تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۱۹: تفاوت میان نسخهها
خط ۲۱۴: | خط ۲۱۴: | ||
<center> «'''بیان آیات'''» </center> | <center> «'''بیان آیات'''» </center> | ||
اين | اين سوره، متضمن خبر از آمدن يومُ الفصل و صفات آن و استدلال بر حقيقت آن، و ترديد ناپذيرى آن است، و از اين جا آغاز مى شود كه مردم از يكديگر از خبر قيامت مى پرسند. آنگاه در سياق جواب و با لحنى تهديدآميز مى فرمايد: به زودى از آن آگاه خواهند شد. و سپس براى ثبوت آن، به اين دليل استدلال مى كند كه نظام مشهود در عالَم با تدبير حكيمانه اى كه در آن است، بهترين و روشن ترين دلالت را دارد بر اين كه بعد از اين نشاۀ دنياى متغير و فناپذير، نشاۀ ثابت و باقى هست، و به دنبال اين خانه اى كه در آن عمل هست و جزا نيست، خانه اى هست كه در آن جزا هست و عمل نيست. پس در اين ميان روزى هست كه نظام جارى در اين عالَم از آن خبر مى دهد. | ||
سپس آن روز را با ذكر حوادثش توصيف مى كند كه مردم همگى در آن احضار مى شوند، و همه يكجا جمع مى | سپس آن روز را با ذكر حوادثش توصيف مى كند كه مردم همگى در آن احضار مى شوند، و همه يكجا جمع مى گردند. طاغيان به سوى عذابى دردناك و متقين به سوى نعيمى مقيم منتقل مى شوند. و در آخر، كلام را با يك جمله تهديدآميز ختم مى كند. و اين سوره به شهادت سياق آياتش در مكه نازل شده. | ||
«'''عَمَّ يَتَساءَلُونَ'''»: | «'''عَمَّ يَتَساءَلُونَ'''»: | ||
كلمۀ «عَمّ»، مخفّف «عَن مَا: از چه» است، و حرف الف از كلمۀ «ما» ى استفهاميه حذف شده، و اين اختصاص به اين مورد ندارد. هر جا كه حرف جر بر سر «ما» ى استفهاميه در آيد، الف آن حذف مى شود. مثلا گفته مى شود: «لِمَ»، «مِمّ»، «عَلى مَ» و | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۵۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۵۷ </center> | ||
«إلى مَ» كه مخفف «لما» و «مما» و «على ما» و «إلى ما» است، و مصدر تساؤل به معناى اين است كه مردمى از يكديگر از مطلبى سؤال كنند، يا بعضى بعد از بعضى ديگر از مطلبى سؤال كنند، هرچند كه مسؤول از خود آنان نباشد. در مورد ما نيز يا چنين بوده كه مردمى از يكديگر از مسأله معاد مى پرسيدند، و يا يكى پس از ديگرى از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» مى پرسيدند. و چون سياق سوره، سياق جواب است و در اين جواب هم جانب تهديد و انذار چربيده، اين نظريه را تأييد مى كند كه متسائلان، كفار مكه بودند. همان مشركانى كه منكر نبوت و معاد بودند، نه مؤمنين، و نه كفار و مؤمنين هر دو. | |||
پس | پس تساؤل در ميان مشركان بوده، و اگر قرآن كريم خبر از آن را به صورت استفهام آورده، براى اين است كه به پوچى و حقارت آن اشاره كند، و بفهماند پاسخ اين تساؤل آن قدر روشن است كه اصلا جايى براى اين تساؤل نيست. | ||
==مقصود از «خبرعظيم»، روز بعث و قيامت بوده است== | |||
«'''عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ * الَّذِى هُمْ فِيهِ مخْتَلِفُونَ'''»: | «'''عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ * الَّذِى هُمْ فِيهِ مخْتَلِفُونَ'''»: | ||
اين | اين آيه، پاسخ از استفهامى است كه خود خداى تعالى كرده بود. خودش پرسيد: از چه تساؤل مى كنند؟ پاسخ مى دهد: از خبرى بس عظيم. و اين توصيفى كه از خبر مذكور كرده، توصيفى است كه تعظيم آن خبر از آن هويدا است. | ||
و مراد از | و مراد از «خبر عظيم»، خبر بعث و قيامت است، كه قرآن عظيم، در سوره هاى مكّى و مخصوصا در سوره هايى كه در اوائل بعثت نازل شده، كمال اهتمام را درباره اثبات آن دارد. مؤيّد اين معنا، سياق آيات اين سوره است كه در آن ها، جز به مسأله قيامت، و صفات يَومُ الفصل، و استدلال بر حقيت و واقعيت آن پرداخته نشده. | ||
ولى بعضى گفته اند: مراد از آن | ولى بعضى گفته اند: مراد از آن «نبأ»، قرآن عظيم است. ليكن سياق اين احتمال را رد مى كند، چون هرچند كه گفتار سوره خالى از اشاره به قرآن نيست، وليكن سياق اجنبى از آن است. | ||
بعضى ديگر گفته اند: | بعضى ديگر گفته اند: «نبأ عظيم»، عبارت است از عقايدى چون اثبات صانع، و صفات او و ملائكه و رسل او، و مسأله بعث، بهشت، دوزخ و غير آن كه مورد اختلافشان بوده. | ||
به نظر مى رسد صاحب اين | به نظر مى رسد صاحب اين قول، بدان جهت كه در اين سوره به حقيّت همه اين مطالب اشاره شده، چنين گفته است. ليكن اين طرز استفاده درست نيست، چون اشاره به حقيّت معارف اسلامى از لوازم مسأله قيامت است، كه خود از لوازم جزا و تكليف است. جزاى اعتقادات حق و اعمال صالح، و جزاى كفر و جرائم عملى، و اگر در سوره به صفات «يَومُ الفصل» پرداخته، تَبَعى و به قصد ثانوى بوده، و غرض اوّلى بدان متعلق نشده. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۵۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۵۸ </center> | ||
افزون بر اين، مراد از افرادى كه از يكديگر تساؤل مى كرده اند - به بيانى كه گذشت - مشركان بوده اند، كه صانع و ملائكه را قبول داشتند، و ماوراى آن را، يعنى رسالت و قيامت و بهشت و دوزخ را منكر بودند. | |||
<span id='link169'><span> | <span id='link169'><span> | ||
نسخهٔ ۲۱ فروردین ۱۴۰۱، ساعت ۰۴:۲۲
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
اين آيات حجت هايى است كه بر يگانگى خداى تعالى در ربوبيت دلالت مى كند، ادله اى است كه به حكم آن بايد يوم الفصلى باشد، و در آن مكذبين به جزاى خود برسند، و نيز به كيفرهايى كه براى آنان تهيه شده ، و به نعمت و كرامتى كه براى مردم با تقوى آماده شده اشاره مى كند، و سوره را با توبيخ و مذمت منكرين كه از عبادت خدا و ايمان به گفتار او استكبار مى ورزند، ختم نموده است .
احتجاجاتى بر يگانگى خداوند در ربوبيت، و بر اثبات «يومُ الفصل»
أَ لَمْ نهْلِكِ الاَوَّلِينَ ثمَّ نُتْبِعُهُمُ الاَخِرِينَ كَذَلِك نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِينَ
استفهام در اين آيه انكارى است ، و منظور از «اولين » امثال قوم نوح و عاد و ثمود است ، كه از امت هاى قديم العهدند، و منظور از «آخرين » امت هايى است كه بعدا به ايشان پيوستند، و كلمه «اتباع » به معناى آن است كه چيزى را دنبال چيزى ديگر قرار دهند.
در جمله «ثم نتبعهم » كلمه «نتبع » را به رفع مى خوانيم ، بنابر اينكه استينافى و از نو باشد، چون عطف به كلمه «نهلك » نيست ، وگرنه آن نيز مجزوم مى شد. و معناى آيه اين است كه: ما تكذيب گران را كه در امتهاى اولين بودند هلاك كرديم ، و سپس ما امتهاى ديگر را به دنبال آنان هلاك مى كنيم .
و جمله «كذلك نفعل بالمجرمين » به منزله تعليل براى مطالب قبل است ، و لذا بدون فصل (واو) آمده و عطف به ما قبل نشده ، گويا گوينده اى پرسيده : آخر چرا هلاك شدند؟ در پاسخ فرموده : براى اين كه سنت ما با مجرمين همين است ، و اين آيات - به طورى كه ملاحظه مى كنيد - انذار است ، و مى خواهد لحن بيان را به همان اصلى كه محور آيات اين سوره است يعنى جمله «ويل يومئذ للمكذبين » برگرداند، و در عين حال حجتى است بر يگانگى خدا در ربوبيت ، چون هلاك كردن انسانهاى مجرم ، خود تصرفى در عالم انسانى و تدبيرى براى آن است ، و چون غير از خدا هلاك كننده اى نيست ، و خود مشركين هم به اين اعتراف دارند، پس رب هم تنها او است و غير او رب و معبودى نيست .
علاوه بر اشارات ياد شده بر وجود يوم الفصل هم دلالت دارد، چون اهلاك قومى به خاطر جرائمى كه داشته اند وقتى تصور دارد كه قبلا تكليف كرده باشد، و تكليف هم وقتى مى تواند متوجه قومى بشود كه مجازاتى هم در كار باشد، اطاعت كاران را پاداش و گنهكاران را كيفر دهند، پس معلوم مى شود كه در اين ميان يوم الفصلى هست ، و در آن افراد مطيع پاداش ، و عاصيان كيفر داده مى شوند، و پاداش و كيفر آن روز از جنس پاداش و كيفر دنيا نيست ، چون پاداش و كيفر دنيوى نمى تواند همه اولين و آخرين را شامل شود، پس در اين ميان روزى هست كه هر انسانى در برابر هر كارى كه كرده جزا داده مى شود، و اين همان روز فصل و روز «مجموع له الناس »است .
أَ لَمْ نخْلُقكم مِّن مَّاءٍ مَّهِينٍ ... فَنِعْمَ الْقَادِرُونَ
استفهام در اين آيه انكارى است ، و كلمه «ماء مهين » به معناى آبى خوار و پست است ، كه خودش نمى تواند خود را نگه دارد، و مراد از آن نطفه است ، و مراد از «قرار مكين » محفظه رحم است ، و منظور از «قدر معلوم » مدت حمل است .
و فعل «فقدرنا» از باب قدر به معناى اندازه گيرى است، و حرف «فاء» براى تفريع قدر بر خلق است، و معنايش اين است كه: ما شما را خلق كرديم و حوادثى كه بعدها بر سرتان مى آيد و اوصاف و احوالى كه در آينده به خود مى گيريد همه را معين و تقدير كرديم. خلاصه هم خلقتان كرديم، و هم حوادثى كه در طول زندگى برايتان پيش مى آيد معين كرديم، يكى عمرش طولانى و ديگرى كوتاه شد، يكى قيافه اش زيبا و ديگرى زشت شد، يكى سالم و ديگرى مريض شد، و همچنين از نظر رزق و چيرهاى ديگر.
بعضى احتمال داده اند كه : جمله «قدرنا» از قدرت در مقابل عجز گرفته شده باشد،
و مراد اين باشد كه ما بر همه اينها تواناييم . ولى وجه قبلى وجيه تر است .
و معناى آيه اين است كه : ما شما را از آبى پست و ناچيز كه همان نطفه باشد آفريده ايم ، و آن آب را در قرارگاهى محفوظ كه همان رحم مادران باشد جاى داديم ، و تا مدتى معلوم كه همان مدت حمل باشد در آنجا نگه داشتيم ، پس ما همه اين حوادث و صفات و احوال را كه با هستى شما ارتباط دارند تقدير كرديم ، و چه خوب مقدرى هستيم ما.
در اين آيات و اينكه مضمونش حجتى بر وحدانيت خداى تعالى در ربوبيت است ، نظير آن بيانى كه در آيات سابق داشتيم جريان دارد. و همچنين در اينكه اين حجت ، حجت بر تحقق يوم الفصل نيز هست ، چون ربوبيت اقتضاى آن دارد كه مربوبين در برابر ساحتش خضوع كنند، و اين خضوع همان گرويدن به دينى است كه مربوب را مكلف به تكاليفى مى كند، و تكليف هم جز بر دائر كردن جزا در برابر اطاعت و عصيان تمام نمى شود، و روزى كه مكلفين در آن روز به جزاى اعمال خود مى رسند، همان يوم الفصل است .
أَ لَمْ نجْعَلِ الاَرْض كِفَاتاً أَحْيَاءً وَ أَمْوَتاً ... فُرَاتاً
كلمه «كفات » و همچنين كلمه «كفت » به معناى جمع كردن و ضميمه كردن است ، مى فرمايد: مگر ما نبوديم كه زمين را كفات كرديم ، يعنى چنان كرديم كه همه بندگان را در خود جمع مى كند، چه مرده ها را و چه زنده ها را. بعضى گفته اند: كفات جمع كفت به معناى ظرف است . و معناى آيه اين است كه : مگر ما زمين را ظرفهايى براى جمع احيا و اموات نكرديم .
«و جعلنا فيها رواسى شامخات » - كلمه «رواسى » جمع «راسيه » است ، كه به معناى كوه پا بر جا و استوار است ، و «شامخات » به معناى كوههاى بلند است ، و گويا آوردن كلمه «رواسى » زمينه چينى است براى آيه «و اسقيناكم ماء فراتا»، چون نهرها و چشمه هاى طبيعى همه از كوه ها منفجر مى شود، و به طرف دشت ها سرازير مى گردد، و كلمه «فرات » به معناى آب گوارا است ، در دليل بودن اين آيات هم همان بيان كه در آيات قبل داشتيم مى آيد.
انطلِقُوا إِلى مَا كُنتُم بِهِ تُكَذِّبُونَ
اين آيه حكايت فرمانى است كه در يوم الفصل به ايشان داده مى شود، صاحب كلام خداى تعالى است ، به قرينه اينكه در آخر آيات مى فرمايد: «اگر نيرنگى داريد به كار ببريد».
و مراد از جمله «آنچه همواره تكذيبش مى كردند» جهنم است ، و كلمه «انطلاق » به معناى روانه شدن و منتقل گشتن از جايى به جاى ديگر و بدون مكث است . و معناى آيه اين است كه : به ايشان گفته مى شود از محشر بدون هيچ درنگى به سوى آتش روانه شويد، همان آتشى كه همواره تكذيبش مى كرديد.
توصیف عذاب تكذیب کنندگان روز قيامت
انطلِقُوا إِلى ظِلٍّ ذِى ثَلَاثِ شعَبٍ
مفسرين گفته اند: مراد از اين «ظل » سايه دودى است كه از آتش جهنم بالا مى رود، همچنان كه در جاى ديگر فرموده : «و ظل من يحموم ».
و نيز در مورد انشعاب آن به سه شعبه گفته اند: اين اشاره است به عظمت دود جهنم ، چون دود وقتى خيلى متراكم و عظيم باشد شاخه شاخه مى شود.
لا ظلِيلٍ وَ لا يُغْنى مِنَ اللَّهَبِ
«ظل ظليل » به معناى سايه خنك است ، سايه اى كه از رسيدن حرارت به انسان جلوگيرى كند، و براى آدمى ساترى از آزار حرارت باشد، و اينكه مى فرمايد سايه شعبه دار ظليل نيست ، منظور اين است كه از هرم آتش و شعله هاى آن جلوگيرى نمى كند.
إِنهَا تَرْمِى بِشرَرٍ كالْقَصرِ كَأَنَّهُ جِمَلَتٌ صفْرٌ
ضمير «انها» به «نار - آتش » بر مى گردد هر چند در كلام نامى از «نار» برده نشده بود، و ليكن از سياق معلوم است . و كلمه «شرر» به معناى زبانه هايى است كه از آتش بر مى خيزد. و معناى «قصر» معلوم است و كلمه «جماله » جمع جمل است ، كه به معناى شتر نر است ، و معناى آيه روشن است .
هَذَا يَوْمُ لا يَنطِقُونَ وَ لا يُؤْذَنُ لهَُمْ فَيَعْتَذِرُونَ
كلمه «هذا» اشاره است به «يوم الفصل » و مراد از «يوذن » اذن در سخن گفتن و يا عذرخواهى كردن است .
و جمله «فيعتذرون » عطف است بر جمله «يؤ ذن » و هر دو در سلك نفى قرار دارند، مى فرمايد امروز روزى است كه اهل محشر - از انسانها - سخن نمى گويند و اذن سخن گفتن به ايشان داده نمى شود، و يا اذن عذرخواهى كردن به ايشان داده نمى شود، پس اعتذارى نخواهند كرد. و نفى نطق در اين آيه با اثبات آن در آيات ديگر منافات ندارد، چون روز قيامت مواقف بسيار و مختلف دارد، در يك موقف از ايشان سؤال مى شود جواب هم مى دهند،
و در موقفى ديگر بر دهان آنان مهر مى زنند و نمى توانند سخن بگويند، و ما در تفسير آيه شريفه «يوم يات لا تكلم نفس الا باذنه »، بيانى در اين باره داشتيم ، بدانجا مراجعه شود.
هَذَا يَوْمُ الْفَصلِ جَمَعْنَاكمْ وَ الاَوَّلِينَ فَإِن كانَ لَكمْ كَيْدٌ فَكِيدُونِ
روز قيامت را از اين جهت يوم الفصل خوانده كه خداى تعالى در آن روز جدا سازى مى كند، و ميان اهل حق و اهل باطل با داورى خود جدايى مى اندازد، همچنان كه فرمود: «ان ربك هو يفصل بينهم يوم القيمه فيما كانوا فيه يختلفون »، و نيز فرموده : «ان ربك يقضى بينهم يوم القيمه فيما كانوا فيه يختلفون» كه در يكى تعبير به فصل ، و در ديگرى تعبير به قضا كرده است .
و خطاب «كم - شما را» در جمله «جمعناكم و الاولين » به تكذيب گران اين امت است ، بدان جهت كه جزء آخرين هستند، و به همين جهت در مقابل «اولين » قرارشان داد، و در جاى ديگر به نحو جامع فرموده : امروز روزى است كه همه مردم در آن جمع مى شوند، «ذلك يوم مجموع له الناس » و در جاى ديگر فرموده : «و حشرناهم فلم نغادر منهم احدا».
و معناى اينكه فرمود: «فان كان لكم كيد فكيدون » اين است كه اگر شما حيله اى عليه من داريد تا با آن حيله عذاب مرا از خود دفع كنيد، آن حيله را بكار ببريد، و اين خطاب را اصطلاحا تعجيزى مى گويند، و معنايش اين است كه شما چنين نيرويى نداريد، در آن روز به طور كلى همه نيروها از شما گرفته مى شود، و با ظهور اين حقيقت كه «لا قوه الا لله » خود ستمكاران با ديدن عذاب يقين مى كنند، و بلكه مى بينند كه قوت همه اش از آن خدا است ، و اينكه خدا شديد العذاب است ، و اين زمانى است كه پيشوايان از پيروان خود بيزارى مى جويند، و عذاب را مى بينند، و همه اسباب ها از كار مى افتد.
و اين آيه يعنى آيه «ان كان لكم كيد فكيدون » مدلولى وسيع تر از آيه شريفه زير دارد كه مى فرمايد: «يا معشرالجن و الانس ان استطعتم ان تنفذوا من اقطار السموات و الارض فانفذوا لا تنفذون الا بسلطان »، چون اين آيه تنها قدرت بر فرار را نفى مى كند، به خلاف آيه مورد بحث كه همه انحاى حيله را نفى مى كند.
در جمله «فكيدون» التفاتى از تكلم مع الغير (ما) به تكلم وحده (من ) به كار رفته ، چون در جملات قبل خداوند تعبير به «ما» مى كرد و مى فرمود: «ما شما را جمع مى كنيم »، و در اينجا تعبير به من كرده ، و نكته در آن اين است كه امر «كيدون » تعجيزى است ، و متعلق آن كيد با كسى است كه همه قوتهاو قدرتها از اوست ، و او تنها خداى تعالى است ، و اگر مى فرمود: «فكيدونا» اشاره به «توحيد» از بين مى رفت .
إِنَّ الْمُتَّقِينَ فى ظِلَالٍ وَ عُيُونٍ وَ فَوَاكِهَ مِمَّا يَشتهُونَ ... المُْحْسِنِينَ
مراد از كلمه «ظلال » سايه هاى بهشت ، و مراد از كلمه «عيون » چشمه هاى آن است ، كه اهل بهشت از آن سايه ها استفاده نموده ، و از آن چشمه ها مى نوشند، و كلمه فواكه جمع فاكهه است كه به معناى ميوه است .
«كلوا و اشربوا هنيئا بما كنتم تعملون »- مفاد اين آيه اذن و اباحه است ، تو گويى خوردن و نوشيدن كنايه است از مطلق تنعم به نعمتهاى بهشتى و تصرف در آن ، هر چند كه از مقوله خوردن و نوشيدن نباشد. و استعمال اين كنايه شايع است ، همچنان كه خوردن مال را كنايه مى گيرند از مطلق تصرف ، مثلا مى گويند مال مردم را مخور، يعنى در آن تصرف مكن .
«انا كذلك نجزى المحسنين » - در اين جمله سعادت اهل بهشت را مسجل مى سازد.
كلُوا وَ تَمَتَّعُوا قَلِيلاً إِنَّكم مجْرِمُونَ
خطاب در اين آيه از قبيل خطاب هاى تهديد آميزى است كه ما به دشمن خود مى كنيم و مى گوييم هر چه دلت مى خواهد بكن ، و يا هر چه از دستت بر مى آيد كوتاهى مكن ،كه معنايش اين است كه هر كارى بكنى سودى به حالت ندارد، و اين نوع خطابها مخاطب را از اينكه از حيله هاى خود سود ببرد و در نتيجه به هدف خود برسد ماءيوس مى كند، و نظير آن در چند جاى قرآن آمده ، مى فرمايد: «فاقض ما انت قاض انما تقضى هذه الحيوه الدنيا».
و نيز مى فرمايد: «اعملوا ما شئتم انه بما تعملون بصير».
پس اينكه فرمود: «كلوا و تمتعوا قليلا»: بخوريد، و در اندك زمانى تمتع ببريد، و يا تمتعى اندك ببريد، در حقيقت مى خواهد ايشان را ماءيوس كند از اينكه با خوردن و تمتع بردن بتوانند عذاب را از خود دفع كنند، وقتى نمى توانند جلو عذاب را بگيرند، هر چه دلشان مى خواهد از متاع قليل دنيا بخورند.
و اگر در اين زمينه خصوص خوردن و تمتع را يادآور شد، براى اين بود كه منكرين معاد براى سعادت معنايى جز سعادت دنيا قائل نيستند، و براى سعادت دنيا هم معنايى جز خوردن و شهوترانى كردن نمى فهمند، عينا مانند يك حيوان بى زبان ، كه قرآن كريم ايشان را به آن تشبيه نموده مى فرمايد: «و الذين كفروا يتمتعون و ياكلون كما تاكل الانعام و النار مثوى لهم ».
و جمله «انكم مجرمون »، علت مطالب ما قبل را بيان مى كند، كه در آن امر مى كرد به اينكه بخوريد و تمتع ببريد كه از آن سودى نخواهيد برد، براى اينكه شما با تكذيب يوم الفصل ، و تكذيب كيفر تكذيب گران ، مجرم شديد، و جزاى مجرم خواه ناخواه آتش است .
مقصود از ركوع در آيه: «و إذَا قِيلَ لَهُم اركَعُوا لا يَركَعُون»
وَ إِذَا قِيلَ لَهُمُ ارْكَعُوا لا يَرْكَعُونَ
مراد از «ركوع » - به طورى كه ديگران هم گفته اند - نماز خواندن است ، و شايد به اعتبار آن باشد كه نماز مشتمل بر ركوع است .
بعضى هم گفته اند: مراد از ركوعى كه در اين آيه به آن امر فرموده ، مطلق خشوع و خضوع و تواضع براى خداى تعالى است ، به اين كه دعوتش را بپذيرند، و كلامش را قبول نموده ، دينش را پيروى نمايند، و خلاصه بندگيش كنند.
بعضى ديگر گفته اند: مراد از اين ركوع همان سجده اى است كه در قيامت ماءمور بدان مى شوند، ولى نمى توانند انجام دهند، كه قرآن در باره اش فرموده : «و يدعون الى السجود فلا يستطيعون »، ليكن اين دو وجه خالى از بعد نيست .
و اما اينكه وجه اتصال اين آيه به ما قبلش چيست ؟ به نظر ما وجهش اين است كه زمينه گفتار در سابق زمينه تهديد تكذيب گران روز فصل بود، و در اين مقام بود كه آثار سوء اين تكذيبشان را بيان كند، در آيه مورد بحث هم همين مطلب را تمام نموده ، مى فرمايد اينان خدا را وقتى كه ايشان را به عبادت خود مى خواند عبادت نمى كنند، چون منكر روز جزايند، و با انكار روز جزا عبادت معنا ندارد، پس آيه مورد بحث به اين بيان متصل به ما قبل است ، و در عين حال زمينه اى است براى آيه بعد كه مى فرمايد: «فباى حديث بعده يومنون ».
بعضى به زمخشرى نسبت داده اند كه گفته است : اين آيه متصل به كلمه «للمكذبين » است ، كه در آيه قبل بود، گويا فرموده : ويل براى كسانى كه تكذيب كردند، و كسانى كه وقتى به ايشان گفته مى شود ركوع كنيد ركوع نمى كنند.
در اين آيه التفاتى به كار رفته ، قبلا منكرين معاد مورد خطاب بودند، به ايشان مى فرمود: «بخوريد...» و در اينجا غايب به حساب آمده اند، مى فرمايد: «وقتى به ايشان گفته مى شود...» و وجه اين التفات روگردانى از ايشان است ، چون بعد از آنكه در جمله «كلوا و تمتعوا» ايشان را به خودشان واگذاشت ، كه هر چه مى خواهند بكنند، ديگر معنا ندارد باز خطاب را متوجهشان كند.
فَبِأَى حَدِيثِ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ
يعنى وقتى به قرآن كه معجزه و آيتى است الهى ايمان نمى آورند، و وقتى اين قرآن با كمال روشنى و با برهان قاطع برايشان بيان مى كند كه معبودى جز خدا ندارند، و خدا شريكى ندارد، و در پيش رويشان يوم الفصلى چنين و چنان دارند، توجهى بدان نمى كنند، ديگر بعد از اين قرآن به چه سخنى ايمان مى آورند.
اين جمله رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) را ماءيوس مى كند از اينكه به خدا و رسولش ايمان بياورند، و به منزله هشدارى است به اينكه ديگر ايشان را به ايمان دعوت مكن ، و اينكه گفتيم «بخورند و تمتع ببرند» سخن به جايى بود، ديگر ايمان آور نيستند، و هيچ فايده اى در دعوت كردن آنان نيست ، جز همين مقدار كه حجت بر آنان تمام شود.
چند روايت در ذيل برخى آيات گذشته
در تفسير قمى در ذيل آيه «الم نخلقكم من ماء مهين » آمده يعنى آبى گنديده و «فجعلناه فى قرار مكين »، يعنى در رحم و «الى قدر معلوم » يعنى تا منتهاى اجل .
مؤلف: و در اصول كافى در روايتى از ابى الحسن ماضى (عليه السلام ) آمده كه آيه «الم نهلك الاولين» را بر تكذيب گرانى تطبيق فرموده كه در خصوص اطاعت از اوصياى پيغمبر او را تكذيب كردند و جمله «ثم نتبعهم الاخرين » را بر كسانى تطبيق فرموده كه نسبت به آل محمد جفا كردند.
و اين حديث علاوه بر اضطرابى كه در متن آن هست صرف تطبيق مصداق بر آيه است ، نه تفسير آن . و نيز در آن كتاب آمده كه در معناى آيه «الم نجعل الارض كفاتا احياء و امواتا» فرموده «كفات» به معناى مساكن است . آنگاه اضافه كرده كه امير المؤ منين (عليه السلام ) در مراجعتش از صفين به قبرها نظر انداخت ، و آنگاه فرمود: اينجا كفات اموات است ، يعنى منزلگاه ايشان است و سپس نظر انداخت به خانه هاى كوفه و فرمود: اينها كفات زندگان است ، آنگاه اين آيه را تلاوت كرد: «الم نجعل الارض كفاتا احياء و امواتا».
مؤلف: و در كتاب معانى الاخبار به سند خود از حماد از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه آن جناب نظرى به مقابر انداخت ، و سخنانى كه در حديث قبل آمده بود به زبان آورد.
و در همان كتاب در تفسير جمله و جعلنا فيها رواسى شامخات آمده كه منظور كوههاى مرتفع است .
و نيز در همان كتاب در معناى جمله «ذى ثلث شعب » آمده كه : در آن ، سه شعبه از آتش است، و در معناى «انها ترمى بشرر كالقصر» فرموده شراره هايى از آتش كه به بزرگى قصرها و كوهها است .
و نيز در همان كتاب در تفسير «ان المتقين فى ظلال و عيون » آمده كه فرمود: در سايه هايى از نور كه روشن تر از نور خورشيد است .
و در مجمع البيان در ذيل آيه «و اذا قيل لهم اركعوا لا يركعون » مى گويد: مقاتل گفته اين آيه در باره قبيله ثقيف نازل شد، كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) به ايشان دستور داد نماز بخوانند، و آنها گفتند «لا ننحنى » يعنى ما هرگز قامت خم نمى كنيم . البته در روايت به جاى كلمه «لا ننحنى » «لا نحنى » آمده .
آنگاه گفتند قامت خم كردن ننگى است بر ما، پس رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) فرمود: دينى هم كه ركوع و سجود نداشته باشد چيزى ندارد.
مؤلف: در انطباق اين قصه - كه حتما بايد بعد از هجرت و وجوب نماز واقع شده باشد - با آيه مورد بحث خفائى هست ، و آنطور كه بايد روشن نيست . و در تفسير قمى در باره آيه قبلى آمده كه وقتى به ايشان گفته مى شود: امام را دوست بداريد و ولايتش را بپذيريد، نمى پذيرند.
مؤلف: اين روايت هم از باب تطبيق كلى بر مصداق است ، نه از باب تفسير.
آيات ۱ - ۱۶ سوره نبأ
- سوره «نبأ»، مكّى است و چهل آيه دارد.
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ * عَمَّ يَتَساءَلُونَ(۱) عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ(۲) الَّذِى هُمْ فِيهِ مخْتَلِفُونَ(۳) َكلا سيَعْلَمُونَ(۴) ثُمََّ كلا سيَعْلَمُونَ(۵) أَ لَمْ نجْعَلِ الاَرْض مِهَاداً(۶) وَ الجِْبَالَ أَوْتَاداً(۷) وَ خَلَقْنَاكمْ أَزْوَاجاً(۸) وَ جَعَلْنَا نَوْمَكمْ سبَاتاً(۹) وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِبَاساً(۱۰) وَ جَعَلْنَا النهَارَ مَعَاشاً(۱۱) وَ بَنَيْنَا فَوْقَكُمْ سبْعاً شِدَاداً(۱۲) وَ جَعَلْنَا سِرَاجاً وَهَّاجاً(۱۳) وَ أَنزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاءً ثجَّاجاً(۱۴) لِّنُخْرِجَ بِهِ حَبًّا وَ نَبَاتاً(۱۵) وَ جَنَّاتٍ أَلْفَافاً(۱۶)
به نام خداى رحمان و رحيم .
مردم از چه خبر مهمى پرسش و گفتگو مى كنند؟ (۱)
از خبر بزرگ قيامت (۲).
كه در آن با هم به جدل و اختلاف كلمه برخاستند (چون پيغمبر «صلى اللّه عليه و آله و سلم» به نزول قرآن سخن از خدا و قيامت آغاز فرمود، مؤمن و كافر در صدق و كذبش به مجادله پرداختند، اين آيات نازل شد) (۳).
چنين نيست كه منكران پنداشته اند، به زودى (وقت مرگ را) خواهند دانست (۴).
و البته (بر خطاى خود) به زودى آگاه مى شوند (۵).
آيا ما زمين را مهد آسايش خلق نگردانيديم؟ (۶)
و كوه ها را ميخ هايى در آن نساختيم؟ (۷)
و شما را جفت (زن و مرد) آفريديم (تا انس و نشاط و فرزند صالح و بقاى نوع بازيابيد) (۸).
و خواب را براى شما مايه قوام حيات و است راحت قرار داديم (۹).
و پرده سياه شب را ساتر (احوال خلق) گردانيديم (۱۰).
و روز روشن را براى تحصيل معاش آنان مقرر داشتيم (۱۱).
و بر فراز آن ها، هفت آسمان محكم بنا كرديم (۱۲).
و چراغى (چون خورشيد) رخشان برافروختيم (۱۳).
و از فشار و تراكم ابرها آب باران فرو ريختيم (۱۴).
تا بدان آب و دانه و گياه برويانيم (۱۵).
و باغ هاى پر درخت (و انواع ميوه ها) پديد آورديم (۱۶).
بيان محتواى كلى سوره مباركه نبأ
اين سوره، متضمن خبر از آمدن يومُ الفصل و صفات آن و استدلال بر حقيقت آن، و ترديد ناپذيرى آن است، و از اين جا آغاز مى شود كه مردم از يكديگر از خبر قيامت مى پرسند. آنگاه در سياق جواب و با لحنى تهديدآميز مى فرمايد: به زودى از آن آگاه خواهند شد. و سپس براى ثبوت آن، به اين دليل استدلال مى كند كه نظام مشهود در عالَم با تدبير حكيمانه اى كه در آن است، بهترين و روشن ترين دلالت را دارد بر اين كه بعد از اين نشاۀ دنياى متغير و فناپذير، نشاۀ ثابت و باقى هست، و به دنبال اين خانه اى كه در آن عمل هست و جزا نيست، خانه اى هست كه در آن جزا هست و عمل نيست. پس در اين ميان روزى هست كه نظام جارى در اين عالَم از آن خبر مى دهد.
سپس آن روز را با ذكر حوادثش توصيف مى كند كه مردم همگى در آن احضار مى شوند، و همه يكجا جمع مى گردند. طاغيان به سوى عذابى دردناك و متقين به سوى نعيمى مقيم منتقل مى شوند. و در آخر، كلام را با يك جمله تهديدآميز ختم مى كند. و اين سوره به شهادت سياق آياتش در مكه نازل شده.
«عَمَّ يَتَساءَلُونَ»:
كلمۀ «عَمّ»، مخفّف «عَن مَا: از چه» است، و حرف الف از كلمۀ «ما» ى استفهاميه حذف شده، و اين اختصاص به اين مورد ندارد. هر جا كه حرف جر بر سر «ما» ى استفهاميه در آيد، الف آن حذف مى شود. مثلا گفته مى شود: «لِمَ»، «مِمّ»، «عَلى مَ» و
«إلى مَ» كه مخفف «لما» و «مما» و «على ما» و «إلى ما» است، و مصدر تساؤل به معناى اين است كه مردمى از يكديگر از مطلبى سؤال كنند، يا بعضى بعد از بعضى ديگر از مطلبى سؤال كنند، هرچند كه مسؤول از خود آنان نباشد. در مورد ما نيز يا چنين بوده كه مردمى از يكديگر از مسأله معاد مى پرسيدند، و يا يكى پس از ديگرى از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» مى پرسيدند. و چون سياق سوره، سياق جواب است و در اين جواب هم جانب تهديد و انذار چربيده، اين نظريه را تأييد مى كند كه متسائلان، كفار مكه بودند. همان مشركانى كه منكر نبوت و معاد بودند، نه مؤمنين، و نه كفار و مؤمنين هر دو.
پس تساؤل در ميان مشركان بوده، و اگر قرآن كريم خبر از آن را به صورت استفهام آورده، براى اين است كه به پوچى و حقارت آن اشاره كند، و بفهماند پاسخ اين تساؤل آن قدر روشن است كه اصلا جايى براى اين تساؤل نيست.
مقصود از «خبرعظيم»، روز بعث و قيامت بوده است
«عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ * الَّذِى هُمْ فِيهِ مخْتَلِفُونَ»:
اين آيه، پاسخ از استفهامى است كه خود خداى تعالى كرده بود. خودش پرسيد: از چه تساؤل مى كنند؟ پاسخ مى دهد: از خبرى بس عظيم. و اين توصيفى كه از خبر مذكور كرده، توصيفى است كه تعظيم آن خبر از آن هويدا است.
و مراد از «خبر عظيم»، خبر بعث و قيامت است، كه قرآن عظيم، در سوره هاى مكّى و مخصوصا در سوره هايى كه در اوائل بعثت نازل شده، كمال اهتمام را درباره اثبات آن دارد. مؤيّد اين معنا، سياق آيات اين سوره است كه در آن ها، جز به مسأله قيامت، و صفات يَومُ الفصل، و استدلال بر حقيت و واقعيت آن پرداخته نشده.
ولى بعضى گفته اند: مراد از آن «نبأ»، قرآن عظيم است. ليكن سياق اين احتمال را رد مى كند، چون هرچند كه گفتار سوره خالى از اشاره به قرآن نيست، وليكن سياق اجنبى از آن است.
بعضى ديگر گفته اند: «نبأ عظيم»، عبارت است از عقايدى چون اثبات صانع، و صفات او و ملائكه و رسل او، و مسأله بعث، بهشت، دوزخ و غير آن كه مورد اختلافشان بوده.
به نظر مى رسد صاحب اين قول، بدان جهت كه در اين سوره به حقيّت همه اين مطالب اشاره شده، چنين گفته است. ليكن اين طرز استفاده درست نيست، چون اشاره به حقيّت معارف اسلامى از لوازم مسأله قيامت است، كه خود از لوازم جزا و تكليف است. جزاى اعتقادات حق و اعمال صالح، و جزاى كفر و جرائم عملى، و اگر در سوره به صفات «يَومُ الفصل» پرداخته، تَبَعى و به قصد ثانوى بوده، و غرض اوّلى بدان متعلق نشده.
افزون بر اين، مراد از افرادى كه از يكديگر تساؤل مى كرده اند - به بيانى كه گذشت - مشركان بوده اند، كه صانع و ملائكه را قبول داشتند، و ماوراى آن را، يعنى رسالت و قيامت و بهشت و دوزخ را منكر بودند.
مراد از اختلاف مشركان درباره معاد
«الذى هم فيه مختلفون»: مشركين در اصل انكار معاد متفق بودند، اختلافشان تنها در طرز انكار آن بوده ، بعضى آن را محال مى دانستند و به خاطر محال بودنش منكر بودند، همچنان كه از سخنى كه قرآن كريم از ايشان حكايت كرده اين معنا استفاده مى شود، و آن سخن اين است : «هل ندلكم على رجل ينبئكم اذا مزقتم كل ممزق انكم لفى خلق جديد»، بعضى ديگر آن را محال نمى دانستند، بلكه تنها به نظرشان بعيد مى رسيده ، از اين جهت انكارش نموده ، به حكايت قرآن مى گفتند:
«ايعدكم انكم اذا متم و كنتم ترابا و عظاما انكم مخرجون هيهات هيهات لما توعدون »، بعضى هم نه آن را محال مى دانستند، و نه بعيد مى شمردند، بلكه انكارشان از اين جهت بود كه در آن شك داشتند، همچنان كه آيه زير كه مى فرمايد: «بل ادارك علمهم فى الاخره بل هم فى شك منها»، با وضع آنان تطبيق مى كند. بعضى هم يقين بدان داشتند، و ليكن از در عناد منكر آن مى شدند كه جمله «بل لجوا فى عتو و نفور» حكايت حال ايشان است .
و آنچه از آيات سه گانه اول سوره و بعد آن به دست مى آيد اين است كه وقتى از قرآن شنيدند كه در انذار و تهديد ايشان سخن از روز قيامت و جزا و يوم الفصل مى آورد، برايشان گران آمده ، شروع كرده اند از يكديگر بپرسند كه اين چه خبر عجيبى است ، كه تاكنون به گوش ما نخورده ؟ و چه بسا به خود رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) رجوع كرده و يا از مؤ منين مى پرسيدند كه روز قيامت چيست و چه خصايصى دارد، و چه وقت واقع مى شود؟
«متى هذا الوعد ان كنتم صادقين» و چه بسا در مورد بعضى از حقايق قرآنى و معارفى جديد كه اسلام متضمن آن بود به اهل كتاب و مخصوصا به يهود مراجعه نموده ، در فهم آن معارف از آنان كمك مى گرفتند.
و خداى تعالى در اين سوره تساول آنان را به صورت سؤال و جوابى حكايت نموده ، مى فرمايد: «از چه تساول مى كنند؟» آنگاه خودش پاسخ خود را مى دهد كه «از خبرى عظيم تساؤ ل مى كنند، خبر عظيمى كه در باره آن ديدى مختلف دارند، و آنگاه از تساؤ ل آنان پاسخ مى دهد كه ((كلا سيعلمون ...» نه ، بيهوده از يكديگر نپرسند كه به زودى خواهند دانست ...
مفسرين درباره مفردات آيات سه گانه ، و تقريب معانى آن وجوهى بسيار گفته اند، كه چون هيچ يك از آنها با سياق سازگار نبود، از ايرادش خوددارى نموديم ، و آنچه آورديم مطلبى است كه سياق ، آن را افاده مى كند.
َ«كلا سيَعْلَمُونَ * ثُمََّ كلا سيَعْلَمُونَ»:
اين جمله جلو ايشان را از تساول از قيامت مى گيرد، تساؤ لى كه گفتيم منشا آن مختلف بوده . و معناى آيه اين است كه بايد دست از اين پرس و جويها بردارند، براى اينكه حقيقت امر به زودى برايشان كشف مى شود، و اين خبر - قيامت - واقع مى شود، آن وقت آنچه امروز نمى دانند خواهند دانست ، و در اين تعبير تهديدى هم هست همان تهديدى كه در آيه «و سيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون »، به چشم مى خورد، و جمله «ثم كلا سيعلمون » تاءكيد همان ردع و تهديد سابق است ، و لحن تهديد خود قرينه است بر اينكه پرس و جوى كنندگان مشركين بوده اند، كه منكر معاد و جزايند، نه مؤمنين ، و نه مشركين و مؤمنين جميعا.
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |