۱۴٬۲۰۵
ویرایش
خط ۱۷۸: | خط ۱۷۸: | ||
<span id='link186'><span> | <span id='link186'><span> | ||
==تحقق بخشيدن به پيشنهاد | ==تحقق بخشيدن به پيشنهاد مشركان، در شأن پيامبر«ص» نيست == | ||
در اين | در اين جمله، به رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» فرمان مى دهد تا از معجزات پيشنهادى ايشان پاسخ گفته، ايشان را بر جهل و لجاجتشان آگاهى دهد. لجاجتى كه بر هيچ عاقلى پوشيده نيست. زيرا ايشان كارهاى بس بزرگى را پيشنهاد و از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» توقع مى كنند كه بيشتر آن ها از تحت قدرت او خارج است و جز قدرت غيبى الهى، كسى ياراى آن ها را ندارد. | ||
اگر | حتّى برخى از آن ها كه اصلا محال بالذات است، مانند آوردن خدا و ملائكه در برابر چشم ايشان، و به اين هم قناعت نكردند. اى كاش مى گفتند: ما ايمان نمى آوريم تا آن كه از خدايت درخواست كنى كه چنين و چنان كند، و اين امور غيرمعقول و غيرممكن را از خدا مى خواستند. ولى اين چنين نگفتند، بلكه گفتند: ما به تو ايمان نمى آوريم، مگر وقتى كه تو خودت نهر و چشمه جارى سازى و چه كنى و چه كنى. | ||
اگر منظورشان اين بوده كه آن جناب، به اين عنوان كه يك فرد از افراد بشر است، اين كارها را انجام دهد، كه زهى نفهمى. زيرا بشر كجا و چنين قدرت مطلقه و غيرمتناهى و محيط حتىّ بر محالات ذاتى كجا؟ و اگر مقصودشان اين بوده كه آن جناب از اين جهت كه مدعى رسالت است، چنين كارهایى را بكند، كه زهى لجاجت. زيرا رسالت كجا چنين اقتضایى دارد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۸۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۸۲ </center> | ||
رسالت، تنها اين اقتضاء را دارد كه آنچه را خداوند به او پيغام داده و مأمور به ابلاغ بر بندگانش كرده، كه از راه انذار و تبشير ابلاغ كند. نه اين كه قدرت غيبى خود را هم به او واگذار نموده، او را بر آفريدن هرچه كه بخواهد، قدرت دهد. و به فرض محال كه چنين چيزى ممكن باشد، خود آن جناب، چنين ادعایى نكرده و بارها خاطرنشان ساخته كه من مانند شما، يك فرد بشرم، با اين تفاوت كه به من وحى مى شود. پس اين اقتراح و پيشنهاد ايشان، با اين كه واضح البطلان است، پيشنهاد عجيبى است. | |||
و به همين | و به همين جهت، پيامبر خود را مأمور نموده كه در جواب آن ها، نخست پروردگار خود را از گزاف و تفويض قدرت كه از گفته ايشان بر مى آمد، منزه نمايد. (بعيد نيست كه از جملۀ «قُل سُبحَانَ رَبِّى» تعجب هم استفاده بشود، چون مقام بسيار مناسبت آن را دارد). و در ثانى به صورت استفهام بفرمايد: «هَل كُنتُ إلّا بَشَراً رَسُولاً» مگر من جز يك فرد بشرم؟ | ||
و همين جواب، خود مؤيد اين است كه | و همين جواب، خود مؤيد اين است كه جملۀ «سُبحَانَ رَبِّى» در مورد تعجب و به منظور افاده آن آمده باشد، و معنا چنين باشد كه اگر اين اقتراح و توقعاتتان از من از اين نظر است كه من محمّد و فرزند عبدالله هستم، كه از اين نظر من يك فرد بشر هستم و هيچ بشرى قدرت بر انجام اين امور ندارد. و اگر از اين نظر از من چنين توقعاتى مى كنيد كه من رسول خدايم، كه معناى رسالت، داشتن قدرت بر اين گونه امور نيست و رسول، جز گرفتن رسالت و رساندن آن شأنى ندارد، و معناى رسالت اين نيست كه داراى قدرت غيبى مطلق باشد. | ||
از اين بيان روشن شد كه هر يك از دو | از اين بيان روشن شد كه: هر يك از دو كلمۀ «بَشَراً» و «رَسُولاً»، دخالتى در تماميت جواب دارند. كلمۀ «بَشَراً»، جواب اقتراح ايشان است كه آن جناب خودش چنين و چنان كند، و كلمۀ «رَسُولاً»، جواب از اين است كه اگر تو رسولى، از خدايت قدرت برآوردن اين گونه امور را بگير. | ||
<span id='link187'><span> | <span id='link187'><span> | ||
==گفتار بعضى مفسرين در ارتباط به دوكلمه بشرا ورسولا در آيه واشكالات آن == | ==گفتار بعضى مفسرين در ارتباط به دوكلمه بشرا ورسولا در آيه واشكالات آن == | ||
بعضى از مفسرين گفته اند: تنها كلمه ((رسولا(( در جواب دخالت دارد، وكلمه ((بشرا(( به عنوان مقدمه آورده شده ، يعنى خواسته است قبلا ايشان را از اين اشتباه كه مگر بشر هم رسول مى شود بيرون آورده وبفهماند كه پيغمبران گذشته هم از جنس بشر بوده اند، وآنگاه جواب دهد كه پيغمبران جز بر آنچه كه به دستشان سپرده شده قدرت برآوردن چيز ديگرى ندارند، ومعناى پيغمبرى اين نيست كه خداوند قدرت خود را به ايشان واگذار كرده باشد، وايشان بتوانند به پروردگار خود تحكم كنند. پس معناى كلام اين مى شود كه: (مگر من جز پيغمبرى مانند ساير پيغمبرانم؟) | بعضى از مفسرين گفته اند: تنها كلمه ((رسولا(( در جواب دخالت دارد، وكلمه ((بشرا(( به عنوان مقدمه آورده شده ، يعنى خواسته است قبلا ايشان را از اين اشتباه كه مگر بشر هم رسول مى شود بيرون آورده وبفهماند كه پيغمبران گذشته هم از جنس بشر بوده اند، وآنگاه جواب دهد كه پيغمبران جز بر آنچه كه به دستشان سپرده شده قدرت برآوردن چيز ديگرى ندارند، ومعناى پيغمبرى اين نيست كه خداوند قدرت خود را به ايشان واگذار كرده باشد، وايشان بتوانند به پروردگار خود تحكم كنند. پس معناى كلام اين مى شود كه: (مگر من جز پيغمبرى مانند ساير پيغمبرانم؟) |
ویرایش