۱۴٬۳۸۶
ویرایش
(۴ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱۰۳: | خط ۱۰۳: | ||
==معرفى زيانكارترين زيانكارن كه اعمالشان حبط شده و در قيامت وزنى ندارد == | ==معرفى زيانكارترين زيانكارن كه اعمالشان حبط شده و در قيامت وزنى ندارد == | ||
«'''قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُم | «'''قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُم بِالاَخْسَرِينَ أَعْمَالاً'''»: | ||
ظاهر سياق مى رساند كه خطاب در اين آيه به | ظاهر سياق مى رساند كه خطاب در اين آيه به مشركان باشد، و با لحن كنايه مى فرمايد: «بگو مى خواهيد بگوييم چه كسى در عمل خاسرتر از هر كس است...»، با اين كه منظور خود مخاطبان است، ولى بعد از يك آيه، لحن سخن را عوض كرده، نزديك به صراحت مى فرمايد: «أُولَئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِم وَ لِقَائِهِ». پس معلوم مى شود كه منكران نبوت و معاد، كه كفر به آيات خدا و لقاء او معرّف ايشان است، همان مشركان هستند. | ||
بعضى از | بعضى از مفسران گفته اند: اگر نفرمود: «بِالأخسَرِينَ عَمَلاً»، با اين كه اصل در تميز اين است كه مفرد آورده شود، و با اين كه مصدر هم شامل قليل و هم كثير مى شود. براى اين است كه اعلام كند، خسران يك نوع اعمال ايشان اختصاص ندارد، بلكه تمامى انواع كارهاى ايشان را شامل است. | ||
«'''الَّذِينَ | «'''الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيهُمْ فى الحَْيَوةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ يَحْسبُونَ أَنّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً'''»: | ||
اين آيه خبر مى دهد از | اين آيه خبر مى دهد از آن هایى كه در عمل از هر زيانكارى زيانكارترند. و آن ها كسانى هستند كه در آيه قبلى پيشنهاد كرد كه به مشركان معرفيشان كند و حال معرفى مى كند و مى فرمايد: كسانى هستند كه در زندگى دنيا نيز از عمل خود بهره نگرفتند. چون «ضلال سعى»، همان خسران و بی نتيجگى عمل است. آنگاه دنبالش اضافه فرموده كه: «وَ هُم يَحسَبُونَ أنَّهُم يُحسِنُونَ صُنعاً: در عين حال گمان مى كنند كه كار خوبى انجام مى دهند»، و همين پندار است كه مايه تماميت خسران ايشان شده است. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۴۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۴۷ </center> | ||
توضيح اين كه: خسران و خسارت در كسب و كارهايى صورت مى گيرد كه به منظور استفاده و سود انجام مى شود و وقتى خسران تحقق مى يابد كه كاسب از سعى و كوشش خود به غرضى كه | توضيح اين كه: خسران و خسارت در كسب و كارهايى صورت مى گيرد كه به منظور استفاده و سود انجام مى شود و وقتى خسران تحقق مى يابد كه كاسب از سعى و كوشش خود به غرضى كه داشته، نرسد، بلكه نتيجه عمل اين شود كه مثلا چيزى از سرمايه هم از بين برود، و يا حداقل منفعتى عايد نگردد، در نتيجه سعيش بی نتيجه شود. و اين، همان است كه آيه شريفه آن را «ضَلال سَعى» خوانده. كأنّه راه استفاده گم شده، و راهى كه پيموده به خلاف آن هدفى كه داشته است، منتهى گرديده. | ||
حال كه اين مطلب روشن | حال كه اين مطلب روشن گرديد، مى گوييم: چه بسيار مى شود كه انسان در كسب و كارش خاسر مى شود و به خاطر استاد نبودن در كسب و يا در راه آن و يا به خاطر عواملى ديگر كه احيانا اتفاق مى افتد، از نتيجه بى بهره مى شود. و اين خسرانى است كه اميد زوالش هست. چون معمولا پس از يكى دو بار اشتباه، تجربه مى آموزد و مافات را جبران مى كند. | ||
و چه بسا مى شود كه آدمى خاسر مى | و چه بسا مى شود كه آدمى خاسر مى گردد، ولى به خيال خود نتيجه گرفته است. ضرر مى كند و به خيال خود سود برده است. اين چنين خسران و ضررى اميدى به زوال و جبرانش نيست. | ||
آدمى در زندگى دنيا جز سعى براى سعادت خود كارى نمى كند، | آدمى در زندگى دنيا جز سعى براى سعادت خود كارى نمى كند، و جز كوشش براى رسيدن به چنين هدفى همى ندارد، و اين انسان اگر طريق حق را بپيمايد و به غرض خود نائل شود و سعادتمند بشود كه هيچ، و اگر راه خطا را برود و نفهمد كه دارد خطا مى رود، خاسر است، ليكن همين خاسر، خسرانش قابل زوال است و اميد نجات دارد. | ||
و | اما اگر راه خطا رفت و به غير حق اصابت كرد و همان باطل را پذيرفت تا آن جا كه وقتى هم كه حق برايش جلوه كرد، از آن اعراض نمود، و دلباخته استكبار و تعصب جاهلانه خود بود. چنين كسى از هر خاسرى خاسرتر است و عملش از عمل هر كس ديگرى بی نتيجه تر. زيرا اين خسرانى است كه زايل نمى شود، و اميد نمى رود كه روزى مبدل به سعادت شود و به همين جهت است كه خداى تعالى مى فرمايد: «الَّذِينَ ضَلَّ سَعيُهُم فِى الحَيَوةِ الدُّنيَا وَ هُم يَحسَبُونَ أنَّهُم يُحسِنُونَ صُنعاً». | ||
و اين كه كسى با روشن شدن بطلان اعمالش، باز هم آن را حق بپندارد، از اين جهت است كه دلش مجذوب زينت هاى دنيا و زخارف آن شده، و در شهوات غوطه ور گشته. لذا همين انجذاب به ماديت او را از ميل به پيروى حق و شنيدن داعى آن و پذيرفتن نداى منادى فطرت باز مى دارد. همچنان كه در جاى ديگر قرآن آمده: «وَ جَحَدُوا بِهَا وَ استَيقَنَتهَا أنفُسُهُم»، و نيز آمده: «وَ إذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللهَ أخَذَتهُ العِزَّةُ بِالإثم». پس پيروى هواى نفس و از درِ عناد و استكبار و عشق به شهوات نفس، به اعراض از حق ادامه دادن همان خشنودى از باطل خويش بودن و آن را نيكو پنداشتن است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۴۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۴۸ </center> | ||
«'''أُولَئك الَّذِينَ كَفَرُوا | «'''أُولَئك الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقَائهِ'''»: | ||
اين | اين جمله، تعريف دومى براى «اخسرين اعمالا» و تفسيرى بعد از تفسير آن است. و منظور از «آيات» - به طورى كه اطلاق كلمه اقتضاء مى كند - آيات آفاقى و انفسى خداى تعالى و معجزاتى است كه انبياء براى تأييد رسالت خود مى آورند. پس كفر به آيات، انكار نبوت است. علاوه بر اين كه خود پيغمبر از آيات است. و مراد از كفر به لقاء خدا، كفر به معاد و بازگشت به سوى او است. | ||
پس برگشت تعريف | پس برگشت تعريف «أخسَرِينَ أعمَالاً»، به اين است كه آنان منكر نبوت و معادند، و اين از خواص بت پرستان است. | ||
«'''فحَبِطت أَعْمَالُهُمْ | «'''فحَبِطت أَعْمَالُهُمْ فَلا نُقِيمُ لهَُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَزْناً'''»: | ||
وجه اين كه چرا اعمالشان حبط (بى اجر) مى | وجه اين كه چرا اعمالشان حبط (بى اجر) مى گردد، اين است كه آن ها هيچ عملى را براى رضاى خدا انجام نمى دهند، و ثواب دار آخرت را نمى جويند و سعادت حيات آخرت را نمى طلبند و محركشان در هيچ عملى ياد روز قيامت و حساب نيست. ما، در مباحث اعمال در جلد دوم اين كتاب، راجع به «حبط»، بحثى ايراد كرديم. | ||
و | و اين كه فرمود: «فَلَا نُقِيمُ لَهُم يَومَ القِيَامَةِ وَزناً»، تفريعى است بر حبط اعمال. زيرا سنجش و وزن در روز قيامت به سنگينى حسنات است. به دليل اين كه مى فرمايد: «وَ الوَزنُ يَومَئِذٍ الحَقّ فَمَن ثَقُلَت مَوَازِينُهُ فَأُولَئِكَ هُمُ المُفلِحُونَ وَ مَن خَفَّت مَوَازِينُهُ فَأُولَئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أنفُسَهُم». | ||
و نيز به دليل | و نيز به دليل اين كه با حبط عمل ديگر سنگينى باقى نمى ماند و در نتيجه ديگر وزنى معنا ندارد. | ||
«'''ذَلِك جَزَاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا كَفَرُوا وَ | «'''ذَلِك جَزَاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا كَفَرُوا وَ اتّخَذُوا آيَاتى وَ رُسُلى هُزُواً'''»: | ||
كلمه | كلمه «ذَلِكَ»، اشاره به همان وصفى است كه از اوصاف آنان ذكر كرد، و اين اشاره خبر است براى مبتدایى كه حذف شده و تقدير كلام اين است: «الأمرُ ذَلِكَ». يعنى حال و وضع ايشان بدين سان است كه ما گفتيم. و اين خود تأكيدى است براى مطلب و جمله «جَزَاؤُهُم جَهَنَّم»، كلامى است نو و تازه كه از عاقبت امر ايشان خبر مى دهد. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۴۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۴۹ </center> | ||
و جمله | و جمله «بِمَا كَفَرُوا وَ اتَّخَذُوا آيَاتِى وَ رُسُلِى هُزُواً»، در معناى اين است كه فرموده باشد: «بِمَا كَفَرُوا وَ ازدَادُوا كُفراً بِاستِهزَاءِ آيَاتِى وَ رُسُلِى». يعنى: به خاطر كفرى كه ورزيدند، و آن را با مسخره كردن آيات و رسولان من دوچندان نمودند. | ||
«'''إِنَّ الَّذِينَ | «'''إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كانَت لهَُمْ جَنَّات الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً'''»: | ||
به كلمه | به كلمه «فردوس» هم ضمير مذكر بر مى گردد و هم مؤنث، و به طورى كه گفته شده، كلمه اى است رومى به معناى «بستان»، و بعضى هم گفته اند: كلمه اى است سريانى به معناى تاكستان و اصل آن «فرداس» بوده، و بعضى ديگر گفته اند: كلمه اى است سريانى و به معناى باغ انگور. و بعضى گفته اند: كلمه اى است حبشى و بعضى گفته اند: عربى است و به معناى باغ پر درختى است كه بيشتر درختانش انگور باشد. | ||
بعضى خواسته اند از اين كه | بعضى خواسته اند از اين كه «جَنّاتُ الفِردَوس» را «نُزُل» خوانده، آن چنان كه قبلا جهنم را براى كافران «نُزُل» خوانده بود، استفاده كنند كه در ماوراى بهشت و دوزخ، ثواب و عقاب ديگرى است كه به وصف در نمى آيد. و چه بسا اين مفسران استفاده مذكور خود را با امثال: «لَهُم مَا يَشَاؤُنَ فِيهَا وَ لَدَينَا مَزِيد»، و آيه «فَلَا تَعلَمُ نَفسٌ مَا أخفَى لَهُم مِن قُرَّةِ أعيُن»، و آيه «وَ بَدَا لَهُم مِنَ اللهِ مَا لَم يَكُونُوا يَحتَسِبُون» تأييد مى كنند. | ||
«'''خَالِدِينَ فِيهَا لايَبْغُونَ عَنهَا حِوَلاً'''»: | «'''خَالِدِينَ فِيهَا لايَبْغُونَ عَنهَا حِوَلاً'''»: | ||
كلمه | كلمه «بغى» به معناى طلبيدن است. و كلمه «حِوَل»، به معناى تحول است. و باقى آيه روشن است. | ||
<span id='link354'><span> | <span id='link354'><span> | ||
==بحث روايتى == | ==بحث روايتى == | ||
در الدر المنثور است كه ابن | در الدر المنثور است كه ابن مردويه، از ابى الطفيل روايت كرده كه گفت: من از على بن ابى طالب شنيدم كه در پاسخ ابن الكواء كه از آيه «هَل نُنَبِّئُكُم بِالأخسَرِينَ أعمَالاً» پرسيده بود، فرمود: مقصود فاجران قريش است. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۵۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۵۰ </center> | ||
و در تفسير | و در تفسير عياشى، از امام بن ربعى روايت كرده كه گفت: ابن الكواء در مجلس امير المؤمنين «عليه السلام» برخاست و عرض كرد: مرا خبر ده از معناى قول خدا كه مى فرمايد: «قُل هَل نُنَبِّئُكُم... صُنعاً». حضرت فرمود: مقصود اهل كتاب اند كه به پروردگار خود كفر ورزيدند و در دين خود بدعت نهادند، خداوند هم اعمالشان را حبط كرد و اهل نهروان از ايشان دور نيستند. | ||
مؤلف: | مؤلف: و نيز روايت شده كه مقصود از آن ها نصارا هستند، و راوى آن، قمى، از ابى جعفر «عليه السلام» است و طبرسى هم، در احتجاج، از على «عليه السلام» روايت كرده كه منظور اهل كتاب اند. | ||
و | و در الدر المنثور آمده كه ابن منذر و ابن ابى حاتم، از ابى خميصه، عبدالله بن قيس، از على «عليه السلام» روايت كرده كه مقصود راهب ها هستند، كه خود را در ديرها حبس كردند. | ||
و همه اين روايات از باب جرى است، و دو آيه مذكور در روايات، در سياق مفصلى قرار دارند كه روى سخن در آن سياق با مشركان است، و آيه سوم، يعنى «أُولَئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِم وَ لِقَائِهِ...»، كه تفسير آيه دومى است، انطباقش بر وثنی ها، همان طور كه گذشت، روشن تر است تا بر غير ايشان. | |||
در | پس روايتى كه از قمى، در تفسيرش در ذيل آيه مورد بحث آمده كه در باره يهود نازل شد و در باره خوارج جريان يافته، صحيح نيست. | ||
و در الدر المنثور است كه | در تفسير برهان، از محمد بن عباس، به سند خود، از حارث، از على «عليه السلام» روايت آورده كه فرمود: براى هر چيزى نقطه برجسته اى است و نقطه برجسته بهشت، «فردوس» است كه اختصاص به محمّد و آل محمّد «صلى اللّه عليه و آله و سلم» دارد. | ||
و در الدر المنثور است كه بخارى، مسلم و ابن ابى حاتم، از ابى هريره روايت كرده اند كه گفت: رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» فرمود: «وقتى از خدا درخواست مى كنيد، فردوس را بخواهيد»، كه در وسط بهشت و بر نقطه بلند آن قرار دارد كه فوق آن عرش رحمان است، و نهرهاى بهشت از آن جا مى جوشد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۵۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۵۱ </center> | ||
و در مجمع البيان است كه عبادة بن | و در مجمع البيان است كه عبادة بن صامت، از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» روايت كرده كه فرمود: بهشت صد درجه است كه مابين هر دو درجه آن به قدر مابين آسمان و زمين است، و فردوس بالاترين درجه آن است، كه نهرهاى چهارگانه بهشت از آن جا مى جوشد. پس هر وقت خواستيد از خدا درخواستى كنيد، فردوس را بخواهيد. | ||
مؤلف: | مؤلف: و در اين معنا، روايات ديگرى است. | ||
و در تفسير | و در تفسير قمى، از جعفر بن احمد، از عبيدالله بن موسى، از حسن بن على بن ابى حمزه، از پدرش، از ابى بصير، از ابى عبدالله «عليه السلام» روايت كرده كه در ضمن حديثى گفت از آن جناب از آيه «إنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَانَت لَهُم جَنَّاتُ الفِردَوسِ نُزُلاً» پرسيدم. فرمود: در باره ابوذر و سلمان و مقداد و عمار بن ياسر نازل شده، كه خداى تعالى، جنّات فردوس را منزل و مأواى ايشان كرده است. | ||
مؤلف: جا دارد كه اين روايت را حمل بر جرى كنيم | مؤلف: جا دارد كه اين روايت را حمل بر جرى كنيم و بگویيم مراد اين است كه آيه شريفه در باره مؤمنان حقيقى نازل شده، كه چهار نفر مذكور از روشن ترين مصاديق آنند، و گرنه اگر بگوييم در خصوص ايشان نازل شده باشد، اين اشكال متوجه مى شود كه سلمان از كسانى بود كه در مدينه ايمان آورد، و آيه شريفه در مكه و قبل از هجرت به مدينه نازل شده، علاوه بر اين كه سند حديث هم خالى از سستى نيست. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۵۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۵۲ </center> | ||
<span id='link356'><span> | <span id='link356'><span> | ||
==آيه | |||
قُل لَّوْ كانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِّكلِمَاتِ | ==آيه ۱۰۹ سوره كهف == | ||
قُل لَّوْ كانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِّكلِمَاتِ رَبّى لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ كلِمَاتُ رَبّى وَ لَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَداً(۱۰۹) | |||
<center> «'''ترجمه آیه'''» </center> | <center> «'''ترجمه آیه'''» </center> | ||
بگو اگر دريا مركب كلمات پروردگار من | بگو اگر دريا مركب كلمات پروردگار من باشد، پيش از آن كه كلمات پروردگارم تمامى گيرد، دريا تمامى پذيرد و گرچه نظير آن را نيز به كمك آوريم. (۱۰۹) | ||
<center> «'''بیان آیه'''» </center> | <center> «'''بیان آیه'''» </center> | ||
اين | اين آيه، بيان مستقلى است براى وسعت كلمات خداى تعالى، و اين كه كلمات او نابودى پذير نيست، و به همين جهت بعيد نيست كه تنها نازل شده باشد، نه در ضمن آيات قبل و بعدش، ليكن اگر در ضمن آيات ديگرى نازل شده باشد، آن وقت مربوط به تمامى مطالبى است كه در اين سوره مورد بحث قرار گرفته است. | ||
بدين خاطر كه در اول اين سوره اشاره شده كه حقايقى الهى را خاطرنشان مى سازد، و نخست پيغمبر خود را كه از اعراض مردم از ذكر ناراحت شده | بدين خاطر كه در اول اين سوره اشاره شده كه حقايقى الهى را خاطرنشان مى سازد، و نخست پيغمبر خود را كه از اعراض مردم از ذكر ناراحت شده بود، تسليت داد كه همگى نسبت به تنبه به اين حقايق در خواب و غفلت اند و به زودى از خواب خود بيدار مى شوند، و براى ايضاح اين معنا، مثالى از داستان اصحاب كهف آورد. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۵۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۵۳ </center> | ||
آنگاه امور ديگرى را خاطرنشان ساخته و براى مزيد ايضاح در ذيل آن، داستان موسى | آنگاه امور ديگرى را خاطرنشان ساخته و براى مزيد ايضاح در ذيل آن، داستان موسى و خضر را آورد كه چگونه موسى از او اعمال عجيبى مشاهده كرد و نتوانست تأويل كند، و ظاهر آن اعمال وى را از باطن آن ها غافل ساخت تا آن كه خود خضر تأويل كارهاى خود را شرح داده، اضطراب موسى را از بين برد. و سپس داستان ذوالقرنين و سدى كه به امر خدا و براى جلوگيرى از مفسدين - از قبيل يأجوج و مأجوج - ساخته بيان كرد. | ||
و به طورى كه ملاحظه مى كنيد، اين ها امورى است كه در ذيلش حقايق و اسرارى قرار دارد، و در حقيقت كلماتى است كاشف از مقاصدى، و بياناتى است كه از حقايقى نهفته كه ذكر حكيم به سوى آن ها دعوت مى كند، پرده برمى دارد. | |||
و اين آيه، از اين امور كه كلمات خدا است، خبر مى دهد و كلمات خدا از مقاصدى كه زوال ناپذير است، خبر مى دهد، و آيه شريفه در اين كه در جایى قرار گرفته كه غرض سوره استيفاء شده و بيانش تمام گشته و مثال هايش زده شده، نظير گفتار كسى مى ماند كه خيلى حرف زده و در آخر گفته باشد حرف هاى ما تمامى ندارد. لذا به همين مقدار كه گفتيم اكتفاء مى كنيم - و خدا داناتر است. | |||
«'''قُل لَّوْ كانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِّكلِمَاتِ | ==مقصود از اين كه: اگر درياها مركب باشد، كلمات خدا را با آن نتوان نوشت== | ||
«'''قُل لَّوْ كانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِّكلِمَاتِ رَبّى...'''»: | |||
لفظ «كلمة»، هم بر جمله اطلاق مى شود وهم بر مفرد. نظير آيه شريفه «قُل يَا أهلَ الِكتَابِ تَعَالَوا إلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَينَنَا وَ بَينَكُم ألّا نَعبُدَ إلّا الله»، و در قرآن كريم بيشتر در گفتار خدا و حكم او استعمال شده. مانند آيه «وَ تَمَّت كَلِمَةُ رَبِّكَ الحُسنَى عَلَى بَنِى إسرَائِيلَ بِمَا صَبَرُوا»، و آيه «كَذَلِكَ حَقَّت كَلِمَةُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ فَسَقُوا أنَّهُم لَا يُؤمِنُون»، و آيه «وَ لَولَا كَلِمَةٌ سَبَقَت مِن رَبِّكَ لَقُضِىَ بَينَهُم»، و آيات بسيار زياد ديگرى از اين قبيل. | |||
لفظ | |||
و معلوم است كه خداى | و معلوم است كه خداى تعالى، تكلمش به دهان باز كردن نيست، بلكه تكلم او همان فعل او است و افاضه وجودى است كه مى كند، همچنان كه فرموده: «إنَّمَا قَولُنَا لِشَئٍ إذَا أرَدنَاهُ أن نَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُون». | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۵۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۵۴ </center> | ||
و اگر | و اگر قرآن، فعل خدا را «كلمه» ناميده، براى اين است كه فعل او بر وجود او دلالت مى كند. از همين جا است كه مسيح، «كلمه خدا» ناميده مى شود، و قرآن كريم مى فرمايد: «إنَّمَا المَسِيحُ عِيسَى ابنُ مَريَمَ رَسُولُ الله وَ كَلِمَتُهُ»، و نيز از اين جا روشن مى شود كه هيچ عينى از اعيان خارجى و هيچ واقعه اى از وقايع به وجود نمى آيد، مگر آن كه از اين جهت كه بر ذات خداى تعالى دلالت دارد، كلمه او است. | ||
چيزى كه | چيزى كه هست، در عرف و اصطلاح قرآن كريم، مخصوص امورى شده كه دلالتش بر ذات بارى عزّ اسمه ظاهر باشد، و در دلالتش خفاء و بطلان و تغييرى نباشد، همچنان كه فرموده: «وَ الحَقُّ أقُولُ»، و نيز فرموده: «مَا يُبَدَّلُ القَولُ لَدَىَّ»، و چنين موجودى مثال روشنش، عيسى بن مريم «عليهما السلام» و موارد قضاى حتمى خدا است. | ||
و نيز از همين جا روشن مى شود اين كه | و نيز از همين جا روشن مى شود اين كه مفسران «كلمات» در آيه را، حمل بر معلومات و يا مقدورات و يا ميعادهايى كه به اهل ثواب و اهل عقاب داده شده نموده اند، صحيح نيست. | ||
ویرایش