گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۳۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
(۲ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۶۴: خط ۱۶۴:
<span id='link284'><span>
<span id='link284'><span>


==اى پيامبر حق را بگو و از ايمان نياوردن مردم تاءسف مخور كه ظالمان را آتش و مؤمنان صالح العمل را پاداش است ==
==اى پيامبر! حق را بگو و از ايمان نياوردن مردم، افسوس مخور==
«'''وَ قُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّكمْ فَمَن شاءَ فَلْيُؤْمِن وَ مَن شاءَ فَلْيَكْفُرْ'''»:
«'''وَ قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّكُمْ فَمَن شاءَ فَلْيُؤْمِن وَ مَن شاءَ فَلْيَكْفُرْ'''»:


اين جمله عطف بر مطلبى است كه جمله ((واتل ما اوحى اليك (( و جمله ((واصبر نفسك (( عطف به آن شده است . پس سياق سياق شمردن وظائف رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) در قبال كفر كفار نسبت به قرآن واصرارشان بر كفر است ، و معنايش چنين است:  
اين جمله، عطف بر مطلبى است كه جملۀ «وَ اتلُ مَا أُوحِىَ إلَيك» و جمله «وَ اصبِر نَفسَك»، عطف به آن شده است. پس سياق، سياق شمردن وظائف رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» در قبال كفر كفار نسبت به قرآن و اصرارشان بر كفر است، و معنايش چنين است:  


بر وضع كفار تاءسف مخور وآنچه كه بر تووحى شده تلاوت كن ونفس ‍ خويش را بردبار ساز تا با اين مؤمنين فقير بسازد و به كفار بگو حق از ناحيه پروردگارتان است وبيش از اين كارى صورت مده ، هر كه خواست ايمان آورد بياورد، وهر كس خواست كافر شود بشود. آرى ، ايمان ايشان سودى به ما نمى رساند، و كفرشان ضرر نمى زند، بلكه آنچه سود وزيان وثواب وعذاب دنبال كفر وايمانشان هست ، به خودشان عايد مى گردد. بنابراين بايد هر يك را مى خواهند خودشان انتخاب كنند، براى ظالمين عذابى چنين وچنان ، وبراى صالحين و مؤمنين پاداشى چنين وچنان آماده كرده ايم.
بر وضع كفار تأسف مخور و آنچه كه بر تو وحى شده، تلاوت كن و نفس خويش را بردبار ساز، تا با اين مؤمنان فقير بسازد و به كفار بگو حق از ناحيه پروردگارتان است و بيش از اين كارى صورت مده. هر كه خواست ايمان آورد، بياورد، و هر كس خواست كافر شود، بشود.  


از همينجا روشن مى شود كه جمله ((فمن شاء فليومن ومن شاء فليكفر(( تتمه كلام خداى تعالى در خطاب به رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) است ، نه اينكه داخل در مقول قول باشد، ورسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) ماءمور باشد اين را هم بگويد، پس ‍ ديگر اعتنائى نمى شود نمود به گفته كسى كه گفته است : جمله مذكور تتمه سخنى است كه رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) ماءمور به گفتن آن شده.
آرى، ايمان ايشان سودى به ما نمى رساند، و كفرشان ضرر نمى زند، بلكه آنچه سود و زيان و ثواب و عذاب دنبال كفر و ايمانشان هست، به خودشان عايد مى گردد. بنابراين، بايد هر يك را مى خواهند، خودشان انتخاب كنند. براى ظالمان عذابى چنين و چنان، و براى صالحان و مؤمنان، پاداشى چنين و چنان آماده كرده ايم.


و نيز روشن مى شود كه جمله ((انا اعتدنا للظالمين نارا(( در مقام تعليل مختار بودن ايشان در ايمان وكفر است كه قبلا آن را به صورت تهديد بيان نمود. ومعنايش اين است كه : اگر ما تورا نهى كرديم از اينكه به حال كفار تاءسف بخورى وبه تو دستور داديم كه به تبليغ اكتفاء كن و به همين كه بگوئى ((الحق من ربكم (( قناعت كن ، و اصرار و التماس مكن ، براى اين بود كه ما براى دعوت تو پيامد و آثارى تهيه ديده ايم، آثارى براى كسانى كه دعوتت را قبول كنند، وآثارى براى كسانى كه آن را رد نمايند. و همان آثار كافى است كه آنان را از كفر باز بدارد، ومحرك اينان به سوى ايمانشان باشد، و ديگر بيش از اين هم لازم نيست زيرا كه بيش از اين آنها را از حد اختيار به اضطرار واجبار مى كشاند.  
از همين جا روشن مى شود كه جمله «فَمَن شَاءَ فَليُؤمِن وَ مَن شَاءَ فَليَكُفر»، تتمه كلام خداى تعالى در خطاب به رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» است. نه اين كه داخل در مقول قول باشد، و رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» مأمور باشد اين را هم بگويد. پس ديگر اعتنایى نمى شود نمود به گفته كسى كه گفته است: جمله مذكور، تتمه سخنى است كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، مأمور به گفتن آن شده.
 
و نيز روشن مى شود كه جملۀ «إنَّا أعتَدنَا لِلظَّالِمِينَ نَاراً» در مقام تعليل مختار بودن ايشان در ايمان و كفر است كه قبلا آن را به صورت تهديد بيان نمود. و معنايش اين است كه: اگر ما تو را نهى كرديم از اين كه به حال كفار تأسف بخورى و به تو دستور داديم كه به تبليغ اكتفاء كن و به همين كه بگویى «الحَقُّ مِن رَبِّكُم» قناعت كن، و اصرار و التماس مكن، براى اين بود كه ما براى دعوت تو پيامد و آثارى تهيه ديده ايم. آثارى براى كسانى كه دعوتت را قبول كنند، و آثارى براى كسانى كه آن را رد نمايند. و همان آثار كافى است كه آنان را از كفر باز بدارد، و محرك اينان به سوى ايمانشان باشد، و ديگر بيش از اين هم لازم نيست. زيرا كه بيش از اين، آن ها را از حد اختيار به اضطرار و اجبار مى كشاند.  
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۲۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۲۱ </center>
«'''إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظلِمِينَ نَاراً...'''»:
«'''إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظّالِمِينَ نَاراً...'''»:


در مجمع البيان گفته است : كلمه ((سرادق (( به معناى فسطاط و خيمه اى است كه نسبت به آنچه كه در آن است محيط باشد. بعضى ديگر گفته اند: سرادق ، آن پارچه اى است كه دور خيمه از طرف پائين مى كشند كه فاصله خيمه وزمين را بپوشاند. ودر باره كلمه ((مهل (( گفته است : به معناى خلط ودرد زيتون است.  
در مجمع البيان گفته است: كلمه «سُرَادِق» به معناى فسطاط و خيمه اى است كه نسبت به آنچه كه در آن است، محيط باشد. بعضى ديگر گفته اند: «سرادق»، آن پارچه اى است كه دور خيمه از طرف پایين مى كشند كه فاصله خيمه و زمين را بپوشاند. و در باره كلمه «مهل» گفته است: به معناى خلط و درد زيتون است.  


بعضى هم گفته اند: به معناى مس مذاب است . ودر معناى كلمه ((مرتفق (( گفته است ، به معناى متكاء است كه از ماده ((مرفق (( گرفته شده ودر اصل معناى «ارتفق» اين بوده كه فلانى به مرفق خود تكيه زده وكلمه ((شيى (( به معناى پخته شدن است ، مى گويند: «شوى ، يشوى شيا».
بعضى هم گفته اند: به معناى مس مذاب است. و در معناى كلمه «مرتفق» گفته است: به معناى متكاء است كه از ماده «مرفق» گرفته شده و در اصل معناى «ارتفق» اين بوده كه فلانى به مرفق خود تكيه زده و كلمه «شئ» به معناى پخته شدن است. مى گويند: «شوى، يشوى شيا».
و اگر به جاى ((اعتدنا للكافرين (( فرموده : ((اعتدنا للظالمين (( براى اين بوده كه بفهماند عذاب مذكوراز تبعات ظلم ظالمين است كه در آيه ((الّذين يصدون عن سبيل اللّه و يبغونها عوجا و هم بالاخرة كافرون (( آن را بيان نموده ومى فرمايد: «ظالمين كسانى اند كه از راه خدا جلوگيرى مى كنند، وراه خدا را معوج مى خواهند و نسبت به زندگى آخرت كافرند» بقيه الفاظ آيه مورد بحث ظاهر است واحتياج به بيان ندارد.


«'''إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصالِحَاتِ إِنَّا لانُضِيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسنَ عَمَلاً'''»:
و اگر به جاى «أعتَدنَا لِلكَافِرِينَ» فرموده: «أعتَدنَا لِلظَّالِمِينَ» براى اين بوده كه بفهماند عذاب مذكور از تبعات ظلم ظالمان است كه در آيه «الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّه وَ يَبغُونَهَا عِوَجاً وَ هُم بِالآخِرَةِ كَافِرُون» آن را بيان نموده و مى فرمايد: «ظالمان، كسانى اند كه از راه خدا جلوگيرى مى كنند، و راه خدا را معوج مى خواهند و نسبت به زندگى آخرت كافرند». بقيه الفاظ آيه مورد بحث ظاهر است و احتياج به بيان ندارد.


اين جمله بيان جزاى مؤمنين ومزد ايشان در ازاى ايمان وعمل صالحشان است . واگر در آخر فرمود: ((ما ضايع نمى كنيم...» و نفرمود: ((ما براى اين دسته چنين وچنان تهيه كرده ايم (( براى اين است كه عنايت خداى تعالى وشكر اورا نسبت به اين طائفه برساند و گرنه ممكن بود بفرمايد ما چنين وچنان مزد مى دهيم ولى فرمود ما مزد چنين كسانى را ضايع نمى كنيم.
«'''إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصالِحَاتِ إِنَّا لانُضِيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسنَ عَمَلاً'''»:


و جمله ((انا لانضيع (( در جاى خبر ((ان (( قرار گرفته ودر حقيقت سبب در جاى مسبب نشسته وتقدير آن چنين است: «ان الذين امنوا و عملوا الصالحات سنوفيهم اجرهم فإنهم محسنون و انا لا نضيع...». يعنى كسانى كه ايمان آورده عمل صالح كردند، ما اجرشان را مى دهيم براى اينكه اينان نيكوكارند، و ما هم كسى نيستيم كه اجر نيكوكار را ضايع بگذاريم .
اين جمله بيان جزاى مؤمنان و مزد ايشان در ازاى ايمان و عمل صالحشان است. و اگر در آخر فرمود: «ما ضايع نمى كنيم...» و نفرمود: «ما براى اين دسته چنين و چنان تهيه كرده ايم»، براى اين است كه عنايت خداى تعالى و شكر او را نسبت به اين طائفه برساند و گرنه ممكن بود بفرمايد ما چنين و چنان مزد مى دهيم، ولى فرمود: ما مزد چنين كسانى را ضايع نمى كنيم.
 
و جملۀ «إنّا لا نُضِيعُ» در جاى خبر إنَّ» قرار گرفته و در حقيقت، سبب در جاى مسبّب نشسته و تقدير آن چنين است: «إنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَات سَنُوَفِّيهِم أجرَهُم فَإنَّهُم مُحسِنُونَ وَ إنّا لَا نُضِيعُ...». يعنى: كسانى كه ايمان آورده، عمل صالح كردند، ما اجرشان را مى دهيم. براى اين كه اينان نيكوكارند، و ما هم كسى نيستيم كه اجر نيكوكار را ضايع بگذاريم.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۲۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۲۲ </center>
وچون در آيه ، عقاب ، اثر ظلم ودر مقابلش ثواب ، اثر ايمان وعمل صالح ناميده شده ما از آن چنين استفاده مى كنيم كه ايمان به تنهايى و بدون عمل صالح ثواب ندارد، بلكه چه بسا آيه اشعار داشته باشد بر اينكه ايمان بدون عمل ظلم هم هست .
و چون در آيه، عقاب، اثر ظلم و در مقابلش ثواب، اثر ايمان و عمل صالح ناميده شده، ما از آن چنين استفاده مى كنيم كه ايمان به تنهايى و بدون عمل صالح ثواب ندارد، بلكه چه بسا آيه اشعار داشته باشد بر اين كه ايمان بدون عمل، ظلم هم هست.


«'''أُولَئك لهَُمْ جَنَّات عَدْنٍ تجْرِى مِن تحْتهِمُ الاَنهَارُ...'''»:
«'''أُولَئك لهَُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِى مِن تَحْتهِمُ الاَنهَارُ...'''»:


كلمه «عدن» به معناى اقامت است ، وجنات عدن يعنى بهشت اقامت و زندگى. بعضى گفته اند: كلمه «اساور» جمع «اسورة» است و «اسورة» هم جمع «سوار» - به كسر سين - است كه دستبند زنان را گويند. ولى راغب گفته اين كلمه فارسى است ، واصل آن دستواره است ، ((سندس (( به معناى پارچه ابريشمى نازك است ، و «استبرق» پارچه ابريشمى ضخيم را گويند، و «ارائك» جمع «اريكه» به معناى تخت است و معناى آيه روشن است .
كلمه «عَدن» به معناى اقامت است، و «جنّات عدن» يعنى بهشت اقامت و زندگى. بعضى گفته اند: كلمه «أساور» جمع «أسورة» است و «أسورة» هم جمع «سِوار» - به كسر سين - است كه دستبند زنان را گويند. ولى راغب گفته: اين كلمه فارسى است، و اصل آن «دستواره است». «سُندُس» به معناى پارچه ابريشمى نازك است، و «استبرق» پارچه ابريشمى ضخيم را گويند، و «أرائك» جمع «أريكه»، به معناى تخت است و معناى آيه روشن است.
<span id='link285'><span>
<span id='link285'><span>


<span id='link286'><span>
<span id='link286'><span>
==بحث روايتى: (روایاتی درباره برخی آیات گذشته)==
==بحث روايتى: (روایاتی درباره برخی آیات گذشته)==
در الدر المنثور است كه ابن مردويه از طريق جويبر از ضحاك از ابن عباس روايت كرده كه در ذيل آيه ((و لاتطع من اغفلنا قلبه عن ذكرنا(( گفته است : اين آيه درباره امية بن خلف نازل شده كه به رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم) مى گفت : بايد فقراء را از دور خودت برانى تا ما اشراف و صناديد قريش با تو رابطه وآمد وشد برقرار كنيم . خداى تعالى اين آيه را فرستاد كه ((گوش به حرف كسى كه قلبش را غفلت زده كرده ايم مده (( يعنى كسى كه مهر بر دلش زده ايم ومعناى ((ذكرنا(( همان توحيد است ، ومقصود از هوى در جمله ((و اتبع هواه (( شرك است ((و كان امره فرطا(( يعنى دستورى كه اين مرد مى دهد نادانى نسبت به خدا است.
در الدر المنثور است كه: ابن مردويه، از طريق جويبر، از ضحاك، از ابن عباس روايت كرده كه در ذيل آيه «وَ لَا تُطِع مَن أغفَلنَا قَلبَهُ عَن ذِكرِنَا» گفته است: اين آيه درباره امية بن خلف نازل شده كه به رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» مى گفت: بايد فقراء را از دور خودت برانى تا ما اشراف و صناديد قريش با تو رابطه و آمد و شد برقرار كنيم. خداى تعالى اين آيه را فرستاد كه: «به حرف كسى كه قلبش را غفلت زده كرده ايم، گوش مده». يعنى كسى كه مُهر بر دلش زده ايم و معناى «ذِكرِنَا» همان توحيد است، و مقصود از «هوى» در جمله «وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ» شرك است. «وَ كَانَ أمرُهُ فُرُطاً» يعنى دستورى كه اين مرد مى دهد، نادانى نسبت به خدا است.


و در همان كتاب است كه ابن مردويه وابونعيم - در كتاب حليه - و بيهقى - در كتاب شعب الايمان - از سلمان فارسى روايت آورده اند كه گفت : آن عده اى كه رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) مى خواست با به دست آوردن دلهايشان آنها را به سوى اسلام بكشاند آمدند نزد آن جناب كه دونفر از ايشان عيينه بن بدر و اقرع بن حابس نام داشتند، و گفتند:
و در همان كتاب است كه: ابن مردويه و ابونعيم - در كتاب حليه - و بيهقى - در كتاب شعب الايمان - از سلمان فارسى روايت آورده اند كه گفت: آن عده اى كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» مى خواست با به دست آوردن دل هايشان، آن ها را به سوى اسلام بكشاند، آمدند نزد آن جناب كه دو نفر از ايشان «عيينه بن بدر» و «اقرع بن حابس» نام داشتند، و گفتند:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۲۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۲۳ </center>
يا رسول اللّه (صلى اللّه عليه وآله وسلم) اگر براى خود مجلسى ترتيب دهى بالا و پائين داشته باشد وخودت بالاى مجلس بنشينى واينقدر در دسترسى اين فقراء و قاطى با اين ژنده پوشها نباشى بسيار خوبست و منظورشان از ژنده پوش سلمان وابوذر وفقراى مسلمين بود كه غالبا جبه پشمى مى پوشيدند. و آنگاه گفتند: اگر چنين كنى ما با تو نشست و برخاست مى كنيم و با توبه گفتگو مى پردازيم و از تو استفاده مى نماييم. خداى تعالى در جوابشان اين آيه را فرستاد: ((واتل ما اوحى اليك من كتاب ربّك (( تا آنجا كه مى فرمايد: ((اعتدنا للظالمين نارا(( و ايشان را به آتش تهديد نمود.
يا رسول اللّه! اگر براى خود مجلسى ترتيب دهى بالا و پایين داشته باشد و خودت بالاى مجلس بنشينى و اين قدر در دسترسى اين فقراء و قاطى با اين ژنده پوش ها نباشى، بسيار خوب است و منظورشان از ژنده پوش، سلمان و ابوذر وفقراى مسلمين بود، كه غالبا جبّه پشمى مى پوشيدند. و آنگاه گفتند: اگر چنين كنى ما با تو نشست و برخاست مى كنيم و با تو به گفتگو مى پردازيم و از تو استفاده مى نماييم. خداى تعالى در جوابشان اين آيه را فرستاد: «وَ اتلُ مَا أُوحِىَ إلَيكَ مِن كِتَابِ رَبِّك» تا آن جا كه مى فرمايد: «أعتَدنَا لِلظَّالِمِينَ نَاراً» و ايشان را به آتش تهديد نمود.


مؤ لف : نظير اين روايت را قمى در تفسير خود آورده ليكن اوتنها عيينة بن حصين بن حذيفة بن بدر فزارى را آورده ولازمه اين روايت اين است كه آيه شريفه مورد بحث واين آيه ديگر هر دودر مدينه نازل شده باشد. و بر طبق روايت مزبور روايات ديگرى نيز هست كه اين داستان را آورده اند. وليكن سياق آيات با مدنى بودن آن نمى سازد.
مؤلف: نظير اين روايت را، قمى در تفسير خود آورده، ليكن او تنها «عيينة بن حصين بن حذيفة بن بدر فزارى» را آورده و لازمه اين روايت، اين است كه: آيه شريفه مورد بحث و اين آيه ديگر، هر دو در مدينه نازل شده باشد. و بر طبق روايت مزبور، روايات ديگرى نيز هست كه اين داستان را آورده اند. وليكن سياق آيات با مدنى بودن آن نمى سازد.


و در تفسير عياشى از حضرت ابى جعفر و ابى عبداللّه (عليه السلام) روايت كرده كه در ذيل آيه ((و اصبر نفسك مع الّذين يدعون ربهم بالغدوة و العشى (( فرموده است : مقصود از دعا همان نماز است.
و در تفسير عياشى، از حضرت ابى جعفر و ابى عبداللّه «عليهما السلام» روايت كرده كه در ذيل آيه «وَ اصبِر نَفسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدعُونَ رَبَّهُم بِالغَدَوةِ وَ العَشِىِّ» فرموده است: مقصود از دعا، همان نماز است.


و در همان كتاب از عاصم كوزى از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه گفت: من از آن حضرت شنيدم كه در تفسير آيه ((فمن شاء فليومن و من شاء فليكفر(( فرمود: منظور تهديد و وعيد است.
و در همان كتاب، از عاصم كوزى، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه گفت: من از آن حضرت شنيدم كه در تفسير آيه «فَمَن شَاءَ فَليُؤمِن وَ مَن شَاءَ فَليَكفُر» فرمود: منظور تهديد و وعيد است.


و در كافى وتفسير عياشى وغير آن از ابى حمزه از امام باقر (عليه السلام ) روايت شده كه فرمود: آيه ((و قل الحق من ربكم فمن شاء فليومن و من شاء فليكفر(( در باره ولايت على (عليه السلام) است.
و در كافى و تفسير عياشى و غير آن، از ابى حمزه، از امام باقر «عليه السلام» روايت شده كه فرمود: آيه «وَ قُلِ الحَقَّ مِن رَبِّكُم فَمَن شَاءَ فَليُؤمِن وَ مَن شَاءَ فَليَكفُر» در باره ولايت على «عليه السلام» است.




۱۳٬۸۷۹

ویرایش