گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۱۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۷۲: خط ۱۷۲:
<span id='link100'><span>
<span id='link100'><span>


==تسبيح سنگ وچوب به چه معنااست ؟ ==
==تسبيح سنگ و چوب، به چه معناست؟ ==
تسبيح به معناى منزه داشتن است ، كه با زبان انجام شود، مثلاگفته شود ((سبحان اللّه (( ولى وقتى حقيقت كلام عبارت باشد از فهماندن و كشف از ما فى الضمير واشاره وراه نمائى به منوى خود، اين فهماندن و كشف به هر طريقى كه صورت گيرد كلام خواهد بود هر چند كه با زبان نباشد.  
«تسبيح»، به معناى منزّه داشتن است، كه با زبان انجام شود. مثلا گفته شود: «سُبحَانَ اللّه»، ولى وقتى حقيقت كلام عبارت باشد از فهماندن و كشف از مافى الضمير و اشاره و راهنمایى به منوى خود، اين فهماندن و كشف به هر طريقى كه صورت گيرد، كلام خواهد بود، هرچند كه با زبان نباشد.  


آرى اين انسان است كه براى نشان دادن منويات خود و اشاره بدانها راهى ندارد كه از طريق تكوين انجامش دهد، مثلا منوى خود را در دل طرف خلق كند لذا ناگزير است كه براى اين كار الفاظ را استخدام نموده وبه وسيله الفاظ كه عبارت است از صوت هائى كه هر يك براى يك معنا قرار داده شده مخاطب خود را به آنچه كه در دل دارد خبردار سازد وقهرا روش و سنت تفهيم وتفهم بر همين استخدام الفاظ جريان يافته ، البته چه بسا كه براى پاره اى مقاصد خود از اشاره با دست و سر و يا غير آن و چه بسا از كتابت و نصب علامات نيز استفاده كند.
آرى، اين انسان است كه براى نشان دادن منويات خود و اشاره بدان ها، راهى ندارد كه از طريق تكوين انجامش دهد. مثلا منوى خود را در دل طرف خلق كند. لذا ناگزير است كه براى اين كار، الفاظ را استخدام نموده و به وسيله الفاظ كه عبارت است از صوت هایى كه هر يك براى يك معنا قرار داده شده، مخاطب خود را به آنچه كه در دل دارد، خبردار سازد و قهرا روش و سنّت تفهيم و تفهم بر همين استخدام الفاظ جريان يافته. البته چه بسا كه براى پاره اى مقاصد خود، از اشاره با دست و سر و يا غير آن و چه بسا از كتابت و نصب علامات نيز استفاده كند.


واگر بشر راه ديگرى جز استخدام الفاظ ويا اشاره ونصب علامت نداشته به همين ها عادت كرده وتنها اينها را كلام مى داند دليل نمى شود كه در واقع هم كلام همين ها باشد،بلكه هر چيزى كه از معناى قصد شده ما پرده بردارد قول وكلام خواهد بود، واگر موجودى قيام وجودش بر همين كشف بود همان قيام اوقول وتكلم است ، هر چند به صورت صوت شنيدنى والفاظ گفتنى نباشد.
و اگر بشر راه ديگرى جز استخدام الفاظ و يا اشاره و نصب علامت نداشته، به همين ها عادت كرده و تنها اين ها را كلام مى داند، دليل نمى شود كه در واقع هم، كلام همين ها باشد، بلكه هر چيزى كه از معناى قصد شده ما پرده بردارد، «قول» و «كلام» خواهد بود. و اگر موجودى قيام وجودش بر همين كشف بود، همان قيام او قول و تكلم است، هر چند به صورت صوت شنيدنى و الفاظ گفتنى نباشد.


به دليل اينكه مى بينيم قرآن مجيد كلام وقول وامر ونهى ووحى وامثال اين معانى را به خداى تعالى نسبت مى دهد، در حالى كه مى دانيم كلام اواز قبيل آواز شنيدنى ، والفاظ قراردادى نيست ، واگر در عين حال چنين نسبتى به خدا داده جز براى اين نيست كه كلام منحصر در آواز نيست ، بلكه هر چيزى كه از مقاصد كشف و پرده بردارى كند كلام است .
به دليل اين كه مى بينيم: قرآن مجيد، كلام و قول و امر و نهى و وحى و امثال اين معانى را به خداى تعالى نسبت مى دهد، در حالى كه مى دانيم كلام او، از قبيل آواز شنيدنى، و الفاظ قراردادى نيست، و اگر در عين حال چنين نسبتى به خدا داده، جز براى اين نيست كه كلام منحصر در آواز نيست، بلكه هر چيزى كه از مقاصد كشف و پرده بردارى كند، كلام است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه :۱۵۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه :۱۵۰ </center>
و ما مى بينيم كه اين موجودات آسمانى وزمينى وخود آسمان وزمين همه بطور صريح از وحدانيت رب خود در ربوبيت كشف مى كند، واورا از هر نقص وعيبى منزه مى دارد، پس مى توان گفت ، وبلكه بايد گفت كه آسمان وزمين خدا را تسبيح مى گويند.
و ما مى بينيم كه اين موجودات آسمانى و زمينى و خود آسمان و زمين، همه به طور صريح، از وحدانيت ربّ خود در ربوبيت كشف مى كند، و او را از هر نقص و عيبى منزّه مى دارد. پس مى توان گفت، و بلكه بايد گفت كه: «آسمان و زمين، خدا را تسبيح مى گويند».
<span id='link101'><span>
<span id='link101'><span>
==وجود سراپا فقر ونياز موجودات ، وجود رب واحد را اعلام مى كند ==
==وجود سراپا فقر ونياز موجودات ، وجود رب واحد را اعلام مى كند ==
آرى اين عالم فى نفسه جز محض حاجت و صرف فقر و فاقه به خداى تعالى چيز ديگرى نيست ، در ذاتش و صفاتش و احوالش و به تمام سراسر وجودش محتاج خداست، و احتياج بهترين كاشف از وجود محتاج اليه است، و مى فهماند كه بدون او خودش مستقلا هيچ چيز ندارد، و آنى منفك از او و بى نياز از اونيست، وتمامى موجودات عالم با حاجتى كه در وجود ونقصى كه در ذات خود دارند از وجود پديد آورنده اى غنى در وجود وتام وكامل در ذات خبر مى دهند، وهمچنين با ارتباطى كه با ساير موجودات داشته از آنها براى تكميل وجود خود استمداد مى كند، و نقائصى كه در ذات خود دارد برطرف مى سازد بطور صريح كشف مى كند از وجود پديد آورنده اى كه او رب و متصرف در هر چيز ومدبر امر هر چيز است.
آرى اين عالم فى نفسه جز محض حاجت و صرف فقر و فاقه به خداى تعالى چيز ديگرى نيست ، در ذاتش و صفاتش و احوالش و به تمام سراسر وجودش محتاج خداست، و احتياج بهترين كاشف از وجود محتاج اليه است، و مى فهماند كه بدون او خودش مستقلا هيچ چيز ندارد، و آنى منفك از او و بى نياز از اونيست، وتمامى موجودات عالم با حاجتى كه در وجود ونقصى كه در ذات خود دارند از وجود پديد آورنده اى غنى در وجود وتام وكامل در ذات خبر مى دهند، وهمچنين با ارتباطى كه با ساير موجودات داشته از آنها براى تكميل وجود خود استمداد مى كند، و نقائصى كه در ذات خود دارد برطرف مى سازد بطور صريح كشف مى كند از وجود پديد آورنده اى كه او رب و متصرف در هر چيز ومدبر امر هر چيز است.
۱۳٬۸۷۹

ویرایش