گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۱۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۲۹: خط ۲۹:


<span id='link105'><span>
<span id='link105'><span>
==مقصود از (حجاب مستور) كه خداوند آنرا بين قارى قرآن ومشركين حائل قرار مى دهد ==
==وجوه مختلفى كه در معناى «حِجَاباً مَستُوراً» گفته شده است ==
«'''وَ إِذَا قَرَأْت الْقُرْءَانَ جَعَلْنَا بَيْنَك وَ بَينَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالاَخِرَةِ حِجَاباً مَّستُوراً'''»:
«'''وَ إِذَا قَرَأْت الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَيْنَك وَ بَينَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالاَخِرَةِ حِجَاباً مَّستُوراً'''»:


از اينكه ((حجاب (( را به وصف ((مستور(( توصيف نموده ، مى رساند كه حجاب مزبور حجابى است كه به چشم نمى آيد، به خلاف ساير حجاب هاى معمولى كه با آن چيزى را از چيز ديگر پنهان مى كنند، و معلوم مى شود كه اين حجاب حجاب معنوى است كه خداوند ميان رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم) (از اين جهت كه خواننده قرآن وحامل آن است) و ميان مشركين (كه ايمان به روز جزا ندارند) افكنده و او را از ايشان پنهان مى نموده ودر نتيجه نمى توانستند حقيقت آنچه كه از معارف قرآن نزد وى است بفهمند وبدان ايمان آورند، ويا اذعان كنند كه او به راستى فرستاده خداست كه به حق به سوى ايشان فرستاده شده، و از همين جهت وقتى اسم خداى يگانه را مى آورد از او اعراض مى كنند، ودر انكار معاد پافشارى نموده و او را مردى جادوشده مى خوانند، آيات بعدى هم اين معنا را تاييد مى كنند.
از اين كه «حجاب» را به وصف «مستور» توصيف نموده، مى رساند كه حجاب مزبور، حجابى است كه به چشم نمى آيد. به خلاف ساير حجاب هاى معمولى كه با آن، چيزى را از چيز ديگر پنهان مى كنند، و معلوم مى شود كه اين حجاب، «حجاب معنوى» است، كه خداوند ميان رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» (از اين جهت كه خواننده قرآن و حامل آن است) و ميان مشركان (كه ايمان به روز جزا ندارند)، افكنده و او را از ايشان پنهان مى نموده و در نتيجه نمى توانستند حقيقت آنچه كه از معارف قرآن نزد وى است، بفهمند و بدان ايمان آورند، و يا اذعان كنند كه او به راستى فرستاده خداست، كه به حق به سوى ايشان فرستاده شده. و از همين جهت وقتى اسم خداى يگانه را مى آورد، از او اعراض مى كنند، و در انكار معاد پافشارى نموده و او را مردى جادوشده مى خوانند. آيات بعدى هم اين معنا را تأييد مى كنند.


و اگر مشركين را چنين وصف كرده كه ((لايؤ منون بالاخرة (( جهتش اين است كه انكارشان نسبت به آخرت جائى براى ايمان به خداى يگانه ورسالت پيغمبران باقى نمى گذارد، آرى كفر به معاد مستلزم كفر به همه اصول دين است ، وعلاوه بر اين جمله مذكور خاصيت ديگرى هم دارد وآن اين است كه زمينه را براى آيه بعد كه مساءله انكار بعث و قيامت را بيان مى كند فراهم مى سازد.
و اگر مشركان را چنين وصف كرده كه «لا يُؤمِنُونَ بِالآخِرَة»، جهتش اين است كه انكارشان نسبت به آخرت، جایى براى ايمان به خداى يگانه و رسالت پيغمبران باقى نمى گذارد.
 
آرى، كفر به معاد، مستلزم كفر به همه اصول دين است، و علاوه بر اين، جملۀ مذكور خاصيت ديگرى هم دارد و آن، اين است كه زمينه را براى آيه بعد كه مسأله انكار بعث و قيامت را بيان مى كند، فراهم مى سازد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۵۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۵۶ </center>
و معناى آيه شريفه اين است كه وقتى توقرآن مى خوانى وبر آنان تلاوت مى كنى ما ميان تووميان مشركين كه به آخرت ايمان ندارند - اين توصيف هم از در مذمت است - حجابى معنوى مى افكنيم كه از فهم آن محجوب مى شوند، وديگر نمى توانند اسم خداى يگانه را بشنوند، وتو را به رسالت حق بشناسند، وبه معاد ايمان آورده به حقيقت آن پى برند.
و معناى آيه شريفه، اين است كه: وقتى تو قرآن مى خوانى و بر آنان تلاوت مى كنى، ما ميان تو و ميان مشركان كه به آخرت ايمان ندارند - اين توصيف هم از درِ مذمت است - حجابى معنوى مى افكنيم كه از فهم آن محجوب مى شوند، و ديگر نمى توانند اسم خداى يگانه را بشنوند، و تو را به رسالت حق بشناسند، و به معاد ايمان آورده، به حقيقت آن پى برند.


وجوه مختلفى كه در معناى ((حجابا مستورا(( گفته شده است
مفسران، در معناى «حِجَاباً مَستُوراً»، اقوال ديگرى دارند:


مفسرين در معناى (حجابا مستورا) اقوال ديگرى دارند، مثلا بعضى از ايشان نقل شده كه گفته اند كلمه مفعول (مستور) مفعول معمولى نيست، بلكه براى نسبت است ، نظير اينكه مى گويند ((رجل مرطوب (( (مردى داراى رطوبت ) و (مكان مهول) (جاى وحشتناك) و جارية مغنوجة (زنى داراى غنج)، در آيه شريفه هم آمده: (حجابى داراى ستر)، و از همين باب است جمله (وعدا ماتيا). يعنى وعده اى كه محقق خواهد شد هرچند چنين نسبتى را بيشتر بايد با اسم فاعل آورد نه اسم مفعول، مانند (لابن) و «تامر». مى گويند «شتر لابن» يعنى شتر شيردار و «نخل تامر» يعنى درخت خرمادار.
مثلا بعضى از ايشان نقل شده كه گفته اند: كلمۀ مفعول (مستور)، مفعول معمولى نيست، بلكه براى نسبت است. نظير اين كه مى گويند «رَجُلٌ مَرطُوبٌ: مردى داراى رطوبت»، و «مَكَانٌ مَهُول: جاى وحشتناك»، و «جَارِيَةٌ مَغنُوجَةٌ: زنى داراى غنج». در آيه شريفه هم آمده: «حجابى داراى ستر»، و از همين باب است جملۀ «وَعداً مَأتِيّاً». يعنى: وعده اى كه محقق خواهد شد. هرچند چنين نسبتى را بيشتر بايد با اسم فاعل آورد، نه اسم مفعول. مانند «لَابِن» و «تَامِر». مى گويند: «شتر لابن»، يعنى شتر شيردار و «نخل تامر»، يعنى درخت خرمادار.


از اخفش نقل شده كه گفته است : بسيارمى شود مفعول به معناى فاعل مى آيد، مانند: ((ميمون (( و ((مشئوم (( كه به معناى ((يامن (( و ((شائم (( (يمن دار ونحوست دار) است همچنانكه بسيار مى شود كه اسم فاعل به معناى اسم مفعول مى آيد مانند ((ماء دافق (( يعنى آبى مدفوق (پراكنده شده ) با اين حال چه مى شود كه بگوئيم ((مستور(( در آيه هم به معناى ((ساتر(( است.
از اخفش نقل شده كه گفته است: بسيار مى شود مفعول به معناى فاعل مى آيد. مانند: «ميمون» و «مَشئُوم»، كه به معناى «يامن» و «شائم»: (يمن دار و نحوست دار) است. همچنان كه بسيار مى شود كه اسم فاعل، به معناى اسم مفعول مى آيد. مانند: «مَاء دَافِق:. يعنى: آبى مدفوق (پراكنده شده). با اين حال چه مى شود كه بگویيم: «مَستُور» در آيه هم، به معناى «ساتر» است.


از بعضى ديگر نقل شده كه گفته اند اسناد ((مستور(( به ((حجاب (( اسنادى مجازى است ، براى اينكه مستور واقعى چيزى غير از حجاب است.
از بعضى ديگر نقل شده كه گفته اند: اسناد «مستور»، به «حجاب»، اسنادى مجازى است. براى اين كه مستور واقعى، چيزى غير از حجاب است.


از بعضى ديگر نقل شده كه گفته اند: اين طرز بيان از قبيل حذف و ايصال است ، واصل آن ((حجابا مستورا به الرسول عنهم (( بوده ، يعنى حجابى كه با آن رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) از ايشان پنهان مى شده.
از بعضى ديگر نقل شده كه گفته اند: اين طرز بيان، از قبيل حذف و ايصال است، و اصل آن «حِجَاباً مَستُوراً بِهِ الرَّسُولُ عَنهُم» بوده. يعنى: حجابى كه با آن رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، از ايشان پنهان مى شده.


و بعضى ديگر گفته اند: معناى جمله مذكور ((حجابا مستورا بحجاب آخر(( است ، ودر حقيقت خداوند خواسته است بفرمايد كه : ما پرده هاى متعددى بين تو و ايشان مى افكنيم.
و بعضى ديگر گفته اند: معناى جمله مذكور «حِجَاباً مَستُوراً بِحِجَابٍ آخَر» است، و در حقيقت، خداوند خواسته است بفرمايد كه: ما پرده هاى متعددى بين تو و ايشان مى افكنيم.


بعضى ديگر گفته اند: معناى حجاب مستور حجابى است كه حجاب بودنش را هم درك نكنند، به اين معنا كه گفته هاى تورا نفهمند وهم نفهمند كه نمى فهمند.
بعضى ديگر گفته اند: معناى «حجاب مستور»، حجابى است كه حجاب بودنش را هم درك نكنند. به اين معنا كه گفته هاى تو را نفهمند و هم نفهمند كه نمى فهمند.


اين بود كه وجوهى كه در معناى ((حجابا مستورا(( گفته اند، وبه نظر ما سه معناى آخرى از همه وجوه سخيف تر و بى پايه تر است.
اين بود كه وجوهى كه در معناى «حِجَاباً مَستُوراً» گفته اند، و به نظر ما، سه معناى آخرى از همه وجوه سخيف تر و بى پايه تر است.


«'''وَ جَعَلْنَا عَلى قُلُوبهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَ فى ءَاذَانهِمْ وَقْراً وَ إِذَا ذَكَرْت رَبَّك فى الْقُرْءَانِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلى أَدْبَرِهِمْ نُفُوراً'''»:
«'''وَ جَعَلْنَا عَلى قُلُوبهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَ فى آذَانهِمْ وَقْراً وَ إِذَا ذَكَرْت رَبَّك فى الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلى أَدْبَارِهِمْ نُفُوراً'''»:


كلمه ((اكنه (( جمع ((كن (( با صداى زير كاف است كه بنا به گفته راغب به معناى ظرفى است كه چيزى در آن پنهان ومحفوظ شود، و كلمه ((وقر(( به معناى سنگينى گوش است.
كلمۀ «أكِنّة»، جمع «كِن»، با صداى زير كاف است، كه بنا به گفته راغب، به معناى ظرفى است كه چيزى در آن پنهان و محفوظ شود، و كلمۀ «وَقر»، به معناى سنگينى گوش است.


و در مجمع البيان گفته كلمه ((نفور(( جمع نافر است واين نحو جمع ، جمع قياسى وعمومى است ، يعنى به طور كلى در هر اسم فاعلى كه از فعلى مشتق شده باشد كه مصدرش فعول بوده باشد مانند ركوع و سجود و شهود كه جمع اسم فاعل آن نيز ركوع وسجود وشهود مى آيد.
و در مجمع البيان گفته: كلمۀ «نُفُور»، جمع نافر است و اين نحو جمع، جمع قياسى و عمومى است. يعنى: به طور كلّى در هر اسم فاعلى كه از فعلى مشتق شده باشد كه مصدرش «فعول» بوده باشد، مانند ركوع و سجود و شهود كه جمع اسم فاعل آن نيز، «ركوع» و «سجود» و «شهود» مى آيد.


و جمله ((وجعلنا على قلوبهم اكنّة ...(( به منزله بيان حجابى است كه در آيه قبلى بود، ورويه مرفته معناى آن دوچنين مى شود كه : ((وقتى تو قرآن مى خوانى ما دلهاى ايشان را با پرده هائى مى پوشانيم تا قرآن را نفهمند وگوشهايشان را هم كر وسنگين مى كنيم تا قرآن را به گوش قبول نشنوند وبا فهم ايمان صدق آن را نفهمند( البته همه اينها كيفر كفر و فسق ايشان است.
و جملۀ «وَ جَعَلنَا عَلَى قُلُوبِهِم أكِنَّة...»، به منزله بيان حجابى است كه در آيه قبلى بود، و روی هم رفته، معناى آن دو چنين مى شود كه:  


و عبارت ((واذا ذكرت ربّك فى القرآن وحده (( يعنى و چون در قرآن پروردگار خود را با وصف يكتائى ذكر مى كنى وشريك را از اونفى مى نمائى ((ولّوا على ادبارهم نافرين (( از شنيدن آن در حالى كه پشت مى كنند اعراض مى نمايند.
«وقتى تو قرآن مى خوانى، ما دل هاى ايشان را با پرده هایى مى پوشانيم، تا قرآن را نفهمند و گوش هايشان را هم كر و سنگين مى كنيم تا قرآن را به گوش قبول نشنوند و با فهم ايمان صدق آن را نفهمند».
 
البته همه اين ها، كيفر كفر و فسق ايشان است.
 
و عبارت: «وَ إذَا ذَكَرتَ رَبَّكَ فِى القُرآنِ وَحدَهُ»، يعنى: و چون در قرآن پروردگار خود را با وصف يكتایى ذكر مى كنى و شريك را از او نفى مى نمایى، «وَلَّوا عَلَى أدبَارِهِم نَافِرِين»، از شنيدن آن در حالى كه پشت مى كنند، اعراض مى نمايند.


«'''نحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَستَمِعُونَ بِهِ إِذْ يَستَمِعُونَ إِلَيْك...'''»:
«'''نحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَستَمِعُونَ بِهِ إِذْ يَستَمِعُونَ إِلَيْك...'''»:


كلمه (نجوى( مصدر است، و به همين جهت با آن مفرد و تثنيه و جمع و مذكر و مؤنث را وصف مى كنند، و ظاهر خود آن تغيير نمى كند، و همين خود شاهد اين است كه مصدر است، زيرا مصدر چنين خاصيتى دارد.
كلمه «نَجوَى»، مصدر است، و به همين جهت، با آن مفرد و تثنيه و جمع و مذكر و مؤنث را وصف مى كنند، و ظاهر خود آن تغيير نمى كند، و همين خود شاهد اين است كه مصدر است، زيرا مصدر چنين خاصيتى دارد.
 
اين آيه، به منزله دليلى است براى مضمون آيه قبل كه مى فرمود: «بر دل هايشان پرده مى افكنيم تا نفهمند، و در گوش هايشان كرى ايجاد مى كنيم تا نشنوند»، و جملۀ «نَحنُ أعلَمُ بِمَا يَستَمِعُون»، ناظر و دليل كر كردن است. و جملۀ «وَ إذ هُم نَجوَى»، ناظر به پرده افكندن بر دل ها است.
 
و معناى مجموع آن دو چنين مى شود:


اين آيه به منزله دليلى است براى مضمون آيه قبل كه مى فرمود: ((بر دلهايشان پرده مى افكنيم تا نفهمند ودر گوشهايشان كرى ايجاد مى كنيم تا نشنوند((، وجمله ((نحن اعلم بما يستمعون (( ناظر ودليل كر كردن است. و جمله ((وادهم نجوى (( ناظر به پرده افكندن بر دلها است.
«ما به گوش هاى ايشان كه با آن به تو گوش مى دهند، داناتريم، و به دل هاى ايشان كه با آن به كار تو مى نگرند، عالِم تريم، و چگونه عالم تر نباشيم و حال آن كه آفريدگار و مدبّر آن ها مایيم. پس ما به آنچه كه با آن گوش مى دهند، يعنى به گوش هايشان در حين گوش دادن عالم تريم و همچنين، به دل هاشان در آن هنگام كه با هم به حالت نجوا و درِ گوشى حرف مى زنند، و از ترس صدا بلند نمى كنند، داناتريم كه ظالمان ايشان بعد از بيخ گوشی ها حرف زدن، در آخر رأى مى دهند و مى گويند شما مسلمانان، جز مردى جادو شده را پيروى نمى كنيد، و همين خود مصداق اين است كه اين ها حق را نفهميده اند».


و معناى مجموع آن دوچنين مى شود: ((ما به گوشهاى ايشان كه با آن به توگوش مى دهند داناتريم ، وبه دل هاى ايشان كه با آن به كار تو مى نگرند عالم تريم ، وچگونه عالم تر نباشيم وحال آنكه آفريدگارو مدبّر آنها مائيم، پس ما به آنچه كه با آن گوش مى دهند يعنى به گوشهايشان در حين گوش دادن عالم تريم وهمچنين به دلهاشان در آن هنگام كه با هم به حالت نجوى ودر گوشى حرف مى زنند، واز ترس ‍ صدا بلند نمى كنند داناتريم كه ظالمين ايشان بعد از بيخ گوشيها حرف زدن ، در آخر راءى مى دهند ومى گويند شما مسلمانان جز مردى جادو شده را پيروى نمى كنيد، وهمين خود مصداق اين است كه اينها حق را نفهميده اند.(
اين آيه، إشعار و بلكه دلالت دارد بر اين كه مشركان نزد وى نمى آمدند تا قرآن به گوششان نخورد. چون از ملامت هم مسلكان خود مى ترسيدند. و اگر نزد آن جناب مى آمدند، پنهانى بوده و حتّى اگر يكى از ايشان فرد ديگرى را در حال استماع قرآن مى ديده، آهسته او را ملامت مى كرده. زيرا مى ترسيده كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» و مؤمنان پى ببرند و بفهمند كه اين افراد دشمن اند، بعضى به بعضى مى گفتند پيروى نمى كند مگر مردى جادوشده را.  


اين آيه اشعار وبلكه دلالت دارد بر اينكه مشركين نزد وى نمى آمدند تا قرآن به گوششان نخورد، چون از ملامت هم مسلكان خود مى ترسيدند، واگر نزد آن جناب مى آمدند پنهانى بوده وحتى اگر يكى از ايشان فرد ديگرى را در حال استماع قرآن مى ديده آهسته اورا ملامت مى كرده ، زيرا مى ترسيده كه رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم) و مؤمنين پى ببرند وبفهمند كه اين افراد دشمنند بعضى به بعضى مى گفتند پيروى نمى كند مگر مردى جادوشده را، و بر طبق همين بيان رواياتى در شان نزول آيه مورد بحث آمده وبه زودى آن روايات را در بحث روايتى آينده ان شاء اللّه ايراد خواهيم نمود.
و بر طبق همين بيان، رواياتى در شأن نزول آيه مورد بحث آمده و به زودى آن روايات را در بحث روايتى آينده، إن شاء اللّه ايراد خواهيم نمود.


«'''انظرْ كَيْف ضرَبُوا لَك الاَمْثَالَ فَضلُّوا فَلا يَستَطِيعُونَ سبِيلاً'''»:
«'''انظُرْ كَيْف ضرَبُوا لَك الاَمْثَالَ فَضلُّوا فَلا يَستَطِيعُونَ سَبِيلاً'''»:


كلمه ((مثل (( به معناى وصف وضرب المثل بيان صفات است و معناى آيه روشن است ، واين نكته را افاده مى كند كه مشركين كارشان به جائى رسيده كه ديگر اميدى به ايمان آوردنشان نيست همچنانكه در جاى ديگر فرموده «سواء عليهم ء انذرتهم ام لم تنذرهم لا يؤمنون»
كلمۀ «مَثَل»، به معناى وصف و ضرب المثل بيان صفات است و معناى آيه روشن است. و اين نكته را افاده مى كند كه مشركان، كارشان به جایى رسيده كه ديگر اميدى به ايمان آوردنشان نيست، همچنان كه در جاى ديگر فرموده: «سَوَاءٌ عَلَيهِم ءَأنذَرتَهُم أم لَم تُنذِرهُم لَا يُؤمِنُونَ».
<span id='link107'><span>
<span id='link107'><span>


۱۳٬۹۸۹

ویرایش