تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۲۱: تفاوت میان نسخهها
از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۶: | خط ۶: | ||
<span id='link168'><span> | <span id='link168'><span> | ||
==بيان حال انسان عادى دلبسته به اسباب ظاهرى == | ==بيان حال انسان عادى دلبسته به اسباب ظاهرى == | ||
پس معناى آيه اين است كه : | پس معناى آيه اين است كه: «ما وقتى انعامى به انسان - كه موجودى است واقع در مجراى اسباب - مى كنيم، به ظواهر اسباب سرگرم شده و به آن دل مى بندد و ما را فراموش مى كند و شكر ما را به جاى نمى آورد. وقتى مختصر شرّى به او برسد و در نتيجه خيرى را از او بگيرد و يا جلوى اسباب خير را ببندد، دچار يأسى شديد و نوميدى از خير مى گردد. چون او دل همه به اسباب داده بود و دارد از كار افتادن اسباب را مى بيند، چطور دچار نوميدى نشود؟ آرى، او پروردگار خود را در اجراى اين اسباب هيچكاره مى دانست. | ||
اين | اين آيه، حال انسان هاى عادى را توصيف مى كند كه در محيط زندگى قرار گرفته، كه حاكم در آن عرف و عادت است. وقتى نعمت هاى الهى - از حال و جاه و فرزندان و چيزهاى ديگر - به سويش سرازير است، و اسباب ظاهرى هم سر سازگارى دارند، همه اميد و دلگرمی اش متوجه آن اسباب شده و دل به آن ها مى دهد، و در دلش ديگر جاى فارغى براى ياد خدا نمى ماند تا او را شكر بگزارد. | ||
و به همين جهت، وقتى شرّى به او مى رسد و بعضى از نعمت هاى الهى از او سلب مى شود، به كلى از خير مأيوس مى گردد. چون جاى ديگرى را سراغ ندارد، همه اميدش اسباب ظاهرى بود، كه آن هم روى ترش كرده و پشت كرده است. | |||
اين حال، غير از حال يك انسان فطرى است كه ذهنش به عادت و رسوم مشوب نگشته، و عرف و عادت در دلش هيچ نقشى را بازى نكرده و دخل و تصرفى ندارد. | |||
آرى، انسانى كه با تأييد الهى و يا به خاطر پيشامدى، اسباب ظاهرى را فراموش كرده، به فطرت ساده خود برگشته، همواره چشم اميد به خداى خود دوخته، رفع گرفتاری ها را از او مى خواهد، نه از اسباب. | |||
از | پس آدمى داراى دو حال است: يكى حال فطرى، كه او را در هنگام گرفتارى و برخورد با شرّ هدايت به رجوع پروردگارش مى كند. و يكى حال عادى او، كه در آن حال اسباب ظاهرى ميان او و ياد پروردگارش حايل گشته، دلش را از رجوع به خدا و ياد او و شكر او مشغول مى سازد. آيه مورد بحث، اين حال دومى را وصف مى كند، نه حال اولى را. | ||
از همين جا روشن مى گردد كه ميان اين آيه و آياتى كه افاده مى كند كه انسان وقتى به سختى و گرفتارى دچار شود، به ياد خداى تعالى افتاده و پروردگار خود را مى خواند، هيچ منافاتى نيست. مانند آيه: «وَ إذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فِى البَحرِ ضَلَّ مَن تَدعُونَ إلّا إيَّاه»، و آيه: «وَ إذَا مَسَّ الإنسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنبِهِ أو قَاعِداً أو قَائِماً»، و همچنين آيات ديگرو چون همان طور كه گفتيم، آن آيه متعرض حال عادى آدمى است و اين آيات، متعرض حال فطرى او است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۵۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۵۸ </center> | ||
و نيز اين معنا روشن مى گردد كه اين آيه از جهت | و نيز اين معنا روشن مى گردد كه اين آيه از جهت ذيل، متصل به آيه قبل است كه مى فرمود: «وَ لَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إلّا خَسَاراً». و حاصل آن دو، اين است كه: از چنين مردمى اين خسار هيچ بعيد نيست. زيرا يكى از احوال آدمى اين است كه اسباب ظاهرى در موقع آمدن نعمت هاى الهى او را به خود مشغول مى كند، و نعمت را از آن اسباب مى بيند. در نتيجه از ياد پروردگارش غافل مى شود و به كلّى اعراض نموده، در نتيجه، در صورت قطع شدن آن نعمت مأيوس و بيچاره مى شود. چون نعمت را از اسباب ظاهرى مى دانست كه فعلا از كار افتاده اند. | ||
<span id='link169'><span> | <span id='link169'><span> | ||
==بحثى فلسفى (در بيان اين كه شرور بالعرض داخل در قضاى الهى هستند) == | ==بحثى فلسفى (در بيان اين كه شرور بالعرض داخل در قضاى الهى هستند) == |