گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۴۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
(۳ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۴۴: خط ۱۴۴:
كلمه «ذَلِكَ»، اشاره به همان وصفى است كه از اوصاف آنان ذكر كرد، و اين اشاره خبر است براى مبتدایى كه حذف شده و تقدير كلام اين است: «الأمرُ ذَلِكَ». يعنى حال و وضع ايشان بدين سان است كه ما گفتيم. و اين خود تأكيدى است براى مطلب و جمله «جَزَاؤُهُم جَهَنَّم»، كلامى است نو و تازه كه از عاقبت امر ايشان خبر مى دهد.
كلمه «ذَلِكَ»، اشاره به همان وصفى است كه از اوصاف آنان ذكر كرد، و اين اشاره خبر است براى مبتدایى كه حذف شده و تقدير كلام اين است: «الأمرُ ذَلِكَ». يعنى حال و وضع ايشان بدين سان است كه ما گفتيم. و اين خود تأكيدى است براى مطلب و جمله «جَزَاؤُهُم جَهَنَّم»، كلامى است نو و تازه كه از عاقبت امر ايشان خبر مى دهد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۴۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۴۹ </center>
و جمله «بِمَا كَفَرُوا وَ اتَّخِذُوا آيَاتِى وَ رُسُلِى هُزُواً»، در معناى اين است كه فرموده باشد: «بِمَا كَفَرُوا وَ ازدَادُوا كُفراً بِاستِهزَاءِ آيَاتِى وَ رُسُلِى». يعنى: به خاطر كفرى كه ورزيدند، و آن را با مسخره كردن آيات و رسولان من دوچندان نمودند.
و جمله «بِمَا كَفَرُوا وَ اتَّخَذُوا آيَاتِى وَ رُسُلِى هُزُواً»، در معناى اين است كه فرموده باشد: «بِمَا كَفَرُوا وَ ازدَادُوا كُفراً بِاستِهزَاءِ آيَاتِى وَ رُسُلِى». يعنى: به خاطر كفرى كه ورزيدند، و آن را با مسخره كردن آيات و رسولان من دوچندان نمودند.


«'''إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كانَت لهَُمْ جَنَّات الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً'''»:
«'''إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كانَت لهَُمْ جَنَّات الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً'''»:
خط ۱۵۸: خط ۱۵۸:


==بحث روايتى ==
==بحث روايتى ==
در الدر المنثور است كه ابن مردويه از ابى الطفيل روايت كرده كه گفت : من از على بن ابى طالب شنيدم كه در پاسخ ابن الكواء كه از آيه ((هل ننبئكم بالاخسرين اعمالا(( پرسيده بود فرمود: مقصود فاجران قريش ‍ است.
در الدر المنثور است كه ابن مردويه، از ابى الطفيل روايت كرده كه گفت: من از على بن ابى طالب شنيدم كه در پاسخ ابن الكواء كه از آيه «هَل نُنَبِّئُكُم بِالأخسَرِينَ أعمَالاً» پرسيده بود، فرمود: مقصود فاجران قريش ‍ است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۵۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۵۰ </center>
و در تفسير عياشى از امام بن ربعى روايت كرده كه گفت : ابن الكواء در مجلس امير المؤ منين (عليه السلام) برخاست و عرض كرد مرا خبر ده از معناى قول خدا كه مى فرمايد: ((قل هل ننبئكم ... صنعا(( حضرت فرمود: مقصود اهل كتاب اند كه به پروردگار خود كفر ورزيدند ودر دين خود بدعت نهادند، خداوند هم اعمالشان را حبط كرد و اهل نهروان از ايشان دور نيستند.
و در تفسير عياشى، از امام بن ربعى روايت كرده كه گفت: ابن الكواء در مجلس امير المؤمنين «عليه السلام» برخاست و عرض كرد: مرا خبر ده از معناى قول خدا كه مى فرمايد: «قُل هَل نُنَبِّئُكُم... صُنعاً». حضرت فرمود: مقصود اهل كتاب اند كه به پروردگار خود كفر ورزيدند و در دين خود بدعت نهادند، خداوند هم اعمالشان را حبط كرد و اهل نهروان از ايشان دور نيستند.


مؤلف: ونيز روايت شده كه مقصود از آنها نصارى هستند، وراوى آن قمى از ابى جعفر (عليه السلام) است و طبرسى هم در احتجاج از على (عليه السلام) روايت كرده كه منظور اهل كتاب اند. ودر الدر المنثور آمده كه ابن منذر وابن ابى حاتم از ابى خميصه، عبدالله بن قيس از على (عليه السلام) روايت كرده كه مقصود راهبها هستند كه خود را در ديرها حبس كردند.
مؤلف: و نيز روايت شده كه مقصود از آن ها نصارا هستند، و راوى آن، قمى، از ابى جعفر «عليه السلام» است و طبرسى هم، در احتجاج، از على «عليه السلام» روايت كرده كه منظور اهل كتاب اند.  


و همه اين روايات از باب جرى است ، ودوآيه مذكور در روايات در سياق مفصلى قرار دارند كه روى سخن در آن سياق با مشركين است ، و آيه سوم يعنى ((اولئك الذين كفروا بايات ربهم ولقائه ...(( كه تفسير آيه دومى است انطباقش بر وثنيها همانطور كه گذشت روشنتر است تا بر غير ايشان.
و در الدر المنثور آمده كه ابن منذر و ابن ابى حاتم، از ابى خميصه، عبدالله بن قيس، از على «عليه السلام» روايت كرده كه مقصود راهب ها هستند، كه خود را در ديرها حبس كردند.


پس روايتى كه از قمى در تفسيرش در ذيل آيه مورد بحث آمده كه در باره يهود نازل شد ودر باره خوارج جريان يافته صحيح نيست.
و همه اين روايات از باب جرى است، و دو آيه مذكور در روايات، در سياق مفصلى قرار دارند كه روى سخن در آن سياق با مشركان است، و آيه سوم، يعنى «أُولَئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِم وَ لِقَائِهِ...»، كه تفسير آيه دومى است، انطباقش بر وثنی ها، همان طور كه گذشت، روشن تر است تا بر غير ايشان.


در تفسير برهان از محمد بن عباس به سند خود از حارث از على (عليه السلام) روايت آورده كه فرمود: براى هر چيزى نقطه برجسته اى است و نقطه برجسته بهشت فردوس است كه اختصاص به محمد وآل محمد (صلى اللّه عليه وآله وسلم) دارد.
پس روايتى كه از قمى، در تفسيرش در ذيل آيه مورد بحث آمده كه در باره يهود نازل شد و در باره خوارج جريان يافته، صحيح نيست.


و در الدر المنثور است كه بخارى ، مسلم وابن ابى حاتم از ابى هريره روايت كرده اند كه گفت رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم) فرمود: ((وقتى از خدا درخواست مى كنيد فردوس را بخواهيد(( كه در وسط بهشت وبر نقطه بلند آن قرار دارد كه فوق آن عرش رحمان است ، و نهرهاى بهشت از آنجا مى جوشد.
در تفسير برهان، از محمد بن عباس، به سند خود، از حارث، از على «عليه السلام» روايت آورده كه فرمود: براى هر چيزى نقطه برجسته اى است و نقطه برجسته بهشت، «فردوس» است كه اختصاص به محمّد و آل محمّد «صلى اللّه عليه و آله و سلم» دارد.
 
و در الدر المنثور است كه بخارى، مسلم و ابن ابى حاتم، از ابى هريره روايت كرده اند كه گفت: رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» فرمود: «وقتى از خدا درخواست مى كنيد، فردوس را بخواهيد»، كه در وسط بهشت و بر نقطه بلند آن قرار دارد كه فوق آن عرش رحمان است، و نهرهاى بهشت از آن جا مى جوشد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۵۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۵۱ </center>
و در مجمع البيان است كه عبادة بن صامت از رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم) روايت كرده كه فرمود: بهشت صد درجه است كه ما بين هر دودرجه آن به قدر ما بين آسمان و زمين است، و فردوس بالاترين درجه آن است كه نهرهاى چهارگانه بهشت از آنجا مى جوشد، پس هر وقت خواستيد از خدا درخواستى كنيد فردوس را بخواهيد.
و در مجمع البيان است كه عبادة بن صامت، از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» روايت كرده كه فرمود: بهشت صد درجه است كه مابين هر دو درجه آن به قدر مابين آسمان و زمين است، و فردوس بالاترين درجه آن است، كه نهرهاى چهارگانه بهشت از آن جا مى جوشد. پس هر وقت خواستيد از خدا درخواستى كنيد، فردوس را بخواهيد.


مؤلف: ودر اين معنا روايات ديگرى است.
مؤلف: و در اين معنا، روايات ديگرى است.


و در تفسير قمى از جعفر بن احمد از عبيد الله بن موسى از حسن بن على بن ابى حمزه از پدرش از ابى بصير از ابى عبد الله (عليه السلام) روايت كرده كه در ضمن حديثى گفت از آن جناب از آيه ((ان الذين امنوا وعملوا الصالحات كانت لهم جنات الفردوس نزلا(( پرسيدم ، فرمود: در باره ابوذر و سلمان و مقداد و عمار بن ياسر نازل شده كه خداى تعالى جنات فردوس را منزل وماواى ايشان كرده است.
و در تفسير قمى، از جعفر بن احمد، از عبيدالله بن موسى، از حسن بن على بن ابى حمزه، از پدرش، از ابى بصير، از ابى عبدالله «عليه السلام» روايت كرده كه در ضمن حديثى گفت از آن جناب از آيه «إنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَانَت لَهُم جَنَّاتُ الفِردَوسِ نُزُلاً» پرسيدم. فرمود: در باره ابوذر و سلمان و مقداد و عمار بن ياسر نازل شده، كه خداى تعالى، جنّات فردوس را منزل و مأواى ايشان كرده است.


مؤلف: جا دارد كه اين روايت را حمل بر جرى كنيم وبگوئيم مراد اين است كه آيه شريفه در باره مؤمنين حقيقى نازل شده كه چهار نفر مذكور از روشن ترين مصاديق آنند، و گرنه اگر بگوييم در خصوص ايشان نازل شده باشد، اين اشكال متوجه مى شود كه سلمان از كسانى بود كه در مدينه ايمان آورد، و آيه شريفه در مكه و قبل از هجرت به مدينه نازل شده ، علاوه بر اينكه سند حديث هم خالى از سستى نيست.
مؤلف: جا دارد كه اين روايت را حمل بر جرى كنيم و بگویيم مراد اين است كه آيه شريفه در باره مؤمنان حقيقى نازل شده، كه چهار نفر مذكور از روشن ترين مصاديق آنند، و گرنه اگر بگوييم در خصوص ايشان نازل شده باشد، اين اشكال متوجه مى شود كه سلمان از كسانى بود كه در مدينه ايمان آورد، و آيه شريفه در مكه و قبل از هجرت به مدينه نازل شده، علاوه بر اين كه سند حديث هم خالى از سستى نيست.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۵۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۵۲ </center>
<span id='link356'><span>
<span id='link356'><span>
==آيه ۱۰۹، سوره كهف ==
 
قُل لَّوْ كانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِّكلِمَاتِ رَبى لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ كلِمَات رَبى وَ لَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَداً(۱۰۹)
==آيه ۱۰۹ سوره كهف ==
قُل لَّوْ كانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِّكلِمَاتِ رَبّى لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ كلِمَاتُ رَبّى وَ لَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَداً(۱۰۹)


<center> «'''ترجمه آیه'''» </center>
<center> «'''ترجمه آیه'''» </center>


بگو اگر دريا مركب كلمات پروردگار من باشد پيش از آنكه كلمات پروردگارم تمامى گيرد دريا تمامى پذيرد و گرچه نظير آن را نيز به كمك آوريم (۱۰۹)
بگو اگر دريا مركب كلمات پروردگار من باشد، پيش از آن كه كلمات پروردگارم تمامى گيرد، دريا تمامى پذيرد و گرچه نظير آن را نيز به كمك آوريم. (۱۰۹)


<center> «'''بیان آیه'''» </center>
<center> «'''بیان آیه'''» </center>


اين آيه بيان مستقلى است براى وسعت كلمات خداى تعالى ، واينكه كلمات اونابودى پذير نيست ، وبه همين جهت بعيد نيست كه تنها نازل شده باشد نه در ضمن آيات قبل وبعدش ، ليكن اگر در ضمن آيات ديگرى نازل شده باشد، آن وقت مربوط به تمامى مطالبى است كه در اين سوره مورد بحث قرار گرفته است.
اين آيه، بيان مستقلى است براى وسعت كلمات خداى تعالى، و اين كه كلمات او نابودى پذير نيست، و به همين جهت بعيد نيست كه تنها نازل شده باشد، نه در ضمن آيات قبل و بعدش، ليكن اگر در ضمن آيات ديگرى نازل شده باشد، آن وقت مربوط به تمامى مطالبى است كه در اين سوره مورد بحث قرار گرفته است.


بدين خاطر كه در اول اين سوره اشاره شده كه حقايقى الهى را خاطرنشان مى سازد، و نخست پيغمبر خود را كه از اعراض مردم از ذكر ناراحت شده بود تسليت داد كه همگى نسبت به تنبه به اين حقايق در خواب و غفلت اند و به زودى از خواب خود بيدار مى شوند، و براى ايضاح اين معنا مثالى از داستان اصحاب كهف آورد.
بدين خاطر كه در اول اين سوره اشاره شده كه حقايقى الهى را خاطرنشان مى سازد، و نخست پيغمبر خود را كه از اعراض مردم از ذكر ناراحت شده بود، تسليت داد كه همگى نسبت به تنبه به اين حقايق در خواب و غفلت اند و به زودى از خواب خود بيدار مى شوند، و براى ايضاح اين معنا، مثالى از داستان اصحاب كهف آورد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۵۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۵۳ </center>
آنگاه امور ديگرى را خاطرنشان ساخته و براى مزيد ايضاح در ذيل آن، داستان موسى وخضر را آورد كه چگونه موسى از او اعمال عجيبى مشاهده كرد و نتوانست تاويل كند، و ظاهر آن اعمال وى را از باطن آنها غافل ساخت تا آن كه خود خضر تاويل كارهاى خود را شرح داده اضطراب موسى را از بين برد. و سپس داستان ذوالقرنين و سدى كه به امر خدا وبراى جلوگيرى از مفسدين - از قبيل ياجوج وماجوج - ساخته بيان كرد.
آنگاه امور ديگرى را خاطرنشان ساخته و براى مزيد ايضاح در ذيل آن، داستان موسى و خضر را آورد كه چگونه موسى از او اعمال عجيبى مشاهده كرد و نتوانست تأويل كند، و ظاهر آن اعمال وى را از باطن آن ها غافل ساخت تا آن كه خود خضر تأويل كارهاى خود را شرح داده، اضطراب موسى را از بين برد. و سپس داستان ذوالقرنين و سدى كه به امر خدا و براى جلوگيرى از مفسدين - از قبيل يأجوج و مأجوج - ساخته بيان كرد.
 
و به طورى كه ملاحظه مى كنيد، اين ها امورى است كه در ذيلش حقايق و اسرارى قرار دارد، و در حقيقت كلماتى است كاشف از مقاصدى، و بياناتى است كه از حقايقى نهفته كه ذكر حكيم به سوى آن ها دعوت مى كند، پرده برمى دارد.  


و به طورى كه ملاحظه مى كنيد اينها امورى است كه در ذيلش حقايق و اسرارى قرار دارد، ودر حقيقت كلماتى است كاشف از مقاصدى، و بياناتى است كه از حقايقى نهفته كه ذكر حكيم به سوى آنها دعوت مى كند پرده برمى دارد. و اين آيه، از اين امور كه كلمات خدا است خبر مى دهد و كلمات خدا از مقاصدى كه زوال ناپذير است خبر مى دهد، و آيه شريفه در اينكه در جائى قرار گرفته كه غرض سوره استيفاء شده و بيانش تمام گشته و مثال هايش زده شده نظير گفتار كسى مى ماند كه خيلى حرف زده و در آخر گفته باشد حرفهاى ما تمامى ندارد لذا به همين مقدار كه گفتيم اكتفاء مى كنيم - وخدا داناتر است.
و اين آيه، از اين امور كه كلمات خدا است، خبر مى دهد و كلمات خدا از مقاصدى كه زوال ناپذير است، خبر مى دهد، و آيه شريفه در اين كه در جایى قرار گرفته كه غرض سوره استيفاء شده و بيانش تمام گشته و مثال هايش زده شده، نظير گفتار كسى مى ماند كه خيلى حرف زده و در آخر گفته باشد حرف هاى ما تمامى ندارد. لذا به همين مقدار كه گفتيم اكتفاء مى كنيم - و خدا داناتر است.


«'''قُل لَّوْ كانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِّكلِمَاتِ رَبى ...'''»:
==مقصود از اين كه: اگر درياها مركب باشد، كلمات خدا را با آن نتوان نوشت==
«'''قُل لَّوْ كانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِّكلِمَاتِ رَبّى...'''»:


اشاره به معناى ((كلمه خدا(( وبيان مقصود از اينكه اگر درياها مركب باشد كلمات خدا را با آن نتوان نوشت
لفظ «كلمة»، هم بر جمله اطلاق مى شود وهم بر مفرد. نظير آيه شريفه «قُل يَا أهلَ الِكتَابِ تَعَالَوا إلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَينَنَا وَ بَينَكُم ألّا نَعبُدَ إلّا الله»، و در قرآن كريم بيشتر در گفتار خدا و حكم او استعمال شده. مانند آيه «وَ تَمَّت كَلِمَةُ رَبِّكَ الحُسنَى عَلَى بَنِى إسرَائِيلَ بِمَا صَبَرُوا»، و آيه «كَذَلِكَ حَقَّت كَلِمَةُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ فَسَقُوا أنَّهُم لَا يُؤمِنُون»، و آيه «وَ لَولَا كَلِمَةٌ سَبَقَت مِن رَبِّكَ لَقُضِىَ بَينَهُم»، و آيات بسيار زياد ديگرى از اين قبيل.
لفظ ((كلمة (( هم بر جمله اطلاق مى شود وهم بر مفرد نظير آيه شريفه ((قل يا اهل الكتاب تعالوا الى كلمة سواء بيننا و بينكم الا نعبد الا الله (( ودر قرآن كريم بيشتر در گفتار خدا و حكم او استعمال شده مانند آيه ((و تمت كلمة ربك الحسنى على بنى اسرائيل بما صبروا(( و آيه ((كذلك حقت كلمة ربك على الذين فسقوا انهم لايؤمنون (( و آيه ((و لولا كلمة سبقت من ربك لقضى بينهم (( و آيات بسيار زياد ديگرى از اين قبيل.


و معلوم است كه خداى تعالى تكلمش به دهان باز كردن نيست، بلكه تكلم او همان فعل او است و افاضه وجودى است كه مى كند، همچنان كه فرموده : ((انما قولنا لشى ء اذا اردناه ان نقول له كن فيكون ((
و معلوم است كه خداى تعالى، تكلمش به دهان باز كردن نيست، بلكه تكلم او همان فعل او است و افاضه وجودى است كه مى كند، همچنان كه فرموده: «إنَّمَا قَولُنَا لِشَئٍ إذَا أرَدنَاهُ أن نَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُون».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۵۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۵۴ </center>
و اگر قرآن فعل خدا را ((كلمه (( ناميده براى اين است كه فعل اوبر وجود اودلالت مى كند. از همينجا است كه مسيح ، كلمه خدا ناميده مى شود، وقرآن كريم مى فرمايد: ((انما المسيح عيسى ابن مريم رسول الله وكلمته (( ونيز از اينجا روشن مى شود كه هيچ عينى از اعيان خارجى وهيچ واقعهاى از وقايع به وجود نمى آيد مگر آنكه از اين جهت كه بر ذات خداى تعالى دلالت دارد، كلمه اواست .  
و اگر قرآن، فعل خدا را «كلمه» ناميده، براى اين است كه فعل او بر وجود او دلالت مى كند. از همين جا است كه مسيح، «كلمه خدا» ناميده مى شود، و قرآن كريم مى فرمايد: «إنَّمَا المَسِيحُ عِيسَى ابنُ مَريَمَ رَسُولُ الله وَ كَلِمَتُهُ»، و نيز از اين جا روشن مى شود كه هيچ عينى از اعيان خارجى و هيچ واقعه اى از وقايع به وجود نمى آيد، مگر آن كه از اين جهت كه بر ذات خداى تعالى دلالت دارد، كلمه او است.  


چيزى كه هست در عرف و اصطلاح قرآن كريم مخصوص امورى شده كه دلالتش بر ذات بارى عز اسمه ظاهر باشد، و در دلالتش خفاء و بطلان و تغييرى نباشد، همچنان كه فرموده: ((و الحق اقول (( و نيز فرموده: ((ما يبدل القول لدى (( وچنين موجودى مثال روشنش عيسى بن مريم (عليهما السلام) و موارد قضاى حتمى خدا است.  
چيزى كه هست، در عرف و اصطلاح قرآن كريم، مخصوص امورى شده كه دلالتش بر ذات بارى عزّ اسمه ظاهر باشد، و در دلالتش خفاء و بطلان و تغييرى نباشد، همچنان كه فرموده: «وَ الحَقُّ أقُولُ»، و نيز فرموده: «مَا يُبَدَّلُ القَولُ لَدَىَّ»، و چنين موجودى مثال روشنش، عيسى بن مريم «عليهما السلام» و موارد قضاى حتمى خدا است.  


و نيز از همين جا روشن مى شود اين كه مفسرين ((كلمات (( در آيه را حمل بر معلومات ويا مقدورات ويا ميعادهايى كه به اهل ثواب و اهل عقاب داده شده نموده اند، صحيح نيست.
و نيز از همين جا روشن مى شود اين كه مفسران «كلمات» در آيه را، حمل بر معلومات و يا مقدورات و يا ميعادهايى كه به اهل ثواب و اهل عقاب داده شده نموده اند، صحيح نيست.




۱۴٬۲۸۳

ویرایش