۱۴٬۳۸۶
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
(۶ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
و در قرآن در خصوص آن فرموده: «وَ مَا كُنتَ بِجَانِبِ الطُّور: تو در جانب طور نبودى». و نيز ابراهيم را تا آسمان دنيا برده، در قرآن فرموده: «وَ كَذَلِكَ نُرِى إبرَاهِيمَ...: اين چنين به ابراهيم نشان داديم...»، و عيسى را تا آسمان چهارم برده، در قرآن فرموده: «وَ رَفَعنَاهُ مَكَاناً عَلِيّاً: او را تا جايى بلند عروج داديم». و در باره رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» فرموده: «فَكَانَ قَابَ قَوسَينِ: پس تا اندازه قاب دو قوس رسيد»، و معلوم است كه اين به خاطر علوّ همت آن حضرت بود. اين بود گفتار صاحب مناقب. | و در قرآن در خصوص آن فرموده: «وَ مَا كُنتَ بِجَانِبِ الطُّور: تو در جانب طور نبودى». و نيز ابراهيم را تا آسمان دنيا برده، در قرآن فرموده: «وَ كَذَلِكَ نُرِى إبرَاهِيمَ...: اين چنين به ابراهيم نشان داديم...»، و عيسى را تا آسمان چهارم برده، در قرآن فرموده: «وَ رَفَعنَاهُ مَكَاناً عَلِيّاً: او را تا جايى بلند عروج داديم». و در باره رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» فرموده: «فَكَانَ قَابَ قَوسَينِ: پس تا اندازه قاب دو قوس رسيد»، و معلوم است كه اين به خاطر علوّ همت آن حضرت بود. اين بود گفتار صاحب مناقب. | ||
<span id='link28'><span> | <span id='link28'><span> | ||
==نظر | ==نظر مؤلف درباره معراج پيامبر اكرم «ص» == | ||
ولى آنچه سزاوار است در اين خصوص گفته | ولى آنچه سزاوار است در اين خصوص گفته شود، اين است كه اصل «إسراء» و «معراج» از مسائلى است كه هيچ راهى به انكار آن نيست، چون قرآن در باره آن به تفصيل بيان كرده، و اخبار متواتر، از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» و امامان اهل بيت بر طبق آن رسيده است. | ||
وليكن نه | و اما در باره چگونگى جزئيات آن، ظاهر آيه و روايات محفوف به قرائنى است كه آيه را داراى ظهور نسبت به آن جزئيات مى كنند. ظهورى كه به هيچ وجه قابل دفع نيست، و با در نظر داشتن آن قرائن از آيه و روايات چنين استفاده مى شود كه آن جناب با روح و جسدش از مسجدالحرام تا مسجد اقصى رفته. | ||
بلكه مقصود از روحانى بودن | و اما عروجش به آسمان ها، از ظاهر آيات سوره «نجم» كه به زودى إن شاء اللّه به تفسيرش خواهيم رسيد و صريح روايات بسيار زيادى كه بر مى آيد كه اين عروج واقع شده و به هيچ وجه نمى توان آن را انكار نمود. چيزى كه هست، ممكن است بگویيم كه اين عروج با روح مقدسش بوده است. | ||
وليكن نه آن طور كه قائلان به معراج روحانى معتقدند كه به صورت رؤياى صادقه بوده است. چه اگر صرف رؤيا مى بود، ديگر جا نداشت آيات قرآنى اين قدر در باره آن اهميت داده و سخن بگويد، و در مقام اثبات كرامت در باره آن جناب برآيد. | |||
و همچنين ديگر جا نداشت قريش وقتى كه آن جناب قصه را برايشان نقل كرد، آن طور به شدت انكار نمايند و نيز مشاهداتى كه آن جناب در بين راه ديده و نقل فرموده، با رؤيا بودن معراج نمى سازد، و معناى معقولى برايش تصور نمى شود. | |||
بلكه مقصود از روحانى بودن آن، اين است كه روح مقدس آن جناب به ماوراى اين عالَم مادى، يعنى آن جایى كه ملائكه مكرمين منزل دارند و اعمال بندگان بدان جا منتهى و اقدار از آن جا صادر مى شود، عروج نموده و آن آيات كبراى پروردگارش را مشاهده و حقايق اشياء و نتايج اعمال برايش مجسم شده، ارواح انبياى عظام را ملاقات و با آنان گفتگو كرده است، | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۱ </center> | ||
ملائكه كرام را ديده | ملائكه كرام را ديده و با آنان صحبت نموده است و آياتى الهى ديده كه جز با عبارات: «عرش»، «حجب»، «سرادقات» تعبير از آن ها ممكن نبوده است. | ||
اين است معناى | |||
اين است معناى «معراج روحانى»، ولى آقايان چون قائل به اصالت وجود مادى بوده و در عالَم به غير از خدا، هيچ موجود مجردى را قائل نيستند و از سوى ديگر كه كتاب و سنت در وصف امور غير محسوسه اوصافى را بر مى شمارد كه محسوس و مادى است، مانند ملائكه كرام و عرش و كرسى و لوح و قلم و حجب و سرادقات ناگزير شده، اين امور را حمل كنند بر اجسام ماديه اى كه محسوس آدمى واقع نمى شوند و احكام ماده را ندارند. و نيز تمثيلاتى كه در روايات در خصوص مقامات صالحين و معارج قرب آنان و بواطن صور معاصى از نتايج اعمال و امثال آن وارد شده، بر نوعى از تشبيه و استعاره حمل نموده، در نتيجه خود را به ورطه سفسطه بيندازند، حس را خطاكار دانسته، قائل به روابطى جزافى و نامنظم در ميان اعمال و نتايج آن شوند و محذورهاى ديگرى از اين قبيل را ملتزم گردند. | |||
و نيز به همين جهت بوده كه وقتى يك عده از انسان ها معراج جسمانى رسول خدا را انكار كرده اند، ناگزير شده اند كه بگويند معراج آن حضرت در خواب بوده، چون رؤيا به نظر ايشان يك خاصيت مادى است براى روح مادى، و آنگاه ناچار شده اند آيات و رواياتى را كه با اين گفتارشان سازگارى نداشته، تأويل كنند، گو اين كه از آيات و روايات يكى هم با گفتار ايشان جور نمى آيد. | |||
<span id='link29'><span> | <span id='link29'><span> | ||
<span id='link30'><span> | <span id='link30'><span> | ||
==بحثی دیگر | ==بحثی دیگر پیرامون معراج == | ||
در مجمع البيان مى گويد: موضعى كه | در مجمع البيان مى گويد: | ||
موضعى كه آن جناب بدان جا سير داده شد، مورد اختلاف است كه كجا بوده. نظر ما اين است كه بيت المقدس بوده، چون قرآن كريم اين مطلب را به آن صراحت بيان نموده كه هيچ مسلمانى نمى تواند آن را انكار نمايد. و اين كه بعضى ها گفته اند: اين جريان در خواب واقع شده، كلامى است ظاهر البطلان. زيرا اگر خواب مى بود، ديگر معجزه و برهان نبود. | |||
و حال آن كه در روايات دارد كه پيغمبر ما به آسمان عروج كرد و اين مضمون را بسيارى از صحابه از قبيل ابن عباس و ابن مسعود و جابر بن عبداللّه و حذيفه و عايشه و أمّ هانى و ديگران روايت كرده اند. چيزى كه هست در نقل جزئيات آن، كم و زياد دارند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۲ </center> | ||
۱ - يا خصوصياتى هستند كه هم اخبار متضمن | و اگر همه آن جزئيات را به دقت مورد نظر قرار دهيم، خواهيم ديد كه از يكى از چهار وجه خالى نيستند: | ||
۲ - | |||
۳ - | ۱ - يا خصوصياتى هستند كه هم اخبار متضمن آن ها، متواتر است و به هيچ وجه نمى توان انكارش نمود، و هم اين كه علم ما مى تواند به صحت آن ها حكم كند. | ||
۴ - | |||
از جمله مطالبى كه در باره معراج جزء دسته اول | ۲ - و يا جزئيات و خصوصياتى هستند كه هر چند اخبار در دلالت بر آن ها به حد تواتر نمى رسد، وليكن از آن جایى كه امورى غير معقول و مخالف با اصول نيستند، و خلاصه عقل حكم به امكان آن ها مى كند، كه ما نيز آن ها را انكار ننموده، و تجويزش مى كنيم، و مى گویيم ممكن است چنين وقايعى اتفاق افتاده باشد، و با فرض تواتر، حكم قطعى مى كنيم كه اين گونه امور در بيدارى اتفاق افتاده. | ||
۳ - و يا امورى است كه ظاهرش با اصول مسلمه ما مخالفت دارند، وليكن وضع رواياتى كه بر آن ها دلالت مى كند، طورى است كه مى توان ظاهرش را تأويل نمود و محمل معقولى برايش درست كرد. در اين صورت از ظاهر آن روايات صرف نظر نموده، بر آن معانى معقول حمل مى كنيم، حملى كه هم با حق بسازد و هم با دليل و روايت. | |||
۴ - و يا امورى است كه نه ظاهرش معقول و صحيح است و نه ممكن است بر محمل صحيحى حملشان نمود، و حمل نمودن آن ها به اصطلاح بدون سريش صورت نمى گيرد. اين گونه جزئيات و خصوصيات راجع به معراج را قبول ننموده، ادله آن ها را رد مى كنيم. | |||
از جمله مطالبى كه در باره معراج جزء دسته اول است، يعنى مورد يقين است، اصل معراج است و اين كه اجمالاآن جناب را به معراج برده اند. | |||
و از جمله مطالبى كه جزء دسته دوم است، اين است كه آن جناب آسمان ها را گشته و انبياء وعرش و سدرة المنتهى و بهشت و دوزخ را ديده است. | |||
و مطالب جزء دسته سوم از قبيل ديدن اهل بهشت و تنعم آنان و اهل دوزخ و كيفيت عذاب ايشان است كه مى توان بر اين معنا حمل كرد كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» اسماء و صفات ايشان را ديده و به اصطلاح ليست بهشتيان و دوزخيان را قرائت فرموده است. | |||
و مطالبى كه جزء دسته چهارم است و چاره اى جز طرح و طرد روايات آن نيست، مطالبى است كه از ظاهر ادله آن تشبيه بر مى آيد، مثل سخن گفتن علنى با خدا و ديدن خدا و با او بر تخت نشستن و امثال آن كه ظاهرش جسمانيت و شباهت خدا به خلق را مى رساند، و خدا از آن ها منزه است. و از همين دسته است آن روايتى كه دارد شكم رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» را شكافته و دل او را شستند. چون دل آن جناب از هر بدى و عيبى طاهر و مطهر بوده و چنان دلى كه مركز آن همه معارف و عقاید حقه است، چگونه احتياج به شستشو دارد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۳ </center> | ||
و بسيار خوب گفته است، جز اين كه بيشتر مثال هایى كه آورده، مورد اشكال است. مثلا گردش در آسمان ها و ديدن انبياء و امثال آن و همچنين شكافتن سينه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» و شستشوى آن را از دسته چهارم شمرده و حال آن كه از نظر عقل هيچ اشكالى ندارد. زيرا مى توان گفت همه آن ها از باب تمثلات برزخى و يا روحى بوده است، و روايات معراج پر است از اين نوع تمثلات. مانند مجسم شدن دنيا در هيئت زنى كه همه رقم زيور دنيایى به خود بسته و تمثل دعوت يهوديت و نصرانيت و ديدن انواع نعمت ها و عذاب ها براى بهشتيان و دوزخيان و امثال اين ها. | |||
از جمله | |||
از جمله مؤيداتى كه گفتار ما را تأييد مى كند، اختلاف لحن اخبار اين باب است در بيان يك مطلب، مثلا در بعضى از آن ها در باره صعود رسول خدا به آسمان مى گويد كه به وسيله براق صورت گرفته، و در بعضى ديگر بال جبرئيل آمده، و در بعضى نردبانى كه يك سرش روى صخره بيت المقدس و سرِ ديگرش به بام فلك و آسمان ها رفته است، و از اين قبيل اختلاف تعبير در بيان يك حقيقت بسيار است كه اگر كسى بخواهد دقت كند، در خلال روايات اين باب بسيار خواهد ديد. | |||
بنابراين، از همين جا مى توان حدس زد كه منظور از اين بيانات، مجسم ساختن امرى غير جسمى و غير مادى است به صورت امرى مادى، به نحو تمثيل و يا تمثيل و وقوع اين گونه تمثيلات در ظواهر كتاب و سنت امرى است واضح كه به هيچ وجه نمى شود انكارش كرد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۴ </center> | ||
<span id='link31'><span> | <span id='link31'><span> | ||
==آيات ۲ - ۸ سوره إسراء == | ==آيات ۲ - ۸ سوره إسراء == | ||
وَ آتَيْنَا | وَ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَاب وَ جَعَلْنَاهُ هُدًى لِّبَنى إِسرائيلَ أَلّا تَتَّخِذُوا مِن دُونى وَكيلاً(۲) | ||
ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ | ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ كَانَ عَبْداً شكُوراً(۳) | ||
وَ قَضيْنَا إِلى بَنى إِسرائيلَ فى الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فى الاَرْضِ مَرَّتَينِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كبِيراً(۴) | وَ قَضيْنَا إِلى بَنى إِسرائيلَ فى الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فى الاَرْضِ مَرَّتَينِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كبِيراً(۴) | ||
خط ۷۰: | خط ۹۲: | ||
ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكرَّةَ عَلَيهِمْ وَ أَمْدَدْنَاكُم بِأَمْوَالٍ وَ بَنِينَ وَ جَعَلْنَاكُمْ أَكْثرَ نَفِيراً(۶) | ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكرَّةَ عَلَيهِمْ وَ أَمْدَدْنَاكُم بِأَمْوَالٍ وَ بَنِينَ وَ جَعَلْنَاكُمْ أَكْثرَ نَفِيراً(۶) | ||
إِنْ أَحْسنتُمْ أَحْسنتُمْ لاَنفُسِكُمْ وَ إِنْ | إِنْ أَحْسنتُمْ أَحْسنتُمْ لاَنفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتمْ فَلَهَا فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الآخِرَةِ لِيَسئِئُوا وُجُوهَكُمْ وَ لِيَدْخُلُوا الْمَسجِدَ كمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ لِيُتَبرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِيراً(۷) | ||
عَسَى رَبُّكُمْ أَن يَرْحَمَكُمْ وَ إِنْ عُدتمْ عُدْنَا وَ جَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ حَصِيراً(۸) | |||
<center> «'''ترجمه آیات'''» </center> | <center> «'''ترجمه آیات'''» </center> | ||
و به موسى كتاب تورات را فرستاديم | و به موسى كتاب تورات را فرستاديم و آن را وسيله هدايت بنى اسرائيل قرار داديم تا غير من كه خداى عالمم، هيچ كس را حافظ و نگهبان فرا نگيرند. (۲) | ||
اى فرزندان كسانى كه با نوح (بر كشتى) سوار | اى فرزندان كسانى كه با نوح (بر كشتى) سوار كرديم، او بنده شكرگزارى بود. (۳) | ||
و در كتاب تورات يا در لوح محفوظ | و در كتاب تورات يا در لوح محفوظ و كتاب تكوين الهى خبر داديم و چنين مقدر كرديم كه شما بنى اسرائيل دو بار حتما در زمين فساد و خونريزى مى كنيد و تسلط و سركشى سخت و ظالمانه مى يابيد (يك بار به قتل شعيا و مخالفت آرميا و بار ديگر به قتل زكريا و يحيى مبادرت مى ورزند).(۴) | ||
پس چون وقت انتقام اول فرا | پس چون وقت انتقام اول فرا رسيد، بندگان سخت جنگجو و نيرومند خود را (چون بخت النصر) بر شما برانگيزيم تا آن جا كه در درون خانه هاى شما نيز جستجو كنند و اين وعده انتقام، حتمى خواهد بود. (۵) | ||
آنگاه شما را روبروى | آنگاه شما را روبروى آن ها قرار داده و بر آن ها غلبه دهيم و به مال و فرزندان نيرومند مدد بخشيم، و عدّه جنگجويان شما را بسيار گردانيم (تا بر دشمن و لشكر بخت النصر غلبه كنيد). (۶) | ||
(شما بنى اسرائيل | (شما بنى اسرائيل و همه اهل عالم) اگر نيكى و احسان كرديد، به خود كرده و اگر بدى و ستم كرديد، باز به خود كرده ايد و آنگاه كه وقت انتقام ظلم هاى شما (كشتن يحيى و زكريا و يا عزم قتل عيسى) فرا رسيد، باز بندگانى قوى و جنگ آور را بر شما مسلط مى كنيم تا اثر بيچارگى و خوف و اندوه رخسار شما ظاهر شود و به مسجد بيت المقدس، معبد بزرگ شما - مانند بار اول - داخل شوند و ويران كنند و به هر چه رسند، نابود ساخته و به هر كس تسلط يابند، به سختى هلاك گردانند. (۷) | ||
اى رسول ما! باز هم به بنى اسرائيل بشارت ده كه اميد است خدا به شما اگر توبه كرده و صالح | اى رسول ما! باز هم به بنى اسرائيل بشارت ده كه اميد است خدا به شما اگر توبه كرده و صالح شويد، مهربان گردد و اگر به عصيان و ستمگرى برگرديد، ما هم به عقوبت و مجازات شما باز مى گرديم و جهنم را زندان كافران قرار داده ايم. (۸) | ||
<center> «'''بیان آیات'''» </center> | <center> «'''بیان آیات'''» </center> | ||
از ظاهر سياق اين آيات كه در صدر سوره قرار | از ظاهر سياق اين آيات كه در صدر سوره قرار دارند، چنين بر مى آيد كه در مقام بيان اين معنا است كه سنت الهى در امت ها و اقوام مختلف انسانى همواره بر اين بوده است كه ايشان را به راه بندگى و توحيد هدايت نموده و رسيدن به آن را برايشان ممكن ساخته و ايشان را در پذيرفتن و نپذيرفتن مخيّر نموده است. نعمت هاى دنيا و آخرت را در اختيارشان قرار داد و ايشان را به همه رقم اسبابى كه در اطاعت و معصيت بدان نيازمندند، مسلح و مجهز ساخت تا اگر اطاعت و احسان كنند، به سعادت دنيا و آخرت پاداششان دهد، و اگر گناه و عصيان ورزند، به نكال و خوارى در دنيا و عذاب آخرت كيفرشان كند. | ||
بنابراين مى توان گفت كه هفت آيه مذكور به منزله مثالى است كه كيفيت | بنابراين مى توان گفت كه هفت آيه مذكور به منزله مثالى است كه كيفيت و چگونگى جريان اين سنت عمومى را در بنى اسرائيل مجسم مى سازد، بدين شرح كه خدا بر پيغمبرشان كتاب نازل كرد، و آن را هدايتى قرار داد تا به وسيله آن به سوى خدايشان راه يابند، و در آن كتاب چنين پيشگویى كرد كه به زودى ترقى نموده و در اثر همان ترقى، طغيان و تباهى خواهند ورزيد و خداوند با مسلط نمودن دشمن، بر آن قوم، انتقام سختى از آنان خواهد گرفت و خوارشان خواهد ساخت و دشمن آن قدر از ايشان بكشد و اسير كند تا آن كه غرور و طغيانشان فروكش نموده، دوباره به سوى اطاعت خدا بر مى گردند. در آن وقت خدا هم به نعمت و رحمت خود برگشته، باز سر و سامانى به ايشان خواهد داد. باز براى بار دوم طغيان خواهند ورزيد و خدا هم به عذاب خود بر مى گردد. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۶ </center> | ||
از اين بيان اين نتيجه به دست مى آيد كه آيات هفتگانه مورد | از اين بيان اين نتيجه به دست مى آيد كه آيات هفتگانه مورد بحث، به منزله توطئه و زمينه چينى براى بيان جريان همين سنت است در امت اسلام، و در حقيقت اين چند آيه، نظير جمله معترضه است ميان آيه اول و آيه نهم. | ||
«'''وَ | ==اشاره به مورد استعمال كلمه «كتاب» در قرآن مجيد== | ||
«'''وَ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَاب وَ جَعَلْنَاهُ هُدًى لِّبَنى إِسرائيلَ أَلّا تَتَّخِذُوا مِن دُونى وَكيلاً'''»: | |||
كلمه ((كتاب (( در بسيارى از موارد در قرآن كريم بر مجموع شرايعى كه بر مردمى واجب شده ، ودر آنچه از عقايد واعمال اختلاف داشته اند داورى مى كرده ، اطلاق شده است ، واطلاقش بر اين معنا خود دليل بر اين است كه كتاب مشتمل بر وظايفى اعتقادى وعملى است كه بايد به آن معتقد شده وعمل كنند، وبعيد نيست كه به خاطر همين جهت فرموده : ((ما كتاب را براى موسى فرستاديم (( ونفرمود: ((تورات را فرستاديم (( تا بفهماند كه كتاب نامبرده مشتمل بر شرايطى است كه اخذ وعمل به آنها بر آنان فرض وواجب است . | كلمه ((كتاب (( در بسيارى از موارد در قرآن كريم بر مجموع شرايعى كه بر مردمى واجب شده ، ودر آنچه از عقايد واعمال اختلاف داشته اند داورى مى كرده ، اطلاق شده است ، واطلاقش بر اين معنا خود دليل بر اين است كه كتاب مشتمل بر وظايفى اعتقادى وعملى است كه بايد به آن معتقد شده وعمل كنند، وبعيد نيست كه به خاطر همين جهت فرموده : ((ما كتاب را براى موسى فرستاديم (( ونفرمود: ((تورات را فرستاديم (( تا بفهماند كه كتاب نامبرده مشتمل بر شرايطى است كه اخذ وعمل به آنها بر آنان فرض وواجب است . | ||
واز همينجا روشن مى شود كه جمله : ((وجعلناه هدى لبنى اسرائيل (( به منزله تفسير براى فرستادن كتاب است وهدايت بودن آن همين است كه شرايع پروردگارشان را برايشان بيان مى كند، شرايعى كه اگر به آنها معتقد شوند وعمل كنند به سوى حق راه مى يابند وبه سعادت دوسرا نائل مى گردند. | واز همينجا روشن مى شود كه جمله : ((وجعلناه هدى لبنى اسرائيل (( به منزله تفسير براى فرستادن كتاب است وهدايت بودن آن همين است كه شرايع پروردگارشان را برايشان بيان مى كند، شرايعى كه اگر به آنها معتقد شوند وعمل كنند به سوى حق راه مى يابند وبه سعادت دوسرا نائل مى گردند. |
ویرایش