۱۴٬۱۲۷
ویرایش
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱۲۰: | خط ۱۲۰: | ||
«'''وَ كَمْ أَهْلَكْنَا مِنَ الْقُرُونِ مِن بَعْدِ نُوحٍ وَ كَفَى بِرَبِّك بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيرَا بَصِيراً'''»: | «'''وَ كَمْ أَهْلَكْنَا مِنَ الْقُرُونِ مِن بَعْدِ نُوحٍ وَ كَفَى بِرَبِّك بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيرَا بَصِيراً'''»: | ||
در مفردات گفته است : | در مفردات گفته است: كلمۀ «قرن»، به معناى مردمى است كه در يك زمان زندگى كنند و از جهت عصر و زمان مشترك باشند، و جمع آن «قُرُون» مى آيد، همچنان كه در قرآن فرمود: «وَ لَقَد أهلَكنَا مِنَ القُرُونِ»، و نيز فرموده: «كَم أهلَكنَا مِنَ القُرُونِ»، و معناى آيه روشن است كه مى خواهد مطلب گذشته در آيه قبل را تثبيت نموده و با اشاره به قرون گذشته هلاك شده، بفهماند كه هلاك ساختن اهل قريه ها و ديارها، يكى از سنت جاريه خداوندى است. | ||
و اين آيه خالى از إشعار به اين معنا نيست كه سنّت هلاك ساختن از زمان نوح در ميان قرون بشرى شروع شده است، و همين طور هم هست. قبلا هم در تفسير آيه: «كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةٍ فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ»، در جلد دوم اين كتاب گفتيم كه جامعه انسانى، قبل از زمان نوح «عليه السلام»، يك جامعه ساده فطرى بوده است و بشر، جز آنچه را كه به فطرت خود مى يافته، درك نمى كرده است و بعد از آمدن نوح بود كه اختلافات در ميان بشر پيدا شد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۸۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۸۶ </center> | ||
«'''مَّن كانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشاءُ لِمَن نُّرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصلَاهَا مَذْمُوماً مَّدْحُوراً'''»: | «'''مَّن كانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشاءُ لِمَن نُّرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصلَاهَا مَذْمُوماً مَّدْحُوراً'''»: | ||
كلمه | كلمه «عَاجِلَة»، صفت است براى موصوفى كه حذف شده و بعيد نيست كه موصوفش حيات (زندگى) باشد. به قرينه اين كه مقابل آن را در آيه بعد، آخرت آورده است. | ||
و مفردات در معناى | بعضى هم گفته اند كه: مراد از «عَاجِلَة»، نعمت هاى عاجله است. بعضى نيز گفته اند كه: متاع دنياى عاجل است. | ||
مراد از | و مفردات در معناى «يَصلَيهَا» گفته است كه اصل اين كلمه «صَلى»، و به معناى گيراندن آتش است. آنگاه از خليل نقل كرده كه گفته است: معناى «صلى الكافر النّار»، اين است كه كافر حرارت آتش را چشيد. و به همين معنا است جملۀ «يَصلَونَهَا فَبِئسَ المَصِير»، و بعضى گفته اند: «صلى النّار»، به معناى «داخل آتش گشت» مى باشد، و «اصلى النّار»، يعنى: «ديگرى را در آتش انداخت»، همچنان كه در قرآن كريم آمده است: «فَسَوفَ نُصلِيهِ نَاراً». | ||
خداوند متعال بعد از | |||
پس | و در مجمع البيان گفته: «مَدحُور» از ماده «دَحر»، به معناى دور كردن است. و «مدحور»، يعنى مطرود و دور شده. اين كه گفته مى شود: «اللَّهُمَّ ادحِر عَنَّا الشَّيطَانَ»، يعنى: خدايا! شيطان را از ما دور كن. | ||
==مراد از «اراده عاجلة» در آيه: «مَن كَانَ يُرِيدُ العَاجِلَة عَجَّلنَا لَهُ فِيهَا...»== | |||
خداوند متعال بعد از آن كه سنت خود را در تعذيب دنيوى، پس از دعوت رسالت، بيان نمود و متذكر شد كه همواره امت هاى انسانى را به سوى ايمان و عمل صالح راهنمایى مى كند، و در آخر اگر به فساد و إفساد پرداختند، رسولى مى فرستد، و اگر باز هم طغيان و فسق ورزيدند، به عذاب دسته جمعيشان مبتلامى سازد، اينك در اين آيه، به بيان سنّتش در عذاب اخروى و ثواب آن مى پردازد، در يك آيه بعد، عذاب اخروى را و در آيه بعد از آن، ملاك ثواب اخروى را و در آيه اى ديگر، خلاصه گفتار و اصل كلّى در اين باب را بيان مى فرمايد. | |||
پس اين كه فرمود: «مَن كَانَ يُرِيدُ العَاجِلَة»، معنايش اين است كه هر كس حيات عاجله، يعنى زندگى دنيا را بخواهد، يعنى متاعى را از دنيا طلب كند كه نفس از آن ملتذذ و قلب بدان علاقمند است، و تعلّق قلب به حيات عاجله و طلب آن، وقتى تعلق و دنيا طلبى است كه فقط حيات عاجله را بخواهد. اما اگر دنيا را از اين نظر بخواهد كه وسيله نيل به سعادت اخروى است، اين در حقيقت دنيا طلبى نيست، بلكه اراده آخرت و عقبا طلبى است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۸۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۸۷ </center> | ||
از | از آن جا كه به آخرت نمى توان رسيد، مگر از راه دنيا. لذا به هر انسانى كه اين راه را طى كند، نمى شود گفت دنيا طلب، مگر آن كه از آخرت اعراض نموده و به كلّى آن را فراموش كند و در نتيجه، اراده و حواسش خالص براى دنيا شود. همچنان كه كلمۀ «كَانَ» در جملۀ «مَن كَانَ يُرِيدُ»، كه استمرار را افاده مى كند، نيز اين معنا را مى رساند. | ||
آرى، طالب دنيا كسى است كه معتقد به زندگى ديگرى غير اين زندگى دنيا نباشد، و در نتيجه اعتقاد به نبوت و توحيد را لغو بپندارد. زيرا كه اگر اعتقاد به معاد نباشد، ديگر ايمان به خدا و فرستادگان او و تديّن به دين اثرى نخواهد داشت. | |||
همچنان كه خداى تعالى فرمود: «فََأعرِض عََن مَن تَوَلَّى عَن ذِكرِنَا وَ لَم يُرِد إلّا الحَيَوةَ الدُّنيَا ذَلِكَ مَبلَغُهُم مِنَ العِلمِ إنَّ رَبَّكَ هُوَ أعلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ». | |||
خداى | |||
و اين كه فرمود: «عَجَّلنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاءُ لِمَن نُرِيدُ»، معنايش اين است كه: ما هم آنچه را كه او مى خواهد، فورا به او مى دهيم. البته نه هر قدر كه او مى خواهد، بلكه هر قدر كه ما بخواهيم. پس امر به دست ما است، نه به اختيار او، و اثر هرچه هست، در اراده ما است، نه در اراده او. | |||
تازه اين روش را در باره همه دنياطلبان اعمال نمى كنيم، بلكه در حق هر كس كه خواستيم، به كار مى بنديم. پس اراده اشخاص از هيچ جهت حاكم بر اراده ما نيست، و اين تنها اراده ما است كه در ايشان حكومت مى كند. | |||
و چون اراده فعلى خداى عزّوجلّ نسبت به هر چيز عبارت است از فراهم شدن اسباب خارجى و رسيدن آن به حد عليّت تامّه، لذا بايد گفت كه آيه شريفه دلالت بر اين دارد كه هر انسان دنيا طلب از دنيا آن مقدارى كه اسباب اقتضاء كند، و عواملى كه خداوند در عالَم به جريان انداخته و به تقدير خود هر كدام را اثرى داده، مساعدت نمايد، رزق مى خورد. | |||
پس دنيا طلب، جز به قسمتى از خواسته هايش نمى رسد و فقط به پاره اى از آنچه كه مى خواهد و به زبان تكوين مسئلت مى نمايد، نائل مى شود، ليكن جز آن مقدار كه خداوند اسباب را به سويش جريان بيندازد، نائل نمى گردد. «وَ اللّهُ مِن وَرَائِهم مُحِيطٌ». | |||
خداى سبحان، اين حقيقت را در آيه اى ديگر، به زبانى ديگر بيان كرده و فرمود: «وَ لَولَا أن يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعلنَا لِمَن يَكفُرُ بِالرَّحمَنِ لِبُيُوتِهِم سُقُفاً مِن فِضَّةٍ وَ مَعَارِجَ عَلَيهَا يَظهَرُونَ * وَ لِبُيُوتِهِم أبوَاباً وَ سُرُراً عَلَيهَا يَتَّكئُونَ * وَ زُخرُفاً وَ إن كُلُّ ذَلِكَ لَمَّا مَتَاعُ الحَيوةِ الدُّنيَا». | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۸۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۸۸ </center> | ||
يعنى اگر نبود يكنواخت زندگى كردن | يعنى اگر نبود يكنواخت زندگى كردن مردم، و اين كه همه محكوم به قانون اسباب و علل اند، و در اين قانون فرقى ميان مؤمن و كافر نيست و هر يك از اين دو فريق به عوامل غنا و ثروت مصادف شود، ثروتمند گشته و هر يك به عوامل مخالف آن برخورد كند، فقير مى شود، چه مؤمن و چه كافر، ما كفار را به مزيد نعمت هاى دنيوى اختصاص مى داديم. چون نعمت هاى دنيوى در نزد ما و در بازار آخرت ارج و قيمتى ندارد. | ||
اين بود معنايى كه ما براى | |||
اين بود معنايى كه ما براى «اراده عاجله» كرديم. | |||
بعضى ديگر گفته اند: مقصود از خواستن عاجله، اين است كه انسان هرچه مى كند، مقصودش طلب دنيا باشد، نه آخرت. چنين كسى در آخرت از پاداش نيك اعمالش بى بهره است، وليكن اين قيدى است كه آيه را بدون دليل، مقيد بدان كرده اند. | |||
و بعيد نيست اين معنى را از آيه: «مَن كَانَ يُرِيدُ الحَيَوةَ الدُّنيَا وَ زِينَتَهَا نُوَفَّ إلَيهِم أعمَالَهُم فِيهَا وَ هُم فِيهَا لَا يُبخَسُون أُولَئِكَ الَّذِينَ لَيسَ لَهُم فِى الآخِرَةِ إلّا النَّار» گرفته باشد. غافل از اين كه اين آيه با آيه مورد بحث، دو غرض مختلف را دنبال مى كنند. | |||
به اين صورت كه: آيه مورد بحث، در مقام بيان اين معنا است كه «طالب دنيا از سعى و كوشش، جز همان دنيا بهره نمى برد»، و آيه سوره «هود» در اين مقام است كه بفهماند «انسان جز عملش، بهره ديگرى ندارد». يعنى: اگر طالب دنيا باشد، همان دنيا را به او مى رسانند، و فرق ميان اين دو غرض، روشن و واضح است. (دقت بفرمایيد). | |||
و معناى جملۀ «ثُمَّ جَعَلنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصلَيهَا مَذمُوماً مَدحُوراً» اين است كه: ما جهنّم را جزاى او در آخرت قرار داديم تا حرارت آن را بچشد، آن هم در حالى كه مذموم و دور از رحمت باشد. | |||
و اين دو قيد، يعنى قيد «مذموم» و «دورى از رحمت»، مى فهماند كه وى «مخصوص به جهنم» و «محروم از مغفرت و رحمت» است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۸۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۸۹ </center> | ||
و اين آيه، هر چند كه وضعيت دنياطلبان و غافلان از آخرت را بيان مى كند، وليكن بايد بدانيم كه مراتب دنيا طلبى و انكار آخرت مختلف است. يكى، هم از ناحيه زبان چنين است و هم از ناحيه عمل. و ديگرى، در مرحله عمل چنين است، هرچند لسانا به نشئۀ آخرت گواهى مى دهد. جملۀ «وَ لَلآخِرَةُ أكبَرُ دَرَجَاتٍ...» كه به زودى مى آيد، نيز اين اختلاف را تصديق مى كند. | |||
«'''وَ مَنْ أَرَادَ الاَخِرَةَ وَ سعَى لهََا سعْيَهَا وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئك كانَ سعْيُهُم مَّشكُوراً'''»: | «'''وَ مَنْ أَرَادَ الاَخِرَةَ وَ سعَى لهََا سعْيَهَا وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئك كانَ سعْيُهُم مَّشكُوراً'''»: |
ویرایش