گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۳۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
(۷ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۳۶: خط ۱۳۶:
<span id='link331'><span>
<span id='link331'><span>


==رواياتى درباره اين كه خداوند به خاطر اصلاح مردى مؤمن، امر فرزندان او را اصلاح می كند ==
==رواياتى درباره تأثیر حال مرد مؤمن، در اصلاح امر فرزندان او ==
و نيز در آن كتاب از اسحاق بن عمار روايت كرده كه گفت : من از امام صادق (عليه السلام) شنيدم كه مى فرمود: خداوند به خاطر صلاح مردى مؤ من فرزند اورا هم اصلاح مى كند، و خاندان خودش و بلكه اطرافيانش را حفظ مى فرمايد. و در سايه كرامت خدا مدام در حفظ خدا هستند. آنگاه به عنوان شاهد مثال داستان ((غلامين يتيمين (( را ذكر كرد و فرمود: نمى بينى چگونه خدا صلاح پدر ومادر آن دو را با لطف و رحمت نسبت به آن دو شكر گذاشت؟
و نيز در آن كتاب، از اسحاق بن عمار روايت كرده كه گفت:  


و در همان كتاب از مسعدة بن صدقه از جعفر بن محمد از پدرانش ‍(عليهم السلام) روايت كرده كه رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم) فرمود: خداوند، بعد از مرگ بنده صالح جانشين او در مال و اولاد او مى شود، هر چند كه اهل و اولاد او اهل و اولاد بدى باشند، آنگاه اين آيه را: ((و كان ابوهما صالحا(( تا به آخرش تلاوت فرمود.
من از امام صادق «عليه السلام» شنيدم كه مى فرمود: خداوند به خاطر صلاح مردى مؤمن، فرزند او را هم اصلاح مى كند، و خاندان خودش و بلكه اطرافيانش را حفظ مى فرمايد. و در سايه كرامت خدا، مدام در حفظ خدا هستند. آنگاه به عنوان شاهد مثال، داستان «غُلَامَين يَتِيمَين» را ذكر كرد و فرمود: نمى بينى چگونه خدا صلاح پدر و مادر آن دو را با لطف و رحمت نسبت به آن دو شكر گذاشت؟


و در الدر المنثور است كه ابن مردويه از جابر روايت كرده كه گفت: رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم) فرمود: خدا به خاطر صلاح آدمى، امر اولاد و اولاد اولاد و امر اهل خانه هاى پيرامون اورا اصلاح مى كند، و مادام كه در ميان آنان است ايشان را حفظ مى فرمايد
و در همان كتاب، از مسعدة بن صدقه، از جعفر بن محمد، از پدرانش ‍«عليهم السلام» روايت كرده كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» فرمود: خداوند، بعد از مرگ بنده صالح، جانشين او در مال و اولاد او مى شود، هر چند كه اهل و اولاد او اهل و اولاد بدى باشند. آنگاه اين آيه را: «وَ كَانَ أبُوهُمَا صَالِحاً» تا به آخرش تلاوت فرمود.
 
و در الدر المنثور است كه ابن مردويه، از جابر روايت كرده كه گفت: رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» فرمود: خدا به خاطر صلاح آدمى، امر اولاد و اولاد اولاد و امر اهل خانه هاى پيرامون او را اصلاح مى كند، و مادام كه در ميان آنان است، ايشان را حفظ مى فرمايد.
 
مؤلف: روايات در اين معنا بسيار زياد است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۹۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۹۵ </center>
مؤلف: روايات در اين معنا بسيار زياد است.
<span id='link332'><span>
<span id='link332'><span>
و در كافى به سند خود از صفوان جمال روايت مى كند كه گفت : از امام صادق (عليه السلام) از قول خداى عزوجل پرسيدم كه مى فرمايد: ((و اما الجدار فكان لغلامين يتيمين فى المدينة و كان تحته كنز لهما(( فرمود: اما آن گنج طلا و نقره نبود، بلكه چهار كلمه بود: ۱ - لا اله الاالله ۲ - كسى كه به مرگ يقين دارد چطور به خود اجازه خنده مى دهد؟ ۳ - كسى كه يقين به حساب دارد هرگز قلبش خوشحال نمى گردد. ۴ - كسى كه به قدر، يقين دارد جز از خدا نمى هراسد.


مؤلف: روايات از طرق شيعه واهل سنت زياد رسيده كه گنجى كه در زير ديوار بود لوحى بوده كه در آن چهار كلمه نقش شده بود. و در بيشتر آن روايات آمده كه لوحى از طلابوده ، واين منافات با روايت صفوان كه داشت : ((آن گنج از طلا و نقره نبود(( ندارد، چون مقصود امام در روايت مزبور اين است كه آن گنج از سنخ پول و درهم و دينار نبوده ، متبادر از عبارت هم همين است.
و در كافى، به سند خود، از صفوان جمال روايت مى كند كه گفت: از امام صادق «عليه السلام»، از قول خداى عزّوجلّ پرسيدم كه مى فرمايد: «وَ أمَّا الجِدَارُ فَكَانَ لِغُلَامَينِ يَتِيمَينِ فِى المَدِينَةِ وَ كَانَ تَحتَهُ كَنزٌ لَهُمَا».
 
فرمود: اما آن گنج طلا و نقره نبود، بلكه چهار كلمه بود: ۱ - لَا إله إلّا الله. ۲ - كسى كه به مرگ يقين دارد، چطور به خود اجازه خنده مى دهد؟ ۳ - كسى كه يقين به حساب دارد، هرگز قلبش خوشحال نمى گردد. ۴ - كسى كه به قدر، يقين دارد، جز از خدا نمى هراسد.
 
مؤلف: روايات از طرق شيعه و اهل سنت زياد رسيده كه گنجى كه در زير ديوار بود، لوحى بوده كه در آن چهار كلمه نقش شده بود. و در بيشتر آن روايات آمده كه: لوحى از طلا بوده، و اين منافات با روايت صفوان كه داشت: «آن گنج از طلا و نقره نبود» ندارد. چون مقصود امام در روايت مزبور اين است كه آن گنج، از سنخ پول و درهم و دينار نبوده. متبادر از عبارت هم همين است.
 
روايات مختلفى در تعيين كلماتى كه گفتيم بر آن لوح مكتوب بوده، وجود دارد، وليكن بيشتر آن ها در كلمه توحيد و دو مساله قَدَر و مرگ اتفاق دارند.
 
و در بعضى از آن ها شهادت به رسالت خاتم الانبياء «صلى اللّه عليه و آله و سلم» هم ذكر شده. مانند روايتى كه الدر المنثور از بيهقى در - كتاب شعب الايمان - از على بن ابی طالب نقل كرده، كه در تفسير جملۀ «وَ كَانَ تَحتَهُ كَنزٌ لَهُمَا» فرمود:


روايات مختلفى در تعيين كلماتى كه گفتيم بر آن لوح مكتوب بوده وجود دارد، وليكن بيشتر آنها در كلمه توحيد و دو مساله قدر و مرگ اتفاق دارند. ودر بعضى از آنها شهادت به رسالت خاتم الانبياء (صلى اللّه عليه وآله و سلم) هم ذكر شده، مانند روايتى كه الدر المنثور از بيهقى در - كتاب شعب الايمان - از على بن ابيطالب نقل كرده كه در تفسير جمله و((كان تحته كنز لهما(( فرمود: لوحى از طلا بوده كه در آن نوشته بوده ((لا اله الا الله محمد رسول الله ، عجب است كار كسى كه مى گويد مرگ حق است و خوشحالى هم به خود راه مى دهد، عجب است از كسى كه مى گويد آتش حق است وبا اينحال مى خندد، وعجب است از كار كسى كه مى گويد قدر حق است و غمگين مى شود ؟ وعجب است از كار كسى كه مى بيند وضع دنيا ودست به دست شدن و دگرگونى هايش را كه در اهل خود دارد وبه آن دل مى بندد واعتماد مى كند؟
لوحى از طلا بوده كه در آن نوشته بوده: «لا إله إلّا الله مُحَمّد رَسُولُ الله، عجب است كار كسى كه مى گويد مرگ حق است و خوشحالى هم به خود راه مى دهد. عجب است از كسى كه مى گويد آتش حق است و با اين حال مى خندد. و عجب است از كار كسى كه مى گويد قَدَر حق است و غمگين مى شود؟ و عجب است از كار كسى كه مى بيند وضع دنيا و دست به دست شدن و دگرگونى هايش را كه در اهل خود دارد و به آن دل مى بندد و اعتماد مى كند»؟
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۹۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۹۶ </center>
<span id='link333'><span>
<span id='link333'><span>
==آيات ۸۳ -۱۰۲  سوره كهف ==
==آيات ۸۳ -۱۰۲  سوره كهف ==
وَ يَسئَلُونَك عَن ذِى الْقَرْنَينِ قُلْ سأَتْلُوا عَلَيْكُم مِّنْهُ ذِكراً(۸۳)
وَ يَسئَلُونَك عَن ذِى الْقَرْنَينِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَيْكُم مِّنْهُ ذِكراً(۸۳)
إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فى الاَرْضِ وَ ءَاتَيْنَهُ مِن كلِّ شىْءٍ سبَباً(۸۴)
 
فَأَتْبَعَ سبَباً(۸۵)
إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فى الاَرْضِ وَ آتَيْنَاهُ مِن كُلِّ شَئٍ سَبَباً(۸۴)
حَتى إِذَا بَلَغَ مَغْرِب الشمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُب فى عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَ وَجَدَ عِندَهَا قَوْماً قُلْنَا يَذَا الْقَرْنَينِ إِمَّا أَن تُعَذِّب وَ إِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسناً(۸۶)
 
قَالَ أَمَّا مَن ظلَمَ فَسوْف نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَاباً نُّكْراً(۸۷)
فَأَتْبَعَ سَبَباً(۸۵)
وَ أَمَّا مَنْ ءَامَنَ وَ عَمِلَ صلِحاً فَلَهُ جَزَاءً الحُْسنى وَ سنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا يُسراً(۸۸)
 
حَتّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِب الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فى عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَ وَجَدَ عِندَهَا قَوْماً قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَينِ إِمَّا أَن تُعَذِّب وَ إِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسناً(۸۶)
 
قَالَ أَمَّا مَن ظلَمَ فَسَوْف نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَاباً نُّكْراً(۸۷)
 
وَ أَمَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُ جَزَاءً الحُْسنى وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا يُسراً(۸۸)
 
ثمَّ أَتْبَعَ سبَباً(۸۹)
ثمَّ أَتْبَعَ سبَباً(۸۹)
حَتى إِذَا بَلَغَ مَطلِعَ الشمْسِ وَجَدَهَا تَطلُعُ عَلى قَوْمٍ لَّمْ نجْعَل لَّهُم مِّن دُونهَا سِتراً(۹۰)
 
حَتّى إِذَا بَلَغَ مَطلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطلُعُ عَلى قَوْمٍ لَّمْ نجْعَل لَّهُم مِّن دُونهَا سِتراً(۹۰)
 
كَذَلِك وَ قَدْ أَحَطنَا بِمَا لَدَيْهِ خُبراً(۹۱)
كَذَلِك وَ قَدْ أَحَطنَا بِمَا لَدَيْهِ خُبراً(۹۱)
ثمَّ أَتْبَعَ سبَباً(۹۲)
 
حَتى إِذَا بَلَغَ بَينَ السدَّيْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْماً لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلاً(۹۳)
ثُمَّ أَتْبَعَ سبَباً(۹۲)
قَالُوا يَذَا الْقَرْنَينِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فى الاَرْضِ فَهَلْ نجْعَلُ لَك خَرْجاً عَلى أَن تجْعَلَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُمْ سدًّا(۹۴)
 
قَالَ مَا مَكَّنى فِيهِ رَبى خَيرٌ فَأَعِينُونى بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكمْ وَ بَيْنهُمْ رَدْماً(۹۵)
حَتّى إِذَا بَلَغَ بَينَ السدَّيْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْماً لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلاً(۹۳)
ءَاتُونى زُبَرَ الحَْدِيدِ حَتى إِذَا ساوَى بَينَ الصدَفَينِ قَالَ انفُخُوا حَتى إِذَا جَعَلَهُ نَاراً قَالَ ءَاتُونى أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطراً(۹۶)
 
فَمَا اسطعُوا أَن يَظهَرُوهُ وَ مَا استَطعُوا لَهُ نَقْباً(۹۷)
قَالُوا يَا ذَا الْقَرْنَينِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فى الاَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَك خَرْجاً عَلى أَن تَجْعَلَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُمْ سدًّا(۹۴)
قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِّن رَّبى فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبى جَعَلَهُ دَكاءَ وَ كانَ وَعْدُ رَبى حَقًّا(۹۸)
 
وَ تَرَكْنَا بَعْضهُمْ يَوْمَئذٍ يَمُوجُ فى بَعْضٍ وَ نُفِخَ فى الصورِ فجَمَعْنَهُمْ جمْعاً(۹۹)
قَالَ مَا مَكَّنى فِيهِ رَبّى خَيرٌ فَأَعِينُونى بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنهُمْ رَدْماً(۹۵)
وَ عَرَضنَا جَهَنَّمَ يَوْمَئذٍ لِّلْكَفِرِينَ عَرْضاً(۱۰۰)
 
الَّذِينَ كانَت أَعْيُنهُمْ فى غِطاءٍ عَن ذِكْرِى وَ كانُوا لا يَستَطِيعُونَ سمْعاً(۱۰۱)
آتُونى زُبَرَ الحَْدِيدِ حَتّى إِذَا سَاوَى بَينَ الصَّدَفَينِ قَالَ انفُخُوا حَتّى إِذَا جَعَلَهُ نَاراً قَالَ آتُونى أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطراً(۹۶)
أَ فَحَسِب الَّذِينَ كَفَرُوا أَن يَتَّخِذُوا عِبَادِى مِن دُونى أَوْلِيَاءَ إِنَّا أَعْتَدْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَفِرِينَ نُزُلاً(۱۰۲)
 
فَمَا اسطَعُوا أَن يَظهَرُوهُ وَ مَا استَطَعُوا لَهُ نَقْباً(۹۷)
 
قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِّن رَبّى فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبّى جَعَلَهُ دَكّاءَ وَ كانَ وَعْدُ رَبّى حَقًّا(۹۸)
 
وَ تَرَكْنَا بَعْضَهُمْ يَوْمَئذٍ يَمُوجُ فى بَعْضٍ وَ نُفِخَ فى الصُّورِ فجَمَعْنَاهُمْ جَمْعاً(۹۹)
 
وَ عَرَضنَا جَهَنَّمَ يَوْمَئذٍ لِّلْكَافِرِينَ عَرْضاً(۱۰۰)
 
الَّذِينَ كانَت أَعْيُنهُمْ فى غِطاءٍ عَن ذِكْرِى وَ كانُوا لا يَستَطِيعُونَ سَمْعاً(۱۰۱)
 
أَفَحَسِبَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَن يَتَّخِذُوا عِبَادِى مِن دُونى أَوْلِيَاءَ إِنَّا أَعْتَدْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ نُزُلاً(۱۰۲)
 
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۹۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۹۷ </center>
<center> «'''ترجمه آیات'''» </center>
<center> «'''ترجمه آیات'''» </center>


از تو از ذوالقرنين پرسند. بگو: براى شما از او خبرى خواهم خواند (۸۳)
از تو از ذوالقرنين پرسند. بگو: براى شما از او خبرى خواهم خواند. (۸۳)


ما به اودر زمين تمكين داديم واز هر چيز وسيله اى عطا كرديم (۸۴)
ما به او در زمين تمكين داديم و از هر چيز، وسيله اى عطا كرديم. (۸۴)


پس راهى را تعقيب كرد (۸۵)
پس راهى را تعقيب كرد. (۸۵)


چون به غروبگاه آفتاب رسيد آن را ديد كه در چشمهاى گل آلود فرو مى رود ونزديك چشمه گروهى را يافت.  
چون به غروبگاه آفتاب رسيد، آن را ديد كه در چشمه اى گِل آلود فرو مى رود و نزديك چشمه، گروهى را يافت. گفتيم: اى ذوالقرنين! يا عذاب مى كنى، يا ميان آن طريقه اى نيكو پيش مى گيرى. (۸۶)
گفتيم اى ذوالقرنين يا عذاب مى كنى يا ميان آن طريقهاى نيكوپيش مى گيرى (۸۶)


گفت: هر كه ستم كند زود باشد كه عذابش كنيم وپس از آن سوى پروردگارش برند وسخت عذابش كند (۸۷)
گفت: هر كه ستم كند، زود باشد كه عذابش كنيم و پس از آن سوى پروردگارش برند و سخت عذابش كند. (۸۷)


و هر كه ايمان آورد وكار شايسته كند پاداش نيك دارد واورا فرمان خويش كارى آسان گوييم (۸۸)
و هر كه ايمان آورد و كار شايسته كند، پاداش نيك دارد و او را فرمان خويش كارى آسان گوييم. (۸۸)


و آنگاه راهى را دنبال كرد (۸۹)
و آنگاه راهى را دنبال كرد. (۸۹)


تا به طلوع گاه خورشيد رسيد وآن را ديد كه بر قومى طلوع مى كند كه ايشان را در مقابل آفتاب پوششى نداده ايم (۹۰)
تا به طلوع گاه خورشيد رسيد و آن را ديد كه بر قومى طلوع مى كند كه ايشان را در مقابل آفتاب پوششى نداده ايم. (۹۰)


چنين بود و ما از آن چيزها كه نزد وى بود به طور كامل خبر داشتيم (۹۱)
چنين بود و ما از آن چيزها كه نزد وى بود، به طور كامل خبر داشتيم. (۹۱)


آنگاه راهى را دنبال كرد (۹۲)
آنگاه راهى را دنبال كرد. (۹۲)


تا وقتى ميان دو كوه رسيد مقابل آن قومى را يافت كه سخن نمى فهميدند (۹۳)
تا وقتى ميان دو كوه رسيد، مقابل آن قومى را يافت كه سخن نمى فهميدند. (۹۳)


گفتند: اى ذوالقرنين ياجوج وماجوج در اين سرزمين تباه كارند آيا براى توخراجى مقرر داريم كه ميان ما وآنها سدى بنا كنى (۹۴)
گفتند: اى ذوالقرنين! يأجوج و مأجوج در اين سرزمين تباه كارند، آيا براى تو خراجى مقرر داريم كه ميان ما و آن ها سدّى بنا كنى؟ (۹۴)


گفت: آن چيزها كه پروردگارم مرا تمكن آن را داده بهتر است مرا به نيرو كمك دهيد تا ميان شما وآنها حائلى كنم (۹۵)
گفت: آن چيزها كه پروردگارم مرا تمكن آن را داده، بهتر است، مرا به نيرو كمك دهيد تا ميان شما و آن ها حائلى كنم. (۹۵)


قطعات آهن پيش من آريد تا چون ميان دوديواره پر شد گفت : بدميد تا آن را بگداخت گفت : روى گداخته نزد من آريد تا بر آن بريزم (۹۶)
قطعات آهن پيش من آريد تا چون ميان دو ديواره پُر شد، گفت: بدميد تا آن را بگداخت، گفت: روى گداخته نزد من آريد، تا بر آن بريزم. (۹۶)


پس نتوانستند بر آن بالاروند، و نتوانستند آن را نقب زنند (۹۷)
پس نتوانستند بر آن بالا روند، و نتوانستند آن را نقب زنند. (۹۷)


گفت: اين رحمتى از جانب پروردگار من است و چون وعده پروردگارم بيايد آن را هموار سازد و وعده پروردگارم درست است (۹۸)
گفت: اين رحمتى از جانب پروردگار من است و چون وعده پروردگارم بيايد، آن را هموار سازد و وعده پروردگارم درست است. (۹۸)


<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۹۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۹۸ </center>
در آن روز بگذاريم شان كه چون موج در هم شوند ودر صور دميده شود وجمعشان كنيم جمع كامل (۹۹)
در آن روز بگذاريم شان كه چون موج در هم شوند و در صور دميده شود و جمعشان كنيم، جمع كامل. (۹۹)


آن روز جهنم را كاملا به كافران نشان دهيم (۱۰۰)
آن روز، جهنم را كاملا به كافران نشان دهيم. (۱۰۰)


همان كسان كه ديدگانشان از ياد من در پرده بوده وشنيدن نمى توانسته اند (۱۰۱)
همان كسان كه ديدگانشان از ياد من در پرده بوده و شنيدن نمى توانسته اند. (۱۰۱)


مگر كسانى كه كافرند پندارند كه سواى من بندگان مرا خدايان توانند گرفت كه ما جهنم را براى كافران محل فرود آمدنى آماده كره ايم (۱۰۲)
مگر كسانى كه كافرند، پندارند كه سواى من بندگان مرا خدايان توانند گرفت، كه ما جهنم را براى كافران محل فرود آمدنى آماده كره ايم. (۱۰۲)


<center> «'''بیان آیات'''» </center>
<center> «'''بیان آیات'''» </center>


اين آيات راجع به داستان ذوالقرنين است ودر خلال آن پيشگويى هايى از قرآن نيز به چشم مى خورد.
اين آيات راجع به داستان ذوالقرنين است و در خلال آن، پيشگويى هايى از قرآن نيز به چشم مى خورد.


«'''وَ يَسئَلُونَك عَن ذِى الْقَرْنَينِ قُلْ سأَتْلُوا عَلَيْكُم مِّنْهُ ذِكراً'''»:
«'''وَ يَسئَلُونَك عَن ذِى الْقَرْنَينِ قُلْ سأَتْلُوا عَلَيْكُم مِّنْهُ ذِكراً'''»:


يعنى از تو از وضع ذوالقرنين مى پرسند. چون اگر مقصود معرفى شخص اوبود جا داشت در جواب اسمش را معرفى كند و به ذكر لقبش ‍ كه همان ذوالقرنين است اكتفا ننمايد. پس معلوم مى شود سائل از سرگذشت او پرسش نموده. وكلمه ((ذكر(( در پاسخ ((بزودى ذكرى از اورا براى شما مى خوانم (( يا مصدر به معناى مفعول است و معنايش اين است كه ((بگوبه زودى از سرگذشت ذوالقرنين مقدارى مذكور را مى خوانم ((، و يا مراد از ذكر قرآن است كه در خود قرآن موارد زيادى به همين معنا آمده است ، ودر نتيجه معنايش چنين مى شود ((بگوبه زودى از او، يعنى از ذوالقرنين ، ويا از خداى تعالى قرآنى كه همان آيات بعدى است مى خوانم (( و معناى دومى روشنتر است.
يعنى: از تو از وضع ذوالقرنين مى پرسند. چون اگر مقصود معرفى شخص او بود، جا داشت در جواب، اسمش را معرفى كند و به ذكر لقبش، كه همان ذوالقرنين است، اكتفا ننمايد. پس معلوم مى شود: سائل از سرگذشت او پرسش نموده.  
 
و كلمه «ذِكر» در پاسخ «بزودى ذكرى از او را براى شما مى خوانم»، يا مصدر به معناى مفعول است و معنايش اين است كه: «بگو به زودى از سرگذشت ذوالقرنين مقدارى مذكور را مى خوانم». و يا مراد از «ذكر»، قرآن است كه در خود قرآن، موارد زيادى به همين معنا آمده است. و در نتيجه، معنايش چنين مى شود: «بگو به زودى از او، يعنى از ذوالقرنين، و يا از خداى تعالى، قرآنى كه همان آيات بعدى است، مى خوانم»، و معناى دومى روشن تر است.


«'''إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فى الاَرْضِ وَ ءَاتَيْنَاهُ مِن كلِّ شىْءٍ سبَباً'''»:
«'''إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فى الاَرْضِ وَ آتَيْنَاهُ مِن كُلِّ شَئٍ سبَباً'''»:


((تمكين (( به معناى قدرت دادن است . وقتى گفته مى شود ((مكنته (( ويا((مكنت له (( معنايش اين است كه من اورا توانا كردم . پس تمكن در زمين به معناى قدرت تصرف در زمين است ، تصرفى مالكانه و دلخواه ، وچه بسا گفته شود كه مصدرى است ريخته و قالب گرفته شده از ماده ((كون (( نه از ((مكن (( به توهم اصالت ميم . پس تمكين به معناى استقرار وثبات دادن است ثباتى كه باعث شود ديگر از مكانش كنده نشود وهيچ مانعى مزاحمتش نتواند كند.
«تمكين» به معناى قدرت دادن است. وقتى گفته مى شود: «مَكَّنتُهُ» و يا «مَكَّنتُ لَهُ»، معنايش اين است كه: من او را توانا كردم. پس «تمكّن در زمين» به معناى قدرت تصرف در زمين است. تصرفى مالكانه و دلخواه. و چه بسا گفته شود كه مصدرى است ريخته و قالب گرفته شده از ماده «كون»، نه از «مكن»، به توهم اصالت ميم. پس «تمكين» به معناى استقرار و ثبات دادن است، ثباتى كه باعث شود ديگر از مكانش كنده نشود و هيچ مانعى مزاحمتش نتواند كند.


<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۹۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۹۹ </center>
كلمه ((سبب (( به معناى وصله ووسيله است . پس معناى ايتاء سبب از هر چيز اين مى شود كه از هر چيزى كه معمولا مردم به وسيله آن متوسل به مقاصد مهم زندگى خود مى شوند، از قبيل عقل وعلم ودين و نيروى جسم و كثرت مال و لشگر و وسعت ملك وحسن تدبير و غير آن . جمله مورد بحث منتى است از خداى تعالى كه بر ذوالقرنين مى گذارد و با بليغ ترين بيان امر او را بزرگ مى شمارد. نمونه هايى كه خداوند تعالى از سيره و عمل و گفتار اونقل مى كند كه مملواز حكمت و قدرت است شاهد بر همين است كه غرض بزرگ شمردن امر او است.
كلمه «سَبَب»، به معناى وصله و وسيله است. پس معناى «ايتاء سبب از هر چيز»، اين مى شود كه: از هر چيزى كه معمولا مردم به وسيله آن متوسل به مقاصد مهم زندگى خود مى شوند، از قبيل: عقل و علم و دين و نيروى جسم و كثرت مال و لشگر و وسعت ملك و حُسن تدبير و غير آن.  
 
جمله مورد بحث، منتى است از خداى تعالى كه بر ذوالقرنين مى گذارد و با بليغ ترين بيان، امر او را بزرگ مى شمارد. نمونه هايى كه خداوند تعالى از سيره و عمل و گفتار او نقل مى كند كه مملو از حكمت و قدرت است، شاهد بر همين است كه غرض، بزرگ شمردن امر او است.


«'''فَأَتْبَعَ سبَباً'''»:
«'''فَأَتْبَعَ سبَباً'''»:


((اتباع (( به معناى لاحق شدن است ، يعنى ملحق به سببى شد. وبه عبارتى ديگر وصله و وسيله اى تهيه كرد كه با آن به طرف مغرب آفتاب سير كند و كرد.
«اتباع» به معناى لاحق شدن است. يعنى ملحق به سببى شد. و به عبارتى ديگر: وصله و وسيله اى تهيه كرد كه با آن به طرف مغرب آفتاب سير كند و كرد.
 


«'''حَتى إِذَا بَلَغَ مَغْرِب الشمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُب فى عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَ وَجَدَ عِندَهَا قَوْماً'''»:
==معناى «عين حمئة» و بيان موقعيت جغرافيایى آن==
«'''حَتّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فى عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَ وَجَدَ عِندَهَا قَوْماً'''»:


كلمۀ «حتّى» دلالت مى كند بر اين كه فعلى در تقدير است و تقدير كلام «فَسَارَ حَتّى إذَا بَلَغَ: و سير كرد تا به مغرب آفتاب رسيد» مى باشد. و مراد از مغرب آفتاب، آخر معموره آن روز از ناحيه غرب است، به دليل اين كه مى فرمايد: «نزد آن مردمى را يافت».


كلمه ((حتى (( دلالت مى كند بر اينكه فعلى در تقدير است وتقدير كلام ((فسار حتى اذا بلغ - وسير كرد تا به مغرب آفتاب رسيد(( مى باشد. ومراد از مغرب آفتاب ، آخر معموره آن روز از ناحيه غرب است ، به دليل اينكه مى فرمايد: ((نزد آن مردمى را يافت ((.
مفسران گفته اند: منظور از «عين حمئة»، چشمه اى داراى گل سياه، يعنى لجن است. چون «حمأة» به معناى آن است و مقصود از «عين»، دريا است. چون بسيار مى شود كه اين كلمه به دريا هم اطلاق مى گردد.  


==معناى «عين حمئة» و بيان موقعيت جغرافيائى آن==
و مقصود از اين كه فرمود: «آفتاب را يافت كه در دريایى لجندار غروب مى كرد»، اين است كه به ساحل دريايى رسيد كه ديگر ماوراى آن خشكى اميد نمى رفت، و چنين به نظر مى رسيد كه آفتاب در دريا غروب مى كند. چون انتهاى افق بر دريا منطبق است.  
مفسرين گفته اند: منظور از ((عين حمئة (( چشمه اى داراى گل سياه يعنى لجن است ، چون حماة به معناى آن است ومقصود از عين دريا است ، چون بسيار مى شود كه اين كلمه به دريا هم اطلاق مى گردد. و مقصود از اينكه فرمود ((آفتاب را يافت كه در دريائى لجندار غروب مى كرد(( اين است كه به ساحل دريايى رسيد كه ديگر ماوراى آن خشكى اميد نمى رفت، و چنين به نظر مى رسيد كه آفتاب در دريا غروب مى كند چون انتهاى افق بر دريا منطبق است.  


بعضى هم گفته اند: چنين چشمه لجندارى با درياى محيط، يعنى اقيانوس غربى ، كه جزائر خالدات در آن است منطبق است وجزائر مذكور همان جزائرى است كه در هيات و جغرافياى قديم مبدأ طول به شمار مى رفت ، و بعدها غرق شده و فعلا اثرى از آنها نمانده است.
بعضى هم گفته اند: چنين چشمه لجندارى با درياى محيط، يعنى اقيانوس غربى، كه جزائر «خالدات» در آن است، منطبق است و جزائر مذكور، همان جزائرى است كه در هيأت و جغرافياى قديم، مبدأ طول به شمار مى رفت، و بعدها غرق شده و فعلا اثرى از آن ها نمانده است.




۱۴٬۱۷۸

ویرایش