۱۴٬۱۱۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
(۱۱ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
و آيه بعدى كه مى فرمايد: «إن أحسَنتُم أحسَنتُم لأنفُسِكُم وَ إن أسَأتُم فَلَهَا»، إشعار و بلكه با كمك سياق، دلالت دارد بر اين كه اين واقعه، يعنى برگشتن دولت بنى اسرائيل و غلبه كردنشان بر دشمنان، به خاطر برگشتن از كفر و فسق به ايمان و نيكى است، و اين هم ثمره چشيدن وبال و آثار تلخ بدی هاى قبل است، همچنان كه وعده و يا به تعبير ديگر، عذاب دومى هم به خاطر برگشتن از اين نيكی ها به سوى بدى است. | و آيه بعدى كه مى فرمايد: «إن أحسَنتُم أحسَنتُم لأنفُسِكُم وَ إن أسَأتُم فَلَهَا»، إشعار و بلكه با كمك سياق، دلالت دارد بر اين كه اين واقعه، يعنى برگشتن دولت بنى اسرائيل و غلبه كردنشان بر دشمنان، به خاطر برگشتن از كفر و فسق به ايمان و نيكى است، و اين هم ثمره چشيدن وبال و آثار تلخ بدی هاى قبل است، همچنان كه وعده و يا به تعبير ديگر، عذاب دومى هم به خاطر برگشتن از اين نيكی ها به سوى بدى است. | ||
<span id='link38'><span> | <span id='link38'><span> | ||
==آثار نيك | ==آثار نيك و بد اعمال، به عامل بر مى گردد == | ||
«'''إِنْ | «'''إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لاَنفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسأْتمْ فَلَهَا'''»: | ||
«لام» در «لأنفُسِكُم» و همچنين در «فَلَهَا»، لام اختصاص است. يعنى: هر يك از احسان و اسائه شما، مختص به خود شماست، بدون اين كه به ديگران چيزى از آن بچسبد. و اين، خود سنّت جاريه خداست كه اثر و تبعه عمل هر كسى را - چه خوب و چه بد - به خود او بر مى گرداند. بنابراين آيه مورد بحث، در معناى آيه: «تِلكَ أُمَّةٌ قَد خَلَت لَهَا مَا كَسَبَت وَ لَكُم مَا كَسَبتُم» مى باشد. | |||
پس آيه، در مقام بيان اين معنا است كه اثر هر عمل - چه خوب و چه بد - به صاحبش بر مى گردد، نه اين كه بخواهد اين معنا را برساند كه كار نيك به نفع صاحبش و كار زشت به ضرر او تمام مى شود، تا گفته شود چرا به جاى «فَلَهَا» نفرمود: «فَعَلَيهَا»، همچنان كه در آيه ديگر فرمود: «لَهَا مَا كَسَبَت وَ عَلَيهَا مَا اكتَسَبَت». | |||
بنابراين، ديگر نيازى به آن زحمت بيهوده نيست كه بعضى به خود داده و گفته اند: «لام» در جملۀ «وَ إن أسَأتُم فَلَهَا»، به معنى «عَلَى» است، و آن كه ديگرى گفته كه به معناى «إلَى» است. زيرا «إسَائه» با اين حرف متعدى مى شود و گفته مى شود: أسَاءَ إلَى فُلَان وَ يَسِئُ إلَيهِ إسَائَةً»، يعنى: بدى كرد به فلانى، يا بدى مى كند. و يا آن ديگرى كه گفته است: «لام» مزبور، براى استحقاق و نظير «لامى» است كه در «لَهُم عَذَابٌ ألِيمٌ» است. | |||
و چه بسا كه به گفته ما كه گفتيم «لام»، لام اختصاص است، اشكال شود به اين كه: واقع مطلب خلاف آن است. زيرا كه بسيار مى بينيم كه اثر احسان به خود احسان كننده بر نگشته، بلكه عايد غير او مى شود، و يا اثر گناه و بدى به خود بدكار نرسيده و عايد غير او مى شود. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۴ </center> | ||
ولى جوابش روشن است | ولى جوابش روشن است و آن، اين است كه صاحب اين اشكال غفلت ورزيده از اين كه قرآن كريم، چه نظرى نسبت به آثار اعمال دارد و اين كه اثر هر عملى به عاملش بر مى گردد، مربوط به آثار اخروى اعمال است، كه به هيچ وجه، به غير صاحب عمل ربطى ندارد. و در اين باره فرموده است: «مَن كَفَرَ فَعَلَيهِ كُفرُهُ وَ مَن عَمِلَ صَالِحاً فَلأنفُسِهِم يَمهَدُونَ». | ||
و اما آثار دنيوى اعمال چنان نيست كه به غير فاعل نرسد، بلكه در صورتى كه خدا بخواهد به عنوان انعام و يا عذاب و يا امتحان، اثر عمل شخصى را به شخص ديگر نيز مى رساند. بنابراين، اين طور نيست كه هر فاعلى بتواند به طور دائم، اثر فعل خود را به ديگرى برساند، مگر همان احيانا كه گفتيم مشيت خدا بر آن تعلق گرفته باشد، و اما خود فاعل، اثر فعلش دائما و بدون هيچ تخلفى به خودش بر مى گردد. | |||
بنابراين، نيكوكار سهمى از عمل نيك و بدكار سهمى از عمل بد خود دارد، همچنان كه فرمود: «فَمَن يَعمَل مِثقَالَ ذَرَّةٍ خَيراً يَرَهُ * وَ مَن يَعمَل مِثقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ». | |||
و | پس اثر فعل از فاعلش جدا نمى شود، و به طور دائم به غير او نمى رسد و اين، همان معنایى است كه از على «عليه السلام» روايت شده كه فرمود: «تو هيچ احسانى به غير نمى كنى و هيچ بدى نيز به غير نمى كنى»، آنگاه اين آيه را تلاوت فرمود. | ||
«'''فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الآخِرَةِ لِيَسُوؤُا وُجُوهَكُمْ وَ لِيَدْخُلُوا الْمَسجِدَ كمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ لِيُتَبرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِيراً'''»: | |||
«تتبير»، به معناى هلاك كردن و از ماده «تَبَار»، به معنى هلاك و دمار است. | |||
و كلمۀ «لِيَسُوؤا» از «مَسَائه»، به معناى غصه دار كردن است. گفته مى شود: «سَاءَ زَيدٌ فُلَاناً»، يعنى اندوهناك كرد او را، و اين كلمه، به طورى كه بعضى هم گفته اند، متعلق است به فعل مقدر كه به خاطر اختصار حذف شده. | |||
و «لام» در آن، براى غايت است، و تقدير آن چنين است: «بَعَثنَاهُم لِيَسُوؤا وُجُوهَكُم بِظُهُورِ الحُزنِ وَ الكَأبَة فِيهَا: ما آن بندگان خود را برانگيختيم، براى اين كه نشانه هاى ناراحتى و حزن و اندوه را در چهره هايتان آشكار سازند، به طورى كه آثار ذلت و مسكنت و خوارى و بردگى از سر و رويتان ببارد، و همه اين ها، به وسيله قتل عام و غارت ها و اسيری ها كه در شما اعمال مى كنند، صورت بگيرد». | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۵ </center> | ||
و مقصود از مسجد در جملۀ «وَ لِيَدخُلُوا المَسجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أوَّلَ مَرَّةٍ»، مسجد اقصى بيت المقدس - است و به حرف آن كس كه گفته مراد از «مسجد» تمامى سرزمين بيت المقدس است، و مجازا آن را مسجد خوانده، نبايد اعتنا كرد. | |||
اين | |||
اين كلام، بر چند نكته دلالت دارد: | |||
احتمال هم دارد كه | |||
از مقايسه ميان وعد | اول اين كه: دشمنان بنى اسرائيل در نوبت اول هم داخل مسجد اقصى شده و آن را به قوه قهريه گرفتند. و اگر در قرآن كريم آن را نياورده، به منظور اختصار بوده است. | ||
دوم اين كه: داخل شدن در مسجد، براى هتك حرمت و تخريب آن بوده. | |||
سوم اين كه: اين مهاجمين و مبعوثين براى مجازات بنى اسرائيل و گرفتن انتقام از ايشان، همان ها بودند كه در بار اول مبعوث برايشان شدند. | |||
و معناى جملۀ «وَ لِيُتَبِّرُوا مَا عَلَوا تَتبِيراً» اين است كه: هلاك كنند و نابود سازند «هر كسى را» كه بر آن دست يابند، مردم را كشته، اموال را سوزانيده، خانه ها را خراب و شهرها را ويران سازند. | |||
احتمال هم دارد كه «ما» مصدريه و به معناى مدت باشد، و مضاف حذف شده، تقدير چنين باشد: «وَ لِيُتَبِّرُوا مُدَّةَ عُلُوِّهِم تَتبِيراً»، ولى معناى اول به فهم نزديك تر و با سياق آيه مناسب تر است. | |||
از مقايسه ميان وعد اول، يعنى جملۀ «بَعَثنَا عَلَيكُم عِبَاداً لَنَا...»، و وعد دوم، يعنى جملۀ «لِيَسُوؤُا وُجُوهَكُم...»، اين معنا به دست مى آيد كه وعده دوم بر بنى اسرائيل، سخت تر بوده و در آن وعده، نزديك بوده كه به كلى نابود شوند. و در دلالت بر اين معنا، همين عبارت كافى است كه فرمود: «وَ لِيُتَبِّرُوا مَا عَلَوا تَتبِيراً». | |||
و معناى آيه اين است كه: وقتى زمان وعده دوم رسيد، يعنى بنى اسرائيل افساد بار دوم خود را از حد گذراندند، ما همان بندگان خود را واداشتيم تا با فراهم آوردن اسباب حزن و اندوه و تحقق بخشيدن ذلت و مسكنت آنان، چهره هايشان را اندوهگين نموده، و نيز مانند نوبت نخستين وارد مسجد اقصى شوند و هرچه را كه بر آن غلبه يافتند، هلاك نموده و سرزمين هایى را كه از آن عبور كردند، ويران سازند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۶ </center> | ||
«''' | «'''عَسَى رَبُّكُمْ أَن يَرْحَمَكُمْ وَ إِنْ عُدتُمْ عُدْنَا وَ جَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ حَصِيراً'''»: | ||
«حَصِير»، از ماده «حصر»، و به طورى كه گفته اند، به معناى حبس كردن و در مضيقه قرار دادن است، همچنان كه در جاى ديگر قرآن فرموده: «وَ احصُرُوهُم»، يعنى بر ايشان تنگ بگيريد. | |||
و معناى جملۀ «عَسَى رَبُّكُم أن یَرحَمَكُم» - به طورى كه از سياق بر مى آيد - اين است كه: اميد است بعد از بعث دشمنان در بار دوم، خداوند به شما رحم كند. و اين وعده اميدوار كننده، مشروط است به توبه ايشان و اين كه به طاعت و احسان برگردند. به دليل جملۀ «وَ إن تَعُودُوا نَعُد»، كه تهديد مى كند اگر باز هم به فساد برگرديد، ما نيز به عقوبت و نكال بر مى گرديم، و ما جهنم را براى كافران، حصير و محلى محصور قرار مى دهيم، تا نتوانند از آن خارج شوند. | |||
و | و در جملۀ «عَسَى رَبُّكُم أن يَرحَمَكُم»، از تكلم با غير، به غيبت التفات شده است. و گويا وجه آن، اين باشد كه خواسته است به اصلى اشاره كند كه ربوبيت خداى تعالى، اقتضاى آن را دارد و آن اصل اين است كه: | ||
بر بندگان خود - در صورتى كه به مقتضاى خلقت خود مشى كنند - رحم كند و به سوى فطرتشان ارشاد نمايد، مگر اين كه از خط مرزى خلقت خود منحرف گشته و از راه فطرت بيرون شوند، و چون اشاره به اين نكته باعث مى شد ربوبيت خداى تعالى يادآورى شود، لازم بود سياق تكلم با غير (ما چنين و چنان مى كنيم)، به هم بخورد و به سياق تكلم به غيبت (پروردگارتان چنين و چنان كند) مبدل شود، و بعد از آن كه نكته مزبور ايفاء شد، دوباره به همان سياق قبلى برگردد. | |||
<span id='link39'><span> | <span id='link39'><span> | ||
خط ۶۶: | خط ۸۷: | ||
==بحث روایتی: چرا نوح«ع»، عبد شكور خوانده شده است == | ==بحث روایتی: چرا نوح«ع»، عبد شكور خوانده شده است == | ||
در تفسير | در تفسير برهان، از ابن بابويه، به سند خود، از محمّد بن مسلم، از ابى جعفر «عليه السلام» روايت كرده كه فرمود: | ||
اگر خداوند نوح «عليه السلام» را «عبد شكور» ناميد، براى اين بود كه آن جناب در هر صبح و شام مى گفت: بار الها! من گواهى مى دهم كه اگر در شب و روز قرين نعمت ها و عافيتم، همه آن ها از توست و تو يگانه اى هستى بى شريك. حمد و شكر تو، به خاطر آن نعمت ها، بر من فرض است، ولى نه تنها آن قدر كه راضى شوى، بلكه رضايت بعد از رضا نيز لازم است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۷ </center> | ||
مؤلف: اين معنا با مختصر تفاوتى به چند طريق، در كافى و تفسير قمى و عياشى، روايت شده است. | |||
و در الدرالمنثور است كه ابن مردويه، از ابى فاطمه روايت كرده كه گفت: رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» فرمود: نوح هيچ چيز كوچك و يا بزرگى را بر نمى داشت، مگر آن كه «بسم اللّه» و «الحمد لله» مى گفت، و به همين جهت، خداوند او را «بنده شكور» ناميد. | |||
مؤلف: اين روايات با رواياتى كه قبلا شكر را به اخلاص تفسير مى كرد، منافات ندارد. زيرا پر واضح است كه شخصى مثل نوح «عليه السلام» دعا نمى كند، مگر آن كه حقيقت معناى دعا را داشته باشد، و چنين دعایى منفك از اخلاص در بندگى نيست. | |||
<span id='link41'><span> | <span id='link41'><span> | ||
==روايتى در ذيل آيه | ==روايتى در ذيل آيه: «لَتُفسِدُنَّ فِى الأرضِ مَرَّتَين...» == | ||
و در تفسير برهان، از ابن قولويه نقل كرده كه وى، به سند خود، از صالح بن سهل، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه در ذيل آيه: «وَ قَضَينَا إلَى بَنِى إسرَائِيلَ فِى الكِتَابِ لَتُفسِدُنَّ فِى الأرضِ مَرَّتَين» فرمود: | |||
يكى كشته شدن اميرالمؤمنين «عليه السلام»، و يكى ضربت خوردن حسن بن على «عليهما السلام» است. و در تفسير «وَ لَتَعلُنَّ عُلُوّاً كَبِيراً» فرموده: مقصود كشتن حسين بن على «عليهما السلام»، و درباره جملۀ «فَإذَا جَاءَ وَعدُ أُولَيهُمَا» فرمود: وقتى كه حسين يارى شود «بَعَثنَا عَلَيكُم عِبَاداً لَنَا أُولِى بَأسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُوا خِلَالَ الدِّيَارِ» قبل از قيام قائم قومى برانگيخته شود كه هيچ خونى از آل محمّد را بى انتقام نگذارند و انتقام همه خون هاى ريخته شده از اهل بيت را بگيرند «وَ كَانَ وَعداً مَفعُولاً»، و اين وعده اى است شدنى. | |||
مؤلف: در اين معنا، روايت هاى ديگرى نيز هست كه سياقش، مانند اين روايت، تطبيق حوادثى است كه در اين امت واقع مى شود و در ميان بنى اسرائيل اتفاق افتاده است، و در حقيقت، در مقام تصديق مطلبى است كه رسول خدا پيش بينى كرده و فرموده بود: اين امت به زودى همان را كه بنى اسرائيل مرتكب شد، دقيقا و طابق النعل بالنعل مرتكب خواهد شد. حتى اگر بنى اسرائيل داخل سوراخى رفته باشد، اين امت نيز خواهد رفت. | |||
پس اين روايات را نبايد جزو رواياتى شمرد كه آيه مورد بحث را تفسير مى كند، بلكه تنها در مقام جرى و تطبيق است. چرا كه مى بينيم هر كدام از اين روايت ها، آيه را به گونه اى تطبيق كرده اند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۸ </center> | ||
و اما در اصل داستان كه آيات مورد بحث متضمن آن است، روايت ها اختلاف عجيبى دارند، به طورى كه از انسان نسبت به اين روايت ها سلب اطمينان مى شود و به همين جهت، از ايراد آن ها در اين جا صرف نظر كرديم. هر كه بخواهد، بايد به جوامع حديث، چه از عامه (اهل سنت)، چه از خاصه (شيعه)، مراجعه نمايد. | |||
<span id='link42'><span> | <span id='link42'><span> | ||
==مقصود از | |||
==مقصود از دو بار سركوب شدن و هلاكت بنى اسرائيل، بر روى زمين == | |||
آرى، از آن روزى كه بنى اسرائيل استقلال يافته و در ميان سرها، سرى بلند كردند، بلا و گرفتارى بسيارى ديدند، - به طورى كه تاريخ اين قوم ضبط كرده - اين بلايا از دو تا بيشتر است. و آيات مورد بحث با دو تاى آن ها قابل انطباق هست، وليكن آن حادثه اى كه به طور مسلّم يكى از دو حادثه مورد نظر آيات است، حادثه ای ست كه به دست بخت النصر (نبوكد نصر)، يكى از سلاطين بابل، در حدود ششصد سال قبل از ميلاد بر آنان آمده است. | |||
وى، پادشاهى نيرومند و صاحب شوكت و يكى از ستمكاران عهد خود به شمار مى رفت و در آغاز، از بنى اسرائيل حمايت مى كرد، وليكن چون از ايشان تمرد و عصيان ديد، لشكرهاى بى شمار به سرشان گسيل داشت، و ايشان را محاصره و شهرهايشان را در هم كوبيد و همه را ويران ساخت. مسجد اقصى را خراب و تورات و كتب انبياء را طعمه حريق ساخت و مردم را قتل عام نمود، به طورى كه جز عده قليلى از ايشان، آن هم از زنان و كودكان و مردان ضعيف، كسى باقى نماند. باقيمانده ايشان را هم اسير گرفته و به بابل كوچ داد. | |||
بنى اسرائيل، همچنان در ذلت و خوارى و بى كسى در بابل به سر مى بردند و تا بخت النصر زنده بود و مدتى بعد از مرگ او، احدى نبود كه از ايشان حمايت و دفاع كند. تا آن كه «كسراى كورش»، يكى از پادشاهان ايران تصميم گرفت به بابل سفر نموده و آن جا را فتح كند. وقتى فتح كرد، نسبت به اسراى بنى اسرائيل تلطف و مهربانى نمود و به ايشان اجازه داد تا دوباره به وطن خود، سرزمين مقدس بروند و ايشان را در تجديد بناى هيكل (مسجد اقصى) و تجديد بناهاى ويران شده كمك نمود، و به «عزرا»، يكى از كاهنان ايشان اجازه داد تا تورات را برايشان بنويسد، و اين حوادث در حدود چهار صد و پنجاه و اندى قبل از ميلاد بود. | |||
و آنچه از تاريخ يهود بر مى آيد، اين است كه اول كسى كه از ناحيه خدا مبعوث شد كه بيت المقدس را ويران كند، بخت النصر بود، كه در اين نوبت، هفتاد سال خرابه افتاده بود، و آن كس كه در نوبت دوم بيت المقدس را ويران كرد، قيصر روم، «اسپيانوس» بود، كه تقريبا يك قرن قبل از ميلاد مى زيسته و وزير خود «طوطوز» را روانه كرد تا مسجد را خراب و مردمش را ذليل ساخته و تنبيه نمايد. | |||
و بعيد نيست كه اين دو حادثه، مورد نظر اين آيات باشد. زيرا بقيه حوادثى كه تاريخ براى بنى اسرائيل نشان مى دهد، طورى نبوده كه به كلى آنان را از بين برده و استقلال و مملكتشان را از ايشان گرفته باشد. به خلاف داستان بخت النصر، كه همه آنان و آقایى و استقلالشان را تا زمان كورش به كلى از بين برد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۹ </center> | ||
آنگاه كورش بعد از مدتى همه آنان را جمع نموده و سر و صورتى به زندگی شان داد. بار ديگر، روميان بر آنان دست يافتند و قوت و شوكتشان را گرفتند و ديگر تا زمان اسلام نتوانستند قد علم كنند. | |||
و اين احتمال هيچ وجه بعيدى در آن نيست، مگر همانى كه در تفسير آيات مورد بحث به آن اشاره كرديم و آن، اين بود كه: | |||
از آيات بر مى آيد منقرض كننده بنى اسرائيل در هر دو نوبت، يك طايفه بوده اند، و گرنه نمى فرمود: «ثُمَّ رَدَدنَا لَكُمُ الكَرَّةَ عَلَيهِم». زيرا اين عبارت، إشعار بر اين دارد كه خداوند بنى اسرائيل را نيرو بخشيد تا توانستند بر دشمنان بار اول خود غلبه كنند و تلافى در آوردند. و جملۀ «فَإذَا كَانَ وَعدُ الآخِرَةِ لِيَسُوؤُا وُجُوهَكُم»، إشعار بر اين دارد كه براى نوبت دوم، بر همان دشمنان غلبه يافته اند. چون ظاهر اين است كه ضمير جمع در اين جمله، به همان جمله «عِبَاداً لَنَا» برگردد. | |||
وليكن اين تنها إشعارى است، بدون اين كه ظهور داشته باشد. چون عبارت با اين احتمال هم مى سازد كه جبران حمله اول، به دست قومى غير از بنى اسرائيل انجام شده باشد. يعنى خداوند به دست مردمى ديگر، انتقام بنى اسرائيل را از دشمنانشان گرفته باشد و بنى اسرائيل از اين پيشامد سود برده باشند، و ضمير جمع هم به گروهى برگردد كه از سياق استفاده مى شود، و همان طور كه گفتيم، سياق هم ظهور در اين ندارد كه مبعوثين در مرتبه دوم، همان مبعوثين در مرتبه اولند، بلكه با غير ايشان هم مى سازد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه :۶۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه :۶۰ </center> | ||
<span id='link43'><span> | <span id='link43'><span> | ||
==آيات ۹ - ۲۲ سوره إسراء == | ==آيات ۹ - ۲۲ سوره إسراء == | ||
إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِى لِلَّتى هِىَ أَقْوَمُ وَ يُبَشرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ | إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِى لِلَّتى هِىَ أَقْوَمُ وَ يُبَشرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لهَُمْ أَجْراً كَبِيراً(۹) | ||
وَ أَنَّ الَّذِينَ لايُؤْمِنُونَ | وَ أَنَّ الَّذِينَ لايُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ أَعْتَدْنَا لهَُمْ عَذَاباً أَلِيماً(۱۰) | ||
وَ يَدْعُ | وَ يَدْعُ الإنسانُ بِالشرِّ دُعَاءَهُ بِالخَْيرِ وَ كانَ الإنسَانُ عَجُولاً(۱۱) | ||
وَ جَعَلْنَا الَّيْلَ وَ | وَ جَعَلْنَا الَّيْلَ وَ النَّهَارَ آيَتَينِ فَمَحَوْنَا آيَةَ الَّيْلِ وَ جَعَلْنَا آيَةَ النَّهَارِ مُبْصرَةً لِّتَبْتَغُوا فَضلاً مِّن رَّبِّكُمْ وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السّنِينَ وَ الحِْسابَ وَ كُلَّ شئٍ فَصّلْنَاهُ تَفْصِيلاً(۱۲) | ||
وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْنَاهُ طائرَهُ فى عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كتَاباً يَلْقَاهُ مَنشُوراً(۱۳) | وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْنَاهُ طائرَهُ فى عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كتَاباً يَلْقَاهُ مَنشُوراً(۱۳) | ||
اقْرَأْ كِتَابَك كَفَى بِنَفْسِك الْيَوْمَ | اقْرَأْ كِتَابَك كَفَى بِنَفْسِك الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيباً(۱۴) | ||
مَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِى لِنَفْسِهِ وَ مَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيهَا وَ لا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَ مَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتىّ نَبْعَثَ رَسُولاً(۱۵) | |||
وَ إِذَا أَرَدْنَا أَن نُهْلِك قَرْيَةً أَمَرْنَا مُترَفِيهَا فَفَسقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيراً(۱۶) | وَ إِذَا أَرَدْنَا أَن نُهْلِك قَرْيَةً أَمَرْنَا مُترَفِيهَا فَفَسقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيراً(۱۶) | ||
خط ۱۱۰: | خط ۱۵۳: | ||
مَّن كانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشاءُ لِمَن نُّرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصلَاهَا مَذْمُوماً مَّدْحُوراً(۱۸) | مَّن كانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشاءُ لِمَن نُّرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصلَاهَا مَذْمُوماً مَّدْحُوراً(۱۸) | ||
وَ مَنْ أَرَادَ | وَ مَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ وَ سَعَى لهََا سَعْيَهَا وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئك كَانَ سَعْيُهُم مَّشكُوراً(۱۹) | ||
كُلاً نُّمِدُّ هَؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّك وَ مَا كانَ عَطاءُ رَبِّك | كُلاً نُّمِدُّ هَؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّك وَ مَا كانَ عَطاءُ رَبِّك مَحْظُوراً(۲۰) | ||
انظُرْ كَيْف فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ | انظُرْ كَيْف فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ لَلآخِرَةُ أَكْبرُ دَرَجَاتٍ وَ أَكْبرُ تَفْضِيلاً(۲۱) | ||
لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَخْذُولاً(۲۲) | لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَخْذُولاً(۲۲) |
ویرایش