تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۷۸: خط ۷۸:


==علت ابتداء هر سوره با بسم الله ==
==علت ابتداء هر سوره با بسم الله ==
و اما اينكه اين نام شريف بر سر هر سوره تكرار شده ، نخست بايد دانست كه خداى سبحان كلمه (سوره ) را در كلام مجيدش چند جا آورده ، از آن جمله فرموده : «'''فاتوا بسورة مثله '''»، و فرموده : «'''فاتوا بعشر سور مثله مفتريات '''» و فرموده : «'''اذا انزلت سورة '''»، و فرموده : «'''سورة انزلناها و فرضناها'''». از اين آيات مى فهميم كه هر يك از اين سوره ها طائفه اى از كلام خدا است ، كه براى خود و جداگانه ، وحدتى دارند، نوعى از وحدت ، كه نه در ميان ابعاض ‍ يك سوره هست ، و نه ميان سوره اى و سوره اى ديگر.
و اما اين كه اين نام شريف بر سر هر سوره تكرار شده، نخست بايد دانست كه خداى سبحان كلمه «سوره» را در كلام مجيدش چند جا آورده، از آن جمله فرموده: «'''فأتوا بسورة مثله '''»، و فرموده: «'''فأتوا بعشر سور مثله مفتريات '''»، و فرموده: «'''إذا انزلت سورة '''»، و فرموده: «'''سورة أنزلناها و فرضناها'''». از اين آيات مى فهميم كه هر يك از اين سوره ها طائفه اى از كلام خدا است، كه براى خود و جداگانه، وحدتى دارند، نوعى از وحدت، كه نه در ميان ابعاض ‍ يك سوره هست، و نه ميان سوره اى و سوره اى ديگر.
و نيز از اينجا مى فهميم كه اغراض و مقاصدى كه از هر سوره بدست مى آيد مختلف است ، و هر سوره اى غرضى خاص و معناى مخصوصى را ايفاء مى كند، غرضى را كه تا سوره تمام نشود آن غرض نيز تمام نمى شود، و بنا بر اين جمله «'''بسم الله '''» در هر يك از سوره ها راجع به آن غرض واحدى است كه در خصوص آن سوره تعقيب شده است .
و نيز از اين جا مى فهميم كه: اغراض و مقاصدى كه از هر سوره به دست مى آيد، مختلف است، و هر سوره اى غرضى خاص و معناى مخصوصى را ايفاء مى كند. غرضى را كه تا سوره تمام نشود، آن غرض نيز تمام نمى شود. و بنا براين، جمله «'''بسم الله '''» در هر يك از سوره ها راجع به آن غرض واحدى است كه در خصوص آن سوره تعقيب شده است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۲۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۲۷ </center>
پس بسم الله در سوره حمد راجع به غرضى است كه در خصوص اين سوره هست و آن معنائى كه از خصوص اين سوره بدست مى آيد، و از ريخت اين سوره برمى آيد حمد خدا است ، اما نه تنها بزبان ، بلكه باظهار عبوديت ، و نشان دادن عبادت و كمك خواهى و در خواست هدايت است ، پس كلامى است كه خدا به نيابت از طرف بندگان خود گفته ، تا ادب در مقام اظهار عبوديت را به بندگان خود بياموزد.
پس بسم الله در سوره حمد راجع به غرضى است كه در خصوص اين سوره هست و آن معنایى كه از خصوص اين سوره به دست مى آيد، و از ريخت اين سوره بر مى آيد حمد خدا است، اما نه تنها به زبان، بلكه به اظهار عبوديت، و نشان دادن عبادت و كمك خواهى و درخواست هدايت است. پس كلامى است كه خدا به نيابت از طرف بندگان خود گفته، تا ادب در مقام اظهار عبوديت را به بندگان خود بياموزد.
و اظهار عبوديت از بنده خدا همان عملى است كه مى كند، و قبل از انجامش بسم الله مى گويد، و امر ذى بال و مهم همين كارى است كه اقدام بر آن كرده ، پس ابتدا به نام خداى سبحان هم راجع به او است ، و معنايش اين است : خدايا من به نام تو عبوديت را براى تو آغاز مى كنم ، پس بايد گفت : متعلق باء در بسم الله سوره حمد ابتداء است ، در حقيقت مى خواهيم اخلاص در مقام عبوديت ، و گفتگوى با خدا را به حد كمال برسانيم ، و بگوئيم پروردگارا حمد تو را با نام تو آغاز مى كنم ، تا اين عملم نشانه و مارك تو را داشته باشد، و خالص براى تو باشد، ممكن هم هست همانطور كه قبلا گفتيم متعلق آن فعل (ابتداء) باشد، و معنايش اين باشد كه خدايا من خواندن سوره و يا قرآن را با نام تو آغاز مى كنم ، بعضى هم گفته اند: (باء) استعانت است ، و لكن معنى ابتداء مناسب تر است ، براى اينكه در خود سوره ، مسئله استعانت صريحا آمده ، و فرمود: «'''اياك نستعين '''»، ديگر حاجت به آن نبود كه در بسم الله نيز آن را بياورد
و اظهار عبوديت از بنده خدا همان عملى است كه مى كند، و قبل از انجامش بسم الله مى گويد، و امر ذى بال و مهم همين كارى است كه اقدام بر آن كرده. پس ابتدا به نام خداى سبحان هم راجع به او است، و معنايش اين است: خدايا! من به نام تو عبوديت را براى تو آغاز مى كنم. پس بايد گفت: متعلق باء در بسم الله سوره حمد «ابتداء» است. در حقيقت مى خواهيم اخلاص در مقام عبوديت، و گفتگوى با خدا را به حد كمال برسانيم، و بگویيم: پروردگارا! حمد تو را با نام تو آغاز مى كنم، تا اين عملم نشانه و مارك تو را داشته باشد، و خالص براى تو باشد. ممكن هم هست همان طور كه قبلا گفتيم، متعلق آن فعل «ابتداء» باشد، و معنايش اين باشد كه: خدايا! من خواندن سوره و يا قرآن را با نام تو آغاز مى كنم. بعضى هم گفته اند: «باء» استعانت است، ولكن معنى ابتداء مناسب تر است. براى اين كه در خود سوره، مسئله استعانت صريحا آمده، و فرمود: «'''إياك نستعين '''»، ديگر حاجت به آن نبود كه در بسم الله نيز آن را بياورد.
 
معنى و موارد استعمال لفظ «'''اسم '''»
معنى و موارد استعمال لفظ «'''اسم '''»
و اما اسم ؟ اين كلمه در لغت بمعناى لفظى است كه بر مسمى دلالت كند، و اين كلمه از ماده (سمه ) اشتقاق يافته ، و سمه به معناى داغ و علامتى است كه بر گوسفندان مى زدند، تا مشخص شود كداميك از كدام شخص است ، و ممكن هم هست اشتقاقش از (سمو) به معناى بلندى باشد، مبدا اشتقاقش هر چه باشد كارى نداريم ، فعلا آنچه لغت و عرف از لفظ (اسم ) مى فهمد، لفظ دلالت كننده است ، و معلوم است كه لازمه اين معنا آن است كه اسم غير از مدلول و مسمى باشد.
 
البته اين يك استعمال است ، استعمال ديگر اينكه اسم بگوئيم و مرادمان از آن ذاتى باشد كه وصفى از اوصافش مورد نظر ما است ، كه در اين مورد كلمه (اسم ) ديگر از مقوله الفاظ نيست ، بلكه از اعيان خارجى است ، چون چنين اسمى همان مسماى كلمه (اسم ) به معناى قبلى است .
و اما اسم؟ اين كلمه در لغت، به معناى لفظى است كه بر مسمى دلالت كند، و اين كلمه از ماده «سمه» اشتقاق يافته، و سمه به معناى داغ و علامتى است كه بر گوسفندان مى زدند، تا مشخص شود كداميك از كدام شخص است. و ممكن هم هست اشتقاقش از «سمو» به معناى بلندى باشد. مبدأ اشتقاقش هرچه باشد، كارى نداريم. فعلا آنچه لغت و عرف از لفظ «اسم» مى فهمد، لفظ دلالت كننده است، و معلوم است كه لازمه اين معنا آن است كه اسم غير از مدلول و مسمى باشد.
مثلا كلمه (عالم - دانا كه يكى از اسماء خدايتعالى است ) اسمى است كه دلالت مى كند بر آن ذاتى كه به اين اسم مسمى شده ، و آن ذات عبارت است از ذات بلحاظ صفت علمش ، و همين كلمه در عين حال اسم است براى ذاتى كه از خود آن ذات جز از مسير صفاتش خبرى نداريم ، در مورد اول اسم از مقوله الفاظ بود، كه بر معنائى دلالت مى كرد، ولى در مورد دوم ، ديگر اسم لفظ نيست ، بلكه ذاتى است از ذوات كه داراى وصفى است از صفات .
البته اين يك استعمال است. استعمال ديگر اين كه: اسم بگویيم و مرادمان از آن ذاتى باشد كه وصفى از اوصافش مورد نظر ما است، كه در اين مورد كلمه «اسم» ديگر از مقوله الفاظ نيست، بلكه از اعيان خارجى است. چون چنين اسمى همان مسماى كلمه «اسم» به معناى قبلى است.
مثلا كلمه «عالم» ـ دانا ـ (كه يكى از اسماء خداي تعالى است)، اسمى است كه دلالت مى كند بر آن ذاتى كه به اين اسم مسمى شده، و آن ذات عبارت است از: ذات به لحاظ صفت علمش، و همين كلمه در عين حال اسم است براى ذاتى كه از خود آن ذات جز از مسير صفاتش خبرى نداريم. در مورد اول اسم از مقوله الفاظ بود، كه بر معنایى دلالت مى كرد، ولى در مورد دوم، ديگر اسم لفظ نيست، بلكه ذاتى است از ذوات كه داراى وصفى است از صفات.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۲۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۲۸ </center>
<span id='link23'><span>
<span id='link23'><span>
==فرق بين اسم و اسم اسم و علت تفكيك بين آندو ==
==فرق بين اسم و اسم اسم و علت تفكيك بين آندو ==
و اما اينكه چرا با اين كلمه چنين معامله اى شده ، كه يكى مانند ساير كلمات از مقوله الفاظ، و جائى ديگر از مقوله اعيان خارجى باشد؟ در پاسخ مى گوئيم علتش اين شده كه نخست ديده اند لفظ (اسم ) وضع شده براى الفاظى كه دلالت بر مسمياتى كند، ولى بعدها برخوردند كه اوصاف هر كسى در معرفى او و متمايز كردنش از ديگران كار اسم را مى كند، به طوريكه اگر اوصاف كسى طورى در نظر گرفته شود كه ذات او را حكايت كند، آن اوصاف درست كار الفاظ را مى كند، چون الفاظ بر ذوات خارجى دلالت مى كند، و چون چنين ديدند، اينگونه اوصاف را هم اسم ناميدند.
و اما اينكه چرا با اين كلمه چنين معامله اى شده ، كه يكى مانند ساير كلمات از مقوله الفاظ، و جائى ديگر از مقوله اعيان خارجى باشد؟ در پاسخ مى گوئيم علتش اين شده كه نخست ديده اند لفظ (اسم ) وضع شده براى الفاظى كه دلالت بر مسمياتى كند، ولى بعدها برخوردند كه اوصاف هر كسى در معرفى او و متمايز كردنش از ديگران كار اسم را مى كند، به طوريكه اگر اوصاف كسى طورى در نظر گرفته شود كه ذات او را حكايت كند، آن اوصاف درست كار الفاظ را مى كند، چون الفاظ بر ذوات خارجى دلالت مى كند، و چون چنين ديدند، اينگونه اوصاف را هم اسم ناميدند.