گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
خط ۲۱۲: خط ۲۱۲:
<span id='link75'><span>
<span id='link75'><span>


==نهى از افراط وتفريط در انفاق ==
==نهى از افراط و تفريط در انفاق ==
«'''وَ لاتجْعَلْ يَدَك مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِك وَ لاتَبْسطهَا كلَّ الْبَسطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً محْسوراً'''»:
«'''وَ لا تَجْعَلْ يَدَك مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِك وَ لا تَبْسُطهَا كُلَّ الْبَسطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً'''»:


((دست به گردن بستن (( كنايه است از خرج نكردن وخسيس بودن و خوددارى از بخشش نمودن ، درست مقابل ((بسط يد(( است كه كنايه از بذل وبخشش مى باشد واين كه هر چه به دستش آيد از دست خود فروبريزد، بطورى كه هيچ چيز براى خود باقى نمى گذارد، مانند كسى كه كاملا دست خود را در مقابل باران گشوده وحتى قطره اى از آن در دست وى باقى نمى ماند، واين تعبير بليغ ‌ترين ورساترين تعبير در مورد نهى از افراط وتفريط در انفاق است .
«دست به گردن بستن»، كنايه است از خرج نكردن و خسيس بودن و خوددارى از بخشش نمودن. درست مقابل «بسط يد» است، كه كنايه از بذل و بخشش مى باشد و اين كه هرچه به دستش آيد، از دست خود فرو بريزد، به طورى كه هيچ چيز براى خود باقى نمى گذارد. مانند كسى كه كاملا دست خود را در مقابل باران گشوده و حتى قطره اى از آن در دست وى باقى نمى ماند. و اين تعبير، بليغ ‌ترين و رساترين تعبير در مورد نهى از افراط و تفريط در انفاق است.
وجمله ((فتقعد ملوما محسورا(( فرع جمله ((ولاتبسطها...(( است ، وكلمه ((محسور(( از ماده ((حسر(( است كه به معناى انقطاع ويا عريان شدن است ودر اين آيه اين معنا را مى رساند كه دست خويش تا به آخر مگشاى وبيش از حد دست ودلباز نباش كه ممكن است روزى زانوى غم بغل كرده ودستت از همه جا بريده شود وديگر نتوانى خود را در اجتماع ظاهر ساخته وبا مردم معاشرت كنى .
بعضى گفته اند كه جمله ((فتقعد ملوما محسورا(( متفرع است بر هر دوجمله (((ولاتجعل يدك ...(( و((ولاتبسطها كلّ البسط(() نه تنها به جمله آخرى (ولاتبسطها كل البسط) ومعنايش اين است كه اگر از خرج كردن خوددارى كنى وبخل بورزى سرانجام ملامت ومذمت شده ودر گوشه اى خواهى نشست ، واگر زياده روى كنى حسرت خورده ومغموم وپشيمان خواهى شد.
اشكال اين حرف اين است كه معلوم نيست جمله ((ولاتبسطها...(( در مقام نهى از تبذير واسراف باشد، وحتى معلوم نيست دادن تمامى اموال در راه خدا اسراف باشد، هر چند كه با همين آيه از آن نهى شده باشد، زيرا قبلا هم گفتيم كه در مفهوم ((تبذير((، ((افساد(( نهفته است واسراف در راه خدا افساد نيست ، ومعنى ندارد كه چنين عملى كه نه خودش فاسد مى شود ونه چيزى را فاسد مى كند حسرت واندوه در پى داشته باشد.


«'''إِنَّ رَبَّك يَبْسط الرِّزْقَ لِمَن يَشاءُ وَ يَقْدِرُ إِنَّهُ كانَ بِعِبَادِهِ خَبِيرَا بَصِيراً'''»:
و جملۀ «فَتَقعُدَ مَلُوماً مَحسُوراً»، فرع جملۀ «وَ لَا تَبسُطهَا...» است، و كلمۀ «مَحسُور»، از مادۀ «حَسر» است، كه به معناى انقطاع و يا عريان شدن است، و در اين آيه، اين معنا را مى رساند كه دست خويش تا به آخر مگشاى و بيش از حد دست و دلباز نباش، كه ممكن است روزى زانوى غم بغل كرده و دستت از همه جا بريده شود و ديگر نتوانى خود را در اجتماع ظاهر ساخته و با مردم معاشرت كنى.


از ظاهر سياق بر مى آيد كه اين آيه در مقام تعليل مطالب آيه قبل است كه از افراط وتفريط در انفاق نهى مى كرد.
بعضى گفته اند كه: جملۀ «فَتَقعُدَ مَلُوماً مَحسُوراً»، متفرع است بر هر دو جملۀ «وَ لَا تَجعَل يَدَكَ...» و «وَ لَا تَبسُطهَا كُلَّ البَسط»، نه تنها به جمله آخرى «وَ لَا تَبسُطهَا كُلّ البَسط»، و معنايش اين است كه: اگر از خرج كردن خوددارى كنى و بخل بورزى، سرانجام ملامت و مذمت شده و در گوشه اى خواهى نشست، و اگر زياده روى كنى، حسرت خورده و مغموم و پشيمان خواهى شد.
 
اشكال اين حرف، اين است كه: معلوم نيست جملۀ «وَ لَا تَبسُطهَا...»، در مقام نهى از تبذير و اسراف باشد، و حتى معلوم نيست دادن تمامى اموال در راه خدا اسراف باشد، هر چند كه با همين آيه از آن نهى شده باشد. زيرا قبلا هم گفتيم كه در مفهوم «تبذير»، «إفساد» نهفته است و اسراف در راه خدا افساد نيست، و معنا ندارد كه چنين عملى، كه نه خودش فاسد مى شود و نه چيزى را فاسد مى كند، حسرت و اندوه در پى داشته باشد.
 
«'''إِنَّ رَبَّك يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشاءُ وَ يَقْدِرُ إِنَّهُ كانَ بِعِبَادِهِ خَبِيرَا بَصِيراً'''»:
 
از ظاهر سياق بر مى آيد كه اين آيه در مقام تعليل مطالب آيه قبل است كه از افراط و تفريط در انفاق نهى مى كرد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۱۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۱۵ </center>
ومعنايش اين است كه اين داءب وسنت پروردگار است كه بر هر كس ‍ بخواهد روزى دهد فراخ وگشايش دهد وبراى هر كه نخواهد، تنگ بگيرد وسنت اوچنين نيست كه بى حساب وبى اندازه فراخ سازد ويا بكلى قطع كند، آرى اومصلحت بندگان را رعايت مى كند، چرا كه اوبه حال بندگان خود خبير وبينا است ، تونيز سزاوار است چنين كنى و متخلق به اخلاق خدا گردى وراه وسط واعتدال را پيش گرفته از افراط وتفريط بپرهيزى . بعضى از مفسرين گفته اند كه آيه مورد بحث ، آيه قبل را بدين نحوتعليل مى كند كه ((بسط رزق (( و((قبض آن (( كار خداست ، وتونبايد چنين كارى كنى ، چرا كه اين كار از شؤ ون الوهيت و مختص به ذات پروردگار است ، واما توبايد ميانه روى كنى بدون اين كه از راه اعتدال به سوى افراط ويا تفريط بگرائى .
و معنايش اين است كه: اين دأب و سنّت پروردگار است كه بر هر كس بخواهد، روزى دهد، فراخ و گشايش دهد و براى هر كه نخواهد، تنگ بگيرد و سنّت او چنين نيست كه بى حساب و بى اندازه فراخ سازد و يا بكلّى قطع كند.
بعضى ديگر در معناى تعليل مذكور حرفهاى ديگرى زده اند كه وجوهى بعيد از اعتبار است .
 
آرى، او مصلحت بندگان را رعايت مى كند. چرا كه او به حال بندگان خود خبير و بينا است. تو نيز سزاوار است چنين كنى و متخلّق به اخلاق خدا گردى و راه وسط و اعتدال را پيش گرفته، از افراط و تفريط بپرهيزى.  
 
بعضى از مفسران گفته اند كه: آيه مورد بحث، آيه قبل را بدين نحو تعليل مى كند كه «بسط رزق» و «قبض آن»، كار خداست، و تو نبايد چنين كارى كنى، چرا كه اين كار از شؤون الوهيت و مختص به ذات پروردگار است، و اما تو بايد ميانه روى كنى، بدون اين كه از راه اعتدال به سوى افراط و يا تفريط بگرایى.
 
بعضى ديگر در معناى تعليل مذكور، حرف هاى ديگرى زده اند كه وجوهى بعيد از اعتبار است.
 
«'''وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ خَشيَةَ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيَّاكُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كانَ خِطئاً كَبِيراً'''»:
 


«'''وَ لاتَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ خَشيَةَ إِمْلَاقٍ نحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيَّاكمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كانَ خِطئاً كَبِيراً'''»:
«إملاق»، به معناى فقر و ندارى است، و در مفردات گفته است كه: «خِطأةً» به معناى انحراف از جهت است و اين چند قسم تصور مى شود:


۱ - تصميم به كارى بگيرد كه اراده و انجامش شايسته نيست و بلكه زشت مى باشد. خلاصه تصميم و اراده خطاء باشد، و اين، بارزترين مصداق «خطاء» است كه آدمى بدان مرتكب شده و دچار مى گردد. و در تعبير چنين خطایى گفته مى شود: «خطئ يَخطأُ و خِطأً»، و آيات زير به همين معنا است: «إنَّ قَتلَهُم كَانَ خِطأً كَبِيراً»، و «وَ إن كُنَّا لَخَاطِئِين».


((املاق (( به معناى فقر وندارى است ، ودر مفردات گفته است كه ((خطاة (( به معناى انحراف از جهت است واين چند قسم تصور مى شود:
۲ - قسم ديگر خطاء اين است كه: «آدمى كارى را اراده كند كه انجامش خوب است، وليكن آن طور كه مى خواسته، انجام نشده باشد، و بر خلاف اراده اش از آب درآيد. در تعبير اين گونه «خطاء» مى گويند: «أخطأ إخطَاءً»، و آن شخص را مى گويند «مُخطِئ». پس چنين كسى در اراده اش اشتباه نكرده، عملش هم خطاء نبوده، ليكن خطاء از آب در آمده. در آيه شريفه «وَ مَن قَتَلَ مُؤمِناً خَطَأً فَتَحرِيرُ رَقَبةٍ»، اين معنا مقصود است.
۱ - تصميم به كارى بگيرد كه اراده وانجامش شايسته نيست وبلكه زشت مى باشد، خلاصه تصميم واراده خطاء باشد، واين بارزترين مصداق خطاء است كه آدمى بدان مرتكب شده ودچار مى گردد. ودر تعبير چنين خطائى گفته مى شود: ((خطى ء يخطا وخطا(( وآيات زير به همين معنا است ان قتلهم كان خطا كبيرا(( و((وان كنّا لخاطئين ((
۲ - قسم ديگر خطاء اين است كه : ((آدمى كارى را اراده كند كه انجامش خوبست ، وليكن آنطور كه مى خواسته انجام نشده باشد، وبر خلاف اراده اش از آب درآيد، در تعبير اينگونه خطاء مى گويند: ((اخطاء اخطاء(( وآن شخص را مى گويند ((مخطى ء((، پس چنين كسى در اراده اش اشتباه نكرده عملش هم خطاء نبوده ، ليكن خطاء از آب در آمده ، در آيه شريفه ((ومن قتل مومنا خطا فتحرير رقبة (( اين معنى مقصود است .




۱۴٬۰۳۰

ویرایش