گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۴۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
(۷ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۱۴: خط ۱۱۴:
<center> «'''بیان آیات'''» </center>
<center> «'''بیان آیات'''» </center>


اين آيات غرض سابق را تعقيب نموده ، ثواب كسانى را كه هجرت كرده و سپس در جهاد در راه خدا كشته شدند و يا مردند بيان مى كند، البته در خلال اين بيان جملاتى هم در تحريك و تشويق به جهاد، و در وعده نصرت آمده ، مانند جمله ((ذلك و من عاقب بمثل ما عوقب به ثم بغى عليه لينصرنه اللّه ....((
اين آيات، غرض سابق را تعقيب نموده، ثواب كسانى را كه هجرت كرده و سپس در جهاد در راه خدا كشته شدند و يا مُردند، بيان مى كند. البته در خلال اين بيان، جملاتى هم در تحريك و تشويق به جهاد، و در وعده نصرت آمده. مانند جملۀ «ذَلِكَ وَ مَن عَاقَبَ بِمِثلِ مَا عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِىَ عَلَيهِ لَيَنصُرَنَّهُ اللّهُ...».
و اين آيات خصوصيتى دارند كه در هيچ جاى قرآن كريم اين خصوصيت نيست و آن اين است كه اين هشت آيه كه پشت سر هم قرار دارند هر يك با دو اسم از اسماى حسناى الهى ختم مى شوند مگر اسم جلاله كه آن نيامده است .
 
و اين آيات، خصوصيتى دارند كه در هيچ جاى قرآن كريم، اين خصوصيت نيست و آن، اين است كه اين هشت آيه كه پشت سر هم قرار دارند، هر يك با دو اسم از اسماى حُسناى الهى ختم مى شوند، مگر اسم جلاله كه آن نيامده است.
 
و در نتيجه، اگر ضمير «هُوَ» را هم اسم بدانيم، شانزده اسم در اين هشت آيه آمده است:
 
۱ - هُوَ. ۲ - خَيرُ الرَّازِقِين. ۳ - عَفُوّ. ۴ - غَفُور. ۵ - سَمِيع. ۶ - بَصِير. ۷- عَلِىّ. ۸ - كَبِير. ۹ - لطيف. ۱۰ - خَبير. ۱۱ - غَنِىّ. ۱۲ - حَمِيد. ۱۳ - رَؤُوف. ۱۴ - رَحِيم. ۱۵- عَلِيم. ۱۶ - حليم.
 
و در آيه نهم آمده كه: او زنده مى كند و مى ميراند، و نيز: او، حق است و ملك آسمان و زمين از او است، و اين در معناى چهار اسم است: مُحيِى، مُمِيت، حَقّ و مَالِك يا مَلِك، كه با اين چهار اسم، بيست اسم از اسماى خداى تعالى، كه با لطيف ترين و بى سابقه ترين وجهى در اين ۹ آيه به كار رفته است.


و در نتيجه اگر ضمير هو را هم اسم بدانيم ، شانزده اسم در اين هشت آيه آمده است : ۱ - هو ۲ - خير الرازقين ۳ - عفو ۴ - غفور ۵ - سميع ۶ - بصير ۷- على ۸ - كبير ۹ - لطيف ۱۰ - خبير ۱۱ - غنى ۱۲ - حميد ۱۳ - رؤ وف ۱۴ - رحيم ۱۵- عليم ۱۶ - حليم . و در آيه نهم آمده كه او زنده مى كند و مى ميراند و نيز او حق است و ملك آسمان و زمين از او است و اين در معناى چهار اسم است : محيى ، مميت ، حق و مالك يا ملك كه با اين چهار اسم بيست
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۶۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۶۵ </center>
اسم از اسماى خداى تعالى كه با لطيف ترين و بى سابقه ترين وجهى در اين ۹ آيه به كار رفته است .
<span id='link387'><span>
<span id='link387'><span>


==مژده به مهاجران فى سبيل الله كه كشته شدند يا به مرگ طبيعى درگذشتند ==
==مژده به مهاجران فى سبيل الله، كه كشته شدند، يا به مرگ طبيعى درگذشتند ==
«'''وَ الَّذِينَ هَاجَرُوا فى سبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مَاتُوا لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسناً'''»:
«'''وَ الَّذِينَ هَاجَرُوا فى سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مَاتُوا لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسناً'''»:


بعد از آنكه اخراج مهاجرين از ديارشان را بيان كرد دنبالش پاداش مهاجرت و محنتشان در راه خدا را ذكر مى كند، و آن عبارت است از وعد حسن و رزق حسن .
بعد از آن كه اخراج مهاجران از ديارشان را بيان كرد، دنبالش پاداش مهاجرت و محنتشان در راه خدا را ذكر مى كند، و آن عبارت است از وعد حسن و رزق حسن.


و اگر هجرت را مقيد به قيد ((فى سبيل اللّه (( كرد براى اين است كه اگر هجرت براى خدنبوده باشد مثوبتى بر آن مترتب نمى شود، چون مثوبت متعلق به عمل صالح مى شود، و عمل صالح وقتى عمل صالح مى شود كه با خلوص نيت باشد، و در راه خدا انجام شودنه در راه غير خدا، از قبيل به دست آوردن مال و جاه و امثال آنها از مقاصد دنيوى ، و لذا مى گوييم دو جمله ((قتلوا(( و ((اوماتوا(( نيز در واقع مقيد به قيد مزبور است ، يعنى ((قتلوا فى سبيل اللّه (( و ((ماتوا فى سبيل اللّه (( و يا ((تغربوا فى سبيل اللّه (( در راه خدا كشته شدند، يا مردند يا غربت كشيدند.
و اگر هجرت را مقيد به قيد «فِى سَبِيلِ اللّه» كرد، براى اين است كه اگر هجرت براى خدا نبوده باشد، مثوبتى بر آن مترتب نمى شود. چون مثوبت متعلق به عمل صالح مى شود، و عمل صالح، وقتى عمل صالح مى شود كه با خلوص نيت باشد، و در راه خدا انجام شود، نه در راه غير خدا. از قبيل به دست آوردن مال و جاه و امثال آن ها از مقاصد دنيوى.  


«'''و ان اللّه لهو خير الرازقين'''» - اين جمله آيه را ختم مى كند، و مضمون آن را كه رزق حسن (نعمت اخروى ) است تعليل مى نمايد، چون بعد از مردن و كشته شدن جز آخرت جايى نيست كه آدمى در آن رزق حسن ب خورد. و اصولا در آيات قرآنى اطلاق رزق بر نعمتهاى بهشت شده ، مانند آيه ((احياء عند ربهم يرزقون ((
و لذا مى گوييم: دو جمله «قُتِلُوا» و «أو ماَتوُا» نيز، در واقع مقيد به قيد مزبور است. يعنى «قُتِلُوا فِى سَبِيلِ اللّه»، و «مَاتُوا فِى سَبِيلِ اللّه»، و يا «تَغَرَّبُوا فِى سَبِيلِ اللّه»: در راه خدا كشته شدند، يا مُردند، يا غربت كشيدند.


«'''لَيُدْخِلَنَّهُم مُّدْخَلاً يَرْضوْنَهُ وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَلِيمٌ حَلِيمٌ'''»:
«'''وَ إنَّ اللّهَ لَهُوَ خَيرُ الرَّازِقِين'''» - اين جمله، آيه را ختم مى كند، و مضمون آن را كه رزق حسن (نعمت اخروى) است، تعليل مى نمايد. چون بعد از مُردن و كشته شدن، جز آخرت جايى نيست كه آدمى در آن رزق حسن بخورد. و اصولا در آيات قرآنى، اطلاق رزق بر نعمت هاى بهشت شده. مانند آيه: «أحيَاءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقُون».


كلمه ((يدخلن (( و ((مدخل (( هر دو از ادخال گرفته شده ، و ((مدخل (( - به ضم ميم و فتح خاء - اسم مكان از ادخال است و احتمال اينكه مصدر ميمى باشد آنطور كه بايد مناسب با سياق نيست .
«'''لَيُدْخِلَنَّهُم مُّدْخَلاً يَرْضَوْنَهُ وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَلِيمٌ حَلِيمٌ'''»:


و در اينكه اين مدخل را كه همان بهشت است توصيف كرده به اينكه ((يرضونه - مايه خشنودى ايشان است (( ((رضاء(( را هم مطلق آورده تا منتها درجه آنچه آدمى آرزويش مى كند مشمول آن شود همچنانكه فرموده : ((لهم فيها ما يشاون ((
كلمۀ «يُدخِلَنَّ» و «مُدخَل»، هر دو از «إدخال» گرفته شده، و «مُدخَل» - به ضم ميم و فتح خاء - اسم مكان از «إدخال» است، و احتمال اين كه مصدر ميمى باشد، آن طور كه بايد مناسب با سياق نيست.


و جمله مورد بحث بيان است براى جمله ((ليرزقنهم اللّه رزقا حسنا(( و اينكه ايشان را به مدخلى داخل مى كند كه مايه خشنوديشان باشد و از آن كراهتى نداشته باشند تلافى اخراج مشركين است كه ايشان را از ديارشان اخراج كردند، اخراجى كه مايه كراهتشان شد و لذا اين
و در اين كه اين مُدخَل را كه همان بهشت است، توصيف كرده به اين كه «يَرضَونَهُ: مايه خشنودى ايشان است»، «رضاء» را هم مطلق آورده تا منتها درجه آنچه آدمى آرزويش مى كند، مشمول آن شود. همچنان كه فرموده: «لَهُم فِيهَا مَا يَشَاؤُون».
 
و جمله مورد بحث، بيان است براى جملۀ «لَيَرزُقَنَّهُمُ اللّهُ رِزقاً حَسَناً»، و اين كه ايشان را به مُدخلى داخل مى كند كه مايه خشنوديشان باشد و از آن كراهتى نداشته باشند، تلافى اخراج مشركان است كه ايشان را از ديارشان اخراج كردند. اخراجى كه مايه كراهتشان شد. و لذا اين جمله را تعلیل کرد به این که:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۶۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۶۶ </center>
جمله را تعليل كرد به اينكه ((چون خدا دانا و بردبار است ((، يعنى مى داند كه مايه خشنودى مسلمين چيست، همان را برايشان فراهم مى سازد، اما فراهم ساختن شخصى بردبار و لذا در عقوبت دشمنان ستمگر ايشان عجله نمى كند.
«چون خدا دانا و بردبار است». يعنى مى داند كه مايه خشنودى مسلمين چيست، همان را برايشان فراهم مى سازد. اما فراهم ساختن شخصى بردبار، و لذا در عقوبت دشمنان ستمگر ايشان عجله نمى كند.


معناى آيه : ((ذلك و من عاقب بمثل ما عوقب به ...(( و مراد از نصرت خدا در آن
==معنای نصرت خدا از مظلوم، در آيه: «ذَلِكَ وَ مَن عَاقَبَ بِمِثلِ مَا عُوقِبَ بِه...»==


«'''ذَلِك وَ مَنْ عَاقَب بِمِثْلِ مَا عُوقِب بِهِ ثُمَّ بُغِىَ عَلَيْهِ لَيَنصرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوُّ غَفُورٌ'''»:
«'''ذَلِك وَ مَنْ عَاقَب بِمِثْلِ مَا عُوقِب بِهِ ثُمَّ بُغِىَ عَلَيْهِ لَيَنصرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوُّ غَفُورٌ'''»:


كلمه ((ذلك (( خبر است براى مبتدايى كه حذف شده و تقدير آن ((الامر ذلك الذى اخبرناك (( است ، يعنى مطلب از اين قرار بود كه برايت گفتيم ، كلمه ((عقاب (( به معناى مؤ اخذه انسان است به نحوى ناخوشايد، در مقابل كارى ناخوش آيند كه عقاب شونده مرتكب شده ، و اگر اين مؤ اخذه را عقاب ناميده اند، بدين مناسبت است كه عقيب و دنبال عمل ناخوش آيند قرار دارد.
كلمه «ذَلِكَ»، خبر است براى مبتدايى كه حذف شده و تقدير آن «الأمرُ ذَلِكَ الَّذِى أخبَرنَاكَ» است. يعنى: مطلب از اين قرار بود كه برايت گفتيم. كلمۀ «عقاب»، به معناى مؤاخذه انسان است به نحوى ناخوشايد، در مقابل كارى ناخوشايند كه عقاب شونده مرتكب شده، و اگر اين مؤاخذه را «عقاب» ناميده اند، بدين مناسبت است كه عقيب و دنبال عمل ناخوشايند قرار دارد.
 
و «عقاب به مثل عقاب»، كنايه از معامله به مثل است، و چون اين معامله به مثل، كار خوبى نيست، لذا آن را مقيد كرد به قيد «بَغى»، و جملۀ «بُغِىَ عَلَيه» را با لفظ «ثُمّ»، بدان عطف نمود.


و ((عقاب به مثل عقاب (( كنايه از معامله به مثل است و چون اين معامله به مثل ، كار خوبى نيست لذا آن را مقيد كرد به قيد ((بغى (( و جمله ((بغى عليه (( را با لفظ ((ثم (( بدان عطف نمود.
«'''لَيَنصُرَنَّهُ اللّهُ'''» - با در نظر گرفتن اين كه مقام، مقام اذن در جهاد است، از ظاهر سياق بر مى آيد كه مراد از «نَصر»، اظهار و غلبه دادن مظلومان بر ظالمان ستمگر ياغى است به اين كه در جنگ، آنان را بر اينان پيروزى دهد.  


«'''لينصرنه اللّه'''» - با در نظر گرفتن اينكه مقام ، مقام اذن در جهاد است ، از ظاهر سياق بر مى آيد كه مراد از ((نصر(( اظهار و غلبه دادن مظلومان بر ظالمان ستمگر ياغى است به اينكه در جنگ آنان را بر اينان پيروزى دهد. و ليكن ممكن است در جمله ((و من قتل مظلوما فقد جعلنا لوليه سلطانا فلا يسرف فى القتل انه كان منصورا(( مقصود از ((نصرت (( تشريع قانون به نفع مظلوم و عليه ظالم باشد، تا مظلوم بتواند آنچه را كه بر سرش آمده تلافى كند. و مقصود از ((اذن در قتال (( هم همين قانون باشد، يعنى دست كوتاه مظلوم را دراز كند تا دست درازى ظالم را تلافى نمايد.
وليكن ممكن است در جملۀ «وَ مَن قُتِلَ مَظلُوماً فَقَد جَعَلنَا لِوَلِيّهِ سُلطَاناً فَلَا يُسرِف فِى القَتلِ إنَّهُ كَانَ مَنصُوراً»، مقصود از «نصرت»، تشريع قانون به نفع مظلوم و عليه ظالم باشد، تا مظلوم بتواند آنچه را كه بر سرش آمده، تلافى كند. و مقصود از «اذن در قتال» هم، همين قانون باشد. يعنى دست كوتاه مظلوم را دراز كند تا دست درازى ظالم را تلافى نمايد.


و با اين احتمال ، ديگر تعليل نصرت به جمله ((ان اللّه لعفو غفور(( كاملا روشن مى شود، چون اجازه به قتال و مباح كردن آن در موارد اضطرار و حرج ، و امثال آن ، خود از مقتضيات دو صفت عفو و غفور بودن خدا است همچنانكه مكرر در تفسير امثال : ((فمن اضطرفى مخمصه غير متجانف لاثم فان اللّه غفور رحيم (( توضيح داده ايم ، و مخصوصا در جلد ششم اين كتاب در
و با اين احتمال، ديگر تعليل نصرت به جملۀ «إنَّ اللّهَ لَعَفُوٌ غَفُورٌ» كاملا روشن مى شود. چون اجازه به قتال و مباح كردن آن در موارد اضطرار و حرج و امثال آن، خود از مقتضيات دو صفت عفو و غفور بودن خدا است، همچنان كه مكرر در تفسير امثال: «فَمَن اضطُرَّ فِى مَخمَصَةٍ غَيرَ مُتَجَانِفٍ لإثمٍ فَإنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ» توضيح داده ايم، و مخصوصا در جلد ششم اين كتاب، در بحث «مجازات و عفو»، كاملا روشن ساخته ايم.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۶۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۶۷ </center>
بحث ((مجازات و عفو(( كاملا روشن ساخته ايم .


و بنابراين ، معناى آيه چنين مى شود: هر كس ستم كننده بر خود را عقاب كند به مثل عقابى كه او از در ظلم كرده ، خدا او را يارى كرده چون اجازه چنين عملى را به او داده و او را از معامله به مثل ممانعت نفرموده ، چون خدا بخشنده و غفور است ، و آنچه اثر زشت كه اين معامله به مثل دارد محو مى كند، چون اگر محو نكند عقاب و آزار رساندن به خلق در نظام حيات اثر زشت خود را مى گذارد، چيزى كه هست خدا در خصوص اين موارد آن اثر زشت و مبغوض را مى پوشاند، چون خودش به آن اجازه داده و آن را حرام نكرده .
بنابراين، معناى آيه چنين مى شود: هر كس ستم كننده بر خود را عقاب كند به مثل عقابى كه او از در ظلم كرده، خدا او را يارى كرده، چون اجازه چنين عملى را به او داده و او را از معامله به مثل، ممانعت نفرموده، چون خدا بخشنده و غفور است، و آنچه اثر زشت كه اين معامله به مثل دارد، محو مى كند. چون اگر محو نكند، عقاب و آزار رساندن به خلق در نظام حيات، اثر زشت خود را مى گذارد. چيزى كه هست، خدا در خصوص اين موارد، آن اثر زشت و مبغوض را مى پوشاند. چون خودش به آن اجازه داده و آن را حرام نكرده.


با اين بيان اين نكته نيز روشن مى شود كه به چه مناسبت در آخر آيه قبلى وصف حلم را آورد و نيز روشن مى گردد كه كلمه ((ثم (( تنها براى رساندن بعديت به حسب ذكر است ، نه بعديت زمانى .
با اين بيان، اين نكته نيز روشن مى شود كه: به چه مناسبت در آخر آيه قبلى، وصف «حلم» را آورد و نيز روشن مى گردد كه كلمۀ «ثُمّ»، تنها براى رساندن بعديت به حسب ذكر است، نه بعديت زمانى.
<span id='link389'><span>
<span id='link389'><span>
==تفسير مفسرين در معناى آيه و بيان اشكالات آن ==
بعضى از مفسرين در معناى آيه گفته اند: هر كس به جنايت كننده بر خود جنايتى وارد آورد و سپس برگردد و او را دوباره مجازات كند خدا آن مظلوم را يارى مى كند، كه خدا بخشنده آن عقابى است كه بار دوم به دشمن داده و اين ترك اولى را مرتكب شده ، هر چند كه جا داشت كه صبر، و عفو از جانى ، و بزرگوارى را ترك نكند، همچنانكه قرآن دستور داده فرمود: ((و ان تعفوا اقرب للتقوى (( و نيز فرمود: ((فمن عفى و اصلح فاجره على اللّه (( و نيز فرمود: ((و لمن صبر و غفر فان ذلك من عزم الامور((


در اين تفسير چند اشكال است :
==اشکالات تفسير مفسران، در معناى آيه ==
بعضى از مفسران در معناى آيه گفته اند:
 
كس به جنايت كننده بر خود جنايتى وارد آورد و سپس برگردد و او را دوباره مجازات كند، خدا آن مظلوم را يارى مى كند، كه خدا بخشندۀ آن عقابى است كه بار دوم به دشمن داده و اين ترك اولى را مرتكب شده، هرچند كه جا داشت كه صبر، و عفو از جانى، و بزرگوارى را ترك نكند. همچنان كه قرآن دستور داده فرمود: «وَ أن تَعفُوا أقرَبُ لِلتَّقوَى». و نيز فرمود: «فَمَن عُفِىَ وَ أصلَحَ فَأجرُهُ عَلَى اللّه». و نيز فرمود: «وَ لَمَن صَبَرَ وَ غَفَرَ فَإنَّ ذَلِكَ مِن عَزمِ الأُمُور».


اولا در اين تفسير كلمه ((ثم (( براى بعديت زمانى گرفته شده ، و به همين جهت كلمه عقاب با كلمه ((بغى (( دو معنا پيدا كردند و كلمه عقاب با اينكه معنايش مطلق است هم جنايت را شامل است و هم غير آن را، مختص به جنايت شده و چنين اختصاصى دليل ندارد.
در اين تفسير، چند اشكال است:


و ثانيا اين مفسرين نصرت را به معناى نصرتى تكوينى (ظفر دادن ) گرفته اند نه تشريعى (حق قانونى ) و در حقيقت آيه را به معناى خبر دادن از نصرت خدا مظلوم را بر ظالم گرفته اند و حال آنكه چه بسيار ظالم ها را مى بينيم كه بعد از انتقام مظلوم از او، دوباره ظلم خود را از
اولا در اين تفسير، كلمۀ «ثُمَّ» براى بعديت زمانى گرفته شده، و به همين جهت كلمه «عقاب» با كلمه «بغى» دو معنا پيدا كردند و كلمه «عقاب»، با اين كه معنايش مطلق است، هم جنايت را شامل است و هم غير آن را، مختص به جنايت شده و چنين اختصاصى دليل ندارد.
 
و ثانيا اين مفسران، «نصرت» را به معناى نصرتى تكوينى (ظفر دادن) گرفته اند، نه تشريعى (حق قانونى)، و در حقيقت آيه را به معناى خبر دادن از نصرت خدا مظلوم را بر ظالم گرفته اند و حال آن كه چه بسيار ظالم ها را مى بينيم كه بعد از انتقام مظلوم از او، دوباره ظلم خود را از سر گرفته و خدا هم تكوينا، ياری اش نكرده است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۶۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۶۸ </center>
سرگرفته و خدا هم تكوينا ياريش نكرده است .


و ثالثا قتال با مشركين و جهاد در راه خدا به طور قطع از مصاديق اين آيه است ، و لازمه معنايى كه براى آيه كردند اين است كه ترك جهاد با كفار، و بخشودن آنان از جهاد اولى و بهتر باشد، و فساد اين قول واضح است .
و ثالثا قتال با مشركان و جهاد در راه خدا به طور قطع از مصاديق اين آيه است، و لازمه معنايى كه براى آيه كردند، اين است كه ترك جهاد با كفار، و بخشودن آنان، از جهاد اولى و بهتر باشد، و فساد اين قول واضح است.


تعليل نصرت داده به مظلوم ، به حق بردن خداوند و عموم قدرت خدای تعالی
تعليل نصرت داده به مظلوم ، به حق بردن خداوند و عموم قدرت خدای تعالی
خط ۱۷۶: خط ۱۸۶:
«'''ذَلِك بِأَنَّ اللَّهَ يُولِجُ الَّيْلَ فى النَّهَارِ وَ يُولِجُ النَّهَارَ فى الَّيْلِ وَ أَنَّ اللَّهَ سمِيعُ بَصِيرٌ'''»:
«'''ذَلِك بِأَنَّ اللَّهَ يُولِجُ الَّيْلَ فى النَّهَارِ وَ يُولِجُ النَّهَارَ فى الَّيْلِ وَ أَنَّ اللَّهَ سمِيعُ بَصِيرٌ'''»:


((ايلاج (( هر يك از شب و روز در ديگرى به معناى حلول آن در محل آن ديگرى است ، مانند حلول نور روز در جاى ظلمت شب ، گويى كه نور صبح مانند فرو رفتن چيزى در چيزى داخل ظلمت شب مى شود، و پس از وسعت يافتن همه آن فضايى را كه ظلمت شب گرفته بود مى گيرد، همچنانكه ظلمت عصر مانند چيزى كه در چيزى فرو رود، وارد در نور روز شده در آن وسعت مى گيرد، تا همه فضا و جاى نور را بگيرد.
«إيلاج» هر يك از شب و روز در ديگرى، به معناى حلول آن در محل آن ديگرى است. مانند حلول نور روز در جاى ظلمت شب، گويى كه نور صبح مانند فرو رفتن چيزى در چيزى، داخل ظلمت شب مى شود، و پس از وسعت يافتن همه آن فضايى را كه ظلمت شب گرفته بود، مى گيرد، همچنان كه ظلمت عصر مانند چيزى كه در چيزى فرو رود، وارد در نور روز شده، در آن وسعت مى گيرد، تا همه فضا و جاى نور را بگيرد.
 
مشارٌ اليه به كلمۀ «ذَلِكَ»، بنابر آن معنايى كه ما براى نصرت كرديم، پيروزى مظلوم است كه بر ظالم خود، دست قانونى يافته و عقابش نموده است، و معنايش اين است كه:


مشاراليه به كلمه ((ذلك (( بنا بر آن معنايى كه ما براى نصرت كرديم پيروزى مظلوم است كه بر ظالم خود دست قانونى يافته و عقابش نموده است و معنايش اين است كه : اين نصرت به سبب آن است كه سنت خدا بر اين جريان يافته كه همواره يكى از دو نفر متضاد و مزاحم را بر ديگرى غلبه دهد، همانطور كه همواره روز را بر شب ، و شب را بر روز غلبه مى دهد، و خدا شنواى گفته هاى ايشان و بيناى اعمال ايشان است پس مظلوم را كه حقش از دست رفته مى بيند و آه و ناله اش را مى شنود و او را يارى مى كند.  
اين نصرت، به سبب آن است كه سنت خدا بر اين جريان يافته كه همواره يكى از دو نفر متضاد و مزاحم را بر ديگرى غلبه دهد، همان طور كه همواره روز را بر شب، و شب را بر روز غلبه مى دهد، و خدا شنواى گفته هاى ايشان و بيناى اعمال ايشان است. پس مظلوم را كه حقش از دست رفته مى بيند و آه و ناله اش را مى شنود و او را يارى مى كند.  


در معناى اين آيه وجوه ديگرى ذكر كرده اند كه با سياق آيه انطباق ندارد، و ما هم از ذكر آنها خوددارى نموديم .
در معناى اين آيه، وجوه ديگرى ذكر كرده اند كه با سياق آيه انطباق ندارد، و ما هم از ذكر آن ها خوددارى نموديم.


«'''ذَلِك بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلىُّ الْكبِيرُ'''»:
«'''ذَلِك بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلىُّ الْكبِيرُ'''»:


اشاره به كلمه ((ذلك (( باز به همان نصرت و يا هم به آن و هم به سببى كه براى آن ذكر كرد مى باشد.
اشاره به كلمۀ «ذَلِكَ»، باز به همان نصرت و يا هم به آن و هم به سببى كه براى آن ذكر كرد، مى باشد.
دو حصرى كه در جمله ((بان اللّه هو الحق (( و جمله ((و ان ما يدعون من دونه هو الباطل (( به كار رفته ، يا به اين معنا است كه خدا حق است و باطل در او راه ندارد و خدايانى كه براى خود گرفته اند باطل محض است و هيچ حقى در آنها نيست پس خدا قادر است بر اينكه در تكوين موجودات تصرف نموده به نفع بعضى و عليه بعضى به آنچه مى خواهد حكم كند. و يا به اين معنا است كه خداى تعالى حق است ، اما به حقيقت معناى كلمه و غير خدا كسى اينطور حق نيست ، مگر كسى و چيزى كه او حقش كرده باشد و خدايانى كه به جاى خدا مى پرستند،
دو حصرى كه در جملۀ «بِأنَّ اللّهَ هُوَ الحَقّ»، و جملۀ «وَ أنَّ مَا يَدعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ البَاطِل» به كار رفته، يا به اين معنا است كه خدا حق است و باطل در او راه ندارد و خدايانى كه براى خود گرفته اند، باطل محض است و هيچ حقى در آن ها نيست.
 
پس خدا قادر است بر اين كه در تكوين موجودات تصرف نموده، به نفع بعضى و عليه بعضى به آنچه مى خواهد، حكم كند. و يا به اين معنا است كه خداى تعالى حق است، اما به حقيقت معناى كلمه و غير خدا كسى اين طور حق نيست، مگر كسى و چيزى كه او حقش كرده باشد و خدايانى كه به جاى خدا مى پرستند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۶۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۶۹ </center>
يعنى بتها بلكه هر چيزى كه بدان دل مى بندند و ركون مى كنند باطل است و بس ، چون مصداق غير باطل تنها خدا است - دقت فرماييد - و اگر گفتيم باطل است لا غير، بدان جهت است كه خودش مستقلا حقيقت ندارد.
يعنى بت ها بلكه هر چيزى كه بدان دل مى بندند و ركون مى كنند، باطل است و بس. چون مصداق غير باطل تنها خدا است - دقت فرماييد - و اگر گفتيم باطل است لا غير، بدان جهت است كه خودش مستقلا حقيقت ندارد.


و به هر تقدير، معناى آيه اين است كه : اين تصرف در تكوين و تشريع از خداى سبحان است و سببش اين است كه خداى تعالى خودش حق است و با مشيت اوست كه هر موجود حقى داراى حقيقت مى شود، و آلهه مشركين و هر چيزى كه ظالمين ياغى بدان ركون مى ك نند باطل است و قادر بر هيچ چيز نيست .
و به هر تقدير، معناى آيه اين است كه: اين تصرف در تكوين و تشريع از خداى سبحان است و سببش اين است كه خداى تعالى، خودش حق است و با مشيت اوست كه هر موجود حقى، داراى حقيقت مى شود، و آلهه مشركان و هر چيزى كه ظالمين ياغى بدان ركون مى كنند، باطل است و قادر بر هيچ چيز نيست.


«'''و ان اللّه هو العلى الكبير'''» - ((علو(( خداى تعالى به گونه اى است كه او علو دارد و هيچ چيز بر او علو ندارد. و كبرش طورى است كه در برابر هيچ چيز كوچك نمى شود و ذليل و خوار نمى گردد. و اين علو و اين كبر از فروعات حق بودن يعنى ثابت و زوال ناپذير بودن او است .
«'''وَ أنَّ اللّهَ هُوَ العَلِىُّ الكَبِير'''» - «عُلوّ» خداى تعالى به گونه اى است كه او «علو» دارد و هيچ چيز بر او علو ندارد. و كبرش طورى است كه در برابر هيچ چيز، كوچك نمى شود و ذليل و خوار نمى گردد. و اين علو و اين كبر، از فروعات حق بودن، يعنى ثابت و زوال ناپذير بودن او است.


«'''أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السمَاءِ مَاءً فَتُصبِحُ الاَرْض ‍ مخْضرَّةً إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ'''»:
«'''أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَتُصبِحُ الاَرْض مُخْضرَّةً إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ'''»:


در اين آيه بر عموم قدرت خداى عز و جل كه قبلا گذشت استشهاد شده به مساءله فرو فرستادن آب از آسمان - و منظور از آسمان بالاى سر است - و سر سبز نمودن زمين .
در اين آيه بر عموم قدرت خداى عزوجل كه قبلا گذشت، استشهاد شده به مسأله فرو فرستادن آب از آسمان - و منظور از آسمان بالاى سر است - و سر سبز نمودن زمين.


و جمله ((ان اللّه لطيف خبير(( بيان علت سبز كردن زمين با فرستادن باران است ، پس نتيجه آن تعليل و اين استشهاد چنين مى شود كه گويى فرموده باشد: خدا آب را از آسمان مى فرستد، تا چنين و چنان شود، چون خدا لطيف و خبير است و خود به عموم قدرتش گواهى مى دهد.
و جملۀ «إنّ اللّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ»، بيان علت سبز كردن زمين با فرستادن باران است. پس نتيجه آن تعليل و اين استشهاد چنين مى شود كه گويى فرموده باشد: خدا آب را از آسمان مى فرستد، تا چنين و چنان شود. چون خدا لطيف و خبير است و خود به عموم قدرتش گواهى مى دهد.


«'''له ما فى السماوات و ما فى الارض و ان اللّه لهو الغنى الحميد'''»:
«'''لَهُ مَا فِى السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِى الأرضِ وَ إنَّ اللّهَ لَهُوَ الغَنِىُّ الحَمِيد'''»:


ظاهر اين جمله مى رساند كه خبرى بعد از خبر باشد براى كلمه ((ان (( پس در نتيجه تتمه تعليل در آيه سابق خواهد بود. گويا فرموده : خدا لطيف و خبير و مالك همه موجودات در آسمان و زمين است و در ملك خود هر طور بخواهد به لطف و جبروتش تصرف مى كند، ممكن هم هست جمله اى غير مربوط به سابق ، و تعليلى جداگانه و مستقل باشد.
ظاهر اين جمله مى رساند كه خبرى بعد از خبر باشد. براى كلمۀ إنّ». پس در نتيجه تتمه تعليل در آيه سابق خواهد بود. گويا فرموده: خدا لطيف و خبير و مالك همه موجودات در آسمان و زمين است و در ملك خود هر طور بخواهد به لطف و جبروتش تصرف مى كند. ممكن هم هست جمله اى غير مربوط به سابق، و تعليلى جداگانه و مستقل باشد.


و جمله ((و ان اللّه لهو الغنى الحميد(( افاده مى كند كه هر چند تصرفات او همه جميل و نافع و سزاوار حمد و ستايش است ولى در عين حال خود او هيچ احتياجى به آن تصرفاتش ندارد. پس مفاد دو اسم ((غنى (( و ((حميد(( مجموعا اين است ، كه خداى تعالى جز آنچه كه نافع است انجام نمى دهد، و ليكن آنچه انجام مى دهد نفعش عايد خودش نمى شود بلكه عايد خلقش مى گردد.
و جملۀ «وَ إنَّ اللّهَ لَهُوَ الغَنِىُّ الحَمِيد» افاده مى كند كه هرچند تصرفات او، همه جميل و نافع و سزاوار حمد و ستايش است، ولى در عين حال، خود او هيچ احتياجى به آن تصرفاتش ندارد. پس مفاد دو اسم «غَنىّ» و «حميد»، مجموعا اين است كه: خداى تعالى جز آنچه كه نافع است، انجام نمى دهد، وليكن آنچه انجام مى دهد، نفعش عايد خودش نمى شود، بلكه عايد خلقش مى گردد.


«'''أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سخَّرَ لَكم مَّا فى الاَرْضِ...'''»:
«'''أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُم مَا فى الاَرْضِ...'''»:


اين آيه استشهاد ديگرى بر عموم قدرت خدا است ، و مقابله ميان تسخير آنچه در زمين
اين آيه استشهاد ديگرى بر عموم قدرت خدا است، و مقابله ميان تسخير آنچه در زمين است و تسخیر
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۷۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۷۰ </center>
است و تسخير كشتى ها در دريا تاءييد مى كند كه مراد از زمين ، خشكى ، در مقابل دريا است و بنابراين كه جمله ((و يمسك السماء...(( پس از اين دو جمله واقع شده ، مى رساند كه حاصل مقصود اين است كه خدا آنچه در آسمان و آنچه در زمين ، و آنچه در درياها است مسخر براى شما كرده .
كشتى ها در دريا تأييد مى كند كه مراد از زمين، خشكى در مقابل دريا است. و بنابر اين كه جملۀ «وَ يُمسِكُ السَّمَاء...» پس از اين دو جمله واقع شده، مى رساند كه حاصل مقصود اين است كه خدا آنچه در آسمان و آنچه در زمين، و آنچه در درياها است، براى شما مسخر كرده.


و مراد از آسمان همانطور كه گفتيم جهت بالا، و موجودات بالا است پس خدا نمى گذارد كه آن موجودات فرو ريزند، و به زمين بيفتند، مگر به اذن خودش كه با اذن او احيانا سنگهاى آسمانى و صاعقه ، و امثال آن به زمين مى افتد. خداوند اين آيه را با دو صفت رافت و رحمت ختم فرموده تا نعمت را تتميم نموده ، منت را بر مردم تمام كرده باشد.
و مراد از آسمان همان طور كه گفتيم، جهت بالا، و موجودات بالا است. پس خدا نمى گذارد كه آن موجودات فرو ريزند، و به زمين بيفتند، مگر به اذن خودش كه با اذن او، احيانا سنگ هاى آسمانى و صاعقه، و امثال آن به زمين مى افتد. خداوند اين آيه را با دو صفت «رأفت» و «رحمت» ختم فرموده تا نعمت را تتميم نموده، منت را بر مردم تمام كرده باشد.


«'''وَ هُوَ الَّذِى أَحْيَاكمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يحْيِيكُمْ إِنَّ الانسانَ لَكفُورٌ'''»:
«'''وَ هُوَ الَّذِى أَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ إِنَّ الإنسانَ لَكفُورٌ'''»:


سياق ماضى در ((احياكم (( دلالت مى كند بر اينكه مقصود از آن ، حيات دنيا است ، و اهميتى كه معاد دارد اقتضاء مى كند كه مراد از جمله ((ثم يحييكم (( حيات اخروى در روز قيامت باشد، نه حيات برزخى .
سياق ماضى در «أحيَاكُم» دلالت مى كند بر اين كه مقصود از آن، حيات دنيا است، و اهميتى كه معاد دارد، اقتضاء مى كند كه مراد از جملۀ «ثُمَّ يُحيِيكُم»، حيات اخروى در روز قيامت باشد، نه حيات برزخى.
و اين نعمت حيات و دنبالش نعمت مرگ ، و دنبال آن باز نعمت حيات ، از نعمتهاى بزرگ الهى است كه خدا با آن منت را بر بشر تمام كرده و به همين جهت در آخر آيه فرموده : ((به درستى كه انسان به طور مسلم كفران پيشه است ((
و اين نعمت حيات و دنبالش نعمت مرگ، و دنبال آن باز نعمت حيات، از نعمت هاى بزرگ الهى است كه خدا با آن منت را بر بشر تمام كرده و به همين جهت، در آخر آيه فرموده: «به درستى كه انسان به طور مسلم كفران پيشه است».


بحث روايتى (دو روايت در ذيل آيه : ((والدين هاجروا...(( و آيه : ((و من عاقببمثل ما عوقب به ...(()
==بحث روايتى==
در جوامع الجامع، در ذيل آيه: «وَ الَّذِينَ هَاجَرُوا... لَعَلِيمٌ حَلِيمٌ» مى گويد: روايت شده كه اصحاب گفتند: يا رسول اللّه! اينان كه كشته شدند، فهميديم خدا چه چيزى به آنان عطا فرمود، حال كه ما با تو جهاد مى كنيم آن طور كه آنان كردند، و اگر شهيد نشويم و به مرگ طبيعى از دنيا برويم، نزد خدا چه اجرى خواهيم داشت؟ در پاسخ آنان، اين دو آيه نازل شد.


در جوامع الجامع در ذيل آيه ((و الذين هاجروا... لعليم حليم (( مى گويد: روايت شده كه اصحاب گفتند: يا رسول اللّه ! اينان كه كشته شدند فهميديم خدا چه چيزى به آنان عطا فرمود حال كه ما با تو جهاد مى كنيم آنطور كه آنان كردند، و اگر شهيد نشويم و به مرگ طبيعى از دنيا برويم نزد خدا چه اجرى خواهيم داشت ؟ در پاسخ آنان اين دو آيه نازل شد.
و در مجمع البيان، در تفسير آيه: «وَ مَن عَاقَبَ بِمِثلِ مَا عُوقِبَ بِه...» مى گويد: روايت شده كه اين آيه درباره قومى از مشركان مكه نازل شد كه جمعى از مسلمانان را دو شب از محرم مانده ديدند و با خود گفتند اصحاب محمد در اين ماه، قتال را حلال نمى دانند. پس به آن دو حمله كردند و آن دو سوگندشان دادند كه در ماه حرام جنگ مكنيد، ولى نپذيرفتند و خداوند، مسلمانان را بر ايشان پيروزى داد.
 
و در مجمع البيان در تفسير آيه ((و من عاقب بمثل ما عوقب به ...(( مى گويد: روايت شده كه اين آيه درباره قومى از مشركين مكه نازل شد كه جمعى از مسلمانان را دو شب از محرم مانده ديدند و با خود گفتند اصحاب محمد در اين ماه قتال را حلال نمى دانند پس به آن دو حمله
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۷۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۷۱ </center>
كردند و آن دو سوگندشان دادند كه در ماه حرام جنگ مكنيد ولى نپذيرفتند و خداوند مسلمانان را بر ايشان پيروزى داد.


مؤ لف : اين روايت را الدر المنثور هم از ابن ابى حاتم از مقاتل نقل كرده ولى اثر ضعف از سر تا پاى آن هويدا است براى اينكه مشركين نيز مانند مسلمانان قتال در ماه حرام را حرام مى دانستند.
مؤلف: اين روايت را، الدر المنثور هم، از ابن ابى حاتم، از مقاتل نقل كرده، ولى اثر ضعف از سر تا پاى آن هويدا است. براى اين كه مشركان نيز مانند مسلمانان، قتال در ماه حرام را حرام مى دانستند.


و در تفسير آيه ((يسئلونك عن الشهر الحرام قتال فيه قل قتال فيه كبير...(( در جلد دوم اين كتاب رواياتى درباره داستان عبد اللّه بن جحش و اصحاب او گذشت كه ضعف اين روايت را بيشتر مى كند.
و در تفسير آيه: «يَسئَلُونَكَ عَنِ الشَّهرِ الحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُل قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ...»، در جلد دوم اين كتاب، رواياتى درباره داستان عبداللّه بن جَحش و اصحاب او گذشت، كه ضعف اين روايت را بيشتر مى كند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۷۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۷۲ </center>
<span id='link392'><span>
<span id='link392'><span>
==آيات ۶۷ - ۷۸ سوره حج ==
==آيات ۶۷ - ۷۸ سوره حج ==
لِّكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنسكاً هُمْ نَاسِكوهُ فَلا يُنَزِعُنَّك فى الاَمْرِ وَ ادْعُ إِلى رَبِّك إِنَّك لَعَلى هُدًى مُّستَقِيمٍ(۶۷)
لِّكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنسكاً هُمْ نَاسِكوهُ فَلا يُنَازِعُنَّك فى الاَمْرِ وَ ادْعُ إِلى رَبِّك إِنَّك لَعَلى هُدًى مُّستَقِيمٍ(۶۷)
وَ إِن جَدَلُوك فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ(۶۸)
 
اللَّهُ يحْكُمُ بَيْنَكمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ فِيمَا كُنتُمْ فِيهِ تخْتَلِفُونَ(۶۹)
وَ إِن جَادَلُوك فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ(۶۸)
أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فى السمَاءِ وَ الاَرْضِ إِنَّ ذَلِك فى كِتَبٍ إِنَّ ذَلِك عَلى اللَّهِ يَسِيرٌ(۷۰)
 
وَ يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَمْ يُنزِّلْ بِهِ سلْطناً وَ مَا لَيْس لهَُم بِهِ عِلْمٌ وَ مَا لِلظلِمِينَ مِن نَّصِيرٍ(۷۱)
اللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كُنتُمْ فِيهِ تخْتَلِفُونَ(۶۹)
وَ إِذَا تُتْلى عَلَيْهِمْ ءَايَتُنَا بَيِّنَتٍ تَعْرِف فى وُجُوهِ الَّذِينَ كَفَرُوا الْمُنكرَ يَكادُونَ يَسطونَ بِالَّذِينَ يَتْلُونَ عَلَيْهِمْ ءَايَتِنَا قُلْ أَ فَأُنَبِّئُكُم بِشرٍّ مِّن ذَلِكمُ النَّارُ وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ بِئْس الْمَصِيرُ(۷۲)
 
يَأَيُّهَا النَّاس ضرِب مَثَلٌ فَاستَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن يخْلُقُوا ذُبَاباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِن يَسلُبهُمُ الذُّبَاب شيْئاً لا يَستَنقِذُوهُ مِنْهُ ضعُف الطالِب وَ الْمَطلُوب (۷۳)
أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فى السَّمَاءِ وَ الاَرْضِ إِنَّ ذَلِك فى كِتَابٍ إِنَّ ذَلِك عَلى اللَّهِ يَسِيرٌ(۷۰)
 
وَ يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَمْ يُنزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ مَا لَيْس لهَُم بِهِ عِلْمٌ وَ مَا لِلظَّالِمِينَ مِن نَّصِيرٍ(۷۱)
 
وَ إِذَا تُتْلى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ تَعْرِفُ فى وُجُوهِ الَّذِينَ كَفَرُوا الْمُنكرَ يَكادُونَ يَسطُونَ بِالَّذِينَ يَتْلُونَ عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا قُلْ أَفَأُنَبِّئُكُم بِشَرٍّ مِن ذَلِكُمُ النَّارُ وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ بِئْس الْمَصِيرُ(۷۲)
 
يَا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِب مَثَلٌ فَاستَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن يَخْلُقُوا ذُبَاباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِن يَسلُبهُمُ الذُّبَاب شيْئاً لا يَستَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُف الطَّالِبُ وَ الْمَطلُوب (۷۳)
 
مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِىُّ عَزِيزٌ(۷۴)
مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِىُّ عَزِيزٌ(۷۴)
اللَّهُ يَصطفِى مِنَ الْمَلَئكةِ رُسلاً وَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سمِيعُ بَصِيرٌ(۷۵)
 
اللَّهُ يَصطفِى مِنَ الْمَلَائكةِ رُسُلاً وَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سمِيعُ بَصِيرٌ(۷۵)
 
يَعْلَمُ مَا بَينَ أَيْدِيهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ وَ إِلى اللَّهِ تُرْجَعُ الاُمُورُ(۷۶)
يَعْلَمُ مَا بَينَ أَيْدِيهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ وَ إِلى اللَّهِ تُرْجَعُ الاُمُورُ(۷۶)
يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا ارْكعُوا وَ اسجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَ افْعَلُوا الْخَيرَ لَعَلَّكمْ تُفْلِحُونَ (۷۷)
 
وَ جَهِدُوا فى اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَ مَا جَعَلَ عَلَيْكمْ فى الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَهِيمَ هُوَ سمَّاكُمُ الْمُسلِمِينَ مِن قَبْلُ وَ فى هَذَا لِيَكُونَ الرَّسولُ شهِيداً عَلَيْكمْ وَ تَكُونُوا شهَدَاءَ عَلى النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصلَوةَ وَ ءَاتُوا الزَّكَوةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاشْ فَنِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصِيرُ(۷۸)
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكعُوا وَ اسجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَ افْعَلُوا الْخَيرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (۷۷)
 
وَ جَاهِدُوا فى اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَ مَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فى الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سمَّاكُمُ الْمُسلِمِينَ مِن قَبْلُ وَ فى هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شهِيداً عَلَيْكُمْ وَ تَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلى النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصَّلَوةَ وَ آتُوا الزَّكَوةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاکُم فَنِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصِيرُ(۷۸)




۱۳٬۸۷۹

ویرایش