گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۳۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
(۲ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۲۲۰: خط ۲۲۰:
<span id='link316'><span>
<span id='link316'><span>


==حكايت ماهى بريان شده كه خود را به دريا انداخته است! ==
==حكايت ماهى بريان شده، كه خود را به دريا انداخته است! ==
«'''نسيا حوتهما'''» - از دوآيه بعد استفاده مى شود كه ماهى مذكور ماهى نمك خورده ويا بريان شده بوده وآن را با خود برداشته اند كه در بين راه غذايشان باشد، نه اينكه ماهى زندهاى بوده . وليكن همين ماهى بريان شده در آن منزل كه فرود آمدند زنده شده وخود را به دريا انداخته است وجوان همراه موسى نيز زنده شدن آن را و شنايش را در آب دريا ديده.  
«'''نَسِيَا حُوتَهُمَا'''» - از دو آيه بعد استفاده مى شود كه ماهى مذكور، ماهى نمك خورده و يا بريان شده بوده و آن را با خود برداشته اند كه در بين راه غذايشان باشد، نه اين كه ماهى زنده اى بوده. وليكن همين ماهى بريان شده در آن منزل كه فرود آمدند، زنده شده و خود را به دريا انداخته است و جوان همراه موسى نيز، زنده شدن آن را و شنايش را در آب دريا ديده.  


چيزى كه هست يادش رفته بود كه به موسى بگويد وموسى هم فراموش كرده بود كه از اوبپرسد ماهى كجاست، وبنابراين اينكه فرموده ((نسيا حوتهما - هر دو، ماهى خود را فراموش كردند(( معنايش اين مى شود كه موسى فراموش كرد كه ماهى در خورجين است ورفيقش ‍ هم فراموش كرد كه به وى بگويد ماهى زنده شد وبه دريا افتاد.
چيزى كه هست، يادش رفته بود كه به موسى بگويد و موسى هم فراموش كرده بود كه از او بپرسد ماهى كجاست. و بنابراين اين كه فرموده: «نَسِيَا حُوتَهُمَا: هر دو، ماهى خود را فراموش كردند»، معنايش اين مى شود كه موسى فراموش كرد كه ماهى در خورجين است و رفيقش هم فراموش كرد كه به وى بگويد ماهى زنده شد وبه دريا افتاد.


اين آن معنايى است كه مفسرين هم استفاده كرده اند ولى بايد دانست كه آيات مورد بحث صريح نيست در اينكه ماهى مزبور بعد از مردن زنده شده باشد، بلكه تنها از ظاهر ((فراموش كردند ماهيشان را(( واز ظاهر كلام رفيق موسى كه گفت :((من ماهى را فراموش كردم (( اين معنا استفاده مى شود كه ماهى را روى سنگى لب دريا گذاشته بوده اند و به دريا افتاده ويا موج دريا آن را به طرف خود كشيده است ودر اعماق دريا فرورفته وناپديد شده است . اين معنا را روايات تاييد ميكند، زيرا در آنها آمده كه قضيه گم شدن ماهى علامت ديدار با خضر بوده نه زنده شدن آن - وخدا داناتر است.
اين، آن معنايى است كه مفسران هم استفاده كرده اند، ولى بايد دانست كه آيات مورد بحث صريح نيست در اين كه ماهى مزبور بعد از مردن زنده شده باشد، بلكه تنها از ظاهر «فراموش كردند ماهيشان را»، و از ظاهر كلام رفيق موسى كه گفت: «من ماهى را فراموش كردم»، اين معنا استفاده مى شود كه ماهى را روى سنگى لب دريا گذاشته بوده اند و به دريا افتاده و يا موج دريا آن را به طرف خود كشيده است و در اعماق دريا فرو رفته و ناپديد شده است. اين معنا را روايات تأييد می كند. زيرا در آن ها آمده كه قضيه گم شدن ماهى علامت ديدار با خضر بوده، نه زنده شدن آن - و خدا داناتر است.


«'''فاتخذ سبيله فى البحر سربا'''» - كلمه ((سرب (( به معناى مسلك و مذهب است. ((سرب (( و ((نفق (( عبارت است از راهى كه در زير زمين كنده شده واز نظر عموم پنهان است. گويا راهى را كه ماهى موسى پيش گرفته وبه دريا رفت تشبيه به نقبى كرده كه كسى پيش بگيرد و ناپديد شود.
«'''فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِى البَحرِ سَرَباً'''» - كلمه «سَرَب» به معناى مسلك و مذهب است. «سَرَب» و «نفق»، عبارت است از راهى كه در زير زمين كنده شده و از نظر عموم پنهان است. گويا راهى را كه ماهى موسى پيش گرفته و به دريا رفت، تشبيه به نقبى كرده كه كسى پيش بگيرد و ناپديد شود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۷۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۷۲ </center>
«'''فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَاهُ ءَاتِنَا غَدَاءَنَا لَقَدْ لَقِينَا مِن سفَرِنَا هَذَا نَصباً'''»:
«'''فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَاهُ آتِنَا غَدَاءَنَا لَقَدْ لَقِينَا مِن سَفَرِنَا هَذَا نَصَباً'''»:


در مجمع البيان گفته : ((نصب ((، و((صب (( و((تعب (( هر سه نظير همند وعبارتند از آن سستى كه از ناحيه خستگى دست مى دهد.
در مجمع البيان گفته: «نَصَب»، و «صب» و «تعب»، هر سه نظير هم اند و عبارتند از آن سستى كه از ناحيه خستگى دست مى دهد.


و مراد از ((غداء(( عبارت است از هر چه كه با آن چاشت كنند. واز همين كلمه فهميده مى شود كه موسى اين سخن را در روز گفته.
و مراد از «غَدَاء» عبارت است از هر چه كه با آن چاشت كنند. و از همين كلمه فهميده مى شود كه موسى اين سخن را در روز گفته.


و معنايش اين است: بعد از آنكه از مجمع البحرين گذشتند موسى به جوان ملازم خود فرمود تا چاشتشان كه عبارت از همان ماهيى بوده كه با خود برداشته بودند بياورد زيرا از مسافرت خود خسته شده به تجديد نيرو نيازمند شده اند.
و معنايش اين است: بعد از آن كه از مجمع البحرين گذشتند، موسى به جوان ملازم خود فرمود تا چاشتشان كه عبارت از همان ماهيى بوده كه با خود برداشته بودند، بياورد. زيرا از مسافرت خود خسته شده، به تجديد نيرو نيازمند شده اند.


«'''قَالَ أَ رَءَيْت إِذْ أَوَيْنَا إِلى الصخْرَةِ...'''»:
«'''قَالَ أَرَأيْتَ إِذْ أَوَيْنَا إِلى الصَّخْرَةِ...'''»:


اين جمله حكايت پاسخ آن جوان به موسى (عليه السلام) است كه به ياد آن جناب مى اندازد آن ساعتى را كه در كنار صخره ، منزل كردند. و دلالت مى كند بر اينكه صخره در همان منزل ودر كنار آب قرار داشته چون جلوتر فرمود: ((ماهى راه خود را به سوى دريا پيش گرفت (( و در اينجا مى فرمايد آنجا ((كه كنار صخره نشسته بوديم (( و با در نظر گرفتن جمله اى كه گذشت كه اين جريان در مجمع البحرين بوده حاصل پاسخى كه به موسى داده اين مى شود كه غذايى نداريم تا با آن سد جوع كنيم، چون غذاى ما همان ماهيى بود كه زنده شد ودر دريا شناور گشت . آرى ، وقتى به مجمع البحرين رسيديم ودر كنار آن صخره منزل كرديم (ماهى به دريا رفت ) ومن فراموش كردم به شما خبر دهم.
اين جمله، حكايت پاسخ آن جوان به موسى «عليه السلام» است كه به ياد آن جناب مى اندازد آن ساعتى را كه در كنار صخره، منزل كردند. و دلالت مى كند بر اين كه صخره در همان منزل و در كنار آب قرار داشته، چون جلوتر فرمود: «ماهى راه خود را به سوى دريا پيش گرفت»، و در اين جا مى فرمايد: آن جا «كه كنار صخره نشسته بوديم»، و با در نظر گرفتن جمله اى كه گذشت كه اين جريان در مجمع البحرين بوده، حاصل پاسخى كه به موسى داده اين مى شود كه: غذايى نداريم تا با آن سدّ جوع كنيم. چون غذاى ما همان ماهيى بود كه زنده شد و در دريا شناور گشت. آرى، وقتى به مجمع البحرين رسيديم و در كنار آن صخره منزل كرديم، (ماهى به دريا رفت) و من فراموش كردم به شما خبر دهم.


بنابراين ، جمله ((ارايت اذ اوينا الى الصخرة (( به ياد آن جناب مى آورد آن حالى را كه نزد صخره منزل كردند تا اندكى استراحت كنند. و در جمله ((فانى نسيت الحوت (( حال در تقدير است، ((و تقدير كلام من حال ماهى را فراموش كردم است (( دليل اين تقدير به طورى كه ديگران هم گفته اند جمله ((و ما انسانيه (( است ، وتقديرش ((و ما انسانى ذكر الحوت لك الاالشيطان - يادآورى ماهى را براى تواز يادم نبرد مگر شيطان (( مى باشد. پس معلوم مى شود وى خود ماهى را فراموش نكرده بوده ، بلكه ذكر آن را فراموش كرده ، يعنى يادش رفته كه براى موسى تعريف كند.
بنابراين، جمله «أرَأيتَ إذ أوَينَا إلَى الصَّخرَة» به ياد آن جناب مى آورد آن حالى را كه نزد صخره منزل كردند تا اندكى استراحت كنند. و در جمله «فَإنّى نَسِيتُ الحُوتَ» حال در تقدير است، و تقدير كلام «من حال ماهى را فراموش كردم است». دليل اين تقدير به طورى كه ديگران هم گفته اند، جمله «وَ مَا أنسَانِيه» است. و تقديرش «وَ مَا أنسَانِى ذِكرَ الحُوتِ لَكَ إلّا الشَّيطَان: يادآورى ماهى را براى تو از يادم نبرد، مگر شيطان» مى باشد. پس معلوم مى شود وى خود ماهى را فراموش نكرده بوده، بلكه ذكر آن را فراموش كرده. يعنى يادش رفته كه براى موسى تعريف كند.


<span id='link317'><span>
<span id='link317'><span>
==مصون بودن انبياء«ع»، از مطلق آزار و ايذاء شيطان ==
==مصون بودن انبياء«ع»، از مطلق آزار و ايذاء شيطان ==
و اگر مساله فراموشى را به شيطان وتصرفات اونسبت داده عيبى و اشكالى ندارد، وبا عصمت انبياء از تصرف شيطان منافات ندارد،
و اگر مسأله فراموشى را به شيطان و تصرفات او نسبت داده، عيبى و اشكالى ندارد، و با عصمت انبياء از تصرف شيطان منافات ندارد،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۷۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۷۳ </center>
زيرا انبياء (عليهم السلام) از آنچه برگشتش به نافرمانى خدا باشد (از آن جمله سهل انگارى در اطاعت خدا) معصومند، نه مطلق ايذاء وآزار شيطان حتى آنهائى كه مربوط به معصيت نيست ، زيرا در نفى اينگونه تصرفات دليلى در دست نيست ، بلكه قرآن كريم اينگونه تصرفات را براى شيطان در انبياء اثبات نموده است . آنجا كه مى فرمايد: ((و اذكر عبدنا ايوب اذ نادى ربه انى مسنى الشيطان بنصب و عذاب ((
زيرا انبياء «عليهم السلام» از آنچه برگشتش به نافرمانى خدا باشد. (از آن جمله سهل انگارى در اطاعت خدا) معصوم اند، نه مطلق ايذاء و آزار شيطان حتى آن هایى كه مربوط به معصيت نيست. زيرا در نفى اين گونه تصرفات دليلى در دست نيست، بلكه قرآن كريم اين گونه تصرفات را براى شيطان در انبياء اثبات نموده است. آن جا كه مى فرمايد: «وَ اذكُر عَبدَنَا أيُّوبَ إذ نَادَى رَبَّهُ أنّى مَسَّنِىَ الشَّيطَانُ بِنُصبٍ وَ عَذَاب».


«'''و اتخذ سبيله فى البحر عجبا'''» - يعنى راه خود را در دريا گرفت و رفت اما گرفتنى عجيب . بنابراين ، كلمه ((عجبا(( وصفى است كه در جاى موصوف خود كه مطلق ((اتخاذ(( باشد نشسته است.
«'''وَ اتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِى البَحرِ عَجَباً'''» - يعنى راه خود را در دريا گرفت و رفت، اما گرفتنى عجيب. بنابراين، كلمه «عَجَباً» وصفى است كه در جاى موصوف خود كه مطلق «اتّخاذ» باشد، نشسته است.


بعضى گفته اند: جمله ((و اتخذ سبيله فى البحر(( كلام رفيق موسى (عليه السلام) بوده ، وكلمه ((عجبا(( كلام خود آن جناب است ، ولى سياق اين قول را نمى پذيرد.
بعضى گفته اند: جمله «وَ اتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِى البَحرِ» كلام رفيق موسى «عليه السلام» بوده، و كلمه «عَجَباً»، كلام خود آن جناب است، ولى سياق اين قول را نمى پذيرد.


باقى ميماند اين نكته كه بايد دانست آن احتمالى كه در جمله ((نسيا حوتهما...(( داديم در اين جمله نيز مى آيد - و خدا داناتر است.
باقى می ماند اين نكته كه بايد دانست آن احتمالى كه در جمله «نَسِيَا حُوتَهُمَا...» داديم، در اين جمله نيز مى آيد - و خدا داناتر است.


«'''قَالَ ذَلِك مَا كُنَّا نَبْغ فَارْتَدَّا عَلى ءَاثَارِهِمَا قَصصاً'''»:
«'''قَالَ ذَلِك مَا كُنَّا نَبْغ فَارْتَدَّا عَلى آثَارِهِمَا قَصَصاً'''»:


كلمه ((بغى (( به معناى طلب كردن است . وجمله ((فارتدا(( از مصدر ارتداد به معناى برگشتن به نقطه نخستين است. ومقصود از آثار جاى پاها است . وكلمه ((قصص (( به معناى دنبال جاى پا را گرفتن و رفتن است. معناى آيه اين است كه موسى گفت : اين جريان كه در باره ماهى اتفاق افتاد همان علامتى بود كه ما در جستجويش بوديم، لاجرم از همانجا برگشتند، ودرست از آنجا كه آمده بودند (با چه دقتى) جاى پاى خود را گرفته پيش رفتند.
كلمه «بغى» به معناى طلب كردن است. و جمله «فَارتَدّا» از مصدر «ارتداد»، به معناى برگشتن به نقطه نخستين است. و مقصود از «آثار»، جاى پاها است. و كلمه «قَصَص»، به معناى دنبال جاى پا را گرفتن و رفتن است.  


از جمله ((ذلك ما كنا نبغ فارتدا(( كشف مى شود، كه موسى (عليه السلام) قبلا از طريق وحى مامور بوده كه خود را در مجمع البحرين به عالم برساند، وعلامتى به اوداده بودند، و آن داستان گم شدن ماهى بوده ، حال يا خصوص قضيه زنده شدن وبه دريا افتادن ويا يك نشانى مبهم وعمومى ترى از قبيل گم شدن ماهى ويا زنده شدن آن - ويا مرده زنده شدن ، ويا امثال آن بوده است، و لذا مى بينيم حضرت موسى به محضى كه قضيه ماهى را مى شنود مى گويد: ((ما هم در پى اين قصه بوديم (( و بى درنگ از همانجا برگشته خود را به آن مكان كه آمده بود مى رسانند، ودر آنجا به آن عالم برخورد مى نمايند.
معناى آيه اين است كه موسى گفت: اين جريان كه در باره ماهى اتفاق افتاد، همان علامتى بود كه ما در جستجويش بوديم. لاجرم از همان جا برگشتند، و درست از آن جا كه آمده بودند (با چه دقتى) جاى پاى خود را گرفته، پيش رفتند.
 
از جمله «ذَلِكَ مَا كُنَّا نَبغِ فَارتَدّا» كشف مى شود، كه موسى «عليه السلام» قبلا از طريق وحى مأمور بوده كه خود را در مجمع البحرين به عالم برساند، و علامتى به او داده بودند، و آن داستان گُم شدن ماهى بوده. حال يا خصوص قضيه زنده شدن و به دريا افتادن و يا يك نشانى مبهم و عمومى ترى از قبيل گُم شدن ماهى و يا زنده شدن آن - و يا مُرده زنده شدن، و يا امثال آن بوده است، و لذا مى بينيم حضرت موسى به محضى كه قضيه ماهى را مى شنود، مى گويد: «ما هم در پى اين قصه بوديم» و بى درنگ از همان جا برگشته، خود را به آن مكان كه آمده بود، مى رسانند، و در آن جا به آن عالم برخورد مى نمايند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۷۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۷۴ </center>
<span id='link318'><span>
<span id='link318'><span>
==ملاقات موسى «ع» با بنده اى از بندگان خدا==
==ملاقات موسى «ع» با بنده اى از بندگان خدا==
«'''فَوَجَدَا عَبْداً مِّنْ عِبَادِنَا ءَاتَيْنَهُ رَحْمَةً مِّنْ عِندِنَا...'''»:
«'''فَوَجَدَا عَبْداً مِّنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِّنْ عِندِنَا...'''»:


هر نعمتى ، رحمتى است از ناحيه خدا به خلقش ، ليكن بعضى از آنها در رحمت بودنش اسباب عالم هستى واسطه است، مانند نعمتهاى مادى ظاهرى، و بعضى از آنها بدون واسطه رحمت است ، مانند نعمتهاى باطنى از قبيل نبوت و ولايت و شعبه ها و مقامات آن.
هر نعمتى، رحمتى است از ناحيه خدا به خلقش، ليكن بعضى از آن ها در رحمت بودنش اسباب عالم هستى واسطه است، مانند نعمت هاى مادى ظاهرى، و بعضى از آن ها بدون واسطه رحمت است. مانند نعمت هاى باطنى از قبيل نبوت و ولايت و شعبه ها و مقامات آن.


و از اينكه رحمت را مقيد به قيد ((من عندنا(( نموده كه مى فهماند كسى ديگر غير خدا در آن رحمت دخالتى ندارد، فهميده مى شود كه منظور از رحمت مذكور همان رحمت قسم دوم يعنى نعمتهاى باطنى است .
و از اين كه رحمت را مقيد به قيد «مِن عِندِنَا» نموده كه مى فهماند كسى ديگر غير خدا در آن رحمت دخالتى ندارد، فهميده مى شود كه منظور از رحمت مذكور، همان رحمت قسم دوم، يعنى نعمت هاى باطنى است.




۱۴٬۱۵۱

ویرایش