۱۴٬۳۱۱
ویرایش
(۱۲ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱۲۱: | خط ۱۲۱: | ||
از اين بيان اين نتيجه به دست مى آيد كه آيات هفتگانه مورد بحث، به منزله توطئه و زمينه چينى براى بيان جريان همين سنت است در امت اسلام، و در حقيقت اين چند آيه، نظير جمله معترضه است ميان آيه اول و آيه نهم. | از اين بيان اين نتيجه به دست مى آيد كه آيات هفتگانه مورد بحث، به منزله توطئه و زمينه چينى براى بيان جريان همين سنت است در امت اسلام، و در حقيقت اين چند آيه، نظير جمله معترضه است ميان آيه اول و آيه نهم. | ||
==اشاره به مورد استعمال كلمه «كتاب» در قرآن مجيد== | |||
«'''وَ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَاب وَ جَعَلْنَاهُ هُدًى لِّبَنى إِسرائيلَ أَلّا تَتَّخِذُوا مِن دُونى وَكيلاً'''»: | «'''وَ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَاب وَ جَعَلْنَاهُ هُدًى لِّبَنى إِسرائيلَ أَلّا تَتَّخِذُوا مِن دُونى وَكيلاً'''»: | ||
كلمه «كتاب»، در بسيارى از موارد در قرآن كريم بر مجموع شرايعى كه بر مردمى واجب شده، و در آنچه از عقايد و اعمال اختلاف داشته اند، داورى مى كرده، اطلاق شده است، و اطلاقش بر اين معنا، خود دليل بر اين است كه «كتاب»، مشتمل بر وظايفى اعتقادى و عملى است كه بايد به آن معتقد شده و عمل كنند، و بعيد نيست كه به خاطر همين جهت فرموده: «ما كتاب را براى موسى فرستاديم»، و نفرمود: «تورات را فرستاديم» تا بفهماند كه كتاب نامبرده مشتمل بر شرايطى است كه اخذ و عمل به آن ها بر آنان فرض و واجب است. | |||
كلمه | |||
و | و از همين جا روشن مى شود كه جمله: «وَ جَعَلنَاهُ هُدىً لِبَنِى إسرَائِيل» به منزله تفسير براى فرستادن كتاب است و هدايت بودن آن، همين است كه شرايع پروردگارشان را برايشان بيان مى كند. شرايعى كه اگر به آن ها معتقد شوند و عمل كنند، به سوى حق راه مى يابند و به سعادت دوسرا نائل مى گردند. | ||
پس برگشت معناى آيه به اين است كه | و كلمه: «أن» در جمله: «ألّا تَتَّخِذُوا مِن دُونِى وَكِيلاً» تفسيريه است و مدخول «أن»، محصّل همه آن معارفى است كه كتاب هدايتشان مشتمل بر آن است. | ||
پس برگشت معناى آيه به اين است كه محصّل آن معارفى كه كتاب بيانش مى كند و ايشان را به آن راهنمایى مى نمايد، اين است كه ايشان را از شرك به خدا نهى مى كند، و از اين كه چيزى غير خدا را وكيل خود بگيرند، زنهار مى دهد. و بنابراين جمله: «ألّا تَتَّخِذُوا مِن دُونِى وَكِيلاً» تفسير جمله: «وَ جَعَلنَاهُ هُدىً لِبَنِى إسرَائِيل» خواهد بود. | |||
البته اين در صورتی است كه ضمير در جمله: «لَا تَتَّخِذُوا» به بنى اسرائيل برگردد، همچنان كه ظاهر هم همين است. و اما اگر احتمال دهيم كه به موسى و بنى اسرائيل هر دو برگردد، در اين صورت تفسير همه جملات قبل، خواهد بود. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۷ </center> | ||
و در اين | و در اين جمله، التفاتى به كار رفته، و آن را التفات از تكلم با غير (ما) به تكلم تنها (من) است. اول فرمود: «ما قرار داديم»، پس از آن فرمود: «غير من را وكيل نگيريد». | ||
و بعد از | و وجه آن بيان اين نكته است كه در اول به منظور تعظيم و همچنين به منظور حفظ وحدت سياق، به صورت تكلم با غير، آورده شد و اشكالى هم وارد نمى شد. و اما اگر در دومى هم به همين صورت مى آورد و مى فرمود: «به غير ما وكلایى نگيريد»، شنونده خيال مى كرد كه خدايان متعددند و اين، با توحيدى كه خود سياق در مقام اثبات آن است، مناسب نبود. به همين جهت در خصوص اين جمله از سياق قبل صرف نظر نموده و جمله را به صيغه تكلم تنهایى آورد. | ||
و بعد از آن كه اين محذور برطرف شد، دوباره به سياق سابق عودت نموده و فرمود: «ذُرِّيَةَ مَن حَمَلنَا». | |||
<span id='link33'><span> | <span id='link33'><span> | ||
و اما چرا وكيل گرفتن غير خدا شرك است؟ | |||
ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ كانَ عَبْداً | جهتش اين است كه: «وكيل»، آن كسى است كه شوؤن ضرورى موكّل خود را اصلاح نموده و به برآورده كردن حوائجش اقدام نمايد. و چنين كسى غير از خداى سبحان نمى تواند باشد. پس اگر كسى غير او پروردگارى اتخاذ كند، در حقيقت غير خدا را وكيل اتخاذ نموده است. | ||
==معناى «ذرّيه» و وجه منصوب بودن آن در آيه== | |||
«'''ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ كانَ عَبْداً شَكُوراً'''»: | |||
«ذرّية» به اين عنايت بر اولاد اطلاق مى شود كه آن ها اولاد صغيرى هستند كه به پدران خود ملحق مى شوند، و اگر در آيه شريفه به صداى بالا آمده، به خاطر اختصاص است. | |||
و اختصاص خود عنايت خاص متكلم را مى رساند و مى فهماند كه متكلم از اين حكمى كه در باره كلمه «ذرّيه» كرده، بدين جهت بوده كه نسبت به آن عنايت خاصى داشته. بنابراين، همين اختصاص به منزله تعليل بوده و خاصيت آن را دارد، همچنان كه به صداى بالا بودن كلمه: «أهل» در آيه : «يُرِيدُ اللّهُ لِيُذهِبَ عَنكُمُ الرِّجسَ أهلَ البَيت» همين خاصيت را افاده نموده و چنين معنا مى دهد: «خدا مى خواهد رجس را از شما ببرد، به خاطر اين كه شما اهل بيت نبوت هستيد» | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۸ </center> | ||
در آيه مورد بحث هم، جملۀ «ذُرِّيّةَ مَن حَمَلنَا مَعَ نُوحٍ» آيه قبلى خود را تعليل مى كند. همچنان كه جمله «إنَّهُ كَانَ عَبداً شَكُوراً» آن جمله را تعليل مى كند. | |||
بنابراين فرستادن كتاب براى موسى | و اما تعليل بودن جمله اول براى آيه قبلى خود از اين جهت است كه خداوند سبحان در باره سرنشينان كشتى نوح وعده هاى جميل داده و بعد از آن كه از غرق نجاتشان داد، فرمود: «اى نوح، از كشتى فرود آى كه سلام ما و بركات و رحمت ما بر تو و بر آن اممى كه هميشه با تواند، اختصاص يافته و امت هايى كه (خودسر و ستمگر شوند)، ما پس از آن كه به آن ها بهره از دنيا دهيم، آنان را به عذاب سخت كيفر خواهيم داد». | ||
پس | |||
بنابراين فرستادن كتاب براى موسى و هدايت بنى اسرائيل به وسيله آن، وفاى به همان وعده نيكویى است كه به پدرانشان، يعنى به سرنشينان كشتى نوح داده بود و هم اجراى سنت الهى است كه در امت هاى گذشته اعمال مى شد. | |||
پس گویى چنين فرموده كه: «ما بر موسى كتاب فرستاديم و آن را وسيله هدايت بنى اسرائيل قرار داديم، به خاطر اين كه بنى اسرائيل ذرّيه همان هايند كه ما با نوح سوار بر كشتی شان كرديم، و سلامتى و بركات را وعده شان داديم». | |||
و اما دوم، براى اين كه اين سنت، يعنى سنت هدايت و ارشاد و طريقه دعوت به توحيد، عينا همان سنتى است كه نوح اولين مجرى آن در عالَم بشرى بود، و با قيام به آن، شكر نعمت هاى خدا را به جاى آورده و عبوديت خود را نسبت به خدا خالص كرده - قبلا هم مكرر گفته ايم که: | |||
شكر حقيقى ملازم است با اخلاص در عبوديت - خداى تعالى هم شكر خدمت او را گذارده، و سنت او را تا بقاء دنيا بقاء داده و در همه عوالم بر او سلام كرده و تا روز قيامت در هر كلمه طيّب و عمل صالحى كه از نسل بشر سر بزند، او را شريك در اجر نموده، همچنان كه خود فرموده: «وَ جَعَلنَا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ البَاقِين * وَ تَرَكنَا عَلَيهِ فِى الآخِرِينَ * سَلَامٌ عَلَى نُوحٍ فِى العَالَمِين * إنَّا كَذَلِكَ نَجزِى المُحسِنِين». | |||
<span id='link35'><span> | <span id='link35'><span> | ||
بنابراين، آيه مورد بحث در اين جمله خلاصه مى شود كه: ما نوح را به خاطر اين كه بنده اى شكور بود، پاداش داديم و دعوتش را باقى گذارديم، سنتش را در ذرّيه آن ها كه در كشتى با او بودند، اجرا نموده. مثل ابر يكى از ذريه اش موسى كتاب نازل كرديم و آن را مايه هدايت بنى اسرائيل قرار داديم. | |||
از جمله : | |||
از جمله: «ذُرِّيَّةَ مَن حَمَلنَا مَعَ نُوح» و جمله: «وَ جَعَلنَا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ البَاقِين» به خوبى بر مى آيد كه مردم امروز، همه ذريّه پسرى و دخترى نوح مى باشند، و اگر تنها ذرّيه پسرى او بودند و مقصود از جمله «آن ها كه در كشتى با نوح سوار كرديم»، پسران نوح باشند، بهتر و بلكه متعين اين بود كه گفته باشد «ذرّيه نوح»، و اين خود روشن است. | |||
وجه زير نيز از نظر | |||
وَ قَضيْنَا إِلى بَنى | مفسران در اعراب آيه، وجوه بسيار ديگرى دارند. | ||
راغب در | از جمله گفته اند: كلمه «ذُرّية»، منصوب به ندایى است كه حذف شده، و تقدير آن چنين بوده: «اى ذريه كسانى كه با نوح بر كشتى نشانديم». | ||
و يا گفته اند: مفعول اول جمله: «تَتَّخِذُوا» است و مفعول دوم آن كلمه: «وَكِيلاً» است و تقدير كلام اين است كه: «به جاى من كس ديگرى را - هر كه باشد - از ذرّيه كسانى كه با نوح در كشتی شان نشانديم، وكيل مگيريد». | |||
و يا گفته اند: بَدَل است از كلمه «موسى» كه در آيه قبلى بود، ولى سخافت هيچ يك از اين وجوه، بر خواننده پوشيده نيست. | |||
وجه زير نيز از نظر سخافت، دست كمى از وجوه مذكور ندارد، و آن، اين است كه گفته اند: ضمير در «إنَّهُ» به موسى بر مى گردد، نه به نوح! و جمله، تعليل فرستادن كتاب به موسى و آن را هدايت بنى اسرائيل قرار دادن است. البته در صورتى كه ضمير «هاء» در «وَ جَعَلنَاهُ» را به موسى برگردانيم، نه به كتاب. | |||
فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولَاهُمَا بَعَثْنَا | |||
راغب در | ==معانى مختلف واژه «قَضَاء»، در آیه شریفه == | ||
«'''وَ قَضيْنَا إِلى بَنى إِسرائيلَ فى الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فى الاَرْضِ مَرَّتَينِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كبِيراً'''»: | |||
راغب در مفردات، در معناى «قضاء» گفته است كه: به معناى فيصله دادن به امرى است، چه با گفتار باشد و چه با عمل، و هر كدام بر دو وجه است: يكى الهى و ديگرى بشرى. | |||
از جمله «قضاء الهى» اين است كه فرموده: «وَ قَضَى رَبُّكَ ألّا تَعبُدُوا إلّا إيّاهُ» خدا دستور داده كه جز او را نپرستيد. و نيز در همين معناست كه فرموده: «وَ قَضَينَا إلَى بَنِى إسرَائِيلَ فِى الكِتَابِ». يعنى: ما اعلام كرديم و حكم را فيصله يافته كرديم و به ايشان به وسيله وحى چنين اعلام نموديم كه... | |||
و بر همين معنا حمل مى شود آيه: «وَ قَضَينَا إلَيهِ ذَلِكَ الأمر أنَّ دَابِرَ هَؤُلَاءِ مَقطُوعٌ: اين امر را به وى حكم كرديم كه نسل اينان مقطوع خواهد بود». | |||
و اما قضاء فعلى و عملى الهى اين است كه مى فرمايد: «وَ اللّهُ يَقضِى بِالحَقّ وَ الَّذِينَ يَدعُونَ مِن دُونِهِ لَا يَقضُونَ بِشَئٍ: تنها خداست كه به حق حكم مى كند و غير او آنچه را به خدایى مى خوانند، هيچ حكم (و اثرى) نخواهند داشت، نه به حق و نه به باطل». | |||
«'''فَقَضَيهُنَّ سَبعَ سَمَاوَاتٍ فِى يَومَين'''»: پس آن ها را در دو روز، هفت آسمان كرد»، كه «قضاء» در آن، به معناى ابداء و فراغت از ايجاد است و اين آيه در حقيقت، در معنى همان آيه: «بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَ الأرض» است. | |||
و اما «قضاء» در قول بشرى اين است كه مى گويند: داود چنين قضاء كرد. پس حكمى كه حاكم مى كند از مقوله كلام است و در قضاء فعلى بشرى، آيه شريفه مى فرمايد: «فَإذَا قَضَيتُم مَنَاسِكَكُم: پس چون مناسك خود را به پايان رسانديد»، و همچنين مى فرمايد: «ثُمَّ ليَقضُوا تَفَثَهُم وَليُوفُوا نُذُورَهُم: پس آلودگی هاى خود را زائل نموده، به نذرهاى خود وفا كنند». | |||
و كلمه «علو» به معناى ارتفاع و در آيه مورد بحث، كنايه است از طغيان به ظلم و تعدى. زيرا «علّو»، عطف بر فساد شده، آن هم عطف تفسيرى. در جاى ديگر قرآن نيز به اين معنا آمده است، آن جا كه فرموده: «إنَّ فِرعَونَ عَلَا فِى الأرضِ وَ جَعَلَ أهلَهَا شِيَعاً: فرعون در زمين علو كرد و اهل زمين را فرقه فرقه نمود». | |||
و معناى آيه، اين است كه: ما بنى اسرائيل را در كتاب كه همان تورات باشد، خبر داده و اعلام نموديم. خبرى قاطع، كه سوگند مى خورم و قطعى مى گويم كه شما نژاد و گروه بنى اسرائيل به زودى در زمين فساد خواهيد كرد - كه مراد از «زمين»، سرزمين فلسطين و اطراف آن است - و اين فساد را در دو نوبت پشت سر هم انجام خواهيد داد، و در زمين طغيان و علّوبزرگى خواهيد نمود. | |||
«'''فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولَاهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَاداً لَّنَا أُولى بَأْسٍ شدِيدٍ فَجَاسُوا خِلَالَ الدِّيَارِ وَ كَانَ وَعْداً مَّفْعُولاً'''»: | |||
راغب در مفردات، در معناى كلمۀ «بأس» مى گويد: «بُؤس» و «بَأس» و «بَأساء»، به معناى شدت و مكروه است، با اين تفاوت كه «بؤس»، بيشتر در فقر و جنگ و «بأس» و «بأساء»، بيشتر در عذاب استعمال مى شود. مانند آيه شريفه: «وَ اللّهُ أشَدُّ بَأساً وَ أشَدُّ تَنكِيلاً». | |||
و در مجمع البيان مى گويد: ماده «جَوس» به معناى سر زدن به اين جا و آن جا است. مثلا گفته مى شود: فلانى را در فلان قبيله رها كردم تا يَجُوسُهُم وَ يَدُوسُهم، يعنى بگردد و يك يك را پيدا نموده، لگدمال كند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۱ </center> | ||
هر جا را كه آمد | ابوعبيده هم در معناى اين كلمه گفته است: هر جا را كه آمد و شد كرده، پا نهاده باشى، حَوس و جَوس كرده اى. آنگاه گفته است: بعضى گفته اند «جَوس»، به معناى طلب كردن يك چيزى به جستجو است. | ||
==وجوه گفته شده در معناى آيه شريفه: «فَإذَا جَاءَ وَعدُ أُولَيهُمَا...»== | |||
و اين كه فرمود: «فَإذَا جَاءَ وَعدُ أُولَيهُمَا»، تفريعى است بر جمله: «لَتُفسِدُنَّ...»، و ضمير تثنيه «هُمَا» به «مَرَّتَين» بر مى گردد، و معنايش اين است كه: دو بار فساد مى كنيد. | |||
بنابراين، معناى «أُولَيهُمَا»، افساد اولى است، و مراد به «وَعد أولى»، وعده اول از آن دو وعده و آن نكال و نقمتى است كه خدا در برابر فسادشان داده، ودر نتيجه «وَعد»، به معناى «موعود» خواهد بود. و آمدن «وعد» كنايه از آمدن هنگام انجاز و عملى كردن آن است، و همين خود دليل است بر اين كه خداوند در برابر دو نوبت افساد آنان، دو تا وعده داده. | |||
و اگر اسمى از دومى نبرده، به خاطر اختصار بوده. و گويا فرموده: در زمين دو نوبت فساد مى كنيد و ما وعده تان داده ايم كه در هر نوبت انتقام بگيريم، وقتى افساد اول كرديد... | |||
همه آنچه را كه گفتيم، به كمك سياق آيه بود كه از آيه استفاده كرديم، و معناى آيه كه فرمود: «بَعَثنَا عَلَيكُم عِبَاداً لَنَا أُولِى بَأسٍ شَدِيد»، اين است كه بندگان نيرومند خود را بسيج كرديم و فرستاديم تا شما را ذليل نموده و از شما انتقام بگيرند. | |||
و دليل اين كه گفتيم «بعث» به منظور انتقام و ذليل كردن بوده، جمله: «أُولِى بَأسٍ شَدِيد...» است. | |||
و در اين كه آمدن آن بندگان خدا به سوى بنى اسرائيل و قتل عام و اسارت و غارت و تخريب آنان را «بعث الهى» خوانده، اشكالى ندارد چرا كه اين بعث و برانگيختن بر سبيل كيفر و در برابر فساد و طغيان و ظلم به غيرحق بنى اسرائيل بوده است. پس كسى نگويد كه خدا با فرستادن چنين دشمنانى آدمكش و مسلط ساختن آنان بر بنى اسرائيل، نسبت به ايشان ظلم كرده، بلكه خود ايشان به خود ظلم كردند. | |||
ویرایش