گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
 
(۵ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۰: خط ۱۰:
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
   
   
الحمد لله الذى انزل الفرقان على عبده ليكون للعالمين نذيرا، و الصلوة على من جعله شاهدا و مبشرا و نذيرا، و داعيا الى الله باذنه و سراجا منيرا و على آله الذين اذهب عنهم الرجس، و طهرهم تطهيرا.
الحمد لله الّذى أنزل الفرقان على عبده ليكون للعالمين نذيرا، و الصلوة على من جعله شاهدا و مبشّرا و نذيرا، و داعيا إلى الله بإذنه و سراجا منيرا و على آله الّذين اذهب عنهم الرّجس، و طهّرهم تطهيرا.


در اين مقدمه، روشى را كه ما در اين كتاب در بحث و جستجو از معانى آيات قرآن كريم اتخاذ نموده ايم، براى خواننده معرفى می كنيم. نخست بايد بگویيم: تفسير كه به معناى بيان معانى آيات قرآنى و كشف مقاصد و مداليل آن است، از قديمى ترين اشتغالات علمى است، كه دانشمندان اسلامى را به خود جلب و مشغول كرده است. و تاريخ اين نوع بحث كه نامش ‍ تفسير است، از عصر نزول قرآن شروع شده، و اين معنا از آيه: «'''كما أرسلنا فيكم رسولا منكم، يتلوا عليكم آياتنا، و يزكّيكم و يعلّمكم الكتاب و الحكمة'''»: (همچنان كه در شما رسولى از خود شما فرستاديم، تا بر شما بخواند آيات ما را، و تزكيه تان كند، و كتاب و حكمتتان بياموزد) به خوبى استفاده می شود، چون مى فرمايد: همان رسولی كه كتاب قرآن به او نازل شد، آن كتاب را به شما تعليم مى دهد.
در اين مقدمه، روشى را كه ما در اين كتاب در بحث و جستجو از معانى آيات قرآن كريم اتخاذ نموده ايم، براى خواننده معرفى می كنيم. نخست بايد بگویيم: تفسير كه به معناى بيان معانى آيات قرآنى و كشف مقاصد و مداليل آن است، از قديمى ترين اشتغالات علمى است، كه دانشمندان اسلامى را به خود جلب و مشغول كرده است. و تاريخ اين نوع بحث كه نامش ‍ تفسير است، از عصر نزول قرآن شروع شده، و اين معنا از آيه: «'''كما أرسلنا فيكم رسولا منكم، يتلوا عليكم آياتنا، و يزكّيكم و يعلّمكم الكتاب و الحكمة'''»: (همچنان كه در شما رسولى از خود شما فرستاديم، تا بر شما بخواند آيات ما را، و تزكيه تان كند، و كتاب و حكمتتان بياموزد) به خوبى استفاده می شود، چون مى فرمايد: همان رسولی كه كتاب قرآن به او نازل شد، آن كتاب را به شما تعليم مى دهد.
خط ۱۰۸: خط ۱۰۸:


==دلالت الفاظ موضوعه با تغيير شكل موضوع له تغيير نمى يابد ==
==دلالت الفاظ موضوعه با تغيير شكل موضوع له تغيير نمى يابد ==
لكن بايد اين را هم بدانيم كه اگر ما الفاظ را وضع كرديم ، براى آن چيزى وضع كرديم كه فلان فائده را بما مى دهد، حالا اگر آن چيز شكل و قيافه اش تغيير كرد، مادام كه آن فائده را مى دهد، باز لفظ نام برده ، نام آن چيز هست ، توضيح اينكه : اشيائى كه ما براى هر يك نامى نهاده ايم از آنجا كه مادى هستند، محكوم به تغير و تبدلند، چون حوائج آدمى رو به تبدل است ، و روز به روز تكامل مى يابد، مثلا كلمه چراغ را ما در اولين روزى كه بزبان جارى كرديم ، بعنوان نام يك ظرفى بود، كه روغن در آن مى ريختيم ، و فتيله اى در آن روغن مى انداختيم ، و لبه فتيله را از لبه ظرف بيرون گذاشته ، روشن مى كرديم ، تا در شب هاى تاريك پيش پاى ما را روشن كند، و هر وقت كلمه (چراغ ) به زبان مى آورديم شنونده چنين چيزى از آن مى فهميد، ولى روز بروز در اثر پيشرفت ما، چراغ هم پيشرفت كرد، و تغيير شكل داد، تا امروز كه بصورت چراغ برق در آمد، بصورتى كه از اجزاء چراغ اوليه ما، هيچ چيز در آن وجود ندارد، نه ظرف سفالى آن هست ، نه روغنش ، و نه فتيله اش ، ولى در عين حال باز به لامپ ميگوئيم چراغ ، براى چه ؟ براى اينكه از لامپ همان فائده را مى بريم كه از پيه سوز سابق مى برديم .
لكن بايد اين را هم بدانيم كه اگر ما الفاظ را وضع كرديم، براى آن چيزى وضع كرديم كه فلان فایده را به ما مى دهد. حالا اگر آن چيز شكل و قيافه اش تغيير كرد، مادام كه آن فایده را مى دهد، باز لفظ نامبرده، نام آن چيز هست.
و همچنين كلمه ميزان يا ترازو، كه در اولين روزيكه آنرا بزبان آورديم ، طبق قرار قبلى براى ، اين آنرا وضع كرديم ، كه شنونده از آن چيزيرا بفهمد كه كالا و اجناس ما بوسيله آن سنجيده مى شود، ولى امروز آلاتى درست كرده ايم ، كه با آن حرارت ، و برودت ، را هم مى سنجيم ، پس اين هم ميزان هست ، چيزيكه هست ميزان الحرارة است ، و همچنين كلمه سلاح كه در روز اول چوب و چماق بود، بعدا شمشير و گرز شد، و امروز توپ و تفنگ شده است .
توضيح اين كه: اشيایى كه ما براى هر يك نامى نهاده ايم، از آن جا كه مادّى هستند، محكوم به تغير و تبدّل اند. چون حوائج آدمى رو به تبدّل است، و روز به روز تكامل مى يابد.
پس بنابراين هر چند كه مسماى نامها تغيير كرده ، بحدى كه از اجزاء سابقش نه ذاتى مانده ، و نه صفاتى ، و لكن نامها همچنان باقى مانده است ، و اين نيست مگر بخاطر اينكه منظور روز اول ما از نام گذارى ، فائده و غرضى بود كه از مسماها عايد ما مى شد، نه شكل و صورت آنها، و مادام كه آن فائده و آن غرض حاصل است ، اسم هم بر آن صادق است ، در نتيجه مادام كه غرض سنجش ، و نورگيرى ، و دفاع ، و غيره باقى است نام ميزان ، و چراغ ، و اسلحه ، نيز باقى است .
 
مثلا كلمه «چراغ» را ما در اولين روزى كه به زبان جارى كرديم، به عنوان نام يك ظرفى بود، كه روغن در آن مى ريختيم، و فتيله اى در آن روغن مى انداختيم، و لبه فتيله را از لبه ظرف بيرون گذاشته، روشن مى كرديم، تا در شب هاى تاريك پيش پاى ما را روشن كند، و هر وقت كلمه «چراغ» به زبان مى آورديم، شنونده چنين چيزى از آن مى فهميد. ولى روز به روز، در اثر پيشرفت ما، چراغ هم پيشرفت كرد و تغيير شكل داد، تا امروز كه به صورت چراغ برق در آمد، به صورتى كه از اجزاء چراغ اوليه ما، هيچ چيز در آن وجود ندارد. نه ظرف سفالى آن هست، نه روغنش، و نه فتيله اش؛ ولى در عين حال باز به لامپ می گویيم چراغ، براى چه؟ براى اين كه از لامپ، همان فایده را مى بريم كه از پيه سوز سابق مى برديم.
 
و همچنين كلمه «ميزان» يا ترازو، كه در اوّلين روزی كه آن را به زبان آورديم، طبق قرار قبلى، براى اين آن را وضع كرديم كه شنونده از آن چيزی را بفهمد كه كالا و اجناس ما به وسيله آن سنجيده مى شود؛ ولى امروز آلاتى درست كرده ايم كه با آن حرارت و برودت را هم مى سنجيم. پس اين هم ميزان هست. چيزی كه هست ميزان الحرارة است. و همچنين، كلمه «سلاح» كه در روز اول، چوب و چماق بود، بعدا شمشير و گرز شد، و امروز توپ و تفنگ شده است.
 
پس بنابراين هر چند كه مسمّاى نام ها تغيير كرده، به حدّى كه از اجزاء سابقش نه ذاتى مانده و نه صفاتى، ولكن نام ها همچنان باقى مانده است؛ و اين نيست مگر به خاطر اين كه منظور روز اول ما از نامگذارى، فایده و غرضى بود كه از مسمّاها عايد ما مى شد، نه شكل و صورت آن ها، و مادام كه آن فایده و آن غرض حاصل است، اسم هم بر آن صادق است. در نتيجه، مادام كه غرض سنجش، و نورگيرى، و دفاع و غيره باقى است، نام ميزان و چراغ و اسلحه، نيز باقى است.
<span id='link12'><span>
<span id='link12'><span>
==جمود مقلدين از اصحاب حديث به ظواهر آيات و رد بر آنها ==
 
بنابراين بايد توجه داشته باشيم ، كه ملاك و مدار در صادق بودن يك اسم ، و صادق نبودن آن ، موجود بودن غرض ، و غايت ، و موجود نبودن آنست ، و نبايد نسبت به لفظ اسم جمود به خرج داده ، و آن را نام يك صورت بدانيم ، و تا قيامت هر وقت چراغ ميگوئيم ، باز همان پيه سوز را اراده كنيم .
==جمود مقلّدين از اصحاب حديث به ظواهر آيات و ردّ بر آن ها ==
بنابراين، بايد توجه داشته باشيم، كه ملاك و مدار در صادق بودن يك اسم و صادق نبودن آن، موجود بودن غرض و غايت، و موجود نبودن آن است، و نبايد نسبت به لفظ اسم جمود به خرج داده، و آن را نام يك صورت بدانيم، و تا قيامت هر وقت چراغ می گویيم، باز همان پيه سوز را اراده كنيم.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۷ </center>
اما متاءسفانه انس و عادت نميگذارد ما اين توجه را داشته باشيم ، و همين باعث شده كه مقلدين از اصحاب حديث ، چون فرقه حشويه ، و مجسمه ، به ظواهر آيات جمود كرده ، و آيات را به همان ظواهر تفسير كنند، گو اينكه اين جمود، جمود بر ظواهر نيست ، بلكه جمود بر انس و عادت است در تشخيص مصاديق .
امّا متأسّفانه اُنس و عادت نمی گذارد ما اين توجه را داشته باشيم، و همين باعث شده كه مقلّدين از اصحاب حديث، چون فرقه حشويّه و مجسّمه، به ظواهر آيات جمود كرده، و آيات را به همان ظواهر تفسير كنند. گو اين كه اين جمود، جمود بر ظواهر نيست، بلكه جمود بر اُنس و عادت است در تشخيص مصاديق.
و در بين خود ظواهر، ظواهرى هست كه اين جمود را تخطئه مى كند، و روشن مى سازد كه اتكاء و اعتماد كردن در فهم معانى آيات ، بر انس و عادت ، مقاصد آيات را در هم و بر هم نموده ، امر فهم را مختل ميسازد، مانند آيه : «'''ليس كمثله شى ء'''»، و آيه : «'''لا تدركه الابصار و هو يدرك الابصار و هو اللطيف الخبير'''»، و آيه : «'''سبحان الله عما يصفون '''»، چون اگر درك خدا، چون درك ما باشد، او مثل ما خواهد بود، در حالى كه آيه اولى ميگويد: او مثل ندارد، و آيه سومى او را از آنچه كه ما درباره اش بگوئيم ، منزه مى دارد.
 
و همين جهت باعث شده كه ديگر مردم در درك معانى آيات ، به فهم عادى و مصداقهاى ماءنوس در ذهن اكتفاء نكنند، همچنانكه دور بودن از خطا و به دست آوردن مجهولات ، انسان را وادار كرده تا دست به دامان بحثهاى علمى شود، و تجويز كند كه بحث را در فهم حقايق قرآن و تشخيص مقاصد عاليه آن دخالت دهد.
و در بين خود ظواهر، ظواهرى هست كه اين جمود را تخطئه مى كند، و روشن مى سازد كه اتّكاء و اعتماد كردن در فهم معانى آيات، بر اُنس و عادت، مقاصد آيات را در هم و بر هم نموده، امر فهم را مختل می ساز. مانند آيه: «'''ليس كمثله شىء'''»، و آيه: «'''لا تدركه الأبصار و هو يدرك الأبصار و هو اللّطيف الخبير'''»، و آيه: «'''سبحان الله عمّا يصفون'''». چون اگر درك خدا، چون درك ما باشد، او مثل ما خواهد بود، در حالى كه آيه اولى می گويد: او مثل ندارد، و آيه سومى او را از آنچه كه ما درباره اش بگویيم، منزّه مى دارد.
 
و همين جهت باعث شده كه ديگر مردم در درك معانى آيات، به فهم عادى و مصداق هاى مأنوس در ذهن اكتفاء نكنند. همچنان كه دور بودن از خطا و به دست آوردن مجهولات، انسان را وادار كرده تا دست به دامان بحث هاى علمى شود و تجويز كند كه بحث را در فهم حقايق قرآن و تشخيص مقاصد عاليه آن دخالت دهد.
<span id='link13'><span>
<span id='link13'><span>
==دو راهى استفاده از علم براى درك حقائق قرآن و جمود به ظواهر آن ==
==دو راهى استفاده از علم براى درك حقائق قرآن و جمود به ظواهر آن ==
از يكسو ناگزير بود دنبال علم تفسير برود، و حقايق قرآن را با ذهنى ساده ، نه با عينك معلومات شخصى ، مو شكافى كند، و از سوى ديگر در فهم معانى آيات ، به فهم عادى و مصداق ماءنوس در ذهن خود قناعت ننموده ، و در مثل كلمه (چراغ ) را حمل بر پيه سوز نكند، چون اگر از روز اول مى خواست بفهم عادى خود قناعت كند، دنبال علم نمى رفت ، و اگر دو دستى دامن علم را چسبيد، براى اين بود كه فهميد فكرش بدون بحث علمى مصون از خطاء نيست ، علاوه بر اينكه فكر عادى به تنهائى مجهولات را براى انسان كشف نميكند.
از يكسو ناگزير بود دنبال علم تفسير برود، و حقايق قرآن را با ذهنى ساده، نه با عينك معلومات شخصى، موشكافى كند و از سوى ديگر، در فهم معانى آيات، به فهم عادى و مصداق مأنوس در ذهن خود قناعت ننموده، و در مثل كلمه «چراغ» را حمل بر پيه سوز نكند. چون اگر از روز اول مى خواست به فهم عادى خود قناعت كند، دنبال علم نمى رفت، و اگر دو دستى دامن علم را چسبيد، براى اين بود كه فهميد فكرش بدون بحث علمى، مصون از خطا نيست. علاوه بر اين كه فكر عادى به تنهایى مجهولات را براى انسان كشف نمی كند.
بر سر اين دو راهى ، كمتر كسى مى تواند راه ميانه را برود، نه آنقدر علم را در درك حقايق قرآن دخالت دهد، كه سرانجام سر از علم ايقوف و زبر و بينه در آورد، و نه آنقدر بفكر ساده خود جمود دهد، كه تا روز قيامت چراغ را بر پيه سوز، و سلاح را بر گرز و كمند، حمل كند.
 
بلكه در عين اينكه به ذيل ابحاث علمى متمسك مى شود، نتائج حاصله را بر قرآن تحميل نكند، چون فهميدن حقايق قرآن ، و تشخيص مقاصد آن ، از راه ابحاث علمى دو جور است ،
بر سر اين دو راهى، كمتر كسى مى تواند راه ميانه را برود. نه آن قدر علم را در درك حقايق قرآن دخالت دهد، كه سرانجام سر از علم ايقوف و زبر و بيّنه در آورد؛ و نه آن قدر به فكر ساده خود جمود دهد كه تا روز قيامت، چراغ را بر پيه سوز، و سلاح را بر گرز و كمند، حمل كند.
بلكه در عين اين كه به ذيل ابحاث علمى متمسّك مى شود، نتایج حاصله را بر قرآن تحميل نكند، چون فهميدن حقايق قرآن و تشخيص مقاصد آن، از راه ابحاث علمى دو جور است:
<span id='link14'><span>
<span id='link14'><span>
==دو روش براى فهم حقائق قرآن ==
==دو روش براى فهم حقائق قرآن ==
يكى اينكه ما در مسئله اى كه قرآن متعرض آنست ، بحثى علمى ، و يا فلسفى را آغاز كنيم ، و همچنان دنبال كنيم ، تا حق مطلب برايمان روشن و ثابت شود، آنوقت بگوئيم : آيه هم همين را ميگويد، اين روش هر چند كه مورد پسند بحثهاى علمى و نظرى است ، و لكن قرآن آن را نمى پسندد.
يكى اين كه: ما در مسئله اى كه قرآن متعرّض آن است، بحثى علمى و يا فلسفى را آغاز كنيم، و همچنان دنبال كنيم تا حقّ مطلب برايمان روشن و ثابت شود. آن وقت بگویيم: آيه هم همين را می گويد. اين روش، هرچند كه مورد پسند بحث هاى علمى و نظرى است، ولكن قرآن آن را نمى پسندد.


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۱ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۲}}
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۱ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۲}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]
۱۴٬۳۰۰

ویرایش