تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۱۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۱۲۶: خط ۱۲۶:
<span id='link189'><span>
<span id='link189'><span>


==اراده فاعل مختار در طول اراده خداست در عرض آن لذا با يكديگر قابل جمع هستند ==
==ارادۀ فاعل مختار، در طول اراده خداست، نه در عرض آن؛ لذا با يكديگر قابل جمع هستند ==
بعبارتى ديگر، اراده الهى بفعلى كه مثلا از زيد صادر ميشود، باين نحو تعلق گرفته ، كه فعل نامبرده با اختيار خود از او صادر شود، نه بطور مطلق ، و نيز در فلان زمان ، و فلان مكان صادر شود، نه هر وقت و هر جا كه شد، وقتى اراده اينطور تعلق گرفته باشد، پس اگر زيد همان عمل را بى اختيار انجام دهد، مراد از اراده تخلف كرده ، و اين تخلف محال است .
به عبارتى ديگر: ارادۀ الهى به فعلى كه مثلا از زيد صادر می شود، به اين نحو تعلق گرفته، كه فعل نامبرده با اختيار خود از او صادر شود، نه به طور مطلق، و نيز در فلان زمان و فلان مكان صادر شود، نه هر وقت و هرجا كه شد. وقتى اراده اين طور تعلق گرفته باشد، پس اگر زيد، همان عمل را بى اختيار انجام دهد، مراد از اراده تخلف كرده، و اين تخلّف محال است.
حال كه چنين شد، ميگوئيم : تاءثير اراده ازليه در اينكه فعل نامبرده ضرورى الوجود شود، مستلزم آنست كه فعل باختيار از فاعل سر بزند، چون گفتيم : چنين فعلى متعلق اراده ازليه است ، در نتيجه همين فعل مورد بحث ما بالنسبه باراده ازلى الهى ضرورى ، و واجب الوجود است ، و در عين حال بالنسبه باراده خود فاعل ، ممكن الوجود، و اختيارى است .  
 
حال كه چنين شد، می گویيم: تأثير ارادۀ ازليّه در اين كه فعل نامبرده ضرورى الوجود شود، مستلزم آن است كه فعل به اختيار از فاعل سر بزند. چون گفتيم: چنين فعلى متعلّق ارادۀ ازليّه است. در نتيجه، همين فعل مورد بحث ما، بالنسبه به ارادۀ ازلى الهى ضرورى، و واجب الوجود است؛ و در عين حال، بالنسبه به ارادۀ خود فاعل، ممكن الوجود، و اختيارى است.  
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۵۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۵۵ </center>
پس اراده فاعل نام برده در طول اراده خداست ، نه در عرض آن ، تا با هم جمع نشوند، و آنوقت بگوئى : اگر اراده الهى تاءثير كند، اراده انسانى بى اثر و باطل ميشود، و بهمين بهانه جبرى مذهب شوى .
پس ارادۀ فاعل نام برده در طول ارادۀ خداست، نه در عرض آن، تا با هم جمع نشوند، و آن وقت بگویى: اگر ارادۀ الهى تأثير كند، ارادۀ انسانى بى اثر و باطل می شود و به همين بهانه، جبرى مذهب شوى.
پس معلوم شد خطاى جبرى مذهبان از كجا ناشى شده ، از اينجا كه نتوانستند تشخيص دهند، كه اراده الهى چگونه بافعال بندگان تعلق گرفته ، و نيز نتوانستند ميان دو اراده طولى ، با دو اراده عرضى فرق بگذارند، و نتيجه اين اشتباهشان اين شده كه بگويند: بخاطر اراده ازلى خدا، اراده بنده از اثر افتاده .
 
عقيده معتزله در تفويض ، و ذكر مثالى براى روشن شدن «'''امر بين الامرين '''»
پس معلوم شد خطاى جبرى مذهبان از كجا ناشى شده. از اين جا كه نتوانستند تشخيص دهند، كه ارادۀ الهى چگونه به افعال بندگان تعلّق گرفته، و نيز نتوانستند ميان دو ارادۀ طولى، با دو ارادۀ عرضى فرق بگذارند. و نتيجه اين اشتباهشان اين شده كه بگويند: به خاطر ارادۀ ازلى خدا، ارادۀ بنده از اثر افتاده.
و اما معتزله ، هر چند كه با جبرى مذهبان در مسئله اختيارى بودن افعال بندگان ، و ساير لوازم آن ، مخالفت كرده اند، اما در راه اثبات اختيار، آنقدر تند رفته اند، كه از آنطرف افتاده اند، در نتيجه مرتكب اشتباهى شده اند كه هيچ دست كم از اشتباه آنان نيست .
 
و آن اين استكه اول در برابر جبريها تسليم شده اند، كه اگر اراده ازليه خدا به افعال بندگان تعلق بگيرد، ديگر اختيارى باقى نمى ماند، اين را از جبريها قبول كرده اند، ولى براى اينكه اصرار داشته اند بر اينكه مختار بودن بندگان را اثبات كنند، ناگزير گفته اند: از اينجا مى فهميم ، كه افعال بندگان مورد اراده ازليه خدا نيست ، و ناگزير شده اند براى افعال انسانها، خالقى ديگر قائل شوند، و آن خود انسانهايند، و خلاصه ناگزير شده اند بگويند: تمامى موجودات خالقى دارند، بنام خدا، ولى افعال انسانها خالق ديگرى دارد، و آن خود انسان است .
* عقيده معتزله در تفويض، و ذكر مثالى براى روشن شدن «'''أمر بين الأمرين '''»:
غافل از اينكه اينهم نوعى ثنويت ، و دو خدائى است ، علاوه بر اين به محذورهائى دچار شده اند كه بسيار بزرگتر از محذور جبريها است ، همچنانكه امام عليه السلام فرموده : بى چاره قدرى ها خواستند باصطلاح ، خدا را بعدالت توصيف كنند، در عوض قدرت و سلطنت خدا را منكر شدند.
 
و اگر بخواهيم براى روشن شدن اين بحث مثالى بياوريم ، بايد يكى از موالى عرفى را در نظر بگيريم ، كه يكى از بندگان و بردگان خود را انتخاب نموده ، دخترش را براى مدتى بعقد او در مى آورد، آنگاه از اموال خود حصه اى باو اختصاص ‍ ميدهد، خانه اى ، و اثاث خانه اى ، و سرمايه اى ، و امثال آن ، از همه آن چيزهائيكه مورد احتياج يك خانواده است .
و اما معتزله، هرچند كه با جبرى مذهبان در مسأله اختيارى بودن افعال بندگان و ساير لوازم آن، مخالفت كرده اند، امّا در راه اثبات اختيار، آن قدر تند رفته اند، كه از آن طرف افتاده اند. در نتيجه، مرتكب اشتباهى شده اند كه هيچ دست كم از اشتباه آنان نيست.
در اين مثال اگر بگوئيم : اين برده مالك چيزى نيست ، چون مالكيت با بردگى متناقض است ، و او نه تنها هر چه دارد، بلكه خودش نيز ملك مولايش است ، همان اشتباهى را مرتكب شده ايم ، كه جبريها نسبت بافعال انسانها مرتكب شده اند، و اگر بگوئيم مولايش باو خانه داده ، و او را مالك آن خانه ، و آن اموال كرده ، ديگر خودش مالكيت ندارد، و مالك خانه مزبور همان برده است ، اشتباهى را مرتكب شده ايم كه معتزله مرتكب شده اند.
 
و آن اين است كه: اول در برابر جبري ها تسليم شده اند، كه اگر ارادۀ ازليّه خدا به افعال بندگان تعلّق بگيرد، ديگر اختيارى باقى نمى ماند. اين را از جبري ها قبول كرده اند، ولى براى اين كه اصرار داشته اند بر اين كه مختار بودن بندگان را اثبات كنند، ناگزير گفته اند: از اين جا مى فهميم كه افعال بندگان، مورد ارادۀ ازليّه خدا نيست، و ناگزير شده اند براى افعال انسان ها، خالقى ديگر قائل شوند و آن، خود انسان هايند. و خلاصه ناگزير شده اند بگويند: تمامى موجودات خالقى دارند، به نام خدا، ولى افعال انسان ها خالق ديگرى دارد و آن، خود انسان است.
 
غافل از اين كه اين هم نوعى ثنويّت، و دو خدایى است. علاوه بر اين، به محذورهایى دچار شده اند كه بسيار بزرگتر از محذور جبري هاست. همچنان كه امام عليه السلام فرموده: بیچاره قَدَرى ها! خواستند - به اصطلاح - خدا را به عدالت توصيف كنند، در عوض، قدرت و سلطنت خدا را منكر شدند.
 
و اگر بخواهيم براى روشن شدن اين بحث مثالى بياوريم، بايد يكى از موالى عرفى را در نظر بگيريم، كه يكى از بندگان و بردگان خود را انتخاب نموده، دخترش را براى مدتى به عقد او در مى آورد. آنگاه از اموال خود، حصّه اى به او اختصاص ‍ می دهد، خانه اى و اثاث خانه اى، و سرمايه اى و امثال آن، از همه آن چيزهایی كه مورد احتياج يك خانواده است.
 
در اين مثال اگر بگویيم: اين برده مالك چيزى نيست، چون مالكيت با بردگى متناقض است، و او نه تنها هرچه دارد، بلكه خودش نيز ملك مولايش است، همان اشتباهى را مرتكب شده ايم، كه جبری ها نسبت به افعال انسان ها مرتكب شده اند، و اگر بگویيم مولايش به او خانه داده، و او را مالك آن خانه و آن اموال كرده، ديگر خودش مالكيت ندارد، و مالك خانه مزبور همان برده است، اشتباهى را مرتكب شده ايم كه معتزله مرتكب شده اند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۵۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۵۶ </center>
و اگر بين هر دو ملك را جمع كنيم ، و بگوئيم هم مولى مالك است ، و هم بنده و برده ، چيزيكه هست ، مولى در يك مرحله مالك است ، و بنده در مرحله اى ديگر، بعبارتى ديگر، مولى در مقام مولويت خود باقى است ، و بنده هم در رقيت خود باقى است ، و اگر بنده از مولى چيزى بگيرد، هر چند مالك است ، اما در ملك مالك ملكيت يافته ، در اينصورت (امر بين الامرين ) را گرفته ايم ، چون هم مالك را مالك دانسته ايم ، و هم بنده را، چيزيكه هست ملكى روى ملك قرار گرفته ، و اين همان نظريه امامان اهل بيت عليهم السلام است كه برهان عقلى هم بر آن قيام دارد.
و اگر بين هر دو ملك را جمع كنيم، و بگویيم هم مولى مالك است و هم بنده و برده. چيزی كه هست، مولى در يك مرحله مالك است، و بنده در مرحله اى ديگر. به عبارتى ديگر: مولى در مقام مولويت خود باقى است، و بنده هم در رقيت خود باقى است، و اگر بنده از مولى چيزى بگيرد، هرچند مالك است، اما در ملك مالك ملكيت يافته، در اين صورت (أمر بين الأمرين) را گرفته ايم، چون هم مالك را مالك دانسته ايم، و هم بنده را. چيزی كه هست ملكى روى ملك قرار گرفته، و اين همان نظريه امامان اهل بيت عليهم السلام است كه برهان عقلى هم بر آن قيام دارد.
و در احتجاج از جمله سئوالاتى كه از عبايه بن ربعى اسدى ، نقل كرد، كه از اميرالمؤ منين عليه السلام كرده ، سئوالى است كه وى از استطاعت كرده است ، و اميرالمؤ منين عليه السلام در پاسخ فرموده : آيا بنظر شما مالك اين استطاعت تنها بنده است ، و هيچ ربطى به خدا ندارد؟ يا آنكه او و خدا هر دو مالكند؟ عبايه بن ربعى سكوت كرد، و نتوانست چيزى بگويد، آنجناب فرمود: اى عبايه جواب بگو، عباية گفت : آخر چه بگوئم ؟ يا اميرالمؤ منين ! فرمود: بايد بگوئى قدرت تنها ملك خداست ، و بشر مالك آن نيست ، و اگر مالك آن شود، به تمليك و عطاى او مالك شده ، و اگر تمليك نكند، آن نيز بمنظور آزمايش وى است ، و در آنجا هم كه تمليك مى كند، چنان نيست كه ديگر خودش مالك آن نباشد، بلكه در عين اينكه آنرا بتو تمليك كرده ، باز مالك حقيقيش خود اوست ، و بر هر چيز كه تو را قدرت داده ، باز قادر بر آن هست (الخ ).
 
و در احتجاج، از جمله سؤالاتى كه از عباية بن ربعى اسدى نقل كرد كه: از اميرالمؤمنين «عليه السلام» كرده، سؤالى است كه وى از استطاعت كرده است، و اميرالمؤمنين «عليه السلام» در پاسخ فرموده: آيا به نظر شما مالك اين استطاعت تنها بنده است، و هيچ ربطى به خدا ندارد؟ يا آن كه او و خدا، هر دو مالك اند؟
 
عبايۀ بن ربعى سكوت كرد و نتوانست چيزى بگويد. آن جناب فرمود: اى عباية! جواب بگو. عباية گفت: آخر چه بگویم، يا اميرالمؤمنين؟  فرمود: بايد بگویى قدرت تنها ملك خداست، و بشر مالك آن نيست، و اگر مالك آن شود، به تمليك و عطاى او مالك شده، و اگر تمليك نكند، آن نيز به منظور آزمايش وى است، و در آن جا هم كه تمليك مى كند، چنان نيست كه ديگر خودش مالك آن نباشد، بلكه در عين اين كه آن را ب هتو تمليك كرده، باز مالك حقيقی اش خود اوست، و بر هر چيز كه تو را قدرت داده، باز قادر بر آن هست (الخ).
<span id='link191'><span>
<span id='link191'><span>
==حديثى از امام هادى عليه السلام درباره افعال انسان و توضيح آن ==
==حديثى از امام هادى عليه السلام درباره افعال انسان و توضيح آن ==
# مؤ لف : معناى روايت با بيان گذشته ما روشن است .
# مؤ لف : معناى روايت با بيان گذشته ما روشن است .