تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۴۰: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵: خط ۵:


<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۰۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۰۵ </center>
اقوال مختلف درباره جواب قسم ((و القرآن المجيد((
==اقوال مختلف درباره جواب قسم« و القرآن المجيد»==
 
جمله ((و القران المجيد(( سوگندى است كه پاسخش حذف شده ، چون جمله بعدى مى فهماند كه پاسخ چيست، و تقدير كلام ((و القرآن المجيد ان البعث حق (( و يا ((و القرآن المجيد انك لمن المنذرين (( و يا ((و القرآن المجيد ان الانذار حق (( مى باشد، يعنى ((به قرآن مجيد سوگند كه قيامت حق است (( و يا ((تو از انذاركنندگانى (( و يا ((انذار حق است ((.
جمله ((و القران المجيد(( سوگندى است كه پاسخش حذف شده ، چون جمله بعدى مى فهماند كه پاسخ چيست، و تقدير كلام ((و القرآن المجيد ان البعث حق (( و يا ((و القرآن المجيد انك لمن المنذرين (( و يا ((و القرآن المجيد ان الانذار حق (( مى باشد، يعنى ((به قرآن مجيد سوگند كه قيامت حق است (( و يا ((تو از انذاركنندگانى (( و يا ((انذار حق است ((.


بعضى از مفسرين گفته اند: جواب قسم ذكر شده و آن جمله ((بل عجبوا...(( است . و بعضى ديگر گفته اند: جمله ((قد علمنا ما تنقص ...(( است . و بعضى گفته اند ((ما من قول ...((، و بعضى گفته اند ((ان فى ذلك لذكرى ...(( و بعضى گفته اند ((ما يبدل القول لدى ...(( است . ولى همه اينها سخنانى بيهوده است كه نبايد دنبال شود.
بعضى از مفسرين گفته اند: جواب قسم ذكر شده و آن جمله ((بل عجبوا...(( است . و بعضى ديگر گفته اند: جمله ((قد علمنا ما تنقص ...(( است . و بعضى گفته اند ((ما من قول ...((، و بعضى گفته اند ((ان فى ذلك لذكرى ...(( و بعضى گفته اند ((ما يبدل القول لدى ...(( است . ولى همه اينها سخنانى بيهوده است كه نبايد دنبال شود.


بَلْ عجِبُوا أَن جَاءَهُم مُّنذِرٌ مِّنْهُمْ فَقَالَ الْكَفِرُونَ هَذَا شىْءٌ عجِيبٌ
«'''بَلْ عجِبُوا أَن جَاءَهُم مُّنذِرٌ مِّنْهُمْ فَقَالَ الْكَفِرُونَ هَذَا شىْءٌ عجِيبٌ'''»:


اين آيه اعراض از مضمون جواب قسمى است كه گفتيم حذف شده . پس ‍ گويا فرموده : به قرآن مجيد سوگند كه ما تو را به عنوان نذير فرستاديم ، ليكن به تو ايمان نياورده تعجب كردند كه يك نفر از خود آنان به عنوان بيم رسان به سويشان گسيل شود. و يا فرموده : به قرآن مجيد سوگند كه آن بعثى كه از آن انذارشان كردى حق است ، اما به آن ايمان نياورده بلكه تعجب كردند و از آن به شگفت در آمده بعيدش دانستند.
اين آيه اعراض از مضمون جواب قسمى است كه گفتيم حذف شده . پس ‍ گويا فرموده : به قرآن مجيد سوگند كه ما تو را به عنوان نذير فرستاديم ، ليكن به تو ايمان نياورده تعجب كردند كه يك نفر از خود آنان به عنوان بيم رسان به سويشان گسيل شود. و يا فرموده : به قرآن مجيد سوگند كه آن بعثى كه از آن انذارشان كردى حق است ، اما به آن ايمان نياورده بلكه تعجب كردند و از آن به شگفت در آمده بعيدش دانستند.
و ضمير ((منهم (( در جمله ((بل عجبوا ان جاءهم منذر منهم( به كفار برمى گردد، اما نه از اين جهت كه كافرند (تا خداى نخواسته چنين معنا دهد كه شخص منذر هم از همان قماش ايشان است) بلكه از اين جهت كه انسانند، آن وقت معنايش ((منذرى از جنس خود آنان و از نوع بشر(( خواهد بود. و اين كه گفتيم ((كفار بدان جهت كه انسانند(( از اين جهت است كه به طور كلى مذهب وثنيت و بت پرستى منكر اين هستند كه انسان بتواند پيامبر شود، كه ما در اين كتاب مكرر در اين باره سخن گفته ايم. ممكن هم هست ضمير به كفار بر گردد، از اين جهت كه عربند، آن وقت معنا چنين مى شود: بلكه تعجب كردند از اينكه بيم رسانى از قوم خودشان و به زبان خودشان به سويشان بيايد و حق را برايشان به زبانى وافى تر بيان كند. و بنا به احتمال دوم آيه شريفه در سرزنش عرب بليغ ‌تر مى شود.
و ضمير ((منهم (( در جمله ((بل عجبوا ان جاءهم منذر منهم( به كفار برمى گردد، اما نه از اين جهت كه كافرند (تا خداى نخواسته چنين معنا دهد كه شخص منذر هم از همان قماش ايشان است) بلكه از اين جهت كه انسانند، آن وقت معنايش ((منذرى از جنس خود آنان و از نوع بشر(( خواهد بود. و اين كه گفتيم ((كفار بدان جهت كه انسانند(( از اين جهت است كه به طور كلى مذهب وثنيت و بت پرستى منكر اين هستند كه انسان بتواند پيامبر شود، كه ما در اين كتاب مكرر در اين باره سخن گفته ايم. ممكن هم هست ضمير به كفار بر گردد، از اين جهت كه عربند، آن وقت معنا چنين مى شود: بلكه تعجب كردند از اينكه بيم رسانى از قوم خودشان و به زبان خودشان به سويشان بيايد و حق را برايشان به زبانى وافى تر بيان كند. و بنا به احتمال دوم آيه شريفه در سرزنش عرب بليغ ‌تر مى شود.


((فقال الكافرون هذا شى ء عجيب (( - در اين جمله منكرين نبوت را به وصف ((كافرون (( توصيف كرده - با اينكه مى توانست بفرمايد ((و قال المشركون (( و يا عبارتى ديگر مثل آن - و اين بدان منظور بوده كه دلالت كند بر اينكه مشركين مى خواسته اند با اين تعجب خود حق را پوشيده بدارند، چون كفر به معناى پنهان كردن است.
«'''فقال الكافرون هذا شى ء عجيب'''» - در اين جمله منكرين نبوت را به وصف (كافرون ( توصيف كرده - با اينكه مى توانست بفرمايد (و قال المشركون ( و يا عبارتى ديگر مثل آن - و اين بدان منظور بوده كه دلالت كند بر اينكه مشركين مى خواسته اند با اين تعجب خود حق را پوشيده بدارند، چون كفر به معناى پنهان كردن است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۰۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۰۶ </center>
و اشاره در جمله ((هذا شى ء عجيب (( به مساءله بعث و بازگشت به سوى خدا است ؛ مى گويند مساءله معاد امرى است عجيب ، همچنان كه آيه بعدش همين را تفسير مى كند و از قول آنان مى فرمايد: ((ءاذا متنا و كنا ترابا...((.
و اشاره در جمله ((هذا شى ء عجيب (( به مساءله بعث و بازگشت به سوى خدا است ؛ مى گويند مساءله معاد امرى است عجيب ، همچنان كه آيه بعدش همين را تفسير مى كند و از قول آنان مى فرمايد: ((ءاذا متنا و كنا ترابا...((.


أَ ءِذَا مِتْنَا وَ كُنَّا تُرَاباً ذَلِك رَجْعُ بَعِيدٌ
«'''أَ ءِذَا مِتْنَا وَ كُنَّا تُرَاباً ذَلِك رَجْعُ بَعِيدٌ'''»:


كلمه ((رجع (( و ((رجوع (( هر دو يك معنا دارند. و مراد از بعيد بودن، بعيد بودن از جهت عقل است. و جواب كلمه ((اذا(( در جمله ((ءاذا متنا و كنا ترابا(( حذف شده ، چون جمله ((ذلك رجع بعيد(( بر آن دلالت مى كرد و تقدير كلام ((ءاذا متنا و كنا ترابا نبعث و نرجع ذلك رجع بعيد: آيا وقتى مرديم و خاك شديم مبعوث مى شويم و برمى گرديم ، اين چه برگشتن بعيدى است (( مى باشد، و استفهام در آن به اصطلاح استفهام تعجبى است ، يعنى استفهامى كه منظور از آن به شگفت واداشتن شنونده است.
كلمه (رجع ( و (رجوع ( هر دو يك معنا دارند. و مراد از بعيد بودن، بعيد بودن از جهت عقل است. و جواب كلمه (اذا( در جمله (ءاذا متنا و كنا ترابا( حذف شده ، چون جمله (ذلك رجع بعيد( بر آن دلالت مى كرد و تقدير كلام ((ءاذا متنا و كنا ترابا نبعث و نرجع ذلك رجع بعيد: آيا وقتى مرديم و خاك شديم مبعوث مى شويم و برمى گرديم ، اين چه برگشتن بعيدى است (( مى باشد، و استفهام در آن به اصطلاح استفهام تعجبى است ، يعنى استفهامى كه منظور از آن به شگفت واداشتن شنونده است.


و اگر جواب ((اذا(( حذف شده براى اين است كه اشاره كند به اينكه آنقدر عجيب است كه اصلا گفتنى نيست، چون عقل هيچ صاحب عقلى آن را نمى پذيرد، و اين آيه همان مضمونى را افاده مى كند كه آيه ((و قالوا ءاذا ضللنا فى الارض ءانا لفى خلق جديد(( آن را افاده مى كند.
و اگر جواب ((اذا(( حذف شده براى اين است كه اشاره كند به اينكه آنقدر عجيب است كه اصلا گفتنى نيست، چون عقل هيچ صاحب عقلى آن را نمى پذيرد، و اين آيه همان مضمونى را افاده مى كند كه آيه ((و قالوا ءاذا ضللنا فى الارض ءانا لفى خلق جديد(( آن را افاده مى كند.
خط ۲۸: خط ۲۷:
و معناى آيه اين است كه : مشركين تعجب مى كنند و مى گويند: آيا وقتى كه ما مرديم و خاك شديم و ذات ما آنچنان باطل و نابود شد كه ديگر اثرى از آن به جاى نماند دوباره مبعوث مى شويم و برمى گرديم ؟ آن وقت گويا گوينده اى به ايشان مى گويد: از چه چيزى تعجب مى كنيد؟ در پاسخ مى گويند: آخر اين برگشتن برگشتنى باور نكردنى است ، و عقل آن را نمى پذيرد، و زير بار آن نمى رود.
و معناى آيه اين است كه : مشركين تعجب مى كنند و مى گويند: آيا وقتى كه ما مرديم و خاك شديم و ذات ما آنچنان باطل و نابود شد كه ديگر اثرى از آن به جاى نماند دوباره مبعوث مى شويم و برمى گرديم ؟ آن وقت گويا گوينده اى به ايشان مى گويد: از چه چيزى تعجب مى كنيد؟ در پاسخ مى گويند: آخر اين برگشتن برگشتنى باور نكردنى است ، و عقل آن را نمى پذيرد، و زير بار آن نمى رود.


مفاد آيه: ((قد علمنا ما تنقص الارض منهم...(( كه در مقام ردّ سخن مشركين مبنى بر استبعاد معاد است
==مفاد آيه: «قد علمنا ما تنقص الارض منهم...»، در ردّ سخن مشركان==


قَدْ عَلِمْنَا مَا تَنقُص الاَرْض مِنهُمْ وَ عِندَنَا كِتَبٌ حَفِيظ
«'''قَدْ عَلِمْنَا مَا تَنقُص الاَرْض مِنهُمْ وَ عِندَنَا كِتَبٌ حَفِيظ'''»:


اين آيه سخن آنان و استبعادشان نسبت به بعث و رجع را رد مى كند، چون آنان استناد جستند به اينكه بعد از مردن به زودى متلاشى مى شويم و بدنهايمان خاك مى شود، و با خاكهاى ديگر مخلوط مى گردد، خاك هم كه با خاك فرقى ندارد تا مشتى از آن ، خاك من باشد و مشتى ديگرش ‍ خاك يك فرد ديگر، و يا مشتى از آن سر و گردن من باشد و مشتى ديگرش دست و پاى من.
اين آيه سخن آنان و استبعادشان نسبت به بعث و رجع را رد مى كند، چون آنان استناد جستند به اينكه بعد از مردن به زودى متلاشى مى شويم و بدنهايمان خاك مى شود، و با خاكهاى ديگر مخلوط مى گردد، خاك هم كه با خاك فرقى ندارد تا مشتى از آن ، خاك من باشد و مشتى ديگرش ‍ خاك يك فرد ديگر، و يا مشتى از آن سر و گردن من باشد و مشتى ديگرش دست و پاى من.
خط ۳۸: خط ۳۷:
ممكن هم هست معنايش چنين باشد: ما مى دانيم چه كسى از آنان مى ميرد و در زمين دفن مى شود، و در نتيجه از جمع آنان يك انسان كم مى گردد. در احتمال اول كلمه من تبعيضى و در احتمال دوم بيانيه خواهد بود.
ممكن هم هست معنايش چنين باشد: ما مى دانيم چه كسى از آنان مى ميرد و در زمين دفن مى شود، و در نتيجه از جمع آنان يك انسان كم مى گردد. در احتمال اول كلمه من تبعيضى و در احتمال دوم بيانيه خواهد بود.


مراد از كتاب در ((عندنا كتاب حفيظ(( لوح محفوظ است
==مراد از كتاب در «عندنا كتاب حفيظ»، لوح محفوظ است==


((و عندنا كتاب حفيظ(( - يعنى و نزد ما كتابى است كه حافظ هر چيز است ، بلكه آثار و احوال هر چيزى را هم ضبط مى كند. و يا معنايش اين است كه : نزد ما كتابى است كه خود آن كتاب محفوظ است و حوادث ، آن را دچار دگرگونى و تحريف نمى كند. و آن كتاب عبارت است از لوح محفوظ كه تمامى آنچه بوده ، و آنچه هست و آنچه تا قيامت خواهد بود در آن كتاب محفوظ است.
«'''و عندنا كتاب حفيظ'''» - يعنى و نزد ما كتابى است كه حافظ هر چيز است ، بلكه آثار و احوال هر چيزى را هم ضبط مى كند. و يا معنايش اين است كه : نزد ما كتابى است كه خود آن كتاب محفوظ است و حوادث ، آن را دچار دگرگونى و تحريف نمى كند. و آن كتاب عبارت است از لوح محفوظ كه تمامى آنچه بوده ، و آنچه هست و آنچه تا قيامت خواهد بود در آن كتاب محفوظ است.


و اينكه بعضى از مفسرين گفته اند كه مراد ((از كتاب نامه هاى اعمال است (( سخن درستى نيست ، اولا از اين جهت كه خدا اين كتاب را حافظ آنچه زمين از مردم كم مى كند معرفى كرده و آنچه زمين از مردم كم مى كند ربطى به اعمال كه كتاب اعمال حافظ آن است ندارد.
و اينكه بعضى از مفسرين گفته اند كه مراد ((از كتاب نامه هاى اعمال است (( سخن درستى نيست ، اولا از اين جهت كه خدا اين كتاب را حافظ آنچه زمين از مردم كم مى كند معرفى كرده و آنچه زمين از مردم كم مى كند ربطى به اعمال كه كتاب اعمال حافظ آن است ندارد.
خط ۴۸: خط ۴۷:
و حاصل جوابى كه خداى تعالى به كفار و منكرين معاد مى دهد، اين است كه كفار خيال كرده اند مردن و خاك شدن و متلاشى شدن ذرات وجودشان ، به طورى كه ديگر اجزاى آن تمايزى از هم نداشته باشند، آنان را براى ما هم مجهول الاجزاء مى كند، و ديگر نمى توانيم آن اجزاء را جمع آورى نموده، دوباره برگردانيم. وليكن اين خيال ، خيالى است باطل ، براى اينكه ما مى دانيم چه كسى از ايشان مرده، و اجزاى بدنش كه قبلا به صورت گوشت يا خون يا استخوان بود فعلا به چه صورتى درآمده و كجا رفته ؟ همه را مى دانيم ، و نزد ما كتابى حفيظ است كه هر چيزى در آن ثبت است و آن عبارت است از لوح محفوظ.
و حاصل جوابى كه خداى تعالى به كفار و منكرين معاد مى دهد، اين است كه كفار خيال كرده اند مردن و خاك شدن و متلاشى شدن ذرات وجودشان ، به طورى كه ديگر اجزاى آن تمايزى از هم نداشته باشند، آنان را براى ما هم مجهول الاجزاء مى كند، و ديگر نمى توانيم آن اجزاء را جمع آورى نموده، دوباره برگردانيم. وليكن اين خيال ، خيالى است باطل ، براى اينكه ما مى دانيم چه كسى از ايشان مرده، و اجزاى بدنش كه قبلا به صورت گوشت يا خون يا استخوان بود فعلا به چه صورتى درآمده و كجا رفته ؟ همه را مى دانيم ، و نزد ما كتابى حفيظ است كه هر چيزى در آن ثبت است و آن عبارت است از لوح محفوظ.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۰۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۰۸ </center>
مقصود از اينكه فرمود تكذيب كنندگان قيامت حق را تكذيب كرده در ((امر مريج (( هستند
==مقصود از «أمر مریج»، در باره تكذيب كنندگان قيامت==


بَلْ كَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ فَهُمْ فى أَمْرٍ مَّرِيجٍ
«'''بَلْ كَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ فَهُمْ فى أَمْرٍ مَّرِيجٍ'''»:


كلمه ((مرج (( كه كلمه ((مريج (( از آن مشتق شده به معناى اختلاط و اشتباه است ، و در آيه شريفه از آنچه كه آيه قبلى اشاره اى به آن داشت اعراض كرده . توضيح اينكه از آيه قبلى اين معنا به ذهن مى رسيد كه كفار به اين حقيقت جاهلند كه خدا عالم است ، و اگر از مساءله بعث و رجوع تعجب مى كنند بدين جهت است كه نمى دانند خدا دانا است و چيزى از احوال آثار خلقش از او پنهان نيست ، و نمى دانند كه تمامى اين جزئيات در لوح محفوظ نزد او نوشته شده ، به طورى كه حتى ذره اى از قلمش نيفتاده.
كلمه ((مرج (( كه كلمه ((مريج (( از آن مشتق شده به معناى اختلاط و اشتباه است ، و در آيه شريفه از آنچه كه آيه قبلى اشاره اى به آن داشت اعراض كرده . توضيح اينكه از آيه قبلى اين معنا به ذهن مى رسيد كه كفار به اين حقيقت جاهلند كه خدا عالم است ، و اگر از مساءله بعث و رجوع تعجب مى كنند بدين جهت است كه نمى دانند خدا دانا است و چيزى از احوال آثار خلقش از او پنهان نيست ، و نمى دانند كه تمامى اين جزئيات در لوح محفوظ نزد او نوشته شده ، به طورى كه حتى ذره اى از قلمش نيفتاده.
خط ۶۰: خط ۵۹:
و به همين جهت دنبال اين كلام ، آيات و نشانه هاى علم و قدرت خودش ‍ را آورده تا سرزنشى به ايشان باشد، و سپس به عنوان تهديد سرنوشت امت هاى گذشته را نقل مى كند كه به جرم تكذيب حق چگونه هلاك و منقرض شدند.
و به همين جهت دنبال اين كلام ، آيات و نشانه هاى علم و قدرت خودش ‍ را آورده تا سرزنشى به ايشان باشد، و سپس به عنوان تهديد سرنوشت امت هاى گذشته را نقل مى كند كه به جرم تكذيب حق چگونه هلاك و منقرض شدند.


أَ فَلَمْ يَنظرُوا إِلى السمَاءِ فَوْقَهُمْ كَيْف بَنَيْنَهَا وَ زَيَّنَّهَا وَ مَا لهََا مِن فُرُوجٍ
«'''أَ فَلَمْ يَنظرُوا إِلى السمَاءِ فَوْقَهُمْ كَيْف بَنَيْنَهَا وَ زَيَّنَّهَا وَ مَا لهََا مِن فُرُوجٍ'''»:


كلمه ((فروج (( جمع ((فرجه (( يعنى سوراخ و شكاف است . و اگر كلمه ((سماء(( را مقيد كرد به كلمه ((فوقهم : بالاى سرشان (( به اين منظور بوده كه بفهماند هر چيز را انكار كنند اين آسمان را نمى توانند انكار كنند، چون جلو چشمشان و بالاى سرشان است.
كلمه (فروج ( جمع ((فرجه (( يعنى سوراخ و شكاف است . و اگر كلمه (سماء( را مقيد كرد به كلمه (فوقهم: بالاى سرشان (( به اين منظور بوده كه بفهماند هر چيز را انكار كنند اين آسمان را نمى توانند انكار كنند، چون جلو چشمشان و بالاى سرشان است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۰۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۰۹ </center>
و منظور از اينكه فرمود: آسمان را زينت داديم، اين است كه ستارگان درخشان را با آن جمال بديعى كه دارند در آسمان آفريديم ، پس خود ساختمان اين بناى بديع با آن جمال خيره كننده اش ، و با اينكه هيچ ترك و شكافى در آن نيست ، صادق ترين شاهد بر قدرت قاهره ، و علم محيط او به تمامى خلائق است.
و منظور از اينكه فرمود: آسمان را زينت داديم، اين است كه ستارگان درخشان را با آن جمال بديعى كه دارند در آسمان آفريديم ، پس خود ساختمان اين بناى بديع با آن جمال خيره كننده اش ، و با اينكه هيچ ترك و شكافى در آن نيست ، صادق ترين شاهد بر قدرت قاهره ، و علم محيط او به تمامى خلائق است.


وَ الاَرْض مَدَدْنَهَا وَ أَلْقَيْنَا فِيهَا رَوَسىَ وَ أَنبَتْنَا فِيهَا مِن كلِّ زَوْج بَهِيجٍ
«'''وَ الاَرْض مَدَدْنَهَا وَ أَلْقَيْنَا فِيهَا رَوَسىَ وَ أَنبَتْنَا فِيهَا مِن كلِّ زَوْج بَهِيجٍ'''»:


((مد زمين (( به معناى گستردن آن است . و خداى تعالى زمين را طورى گسترده آفريده كه با زندگى انسانها سازگار باشد، (و اگر مانند كره ماه بود اين سازگارى را نداشت ). و كلمه ((رواسى (( جمع ((راسيه (( و به معناى هر چيز ثابت است. و در اينجا به معناى كوه است . و اين كلمه صفتى است كه موصوفش حذف شده (تقدير آن ((و القينا فيها جبالا رواسى (( است ). و كلمه ((بهيج (( از ماده بهجت است. صاحب مجمع البيان ((بهجت (( را به معناى آن حسنى گرفته كه مانند گلها و درختان خرم و باغهاى سبز ديدنش لذت آور است. بعضى هم گفته اند: مراد از ((بهيج (( مبهوج است يعنى چيزى كه هر كس با آن اظهار مسرت و خوشحالى مى كند.
((مد زمين (( به معناى گستردن آن است . و خداى تعالى زمين را طورى گسترده آفريده كه با زندگى انسانها سازگار باشد، (و اگر مانند كره ماه بود اين سازگارى را نداشت ). و كلمه ((رواسى (( جمع ((راسيه (( و به معناى هر چيز ثابت است. و در اينجا به معناى كوه است . و اين كلمه صفتى است كه موصوفش حذف شده (تقدير آن ((و القينا فيها جبالا رواسى (( است ). و كلمه ((بهيج (( از ماده بهجت است. صاحب مجمع البيان ((بهجت (( را به معناى آن حسنى گرفته كه مانند گلها و درختان خرم و باغهاى سبز ديدنش لذت آور است. بعضى هم گفته اند: مراد از ((بهيج (( مبهوج است يعنى چيزى كه هر كس با آن اظهار مسرت و خوشحالى مى كند.


و مراد از ((روياندن هر جفتى بهيج (( روياندن هر نوعى از گياهان خوش منظر است . پس خلقت زمين ، و تدابير الهى كه در آن جريان دارد، بهترين دليل است كه مى تواند عقل را بر كمال قدرت و علم صانع آن رهنمون شود.
و مراد از (روياندن هر جفتى بهيج ( روياندن هر نوعى از گياهان خوش منظر است . پس خلقت زمين ، و تدابير الهى كه در آن جريان دارد، بهترين دليل است كه مى تواند عقل را بر كمال قدرت و علم صانع آن رهنمون شود.


تَبْصِرَةً وَ ذِكْرَى لِكلِّ عَبْدٍ مُّنِيبٍ
«'''تَبْصِرَةً وَ ذِكْرَى لِكلِّ عَبْدٍ مُّنِيبٍ'''»:


كلمه ((تبصره (( مفعول له است ، و چنين معنا مى دهد كه : اگر انجام داديم آنچه را كه انجام داديم ، و اگر آسمان را بنا و زمين را گسترده كرديم ، و اگر عجائبى از تدبير در آن جارى ساختيم ، همه براى اين بود كه تبصره اى باشد تا انسانها بصيرت يابند و ذكرائى باشد تا آنان تذكر يابند. البته معلوم است تنها از انسانها، بصيرت و تذكر آن افرادى بكار مى افتد كه زياد به سوى خدا رجوع مى كنند.
كلمه ((تبصره (( مفعول له است ، و چنين معنا مى دهد كه : اگر انجام داديم آنچه را كه انجام داديم ، و اگر آسمان را بنا و زمين را گسترده كرديم ، و اگر عجائبى از تدبير در آن جارى ساختيم ، همه براى اين بود كه تبصره اى باشد تا انسانها بصيرت يابند و ذكرائى باشد تا آنان تذكر يابند. البته معلوم است تنها از انسانها، بصيرت و تذكر آن افرادى بكار مى افتد كه زياد به سوى خدا رجوع مى كنند.


وَ نَزَّلْنَا مِنَ السمَاءِ مَاءً مُّبَرَكاً فَأَنبَتْنَا بِهِ جَنَّتٍ وَ حَب الحَْصِيدِ
«'''وَ نَزَّلْنَا مِنَ السمَاءِ مَاءً مُّبَرَكاً فَأَنبَتْنَا بِهِ جَنَّتٍ وَ حَب الحَْصِيدِ'''»:


كلمه ((سماء(( به معناى جهت بالا است ، و منظور از ((ماء مبارك (( بارانست . و اگر آن را مبارك خوانده بدين جهت است كه خيرات آن به زمين و اهل زمين عايد مى شود. و منظور از ((حب الحصيد(( حبه و دانه درو شده است. و اضافه كلمه ((حب (( بر كلمه ((حصيد(( از باب اضافه موصوف به صفت است ، و معناى آيه روشن است.
كلمه ((سماء(( به معناى جهت بالا است ، و منظور از ((ماء مبارك (( بارانست . و اگر آن را مبارك خوانده بدين جهت است كه خيرات آن به زمين و اهل زمين عايد مى شود. و منظور از ((حب الحصيد(( حبه و دانه درو شده است. و اضافه كلمه ((حب (( بر كلمه ((حصيد(( از باب اضافه موصوف به صفت است ، و معناى آيه روشن است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۱۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۱۰ </center>
وَ النَّخْلَ بَاسِقَتٍ لهََّا طلْعٌ نَّضِيدٌ
«'''وَ النَّخْلَ بَاسِقَتٍ لهََّا طلْعٌ نَّضِيدٌ'''»:


كلمه ((باسقات (( جمع ((باسقه (( است ، كه به معناى طويل و بلند بالا است و ((نخل باسق (( يعنى درخت خرماى بلندقامت . و كلمه ((طلع (( به معناى خرما در اولين اوان پيدايش آن است . و كلمه ((نضيد(( به معناى ((منضود(( است ، يعنى چيده شده و رديف شده روى هم ؛ چون خرما بر درخت به همين صورت است كه گويى دانه دانه روى هم چيده شده اند. و معناى آيه روشن است.
كلمه ((باسقات (( جمع ((باسقه (( است ، كه به معناى طويل و بلند بالا است و ((نخل باسق (( يعنى درخت خرماى بلندقامت . و كلمه ((طلع (( به معناى خرما در اولين اوان پيدايش آن است . و كلمه ((نضيد(( به معناى ((منضود(( است ، يعنى چيده شده و رديف شده روى هم ؛ چون خرما بر درخت به همين صورت است كه گويى دانه دانه روى هم چيده شده اند. و معناى آيه روشن است.
   
   
رِّزْقاً لِّلْعِبَادِ وَ أَحْيَيْنَا بِهِ بَلْدَةً مَّيْتاً كَذَلِك الخُْرُوجُ
«'''رِّزْقاً لِّلْعِبَادِ وَ أَحْيَيْنَا بِهِ بَلْدَةً مَّيْتاً كَذَلِك الخُْرُوجُ'''»:


كلمه ((رزق (( به معناى هر چيزى است كه بقاء موجودى بدان ادامه يابد. و كلمه ((رزقا(( مفعول له است ، يعنى علت را بيان مى كند، مى فرمايد: ما اين باغها و اين دانه هاى درو شده و نخلهاى بلند بالا با طلعهاى روى هم چيده را رويانديم ، براى اينكه رزقى باشد براى بندگان . پس كسى كه اين نباتات را آفريد، تا بندگان را روزى دهد، با آن تدابير وسيع و محير العقولى كه در آنها به كار برده ، داراى علمى بى نهايت و قدرتى است كه از زنده كردن انسانها بعد از مردن - هر چند اجزايشان متلاشى و جسمشان در زمين گم شده باشد - عاجز نمى باشد.
كلمه ((رزق (( به معناى هر چيزى است كه بقاء موجودى بدان ادامه يابد. و كلمه ((رزقا(( مفعول له است ، يعنى علت را بيان مى كند، مى فرمايد: ما اين باغها و اين دانه هاى درو شده و نخلهاى بلند بالا با طلعهاى روى هم چيده را رويانديم ، براى اينكه رزقى باشد براى بندگان . پس كسى كه اين نباتات را آفريد، تا بندگان را روزى دهد، با آن تدابير وسيع و محير العقولى كه در آنها به كار برده ، داراى علمى بى نهايت و قدرتى است كه از زنده كردن انسانها بعد از مردن - هر چند اجزايشان متلاشى و جسمشان در زمين گم شده باشد - عاجز نمى باشد.


اشاره به برهانى كه جمله : ((و احيينا به بلدة ميتا كذلك لك الخروج (( در ردّ استبعادمعاد توسط مشركين متضمن است
==اشاره به برهانى در ردّ استبعاد معاد توسط مشركان==


و جمله ((و احيينا به بلده ميتا كذلك الخروج (( برهانى ديگر براى مساءله بعث و معاد است ، غير از برهان قبلى . بلكه برهانى است كه عليه ادعايى اقامه مى شود كه منكرين معاد صريحا آن ادعاء را نكرده بودند، بلكه از طى كلامشان استفاده مى شود، و آن اين است كه اصلا زنده شدن مردگان امكان ندارد. و در اين جمله با اثبات امكان آن از راه نشان دادن نمونه اى كه همان زنده كردن گياهان بعد از مردن آنها است اثبات مى كند كه پس چنين چيزى ممكن است ، زيرا زنده كردن مردگان عينا مثل زنده كردن گياهان در زمين است ، بعد از آنكه مرده و از رشد افتاده اند. ولى برهان قبلى معاد را از راه اثبات علم و قدرت خداى تعالى اثبات مى كرد، و استبعاد و تعجب كفار را رد مى نمود.
و جمله ((و احيينا به بلده ميتا كذلك الخروج (( برهانى ديگر براى مساءله بعث و معاد است ، غير از برهان قبلى . بلكه برهانى است كه عليه ادعايى اقامه مى شود كه منكرين معاد صريحا آن ادعاء را نكرده بودند، بلكه از طى كلامشان استفاده مى شود، و آن اين است كه اصلا زنده شدن مردگان امكان ندارد. و در اين جمله با اثبات امكان آن از راه نشان دادن نمونه اى كه همان زنده كردن گياهان بعد از مردن آنها است اثبات مى كند كه پس چنين چيزى ممكن است ، زيرا زنده كردن مردگان عينا مثل زنده كردن گياهان در زمين است ، بعد از آنكه مرده و از رشد افتاده اند. ولى برهان قبلى معاد را از راه اثبات علم و قدرت خداى تعالى اثبات مى كرد، و استبعاد و تعجب كفار را رد مى نمود.
خط ۹۴: خط ۹۳:
و ما اين برهان را در ذيل همه آياتى كه از راه زنده كردن زمين بعد از مردنش معاد را اثبات مى كرد مكرر بيان كرده ايم. بر خواننده محترم لازم است كه به ساير مجلدات اين كتاب مراجعه كند.
و ما اين برهان را در ذيل همه آياتى كه از راه زنده كردن زمين بعد از مردنش معاد را اثبات مى كرد مكرر بيان كرده ايم. بر خواننده محترم لازم است كه به ساير مجلدات اين كتاب مراجعه كند.


كَذَّبَت قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ ... كلُّ كَذَّب الرُّسلَ فحَقَّ وَعِيدِ
«'''كَذَّبَت قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ ... كلُّ كَذَّب الرُّسلَ فحَقَّ وَعِيدِ'''»:


اين آيه تهديد و انذارى است براى كفار، به خاطر اينكه حق را بعد از اينكه در دسترسشان قرار گرفت و آن را شناختند، از در عناد و لجاجت انكار كردند - كه قبلا هم صحبتش شد. و همچنين سرگذشت اصحاب رس، در تفسير سوره فرقان و اصحاب اءيكه كه همان قوم شعيب باشند - در سوره حجر و سوره شعراء و سوره ص، و داستان قوم تبع در سوره دخان گذشت.
اين آيه تهديد و انذارى است براى كفار، به خاطر اينكه حق را بعد از اينكه در دسترسشان قرار گرفت و آن را شناختند، از در عناد و لجاجت انكار كردند - كه قبلا هم صحبتش شد. و همچنين سرگذشت اصحاب رس، در تفسير سوره فرقان و اصحاب اءيكه كه همان قوم شعيب باشند - در سوره حجر و سوره شعراء و سوره ص، و داستان قوم تبع در سوره دخان گذشت.
خط ۱۰۷: خط ۱۰۶:
و نيز در آن كتاب آمده كه ابن منذر، ابن مردويه ، ابو الشيخ و حاكم از عبداللّه بن بريده روايت كرده اند كه گفت : ((ق (( كوهى است از زمرد كه محيط به دنيا است كه دو طرف آسمان روى آن قرار دارد.
و نيز در آن كتاب آمده كه ابن منذر، ابن مردويه ، ابو الشيخ و حاكم از عبداللّه بن بريده روايت كرده اند كه گفت : ((ق (( كوهى است از زمرد كه محيط به دنيا است كه دو طرف آسمان روى آن قرار دارد.


باز در همان كتابست كه ابن ابى الدنيا - در كتاب عقوبات - و ابو الشيخ - در كتاب العظمه - از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت : خدا كوهى آفريده كه نامش قاف است و سراسر عالم را فرا گرفته و ريشه هايش تا آن صخره اى كه زمين روى آن است فرو رفته ، و چون خدا بخواهد شهر و قريه اى را دچار زلزله كند، به آن كوه دستور مى دهد تا ريشه هاى خود را تكان دهد - البته آن ريشه اى را كه از كنار اين قريه عبور كرده كوه هم آن ريشه خود را تكان مى دهد، و آن محل را مى لرزاند، از اين جهت است كه يك جا زلزله مى شود، و جاى ديگر نمى شود.
باز در همان كتاب است كه ابن ابى الدنيا - در كتاب عقوبات - و ابو الشيخ - در كتاب العظمه - از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت : خدا كوهى آفريده كه نامش قاف است و سراسر عالم را فرا گرفته و ريشه هايش تا آن صخره اى كه زمين روى آن است فرو رفته ، و چون خدا بخواهد شهر و قريه اى را دچار زلزله كند، به آن كوه دستور مى دهد تا ريشه هاى خود را تكان دهد - البته آن ريشه اى را كه از كنار اين قريه عبور كرده كوه هم آن ريشه خود را تكان مى دهد، و آن محل را مى لرزاند، از اين جهت است كه يك جا زلزله مى شود، و جاى ديگر نمى شود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۱۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۱۲ </center>
مؤلف: قمى هم به سند خود از يحيى بن ميسره خثعمى ، از امام باقر (عليه السلام ) نظير آن روايت را از عبداللّه بن بريده ، و روايت ديگرى را كه در معناى آن است بدون ذكر سند، و بدون ذكر نام امام نقل كرده و فرموده : كوهى محيط به دنيا است كه در وراى آن ياجوج و ماجوج قرار دارند.
مؤلف: قمى هم به سند خود از يحيى بن ميسره خثعمى ، از امام باقر (عليه السلام ) نظير آن روايت را از عبداللّه بن بريده ، و روايت ديگرى را كه در معناى آن است بدون ذكر سند، و بدون ذكر نام امام نقل كرده و فرموده : كوهى محيط به دنيا است كه در وراى آن ياجوج و ماجوج قرار دارند.
خط ۱۹۷: خط ۱۹۶:
آنگاه از بيان گذشته اعراض مى كند و مى فرمايد: با اينكه هر دو خلقت مثل هم است ، باز هم در باره خلقت جديد در شك اند. و سپس اشاره مى كند به خلقت نخستين انسان ، و اينكه خدا حتى خطورات قلبى او را مى داند، و رقبائى بر او گمارده تا با دقيقترين وجه مراقبتش كنند، آنگاه سكرات مرگ او را مى گيرد، و بعد از آن يا داخل بهشت مى شوند و يا داخل آتش . بعد براى بار دوم به سرگذشت اقوام گذشته كه آيات خدا و معاد را تكذيب كردند و دچار خشم الهى و عذاب انقراض گشتند، با اينكه از شما مردم نيرومندتر بودند، اشاره نموده ، مى فرمايد: همان خدايى كه آنان را آنطور كيفر داد قادر است شما را نيز كيفر كند.
آنگاه از بيان گذشته اعراض مى كند و مى فرمايد: با اينكه هر دو خلقت مثل هم است ، باز هم در باره خلقت جديد در شك اند. و سپس اشاره مى كند به خلقت نخستين انسان ، و اينكه خدا حتى خطورات قلبى او را مى داند، و رقبائى بر او گمارده تا با دقيقترين وجه مراقبتش كنند، آنگاه سكرات مرگ او را مى گيرد، و بعد از آن يا داخل بهشت مى شوند و يا داخل آتش . بعد براى بار دوم به سرگذشت اقوام گذشته كه آيات خدا و معاد را تكذيب كردند و دچار خشم الهى و عذاب انقراض گشتند، با اينكه از شما مردم نيرومندتر بودند، اشاره نموده ، مى فرمايد: همان خدايى كه آنان را آنطور كيفر داد قادر است شما را نيز كيفر كند.


أَ فَعَيِينَا بِالْخَلْقِ الاَوَّلِ بَلْ هُمْ فى لَبْسٍ مِّنْ خَلْقٍ جَدِيدٍ
«'''أَ فَعَيِينَا بِالْخَلْقِ الاَوَّلِ بَلْ هُمْ فى لَبْسٍ مِّنْ خَلْقٍ جَدِيدٍ'''»:


كلمه ((عى (( كه مصدر ((عيينا(( است - به طورى كه راغب مى گويد - به معناى ناتوانى و كسالتى است كه بعد از انجام كارى و يا سخنرانى عارض مى شود. وقتى مى گوييم : ((اعيانى كذا(( و يا ((عييت بكذا(( معناى اولى اين است كه فلان كار مرا خسته كرد، و دومى اين است كه من از فلان كار خسته شدم.  
كلمه ((عى (( كه مصدر ((عيينا(( است - به طورى كه راغب مى گويد - به معناى ناتوانى و كسالتى است كه بعد از انجام كارى و يا سخنرانى عارض مى شود. وقتى مى گوييم : ((اعيانى كذا(( و يا ((عييت بكذا(( معناى اولى اين است كه فلان كار مرا خسته كرد، و دومى اين است كه من از فلان كار خسته شدم.