گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۱۰: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۷۲: خط ۷۲:
و اما شريعت هاى آسمانى، به طورى كه قرآن كريم بدان اشاره مى كند و تفسير آيات آن در سوره «انعام»، آيه ۱۵۱ تا آيه ۱۵۳ گذشت، همه از عمل زشت زنا به شديدترين وجه نهى مى كرده اند، در ميان يهود قدغن بوده، از انجيل ها هم بر مى آيد كه در بين نصارا نيز، حرام بوده است، در اسلام هم مورد نهى قرار گرفته و جزء گناهان كبيره شمرده شده است، و البته حرمتش در محارم، چون مادر و دختر و خواهر و عمّه و خاله، شديدتر است.  
و اما شريعت هاى آسمانى، به طورى كه قرآن كريم بدان اشاره مى كند و تفسير آيات آن در سوره «انعام»، آيه ۱۵۱ تا آيه ۱۵۳ گذشت، همه از عمل زشت زنا به شديدترين وجه نهى مى كرده اند، در ميان يهود قدغن بوده، از انجيل ها هم بر مى آيد كه در بين نصارا نيز، حرام بوده است، در اسلام هم مورد نهى قرار گرفته و جزء گناهان كبيره شمرده شده است، و البته حرمتش در محارم، چون مادر و دختر و خواهر و عمّه و خاله، شديدتر است.  


و همچنين در صورت «احصان»، يعنى در مورد مردى كه زن داشته و زنى كه شوهر داشته باشد، حرمتش بيشتر است، و در غير صورت احصان، حدود سبك ترى دارد. مثلا اگر بار اول باشد، صد تازيانه است و در نوبت سوم و چهارم، يعنى اگر دو يا سه بار حد خدایى بر او جارى شده باشد و باز هم مرتكب شود، حدّش اعدام است. و اما در صورت محصنه بودن، در همان نوبت اول بايد سنگسار شود.
و همچنين در صورت «احصان»، يعنى در مورد مردى كه زن داشته و زنى كه شوهر داشته باشد، حرمتش بيشتر است، و در غير صورت «احصان»، حدود سبك ترى دارد. مثلا اگر بار اول باشد، صد تازيانه است و در نوبت سوم و چهارم، يعنى اگر دو يا سه بار حد خدایى بر او جارى شده باشد و باز هم مرتكب شود، حدّش اعدام است. و اما در صورت محصنه بودن، در همان نوبت اول بايد سنگسار شود.


و در آيه مورد بحث، به حكمت حرمت آن اشاره نموده و در ضمن نهى از آن، فرموده: «به زنا نزديك نشويد، كه آن فاحشه و راه بدى است». اولاً، آن را فاحشه خوانده، و در ثانى، به راه بد توصيفش كرده كه مراد از آن - و خدا داناتر است - سبيل بقاء است. همچنان كه از آيه: «أئِنَّكُم لَتَأتُونَ الرِّجَالَ وَ تَقطَعُونَ السَّبِيلَ» نيز بر مى آيد كه: مقصود از «راه»، همان راه بقاء نسل است، و معنايش اين است كه: آيا شما در آميختن با زنان را كه راه بقاى نسل مى باشد و نظام جامعه خانوادگى را كه محكم ترين وسيله است براى بقاى مجتمع مدنى به وجود مى آورد، از هم مى گسليد؟.
و در آيه مورد بحث، به حكمت حرمت آن اشاره نموده و در ضمن نهى از آن، فرموده: «به زنا نزديك نشويد، كه آن فاحشه و راه بدى است». اولاً، آن را فاحشه خوانده، و در ثانى، به راه بد توصيفش كرده كه مراد از آن - و خدا داناتر است - سبيل بقاء است. همچنان كه از آيه: «أئِنَّكُم لَتَأتُونَ الرِّجَالَ وَ تَقطَعُونَ السَّبِيلَ» نيز بر مى آيد كه: مقصود از «راه»، همان راه بقاء نسل است، و معنايش اين است كه:  
 
آيا شما در آميختن با زنان را كه راه بقاى نسل مى باشد و نظام جامعه خانوادگى را كه محكم ترين وسيله است براى بقاى مجتمع مدنى به وجود مى آورد، از هم مى گسليد؟
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۲۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۲۱ </center>
آرى، با باز شدن راه زنا، روز به روز ميل و رغبت افراد به ازدواج كمتر مى شود. چون با اين كه مى تواند از راه زنا حاجت جنسى خودرا برآورد، داعى ندارد اگر مرد است، محنت و مشقت نفقه عيال و اگر زن است، زحمت حمل جنين و تربيت او را تحمل نموده و با محافظت و قيام به واجبات زندگی اش، جانش به لب برسد، با اين كه غريزه جنسى كه محرك و باعث همه اين ها است، از راه ديگر هم اقناع مى شود، بدون اين كه كمترين مشكل و تعبى تحمل كند.  
آرى، با باز شدن راه زنا، روز به روز ميل و رغبت افراد به ازدواج كمتر مى شود. چون با اين كه مى تواند از راه زنا حاجت جنسى خودرا برآورد، داعى ندارد اگر مرد است، محنت و مشقت نفقه عيال و اگر زن است، زحمت حمل جنين و تربيت او را تحمل نموده و با محافظت و قيام به واجبات زندگی اش، جانش به لب برسد، با اين كه غريزه جنسى كه محرك و باعث همه اين ها است، از راه ديگر هم اقناع مى شود، بدون اين كه كمترين مشكل و تعبى تحمل كند.  
خط ۸۶: خط ۸۸:
همچنان كه دقت در وضع انسان در اولين بارى كه اين تمايل را در خود احساس مى كند، ما را به اين حقيقت مى رساند كه هدف اصلى و تقدمى كه او را به اين عمل دعوت مى كند، همان ارضاء غريزه است، كه مسأله توليد نسل دنبال آن است.
همچنان كه دقت در وضع انسان در اولين بارى كه اين تمايل را در خود احساس مى كند، ما را به اين حقيقت مى رساند كه هدف اصلى و تقدمى كه او را به اين عمل دعوت مى كند، همان ارضاء غريزه است، كه مسأله توليد نسل دنبال آن است.


و اگر محرك انسان به اين سنّت طبيعى، مسأله شركت در زندگى و تعاون در ضروريات حيات، از خوراك و پوشاك و آشيانه و امثال آن بود، ممكن بود مرد اين شركت را با مردى مثل خود، و زن با زنى مثل خود برقرار كند، و اگر چنين چيزى ممكن بود و دعوت غريزه را ارضاء مى كرد، بايد در ميان جوامع بشرى گسترش مى يافت و يا حداقل براى نمونه هم كه شده،
و اگر محرك انسان به اين سنّت طبيعى، مسأله شركت در زندگى و تعاون در ضروريات حيات، از خوراك و پوشاك و آشيانه و امثال آن بود، ممكن بود مرد اين شركت را با مردى مثل خود، و زن با زنى مثل خود برقرار كند، و اگر چنين چيزى ممكن بود و دعوت غريزه را ارضاء مى كرد، بايد در ميان جوامع بشرى گسترش مى يافت و يا حداقل براى نمونه هم كه شده، در طول تاریخ در میان یکی از
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۲۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۲۲ </center>
در طول تاريخ در ميان يكى از جوامع بشرى صورت مى گرفت و ميان دو مرد و دو زن، حتى احيانا چنين شركتى برقرار مى شد و در تمام طول تاريخ و در همه جوامع مختلف بشرى، به يك وتيره (طريقه، راه و روش) جريان نمى يافت و اصلا چنين رابطه اى ميان دو طبقه اجتماع، يعنى طبقه مردان از يك طرف و زنان از طرف ديگر برقرار نمى شد.
جوامع بشرى صورت مى گرفت و ميان دو مرد و دو زن، حتى احيانا چنين شركتى برقرار مى شد و در تمام طول تاريخ و در همه جوامع مختلف بشرى، به يك «وتيره» (طريقه، راه و روش) جريان نمى يافت و اصلا چنين رابطه اى ميان دو طبقه اجتماع، يعنى طبقه مردان از يك طرف و زنان از طرف ديگر برقرار نمى شد.


و از طرفى ديگر، اگر اين روش غربى ها ادامه پيدا نموده و روز به روز، به عدد فرزندان نامشروع اضافه شود، مسأله مودّت و محبّت و عواطفى كه ميان پدران و فرزندان است، به تدريج از بين رفته و باعث مى شود كه اين رابطه معنوى از ميان پدران نسبت به فرزندان رخت بربندد، و وقتى چنين رابطه اى باقى نماند، قهرا سنّت ازدواج از ميان جامعه بشر كنار رفته و بشر رو به انقراض خواهد نهاد. همه اين ها كه گفتيم، نمونه هايش در جامعه هاى اروپایى خودنمایى مى كند.
و از طرفى ديگر، اگر اين روش غربى ها ادامه پيدا نموده و روز به روز، به عدد فرزندان نامشروع اضافه شود، مسأله مودّت و محبّت و عواطفى كه ميان پدران و فرزندان است، به تدريج از بين رفته و باعث مى شود كه اين رابطه معنوى از ميان پدران نسبت به فرزندان رخت بربندد، و وقتى چنين رابطه اى باقى نماند، قهرا سنّت ازدواج از ميان جامعه بشر كنار رفته و بشر رو به انقراض خواهد نهاد. همه اين ها كه گفتيم، نمونه هايش در جامعه هاى اروپایى خودنمایى مى كند.


يكى از تصورات باطل اين است كه كسى تصور كند كه كار بشر در اثر پيشرفت هاى فنّى به زودى به جایى برسد كه چرخ زندگى اجتماعى خود را با اصول فنى و طرق علمى بچرخاند، بدون اين كه محتاج به كمك غريزه جنسى شود. يعنى فرزندان را به وجود آورد، بدون اين كه اصلا احتياجى به رابطه به اصطلاح معنوى و محبت پدرى و مادرى باشد. مثل اين كه جایزه هایى مقرر كنند براى كسانى كه توليد نسل كنند و پدران به خاطر رسيدن به آن جوایز، فرزند تحويل دهند! همچنان كه در بعضى از ممالك امروز معمول شده است، غافل از اين كه جایزه قرار دادن و يا هر قانون و سنّت ديگرى، مادام كه در نفوس بشر ضامن اجراء نداشته باشد، دوام پيدا نمى كند. قوانين در بقاى خود از قوا و غرائز طبيعى انسان كمك مى گيرند، نه به عكس كه غرائز از قوانين استمداد نمايد و قوانين بتوانند غرائز را به كلّى باطل كنند. آرى، اگر غرائز باطل شد، نظام اجتماع باطل مى شود.
يكى از تصورات باطل اين است كه كسى تصور كند كه كار بشر در اثر پيشرفت هاى فنّى به زودى به جایى برسد كه چرخ زندگى اجتماعى خود را با اصول فنى و طرق علمى بچرخاند، بدون اين كه محتاج به كمك غريزه جنسى شود. يعنى فرزندان را به وجود آورد، بدون اين كه اصلا احتياجى به رابطه به اصطلاح معنوى و محبت پدرى و مادرى باشد.  
 
مثل اين كه جایزه هایى مقرر كنند براى كسانى كه توليد نسل كنند و پدران به خاطر رسيدن به آن جوایز، فرزند تحويل دهند! همچنان كه در بعضى از ممالك امروز معمول شده است، غافل از اين كه جایزه قرار دادن و يا هر قانون و سنّت ديگرى، مادام كه در نفوس بشر ضامن اجراء نداشته باشد، دوام پيدا نمى كند. قوانين در بقاى خود از قوا و غرائز طبيعى انسان كمك مى گيرند، نه به عكس كه غرائز از قوانين استمداد نمايد و قوانين بتوانند غرائز را به كلّى باطل كنند. آرى، اگر غرائز باطل شد، نظام اجتماع باطل مى شود.


هيأت اجتماع، قائم به افراد اجتماع است، و قوام قوانين جارى بر اين است كه افراد آن را بپذيرند و بدان رضايت دهند، و آن قوانين بتواند پاسخگوى جامعه باشد. با اين حال چگونه ممكن است قوانينى در جامعه اى جريان يابد و دوام پيدا كند كه قريحه جامعه خواستار آن نبوده و دل ها پذيرايش نباشد.
هيأت اجتماع، قائم به افراد اجتماع است، و قوام قوانين جارى بر اين است كه افراد آن را بپذيرند و بدان رضايت دهند، و آن قوانين بتواند پاسخگوى جامعه باشد. با اين حال چگونه ممكن است قوانينى در جامعه اى جريان يابد و دوام پيدا كند كه قريحه جامعه خواستار آن نبوده و دل ها پذيرايش نباشد.


پس حاصل كلام اين شد كه باطل شدن غريزه طبيعى و غفلت اجتماع بشرى از غايت و هدف اصلى آن، انسانيت را به نابودى تهدید مى كند، و به زودى هم كارش را بدين جا خواهد كشانيد. و اگر هنوز چنين خطرى كاملا محسوس نشدهف براى اين است كه هنوز عموميت پيدا نكرده است.
پس حاصل كلام اين شد كه باطل شدن غريزه طبيعى و غفلت اجتماع بشرى از غايت و هدف اصلى آن، انسانيت را به نابودى تهدید مى كند، و به زودى هم كارش را بدين جا خواهد كشانيد. و اگر هنوز چنين خطرى كاملا محسوس نشده، براى اين است كه هنوز عموميت پيدا نكرده است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۲۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۲۳ </center>
علاوه بر مطالب مذكور، اين عمل زشت و پست، اثر ديگرى هم از نظر شريعت اسلامى دارد، و آن بر هم زدن انساب و رشته خانوادگى است، كه با گسترش زنا، ديگر جایى براى احكام نكاح و ارث باقى نمى ماند.
علاوه بر مطالب مذكور، اين عمل زشت و پست، اثر ديگرى هم از نظر شريعت اسلامى دارد، و آن بر هم زدن انساب و رشته خانوادگى است، كه با گسترش زنا، ديگر جایى براى احكام نكاح و ارث باقى نمى ماند.
خط ۱۱۲: خط ۱۱۶:
و معناى آيه، اين است كه: «كسى كه مظلوم كشته شده باشد، ما به حسب شرع، براى صاحب خون او سلطنت قرار داديم، تا اگر خواست قاتل را قصاص كند، و اگر خواست، خونبها بگيرد، و اگر هم خواست، عفو كند. حال، صاحب خون هم بايد در كشتن اسراف نكند، و غير قاتل را نكشد، و يا بيش از يك نفر را به قتل نرساند، و بداند كه ما ياری اش كرده ايم و به هيچ وجه، قاتل از چنگ او فرار نمى كند. پس عجله به خرج ندهد و به غير قاتل نپردازد».
و معناى آيه، اين است كه: «كسى كه مظلوم كشته شده باشد، ما به حسب شرع، براى صاحب خون او سلطنت قرار داديم، تا اگر خواست قاتل را قصاص كند، و اگر خواست، خونبها بگيرد، و اگر هم خواست، عفو كند. حال، صاحب خون هم بايد در كشتن اسراف نكند، و غير قاتل را نكشد، و يا بيش از يك نفر را به قتل نرساند، و بداند كه ما ياری اش كرده ايم و به هيچ وجه، قاتل از چنگ او فرار نمى كند. پس عجله به خرج ندهد و به غير قاتل نپردازد».


بعضى ديگر از مفسران احتمال داده اند كه ضمير در «فَلَا يُسرِف» به قاتل برگردد، هر چند كلمۀ قاتل در آيه نيامده، ولى سياق بر آن دلالت دارد، و ضمير «إنَّهُ» به «مَن» برگردد. در نتيجه معنا چنين باشد: «قاتل ها بدانند كه ما براى صاحبان مقتول كه مظلوم كشته شده اند، تسلط قرار داديم. پس در آدم كشى اسراف نكنند، و به ظلم كسى را نكشند، زيرا كسى كه به ظلم كشته شود، از ناحيه ما يارى شده است چون ما صاحب خون او را تسلط قانونى داده ايم». ليكن اين معنا از سياق آيه بعيد است. علاوه بر اين، لازمه اش اين است كه تنها ضمير «إنَّهُ» به مقتول برگردد.
بعضى ديگر از مفسران احتمال داده اند كه ضمير در «فَلَا يُسرِف» به قاتل برگردد، هر چند كلمۀ قاتل در آيه نيامده، ولى سياق بر آن دلالت دارد، و ضمير «إنَّهُ» به «مَن» برگردد. در نتيجه معنا چنين باشد:  
 
«قاتل ها بدانند كه ما براى صاحبان مقتول كه مظلوم كشته شده اند، تسلط قرار داديم. پس در آدم كشى اسراف نكنند، و به ظلم كسى را نكشند، زيرا كسى كه به ظلم كشته شود، از ناحيه ما يارى شده است چون ما صاحب خون او را تسلط قانونى داده ايم».  
 
ليكن اين معنا از سياق آيه بعيد است. علاوه بر اين، لازمه اش اين است كه تنها ضمير «إنَّهُ» به مقتول برگردد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۲۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۲۴ </center>
و اما راجع به قصاص، از آن جایى كه در جلد اول اين كتاب، در ذيل آيه: «وَ لَكُم فِى القِصَاصِ حَيَوةٌ»، فصلى در باره آن گذرانديم، در اين جا ديگر بحث نمى كنيم.
و اما راجع به «قصاص»، از آن جایى كه در جلد اول اين كتاب، در ذيل آيه: «وَ لَكُم فِى القِصَاصِ حَيَوةٌ»، فصلى در باره آن گذرانديم، در اين جا ديگر بحث نمى كنيم.
<span id='link80'><span>
<span id='link80'><span>


۱۴٬۲۹۷

ویرایش