش اتحادى است كه اين نسبت را تصحيح مى كند.
 
مفسرين در معناى جمله «'''ننجيك '''» اشكالى به نظرشان رسيده و بدين جهت گفته اند: اين جمله نمى تواند از مصدر «'''نجات '''» باشد، زيرا باب افعال و تفعيل از نجات كه «انجاء» و «تنجيه» باشد لفظ و ماده اش دلالت دارد بر سلامتى آن كسى كه نجات يافته ، (وقتى گفته مى شود: فلانى از غرق شدن و آتش سوزى نجات يافت كه او را زنده در آورده باشند، و در آوردن بدن مرده و سوخته از دريا و آتش را نجات دادن نميگويند).  
 
و اگر جمله مورد بحث از ماده نجات باشد بايد بگوييم خداى تعالى فرعون را زنده از آب بيرون آورده با اينكه مى دانيم مردهاش را بيرون آورد.  
 
پس ناگزير بايد بگوييم : اين جمله از ماده «نجوة» گرفته شده كه به معناى زمين بلند است، زمينى كه سيل آن را نميگيرد، و معناى آيه اين است كه : امروز ما بدنت را به بلندى زمين بيرون كرديم.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۱۷۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۱۷۶ </center>
و چه بسا بعضى از مفسرين كه گفته اند: منظور از بدن در اين جمله «'''زره '''» است ، چون فرعون زرهى از طلا داشت كه همه وى را به آن علامت ميشناختند، و خداى تعالى فرعون را با آن زره به بالاى آب آورد تا براى آيندگان آيت و عبرت باشد. و چه بسا كه بعضى گفته باشند: تعبير به تنجية از باب استهزاء به فرعون بوده است .
و چه بسا بعضى از مفسرين كه گفته اند: منظور از بدن در اين جمله «زره'» است ، چون فرعون زرهى از طلا داشت كه همه وى را به آن علامت ميشناختند، و خداى تعالى فرعون را با آن زره به بالاى آب آورد تا براى آيندگان آيت و عبرت باشد. و چه بسا كه بعضى گفته باشند: تعبير به تنجية از باب استهزاء به فرعون بوده است.
و ليكن حق مطلب اينست كه همه اينها تكلف و خود را بيهوده به زحمت انداختن است و هيچ حاجتى به اين تكلفها نيست ، چون خداى تعالى نفرموده : «'''ننجيك '''» تا آن اشكال متوجه شود و كسى بگويد: بيرون آوردن لاشه فرعون نجات فرعون نيست ، بلكه فرموده : «'''ننجيك ببدنك '''» كه حرف باء براى آلت و يا سببيت است ، و معنايش اينست كه : ما تو را با بدنت و يا به سبب بدنت نجات داديم ، و در صحت اين نسبت عنايت به اتحادى است كه گفتيم بين نفس و بدن برقرار مى باشد.
 
علاوه بر اينكه اشكال اصلا وارد نيست ، جوابى هم كه داده اند صحيح نميباشد، زيرا صرف اينكه جمله «'''ننجيك '''» را حمل كنيم بر قرار دادن بدن روى نجوهاى از زمين ، اشكال را از اصل برطرف نميسازد، براى اينكه آنچه به قول آنان بر بالاى بلندى زمين قرار گرفته بدن فرعون بوده ، نه خود فرعون چون اگر خود فرعون بود بايد زنده و سالم ميبود ناگزير بايد بگويند: فرعون زنده از آب نجات يافته كه اين را هم نمى توانند بگويند. پس ، چاره اى جز اين ندارند كه حرف ما را قبول كنند و بگويند نسبتى كه در آيه شريفه به فرعون داده شده به عنايت اتحادى است كه بين بدن و جسم آدمى وجود دارد، و در صورتى كه اين اتحاد مصحح اطلاق اسم انسان بر بدن انسان باشد، قهرا ميتواند مصحح اين نيز باشد كه نجات دادن بدن انسان را نجات انسان بناميم ، مخصوصا در جايى كه قرينهاى هم باشد بر اينكه منظور از تنجيه ، تنجيهاى است كه خاص بدن است ، نه تنجيهاى كه مربوط به انسان است ، و مستلزم زنده بيرون آوردن و سلامت جان و تن انسان هر دو است ، و قرينهاى كه در مورد بحث ما هست كلمه «'''ببدنك '''» مى باشد.
وليكن حق مطلب اينست كه همه اينها تكلف و خود را بيهوده به زحمت انداختن است و هيچ حاجتى به اين تكلفها نيست ، چون خداى تعالى نفرموده: «ننجيك» تا آن اشكال متوجه شود و كسى بگويد: بيرون آوردن لاشه فرعون نجات فرعون نيست، بلكه فرموده: «ننجيك ببدنك» كه حرف باء براى آلت و يا سببيت است ، و معنايش اينست كه : ما تو را با بدنت و يا به سبب بدنت نجات داديم ، و در صحت اين نسبت عنايت به اتحادى است كه گفتيم بين نفس و بدن برقرار مى باشد.
وَ لَقَدْ بَوَّأْنَا بَنى إِسرءِيلَ مُبَوَّأَ صِدْقٍ وَ رَزَقْنَهُم مِّنَ الطيِّبَتِ فَمَا اخْتَلَفُوا حَتى جَاءَهُمُ الْعِلْمُ
 
معناى «'''مبواء صدق '''» كه در وصف مسكن بنىاسرائيل آمده است و اشاره به مفهومى كه از اضافه اشياء و مفاهيم به كلمه «'''صدق '''»،استفاده مى شود
علاوه بر اينكه اشكال اصلا وارد نيست ، جوابى هم كه داده اند صحيح نميباشد، زيرا صرف اينكه جمله «ننجيك» را حمل كنيم بر قرار دادن بدن روى نجوهاى از زمين ، اشكال را از اصل برطرف نميسازد، براى اينكه آنچه به قول آنان بر بالاى بلندى زمين قرار گرفته بدن فرعون بوده ، نه خود فرعون چون اگر خود فرعون بود بايد زنده و سالم ميبود ناگزير بايد بگويند: فرعون زنده از آب نجات يافته كه اين را هم نمى توانند بگويند.  
يعنى ما بنى اسرائيل را سكنى داديم در مسكنى صدق .
 
پس ، چاره اى جز اين ندارند كه حرف ما را قبول كنند و بگويند نسبتى كه در آيه شريفه به فرعون داده شده به عنايت اتحادى است كه بين بدن و جسم آدمى وجود دارد، و در صورتى كه اين اتحاد مصحح اطلاق اسم انسان بر بدن انسان باشد، قهرا ميتواند مصحح اين نيز باشد كه نجات دادن بدن انسان را نجات انسان بناميم، مخصوصا در جايى كه قرينهاى هم باشد بر اينكه منظور از تنجيه ، تنجيه اى است كه خاص بدن است، نه تنجيه اى كه مربوط به انسان است ، و مستلزم زنده بيرون آوردن و سلامت جان و تن انسان هر دو است، و قرينه اى كه در مورد بحث ما هست كلمه «ببدنك» مى باشد.
 
«'''وَ لَقَدْ بَوَّأْنَا بَنى إِسرائيلَ مُبَوَّأَ صِدْقٍ وَ رَزَقْنَاهُم مِّنَ الطيِّبَاتِ فَمَا اخْتَلَفُوا حَتى جَاءَهُمُ الْعِلْمُ'''»:
 
معناى «مبواء صدق» كه در وصف مسكن بنى اسرائيل آمده است و اشاره به مفهومى كه از اضافه اشياء و مفاهيم به كلمه «صدق»، استفاده مى شود.
 
يعنى ما بنى اسرائيل را سكنى داديم در مسكنى صدق.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۱۷۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۱۷۷ </center>
و اگر سكنى را اضافه به صدق كرده همچنانكه در مواردى ديگر «'''وعد'''»، «'''قدم '''»، «'''لسان '''»، «'''مدخل '''» و «'''مخرج '''» را اضافه به صدق كرده و فرموده : «'''وعد الصدق '''»، «'''قدم صدق '''»، «'''لسان صدق '''»، «'''مدخل صدق '''» و «'''مخرج صدق '''» همه به اين منظور است كه بفهماند لوازم معنا و آثارى كه از اين اشياء مطلوب است در اين اشياء موجود ميباشد، و به راستى موجود ميباشد، بدون اينكه در چيزى از آثارش كه به زبان دلالت التزاميهاش وعده آن را به طالبش مى دهد دروغ بگويد، مثلا وعده صدق آن وعدهاى است كه وعده دهندهاش زود به آن وفا مى كند، و شخص موعود به آن وعده را خوشحال مى سازد، وعدهاى است كه جا دارد موعود آن اميد به آن ببندد، و آرزومند وقوعش باشد، و اما وعدهاى كه وعده صدق نباشد، قهرا وعده كذب است ، كانه خود آن وعده به زبان دلالت التزاميهاش ميگويد كه : من آثار مطلوب را ندارم .
و اگر سكنى را اضافه به صدق كرده همچنان كه در مواردى ديگر «وعد»، «قدم»، «لسان»، «مدخل» و «مخرج» را اضافه به صدق كرده و فرموده:
و بنا بر اين ، پس جمله «'''مبوا صدق '''» دلالت دارد بر اينكه خداى سبحان بنى اسرائيل را در مسكنى سكنى داد كه در آن ، آنچه انسان از مسكن انتظار دارد موجود بوده است . يك انسان از مسكن مطلوب و مرغوب اين را ميخواهد كه آب و هواى خوبى داشته باشد و سرزمينش ‍ پر از بركات و داراى وفور نعمت باشد و بتواند در آن استقرار يابد. و آن مسكن عبارت بود از نواحى بيت المقدس و شام كه خداى - عزوجل - بنى اسرائيل را در آنجا سكنى داد و آن را سرزمين مقدس و نيز سرزمين مبارك نام نهاد. قرآن كريم داستان داخل شدن بنى اسرائيل در آنجا را ذكر فرموده است .
 
و اما اينكه بعضى گفته اند «'''منظور از اين ((مبوأ صدق '''»، مصر است كه بنى اسرائيل داخل آن شده خانه هايى براى خود ساختند)) معنايى است كه قرآن شريف آن را ذكر نكرده . علاوه بر اين ، به فرضى هم كه بنى اسرائيل بعد از غرق شدن فرعون دوباره به مصر برگشته باشند، سرزمين مصر براى آنان سرزمين مستقرى نبوده ، و سرزمينى را كه سكونت در آن مستقر و دائمى نباشد «'''مبوا صدق '''» نميخوانند.
«وعد الصدق»، «قدم صدق»، «لسان صدق»، «مدخل صدق» و «مخرج صدق» همه به اين منظور است كه بفهماند لوازم معنا و آثارى كه از اين اشياء مطلوب است در اين اشياء موجود ميباشد، و به راستى موجود ميباشد، بدون اينكه در چيزى از آثارش كه به زبان دلالت التزاميه اش وعده آن را به طالبش مى دهد دروغ بگويد، مثلا وعده صدق آن وعده اى است كه وعده دهنده اش زود به آن وفا مى كند، و شخص موعود به آن وعده را خوشحال مى سازد، وعده اى است كه جا دارد موعود آن اميد به آن ببندد، و آرزومند وقوعش باشد، و اما وعدهاى كه وعده صدق نباشد، قهرا وعده كذب است ، كانه خود آن وعده به زبان دلالت التزاميهاش ميگويد كه : من آثار مطلوب را ندارم.
آيه مورد بحث ، يعنى جمله «'''و لقد بوانا بنى اسرائيل ... من الطيبات '''» سياق شكايت و گلايه و سرزنش را دارد. شاهد اينكه آيه در چنين سياقى است اينست كه به دنبالش مى فرمايد: «'''فما اختلفوا حتى جاءهم العلم - اختلاف نكردند مگر بعد از آنكه به حقيقت امر علم پيدا كردند'''»، و نيز مى فرمايد: ((ان ربك يقضى بينهم - خداى تعالى بين آنان داورى خواهد كرد... كه همه اينها بيانگر عاقبت وخيمى است كه اختلاف آنان از روى علم و آگاهى ببار آورد. اين جمله به منزله نتيجهاى است كه از نقل سرگذشت گرفته شده است .
 
و بنابراين ، پس جمله «مبوا صدق» دلالت دارد بر اينكه خداى سبحان بنى اسرائيل را در مسكنى سكنى داد كه در آن ، آنچه انسان از مسكن انتظار دارد موجود بوده است . يك انسان از مسكن مطلوب و مرغوب اين را ميخواهد كه آب و هواى خوبى داشته باشد و سرزمينش ‍ پر از بركات و داراى وفور نعمت باشد و بتواند در آن استقرار يابد. و آن مسكن عبارت بود از نواحى بيت المقدس و شام كه خداى - عزوجل - بنى اسرائيل را در آنجا سكنى داد و آن را سرزمين مقدس و نيز سرزمين مبارك نام نهاد. قرآن كريم داستان داخل شدن بنى اسرائيل در آنجا را ذكر فرموده است.
 
و اما اينكه بعضى گفته اند «منظور از اين «مبوأ صدق»، مصر است كه بنى اسرائيل داخل آن شده خانه هايى براى خود ساختند» معنايى است كه قرآن شريف آن را ذكر نكرده. علاوه بر اين ، به فرضى هم كه بنى اسرائيل بعد از غرق شدن فرعون دوباره به مصر برگشته باشند، سرزمين مصر براى آنان سرزمين مستقرى نبوده ، و سرزمينى را كه سكونت در آن مستقر و دائمى نباشد «مبوا صدق» نميخوانند.
 
آيه مورد بحث ، يعنى جمله «و لقد بوانا بنى اسرائيل... من الطيبات» سياق شكايت و گلايه و سرزنش را دارد.  
 
شاهد اينكه آيه در چنين سياقى است اينست كه به دنبالش مى فرمايد: «فما اختلفوا حتى جاءهم العلم - اختلاف نكردند مگر بعد از آنكه به حقيقت امر علم پيدا كردند»، و نيز مى فرمايد: «ان ربك يقضى بينهم - خداى تعالى بين آنان داورى خواهد كرد... كه همه اينها بيانگر عاقبت وخيمى است كه اختلاف آنان از روى علم و آگاهى ببار آورد. اين جمله به منزله نتيجه اى است كه از نقل سرگذشت گرفته شده است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۱۷۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۱۷۸ </center>
و معناى آيه اينست كه : ما نعمت را بر بنى اسرائيل تمام كرديم و آنان را در مسكنى كه همه خصوصيات مطلوب از مسكن را دارا بود جاى داديم و بعد از سالهائى طولانى محروميت و اسارت به دست قبطيان ، از طيبات روزيشان داديم و آنان را ملت واحدى گردانيديم و پراكندگيشان را به جمع تبديل نموديم ، ولى كفران نعمت كردند و دوباره در مورد حق اختلاف راه انداختند، و اين اختلافشان ناشى از عذر نادانى نبود، بلكه عالما و عامدا اختلاف كردند، و پروردگار تو بطور حتم در بين آنان در آنچه اختلاف ميكنند حكم خواهد كرد.
و معناى آيه اينست كه: ما نعمت را بر بنى اسرائيل تمام كرديم و آنان را در مسكنى كه همه خصوصيات مطلوب از مسكن را دارا بود جاى داديم و بعد از سالهائى طولانى محروميت و اسارت به دست قبطيان ، از طيبات روزيشان داديم و آنان را ملت واحدى گردانيديم و پراكندگيشان را به جمع تبديل نموديم ، ولى كفران نعمت كردند و دوباره در مورد حق اختلاف راه انداختند، و اين اختلافشان ناشى از عذر نادانى نبود، بلكه عالما و عامدا اختلاف كردند، و پروردگار تو بطور حتم در بين آنان در آنچه اختلاف ميكنند حكم خواهد كرد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۱۷۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۱۷۹ </center>
<span id='link116'><span>
<span id='link116'><span>