گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(۷ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۲۶: خط ۲۶:
و آيه بعدى كه مى فرمايد: «إن أحسَنتُم أحسَنتُم لأنفُسِكُم وَ إن أسَأتُم فَلَهَا»، إشعار و بلكه با كمك سياق، دلالت دارد بر اين كه اين واقعه، يعنى برگشتن دولت بنى اسرائيل و غلبه كردنشان بر دشمنان، به خاطر برگشتن از كفر و فسق به ايمان و نيكى است، و اين هم ثمره چشيدن وبال و آثار تلخ بدی هاى قبل است، همچنان كه وعده و يا به تعبير ديگر، عذاب دومى هم به خاطر برگشتن از اين نيكی ها به سوى بدى است.
و آيه بعدى كه مى فرمايد: «إن أحسَنتُم أحسَنتُم لأنفُسِكُم وَ إن أسَأتُم فَلَهَا»، إشعار و بلكه با كمك سياق، دلالت دارد بر اين كه اين واقعه، يعنى برگشتن دولت بنى اسرائيل و غلبه كردنشان بر دشمنان، به خاطر برگشتن از كفر و فسق به ايمان و نيكى است، و اين هم ثمره چشيدن وبال و آثار تلخ بدی هاى قبل است، همچنان كه وعده و يا به تعبير ديگر، عذاب دومى هم به خاطر برگشتن از اين نيكی ها به سوى بدى است.
<span id='link38'><span>
<span id='link38'><span>
==آثار نيك وبد اعمال به عامل بر مى گردد ==
==آثار نيك و بد اعمال، به عامل بر مى گردد ==
«'''إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لاَنفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسأْتمْ فَلَهَا'''»:
«'''إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لاَنفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسأْتمْ فَلَهَا'''»:


خط ۵۲: خط ۵۲:
و كلمۀ «لِيَسُوؤا» از «مَسَائه»، به معناى غصه دار كردن است. گفته مى شود: «سَاءَ زَيدٌ فُلَاناً»، يعنى اندوهناك كرد او را، و اين كلمه، به طورى كه بعضى هم گفته اند، متعلق است به فعل مقدر كه به خاطر اختصار حذف شده.
و كلمۀ «لِيَسُوؤا» از «مَسَائه»، به معناى غصه دار كردن است. گفته مى شود: «سَاءَ زَيدٌ فُلَاناً»، يعنى اندوهناك كرد او را، و اين كلمه، به طورى كه بعضى هم گفته اند، متعلق است به فعل مقدر كه به خاطر اختصار حذف شده.


و «لام» در آن، براى غايت است، و تقدير آن چنين است: «بَعَثنَاهُم لِيَسُوؤا وُجُوهَكُم بِظُهُورِ الحُزنِ وَ الكَأبَة فِيهَا: ما آن بندگان خود را برانگيختيم، براى اي نكه نشانه هاى ناراحتى و حزن و اندوه را در چهره هايتان آشكار سازند، به طورى كه آثار ذلت و مسكنت و خوارى و بردگى از سر و رويتان ببارد، و همه اين ها، به وسيله قتل عام و غارت ها و اسيری ها كه در شما اعمال مى كنند، صورت بگيرد».
و «لام» در آن، براى غايت است، و تقدير آن چنين است: «بَعَثنَاهُم لِيَسُوؤا وُجُوهَكُم بِظُهُورِ الحُزنِ وَ الكَأبَة فِيهَا: ما آن بندگان خود را برانگيختيم، براى اين كه نشانه هاى ناراحتى و حزن و اندوه را در چهره هايتان آشكار سازند، به طورى كه آثار ذلت و مسكنت و خوارى و بردگى از سر و رويتان ببارد، و همه اين ها، به وسيله قتل عام و غارت ها و اسيری ها كه در شما اعمال مى كنند، صورت بگيرد».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۵ </center>
و مقصود از مسجد در جملۀ «وَ لِيَدخُلُوا المَسجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أوَّلَ مَرَّةٍ»، مسجد اقصى بيت المقدس - است و به حرف آن كس كه گفته مراد از «مسجد» تمامى سرزمين بيت المقدس است، و مجازا آن را مسجد خوانده، نبايد اعتنا كرد.
و مقصود از مسجد در جملۀ «وَ لِيَدخُلُوا المَسجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أوَّلَ مَرَّةٍ»، مسجد اقصى بيت المقدس - است و به حرف آن كس كه گفته مراد از «مسجد» تمامى سرزمين بيت المقدس است، و مجازا آن را مسجد خوانده، نبايد اعتنا كرد.
خط ۸۷: خط ۸۷:


==بحث روایتی: چرا نوح«ع»، عبد شكور خوانده شده است ==
==بحث روایتی: چرا نوح«ع»، عبد شكور خوانده شده است ==
در تفسير برهان از ابن بابويه به سند خود از محمد بن مسلم از ابى جعفر (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: اگر خداوند نوح (عليه السلام ) را عبد شكور ناميد براى اين بود كه آن جناب در هر صبح وشام مى گفت : بار الها من گواهى مى دهم كه اگر در شب وروز قرين نعمتها وعافيتم ، همه آنها از تواست وتويگانه اى هستى بى شريك ، حمد وشكر توبه خاطر آن نعمتها بر من فرض است ولى نه تنها آنقدر كه راضى شوى بلكه رضايت بعد از رضا نيز لازم است .  
در تفسير برهان، از ابن بابويه، به سند خود، از محمّد بن مسلم، از ابى جعفر «عليه السلام» روايت كرده كه فرمود:  
 
اگر خداوند نوح «عليه السلام» را «عبد شكور» ناميد، براى اين بود كه آن جناب در هر صبح و شام مى گفت: بار الها! من گواهى مى دهم كه اگر در شب و روز قرين نعمت ها و عافيتم، همه آن ها از توست و تو يگانه اى هستى بى شريك. حمد و شكر تو، به خاطر آن نعمت ها، بر من فرض است، ولى نه تنها آن قدر كه راضى شوى، بلكه رضايت بعد از رضا نيز لازم است.  
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۷ </center>
مؤ لف : اين معنا با مختصر تفاوتى به چند طريق در كافى وتفسير قمى و عياشى روايت شده است .
مؤلف: اين معنا با مختصر تفاوتى به چند طريق، در كافى و تفسير قمى و عياشى، روايت شده است.
ودر الدرالمنثور است كه ابن مردويه از ابى فاطمه روايت كرده كه گفت رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله ) فرمود: نوح هيچ چيز كوچك ويا بزرگى را برنمى داشت مگر آنكه بسم اللّه والحمد لله ، مى گفت وبه همين جهت خداوند اورا بنده شكور ناميد.
 
مؤ لف : اين روايات با رواياتى كه قبلا شكر را به اخلاص تفسير مى كرد منافات ندارد، زيرا پر واضح است كه شخصى مثل نوح (عليه السلام ) دعا نمى كند مگر آنكه حقيقت معناى دعا را داشته باشد، وچنين دعائى منفك از اخلاص در بندگى نيست .
و در الدرالمنثور است كه ابن مردويه، از ابى فاطمه روايت كرده كه گفت: رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» فرمود: نوح هيچ چيز كوچك و يا بزرگى را بر نمى داشت، مگر آن كه «بسم اللّه» و «الحمد لله» مى گفت، و به همين جهت، خداوند او را «بنده شكور» ناميد.
 
مؤلف: اين روايات با رواياتى كه قبلا شكر را به اخلاص تفسير مى كرد، منافات ندارد. زيرا پر واضح است كه شخصى مثل نوح «عليه السلام» دعا نمى كند، مگر آن كه حقيقت معناى دعا را داشته باشد، و چنين دعایى منفك از اخلاص در بندگى نيست.
<span id='link41'><span>
<span id='link41'><span>


==روايتى در ذيل آيه (لتفسلان فى الارض مرتين ...) ==
==روايتى در ذيل آيه: «لَتُفسِدُنَّ فِى الأرضِ مَرَّتَين...» ==
ودر تفسير برهان از ابن قولويه نقل كرده كه وى بسند خود از صالح بن سهل از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه در ذيل آيه ((وقضينا الى بنى اسرائيل فى الكتاب لتفسدن فى الارض مرتين (( فرمود: يكى كشته شدن اميرالمؤ منين (عليه السلام ) ويكى ضربت خوردن حسن بن على (عليهماالسلام ) است ودر تفسير ((ولتعلن علوا كبيرا(( فرموده : مقصود كشتن حسين بن على (عليهماالسلام ) ودرباره جمله : ((فاذا جاء وعد اوليهما(( فرمود: وقتى كه حسين يارى شود ((بعثنا عليكم عبادا لنا اولى باءس شديد فجاسوا خلال الديار(( قبل از قيام قائم قومى برانگيخته شود كه هيچ خونى از آل محمد را بى انتقام نگذارند وانتقام همه خونهاى ريخته شده از اهل بيت را بگيرند ((و كان وعدا مفعولا(( واين وعده اى است شدنى .
و در تفسير برهان، از ابن قولويه نقل كرده كه وى، به سند خود، از صالح بن سهل، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه در ذيل آيه: «وَ قَضَينَا إلَى بَنِى إسرَائِيلَ فِى الكِتَابِ لَتُفسِدُنَّ فِى الأرضِ مَرَّتَين» فرمود:  
مؤ لف : در اين معنا روايتهاى ديگرى نيز هست كه سياقش مانند اين روايت تطبيق حوادثى است كه در اين امت واقع مى شود ودر ميان بنى اسرائيل اتفاق افتاده است ، ودر حقيقت در مقام تصديق مطلبى است كه رسول خدا پيش بينى كرده وفرموده بود: اين امت به زودى همان را كه بنى اسرائيل مرتكب شد دقيقا وطابق النعل بالنعل مرتكب خواهد شد، حتى اگر بنى اسرائيل داخل سوراخى رفته باشد اين امت نيز خواهد رفت ، پس اين روايات را نبايد جزورواياتى شمرد كه آيه مورد بحث را تفسير مى كند بلكه تنها در مقام جرى وتطبيق است ، چرا كه مى بينيم هر كدام از اين روايتها آيه را بگونه اى تطبيق كرده اند.
 
يكى كشته شدن اميرالمؤمنين «عليه السلام»، و يكى ضربت خوردن حسن بن على «عليهما السلام» است. و در تفسير «وَ لَتَعلُنَّ عُلُوّاً كَبِيراً» فرموده: مقصود كشتن حسين بن على «عليهما السلام»، و درباره جملۀ «فَإذَا جَاءَ وَعدُ أُولَيهُمَا» فرمود: وقتى كه حسين يارى شود «بَعَثنَا عَلَيكُم عِبَاداً لَنَا أُولِى بَأسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُوا خِلَالَ الدِّيَارِ» قبل از قيام قائم قومى برانگيخته شود كه هيچ خونى از آل محمّد را بى انتقام نگذارند و انتقام همه خون هاى ريخته شده از اهل بيت را بگيرند «وَ كَانَ وَعداً مَفعُولاً»، و اين وعده اى است شدنى.
 
مؤلف: در اين معنا، روايت هاى ديگرى نيز هست كه سياقش، مانند اين روايت، تطبيق حوادثى است كه در اين امت واقع مى شود و در ميان بنى اسرائيل اتفاق افتاده است، و در حقيقت، در مقام تصديق مطلبى است كه رسول خدا پيش بينى كرده و فرموده بود: اين امت به زودى همان را كه بنى اسرائيل مرتكب شد، دقيقا و طابق النعل بالنعل مرتكب خواهد شد. حتى اگر بنى اسرائيل داخل سوراخى رفته باشد، اين امت نيز خواهد رفت.
 
پس اين روايات را نبايد جزو رواياتى شمرد كه آيه مورد بحث را تفسير مى كند، بلكه تنها در مقام جرى و تطبيق است. چرا كه مى بينيم هر كدام از اين روايت ها، آيه را به گونه اى تطبيق كرده اند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۸ </center>
واما در اصل داستان كه آيات مورد بحث متضمن آن است روايتها اختلاف عجيبى دارند، بطورى كه از انسان نسبت به اين روايتها سلب اطمينان مى شود وبه همين جهت ، از ايراد آنها در اينجا صرف نظر كرديم ، هر كه بخواهد بايد به جوامع حديث چه از عامه (اهل سنت ) چه از خاصه (شيعه ) مراجعه نمايد.
و اما در اصل داستان كه آيات مورد بحث متضمن آن است، روايت ها اختلاف عجيبى دارند، به طورى كه از انسان نسبت به اين روايت ها سلب اطمينان مى شود و به همين جهت، از ايراد آن ها در اين جا صرف نظر كرديم. هر كه بخواهد، بايد به جوامع حديث، چه از عامه (اهل سنت)، چه از خاصه (شيعه)، مراجعه نمايد.
<span id='link42'><span>
<span id='link42'><span>
==مقصود از دوبار سركوب شدن وهلاكت بنى اسرائيل بر اثر دوبا فسادانگيزى آنان برروى زمين ==
 
آرى از آن روزى كه بنى اسرائيل استقلال يافته ودر ميان سرها سرى بلند كردند بلاوگرفتارى بسيارى ديدند، - بطورى كه تاريخ اين قوم ضبط كرده - اين بلايا از دوتا بيشتر است . وآيات مورد بحث با دوتاى آنها قابل انطباق هست وليكن آن حادثه اى كه بطور مسلم يكى از دوحادثه مورد نظر آيات است ، حادثه ايست كه به دست بخت النصر (نبوكد نصر) يكى از سلاطين بابل در حدود ششصد سال قبل از ميلاد بر آنان آمده است .
==مقصود از دو بار سركوب شدن و هلاكت بنى اسرائيل، بر روى زمين ==
وى پادشاهى نيرومند وصاحب شوكت ويكى از ستمكاران عهد خود به شمار مى رفت ودر آغاز از بنى اسرائيل حمايت مى كرد وليكن چون از ايشان تمرد وعصيان ديد لشكرهاى بى شمار به سرشان گسيل داشت ، وايشان را محاصره وشهرهايشان را در هم كوبيد وهمه را ويران ساخت ، مسجد اقصى را خراب وتورات وكتب انبياء را طعمه حريق ساخت ومردم را قتل عام نمود، بطورى كه جز عده قليلى از ايشان آن هم از زنان وكودكان ومردان ضعيف ، كسى باقى نماند. باقيمانده ايشان را هم اسير گرفته وبه بابل كوچ داد، بنى اسرائيل همچنان در ذلت و خوارى وبى كسى در بابل بسر مى بردند وتا بخت النصر زنده بود و مدتى بعد از مرگ او، احدى نبود كه از ايشان حمايت ودفاع كند. تا آنكه كسراى كورش يكى از پادشاهان ايران تصميم گرفت به بابل سفر نموده وآنجا را فتح كند. وقتى فتح كرد نسبت به اسراى بنى اسرائيل تلطف و مهربانى نمود وبه ايشان اجازه داد تا دوباره به وطن خود سرزمين مقدس بروند وايشان را در تجديد بناى هيكل (مسجد اقصى ) وتجديد بناهاى ويران شده كمك نمود، وبه عزرا يكى از كاهنان ايشان اجازه داد تا تورات را برايشان بنويسد، واين حوادث در حدود چهار صد وپنجاه واندى قبل از ميلاد بود.
آرى، از آن روزى كه بنى اسرائيل استقلال يافته و در ميان سرها، سرى بلند كردند، بلا و گرفتارى بسيارى ديدند، - به طورى كه تاريخ اين قوم ضبط كرده - اين بلايا از دو تا بيشتر است. و آيات مورد بحث با دو تاى آن ها قابل انطباق هست، وليكن آن حادثه اى كه به طور مسلّم يكى از دو حادثه مورد نظر آيات است، حادثه ای ست كه به دست بخت النصر (نبوكد نصر)، يكى از سلاطين بابل، در حدود ششصد سال قبل از ميلاد بر آنان آمده است.
وآنچه از تاريخ يهود برمى آيد اين است كه اول كسى كه از ناحيه خدا مبعوث شد كه بيت المقدس را ويران كند بخت النصر بود كه در اين نوبت هفتاد سال خرابه افتاده بود، وآنكس كه در نوبت دوم بيت المقدس را ويران كرد قيصر روم اسپيانوس بود كه تقريبا يك قرن قبل از ميلاد مى زيسته ووزير خود طوطوز را روانه كرد تا مسجد را خراب و مردمش را ذليل ساخته وتنبيه نمايد.
 
وبعيد نيست كه اين دوحادثه ، مورد نظر اين آيات باشد، زيرا بقيه حوادثى كه تاريخ براى بنى اسرائيل نشان مى دهد طورى نبوده كه به كلى آنان را از بين بر ده واستقلال ومملكتشان را از ايشان گرفته باشد،
وى، پادشاهى نيرومند و صاحب شوكت و يكى از ستمكاران عهد خود به شمار مى رفت و در آغاز، از بنى اسرائيل حمايت مى كرد، وليكن چون از ايشان تمرد و عصيان ديد، لشكرهاى بى شمار به سرشان گسيل داشت، و ايشان را محاصره و شهرهايشان را در هم كوبيد و همه را ويران ساخت. مسجد اقصى را خراب و تورات و كتب انبياء را طعمه حريق ساخت و مردم را قتل عام نمود، به طورى كه جز عده قليلى از ايشان، آن هم از زنان و كودكان و مردان ضعيف، كسى باقى نماند. باقيمانده ايشان را هم اسير گرفته و به بابل كوچ داد.
 
بنى اسرائيل، همچنان در ذلت و خوارى و بى كسى در بابل به سر مى بردند و تا بخت النصر زنده بود و مدتى بعد از مرگ او، احدى نبود كه از ايشان حمايت و دفاع كند. تا آن كه «كسراى كورش»، يكى از پادشاهان ايران تصميم گرفت به بابل سفر نموده و آن جا را فتح كند. وقتى فتح كرد، نسبت به اسراى بنى اسرائيل تلطف و مهربانى نمود و به ايشان اجازه داد تا دوباره به وطن خود، سرزمين مقدس بروند و ايشان را در تجديد بناى هيكل (مسجد اقصى) و تجديد بناهاى ويران شده كمك نمود، و به «عزرا»، يكى از كاهنان ايشان اجازه داد تا تورات را برايشان بنويسد، و اين حوادث در حدود چهار صد و پنجاه و اندى قبل از ميلاد بود.
 
و آنچه از تاريخ يهود بر مى آيد، اين است كه اول كسى كه از ناحيه خدا مبعوث شد كه بيت المقدس را ويران كند، بخت النصر بود، كه در اين نوبت، هفتاد سال خرابه افتاده بود، و آن كس كه در نوبت دوم بيت المقدس را ويران كرد، قيصر روم، «اسپيانوس» بود، كه تقريبا يك قرن قبل از ميلاد مى زيسته و وزير خود «طوطوز» را روانه كرد تا مسجد را خراب و مردمش را ذليل ساخته و تنبيه نمايد.
 
و بعيد نيست كه اين دو حادثه، مورد نظر اين آيات باشد. زيرا بقيه حوادثى كه تاريخ براى بنى اسرائيل نشان مى دهد، طورى نبوده كه به كلى آنان را از بين برده و استقلال و مملكتشان را از ايشان گرفته باشد. به خلاف داستان بخت النصر، كه همه آنان و آقایى و استقلالشان را تا زمان كورش به كلى از بين برد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۹ </center>
به خلاف داستان بخت النصر كه همه آنان وآقائى واستقلالشان را تا زمان كورش به كلى از بين برد. آنگاه كورش بعد از مدتى همه آنان را جمع نموده وسر وصورتى به زندگيشان داد. بار ديگر روميان بر آنان دست يافتند وقوت وشوكتشان را گرفتند وديگر تا زمان اسلام نتوانستند قد علم كنند.
 
واين احتمال هيچ وجه بعيدى در آن نيست مگر همانى كه در تفسير آيات مورد بحث به آن اشاره كرديم ، وآن اين بود كه از آيات برمى آيد منقرض كننده بنى اسرائيل در هر دونوبت يك طايفه بوده اند، وگرنه نمى فرمود ((ثم رددنا لكم الكره عليهم (( زيرا اين عبارت اشعار بر اين دارد كه خداوند بنى اسرائيل را نيروبخشيد تا توانستند بر دشمنان بار اول خود غلبه كنند وتلافى در آوردند وجمله ((فاذا كان وعد الاخرة ليسووا وجوهكم ((اشعار بر اين دارد كه براى نوبت دوم بر همان دشمنان غلبه يافته اند. چون ظاهر اين است كه ضمير جمع در اين جمله به همان جمله ((عبادا لنا((برگردد. وليكن اين تنها اشعارى است بدون اينكه ظهور داشته باشد، چون عبارت با اين احتمال هم مى سازد كه جبران حمله اول به دست قومى غير از بنى اسرائيل انجام شده باشد يعنى خداوند به دست مردمى ديگر انتقام بنى اسرائيل را از دشمنانشان گرفته باشد، وبنى اسرائيل از اين پيشامد سود برده باشند و ضمير جمع هم به گروهى برگردد كه از سياق استفاده مى شود، و همانطور كه گفتيم سياق هم ظهور در اين ندارد كه مبعوثين در مرتبه دوم همان مبعوثين در مرتبه اولند، بلكه با غير ايشان هم مى سازد.
آنگاه كورش بعد از مدتى همه آنان را جمع نموده و سر و صورتى به زندگی شان داد. بار ديگر، روميان بر آنان دست يافتند و قوت و شوكتشان را گرفتند و ديگر تا زمان اسلام نتوانستند قد علم كنند.
 
و اين احتمال هيچ وجه بعيدى در آن نيست، مگر همانى كه در تفسير آيات مورد بحث به آن اشاره كرديم و آن، اين بود كه:
 
از آيات بر مى آيد منقرض كننده بنى اسرائيل در هر دو نوبت، يك طايفه بوده اند، و گرنه نمى فرمود: «ثُمَّ رَدَدنَا لَكُمُ الكَرَّةَ عَلَيهِم». زيرا اين عبارت، إشعار بر اين دارد كه خداوند بنى اسرائيل را نيرو بخشيد تا توانستند بر دشمنان بار اول خود غلبه كنند و تلافى در آوردند. و جملۀ «فَإذَا كَانَ وَعدُ الآخِرَةِ لِيَسُوؤُا وُجُوهَكُم»، إشعار بر اين دارد كه براى نوبت دوم، بر همان دشمنان غلبه يافته اند. چون ظاهر اين است كه ضمير جمع در اين جمله، به همان جمله «عِبَاداً لَنَا» برگردد.  
 
وليكن اين تنها إشعارى است، بدون اين كه ظهور داشته باشد. چون عبارت با اين احتمال هم مى سازد كه جبران حمله اول، به دست قومى غير از بنى اسرائيل انجام شده باشد. يعنى خداوند به دست مردمى ديگر، انتقام بنى اسرائيل را از دشمنانشان گرفته باشد و بنى اسرائيل از اين پيشامد سود برده باشند، و ضمير جمع هم به گروهى برگردد كه از سياق استفاده مى شود، و همان طور كه گفتيم، سياق هم ظهور در اين ندارد كه مبعوثين در مرتبه دوم، همان مبعوثين در مرتبه اولند، بلكه با غير ايشان هم مى سازد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه :۶۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه :۶۰ </center>
<span id='link43'><span>
<span id='link43'><span>
==آيات ۹ - ۲۲  سوره إسراء ==
==آيات ۹ - ۲۲  سوره إسراء ==
إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِى لِلَّتى هِىَ أَقْوَمُ وَ يُبَشرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصالِحَاتِ أَنَّ لهَُمْ أَجْراً كَبِيراً(۹)
إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِى لِلَّتى هِىَ أَقْوَمُ وَ يُبَشرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لهَُمْ أَجْراً كَبِيراً(۹)


وَ أَنَّ الَّذِينَ لايُؤْمِنُونَ بِالاَخِرَةِ أَعْتَدْنَا لهَُمْ عَذَاباً أَلِيماً(۱۰)
وَ أَنَّ الَّذِينَ لايُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ أَعْتَدْنَا لهَُمْ عَذَاباً أَلِيماً(۱۰)


وَ يَدْعُ الانسانُ بِالشرِّ دُعَاءَهُ بِالخَْيرِ وَ كانَ الانسانُ عَجُولاً(۱۱)
وَ يَدْعُ الإنسانُ بِالشرِّ دُعَاءَهُ بِالخَْيرِ وَ كانَ الإنسَانُ عَجُولاً(۱۱)


وَ جَعَلْنَا الَّيْلَ وَ النهَارَ آيَتَينِ فَمَحَوْنَا آيَةَ الَّيْلِ وَ جَعَلْنَا آيَةَ النهَارِ مُبْصرَةً لِّتَبْتَغُوا فَضلاً مِّن رَّبِّكُمْ وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السّنِينَ وَ الحِْساب وَ كُلَّ شئٍ فَصّلْنَاهُ تَفْصِيلاً(۱۲)
وَ جَعَلْنَا الَّيْلَ وَ النَّهَارَ آيَتَينِ فَمَحَوْنَا آيَةَ الَّيْلِ وَ جَعَلْنَا آيَةَ النَّهَارِ مُبْصرَةً لِّتَبْتَغُوا فَضلاً مِّن رَّبِّكُمْ وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السّنِينَ وَ الحِْسابَ وَ كُلَّ شئٍ فَصّلْنَاهُ تَفْصِيلاً(۱۲)


وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْنَاهُ طائرَهُ فى عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كتَاباً يَلْقَاهُ مَنشُوراً(۱۳)
وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْنَاهُ طائرَهُ فى عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كتَاباً يَلْقَاهُ مَنشُوراً(۱۳)


اقْرَأْ كِتَابَك كَفَى بِنَفْسِك الْيَوْمَ عَلَيْك حَسِيباً(۱۴)
اقْرَأْ كِتَابَك كَفَى بِنَفْسِك الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيباً(۱۴)


مَّنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِى لِنَفْسِهِ وَ مَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيهَا وَ لا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَ مَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتىّ نَبْعَث رَسُولاً(۱۵)
مَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِى لِنَفْسِهِ وَ مَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيهَا وَ لا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَ مَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتىّ نَبْعَثَ رَسُولاً(۱۵)


وَ إِذَا أَرَدْنَا أَن نُهْلِك قَرْيَةً أَمَرْنَا مُترَفِيهَا فَفَسقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيراً(۱۶)
وَ إِذَا أَرَدْنَا أَن نُهْلِك قَرْيَةً أَمَرْنَا مُترَفِيهَا فَفَسقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيراً(۱۶)
خط ۱۳۱: خط ۱۵۳:
مَّن كانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشاءُ لِمَن نُّرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصلَاهَا مَذْمُوماً مَّدْحُوراً(۱۸)
مَّن كانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشاءُ لِمَن نُّرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصلَاهَا مَذْمُوماً مَّدْحُوراً(۱۸)


وَ مَنْ أَرَادَ الاَخِرَةَ وَ سعَى لهََا سَعْيَهَا وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئك كَانَ سَعْيُهُم مَّشكُوراً(۱۹)
وَ مَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ وَ سَعَى لهََا سَعْيَهَا وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئك كَانَ سَعْيُهُم مَّشكُوراً(۱۹)


كُلاً نُّمِدُّ هَؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّك وَ مَا كانَ عَطاءُ رَبِّك مَحْظوراً(۲۰)
كُلاً نُّمِدُّ هَؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّك وَ مَا كانَ عَطاءُ رَبِّك مَحْظُوراً(۲۰)


انظُرْ كَيْف فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ لَلاَخِرَةُ أَكْبرُ دَرَجَاتٍ وَ أَكْبرُ تَفْضِيلاً(۲۱)
انظُرْ كَيْف فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ لَلآخِرَةُ أَكْبرُ دَرَجَاتٍ وَ أَكْبرُ تَفْضِيلاً(۲۱)


لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَخْذُولاً(۲۲)
لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَخْذُولاً(۲۲)
۱۴٬۰۶۶

ویرایش