تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۱۴۸: خط ۱۴۸:


==چند اشكال بر دليل غربى ها بر عدم جواز اعتماد بر براهين عقلى ==
==چند اشكال بر دليل غربى ها بر عدم جواز اعتماد بر براهين عقلى ==
اول اينكه همه مقدماتى كه براى بدست آوردن آن نتيجه چيدند مقدماتى بود عقلى ، و غير حسى پس آقايان با مقدماتى عقلى ، اعتماد بر مقدمات عقلى را باطل كرده اند، غافل از آنكه اگر اين دليلشان صحيح باشد، مستلزم فساد خودش ميشود.
اوّل اين كه: همۀ مقدماتى كه براى به دست آوردن آن نتيجه چيدند، مقدماتى بود عقلى و غير حسى. پس آقايان با مقدماتى عقلى، اعتماد بر مقدّمات عقلى را باطل كرده اند؛ غافل از آن كه اگر اين دليلشان صحيح باشد، مستلزم فساد خودش می شود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۷۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۷۶ </center>
دوم اينكه غلط و خطاء در حس ، كمتر از خطاء در عقليات نيست ، و اگر باور ندارند بايد تا بجائى مراجعه كنند، كه در محسوسات و ديدنيها ايراد شده ، پس اگر صرف خطاء در بابى از ابواب علم ، باعث شود كه ما از آن علم سد باب نموده ، و بكلى از درجه اعتبار ساقطش بدانيم ، بايد در علوم حسى نيز اعتمادمان سلب شده ، و بكلى درب علوم حسى را هم تخته كنيم .
دوّم اين كه: غلط و خطا در حس، كمتر از خطا در عقليّات نيست و اگر باور ندارند، بايد تا به جایى مراجعه كنند، كه در محسوسات و ديدنی ها ايراد شده. پس اگر صرف خطا در بابى از ابواب علم، باعث شود كه ما از آن علم سدّ باب نموده، و به كلّى از درجه اعتبار ساقطش بدانيم، بايد در علوم حسى نيز اعتمادمان سلب شده، و به كلّى درب علوم حسى را هم تخته كنيم.
سوم اينكه در علوم حسى نيز تشخيص ميان خطا و صواب مطالب ، با حس و تجربه نيست ، و در آنجا نيز مانند علوم عقلى تشخيص با عقل و قواعد عقلى است ، و مسئله حس و تجربه تنها يكى از مقدمات برهان است ، توضيح اينكه مثلا وقتى با حس خود خاصيت فلفل را درك كنيم ، و تشخيص دهيم كه در ذائقه چه اثرى دارد، و آنگاه اين حس خود را با تجربه تكرار كرديم ، تازه مقدمات يك قياس برهانى براى ما فراهم شده ، و آن قياس بدين شكل است : اين تندى مخصوص براى فلفل دائمى و يا غالبى است ، و اگر اثر چيز ديگرى ميبود براى فلفل دائمى يا غالبى نميشد ولى دائمى و غالبى است ، و اين برهان بطوريكه ملاحظه مى فرمائيد همه مقدماتش عقلى و غير حسى است ، و در هيچيك آنها پاى تجربه در ميان نيامده .
 
چهارم اينكه تمامى علوم حسى در باب عمل با تجربه تاءييد ميشوند، و اما خود تجربه اثباتش با تجربه ديگر نيست ، و گرنه لازم مى آمد يك تجربه تا لانهايت تجربه بخواهد، بلكه علم بصحت تجربه از طريق عقل بدست مى آيد، نه حس و تجربه ، پس اعتماد بر علوم حسى و تجربى بطور ناخودآگاه اعتماد بر علوم عقلى نيز هست .
سوم اين كه: در علوم حسى نيز تشخيص ميان خطا و صواب مطالب، با حس و تجربه نيست. و در آن جا نيز مانند علوم عقلى، تشخيص با عقل و قواعد عقلى است و مسئله حس و تجربه، تنها يكى از مقدّمات برهان است.
توضيح اين كه: مثلا وقتى با حس خود، خاصيت فلفل را درك كنيم، و تشخيص دهيم كه در ذائقه چه اثرى دارد و آنگاه اين حس خود را با تجربه تكرار كرديم، تازه مقدمات يك قياس برهانى براى ما فراهم شده؛ و آن قياس بدين شكل است: اين تندى مخصوص براى فلفل دائمى و يا غالبى است، و اگر اثر چيز ديگرى می بود، براى فلفل دائمى يا غالبى نمی شد، ولى دائمى و غالبى است. و اين برهان به طوري كه ملاحظه مى فرمایيد، همه مقدماتش عقلى و غير حسى است، و در هيچ يك آن ها پاى تجربه در ميان نيامده.
 
چهارم اين كه: تمامى علوم حسى در باب عمل با تجربه تأييد می شوند، و اما خود تجربه اثباتش با تجربه ديگر نيست، و گرنه لازم مى آمد يك تجربه تا بی نهايت تجربه بخواهد، بلكه علم به صحت تجربه از طريق عقل به دست مى آيد؛ نه حس و تجربه. پس اعتماد بر علوم حسى و تجربى به طور ناخودآگاه اعتماد بر علوم عقلى نيز هست.
<span id='link95'><span>
<span id='link95'><span>
==با ترك عقليات دستيابى به ادراكى كلى و فكرى نظرى و بحثى عملى ممكن نيست ==
==با ترك عقليات دستيابى به ادراكى كلى و فكرى نظرى و بحثى عملى ممكن نيست ==
پنجم اينكه حس ، جز امور جزئى را كه هر لحظه در تغيير و تبديل است درك نمى كند، در حاليكه علوم حتى علوم حسى و تجربى ، آنچه بدست ميدهند، كليات است ، و اصلا جز براى بدست آوردن نتائج كلى بكار نمى روند، و اين نتائج محسوس و مجرب نيستند، مثلا علم تشريح از بدن انسان ، تنها اين معنا را درك مى كند، كه مثلا قلب و كبد دارد، و در اثر تكرار از اين مشاهده ، و ديدن اعضاى چند انسان ، يا كم و يا زياد، همين دركهاى جزئى تكرار ميشود، و اما حكم كلى هرگز نتيجه نميدهد، يعنى اگر بنا باشد در اعتماد و اتكاء تنها بآنچه از حس و تجربه استفاده ميشود اكتفاء كنيم ، و اعتماد به عقليات را بكلى ترك كنيم ، ديگر ممكن نيست بادراكى كلى ، و فكرى نظرى ، و بحثى علمى ، دست يابيم ، پس همانطور كه در مسائل حسى كه سر و كار تنها با حس است ، ممكن است و بلكه لازم است كه به حس ‍ اعتماد نموده ، و درك آنرا پذيرفت ، همچنين در مسائلى كه سر و كار با قوه عقل ، و نيروى فكر است ، بايد بدرك آن اعتماد نموده ، و آنرا پذيرفت .
پنجم اينكه حس ، جز امور جزئى را كه هر لحظه در تغيير و تبديل است درك نمى كند، در حاليكه علوم حتى علوم حسى و تجربى ، آنچه بدست ميدهند، كليات است ، و اصلا جز براى بدست آوردن نتائج كلى بكار نمى روند، و اين نتائج محسوس و مجرب نيستند، مثلا علم تشريح از بدن انسان ، تنها اين معنا را درك مى كند، كه مثلا قلب و كبد دارد، و در اثر تكرار از اين مشاهده ، و ديدن اعضاى چند انسان ، يا كم و يا زياد، همين دركهاى جزئى تكرار ميشود، و اما حكم كلى هرگز نتيجه نميدهد، يعنى اگر بنا باشد در اعتماد و اتكاء تنها بآنچه از حس و تجربه استفاده ميشود اكتفاء كنيم ، و اعتماد به عقليات را بكلى ترك كنيم ، ديگر ممكن نيست بادراكى كلى ، و فكرى نظرى ، و بحثى علمى ، دست يابيم ، پس همانطور كه در مسائل حسى كه سر و كار تنها با حس است ، ممكن است و بلكه لازم است كه به حس ‍ اعتماد نموده ، و درك آنرا پذيرفت ، همچنين در مسائلى كه سر و كار با قوه عقل ، و نيروى فكر است ، بايد بدرك آن اعتماد نموده ، و آنرا پذيرفت .