۱۳٬۸۷۹
ویرایش
خط ۱۶۰: | خط ۱۶۰: | ||
<span id='link18'><span> | <span id='link18'><span> | ||
==حديثى از امام | ==شرح حديثى از امام باقر«ع»، درباره معراج پيامبر «ص» == | ||
و در تفسير قمى، به سند خود، از اسماعيل جعفى روايت كرده كه گفت: من در مسجدالحرام نشسته بودم و حضرت ابى جعفر «عليه السلام» نيز در گوشه اى نشسته بود، سر بلند كرده، نگاهى به آسمان و نگاهى به كعبه كرد و فرمود: «سُبحَانَ الَّذِى أسرَى بِعَبدِهِ لَيلاً مِنَ المَسجِدِالحَرَامِ إلَى المَسجِدِ الأقصَى» سه بار اين آيه را تكرار كرد. آنگاه متوجه من شد و فرمود: اهل عراق در باره اين آيه چه مى گويند؟ عرض كردم: مى گويند: خداوند رسول خود را از مسجدالحرام به بيت المقدس برد. فرمود: اين طور نيست كه آنان مى گويند، ليكن از اين جا به اين جا سيرش دادند و با دست، به آسمان اشاره كرد و فرمود: مابين آن دو حرم است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۴ </center> | ||
پرسيد آيا در چنين | آنگاه فرمود: به سدرة المنتهى رسيد، جبرئيل از همراهی اش باز ايستاد. رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» پرسيد: آيا در چنين جایى مرا تنها مى گذارى؟ | ||
گفت: تو پيش برو، كه به خدا سوگند، به جایى رسيده اى كه هيچ خلقى از خلائق بدان جا نرسيده و نخواهد رسيد. اين جا بود كه پروردگار خود را ديد و تنها سبحه ميان او و خداوند فاصله بود. پرسيدم: فدايت شوم، «سبحه» چيست؟ حضرت با صورت خود اشاره به زمين و با دست خود اشاره به آسمان كرد و سه نوبت گفت: «جَلَالُ رَبِّى جَلَالُ رَبِّى». | |||
آنگاه خطاب شد كه: اى محمّد! گفت: لَبّيك يا ربّ. خطاب رسيد: سكنه آسمان در چه چيز مشاجره مى كنند؟ پيامبر گفت: خداوندا! تو منزّهى، من علمى ندارم، جز آنچه كه تو به من آموختى. | |||
رسول خدا سپس فرمود: پس خداى تعالى، دست در ميان دو پستانم گذاشت و من برودت آن را در ميان دو كتفم احساس كردم. آنگاه هيچ چيز از گذشته و آينده از من نپرسيد، مگر آن كه پاسخ آن را دانستم. در پايان پرسيد: اى محمّد! سكان آسمان ها در چه چيز مخاصمه و نزاع دارند؟ گفتم: در درجات و كفارات و حسنات. | |||
عرض كردم پروردگارا | فرمود: اى محمّد! نبوتت به پايان رسيد، و خوردنت تمام شد. چه كسى را براى جانشينى خود در نظر گرفته اى؟ عرض كردم: پروردگارا! من همه خلقت را آزمايش كرده ام، كسى را مطيع تر از على، براى خود نيافتم. فرمود: اى محمّد! همچنين مطيع تر از همه خلق نسبت به دستورات من است. | ||
عرض كردم: پروردگارا! همه خلقت را آزمودم، كسى را نسبت به خودم علاقمندتر از على نيافتم. فرمود: و همچنين نسبت به من، پس اى محمّد! او را بشارت بده به اين كه آيات هدايت و پيشواى اولياى من و نور براى فرمانبران من و كلمه باقيه ای است كه من متقين را ملزم به پذيرفتن آن كرده ام. هر كه او را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هر كه او را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته. علاوه بر اين، من او را به خصائصى اختصاص داده ام، كه احدى را به آن اختصاص نداده ام. | |||
عرض كردم: پروردگارا! آخر او برادر من و صاحب و وزير و وارث من است. فرمود: اين امرى است كه قضايش مقدّر شده كه او بايد مبتلا شود و مردم هم به وسيله او امتحان شوند. علاوه بر اين، من او را ارث داده ام، و ارث داده ام، و ارث داده ام، و ارث داده ام. چهار چيز را كه گره آن ها به دست اوست و او هرگز فاش نمى كند. | |||
مؤلف: اين كه امام «عليه السلام» فرمود: «از اين جا به اين جا سيرش دادند»، مقصود اين است كه آن جناب را از كعبه به بيت المعمور سير دادند (و مابين كعبه و بيت المعمور، حرم است). | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۵ </center> | ||
نه | نه اين كه مقصود اين باشد كه از كعبه تا بيت المقدس نرفته، بلكه به مسجد اقصى رفته است. چون اخبار بسيارى وارد شده كه مقصود از مسجد اقصى، همان بيت المقدس است. نه اين كه خواسته باشد مسجد اقصى را به بيت المعمور تفسير كرده باشد، بلكه مقصود حضرت اين است كه منتهاى معراج بيت المقدس نبوده، بلكه از آن جا هم گذشته، به بيت المعمور كه در آسمان ها است، برده شده. | ||
و | و اين كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» فرمود: «اين جا بود كه پروردگار خود را ديدم»، معنايش ديدن به چشم قلب است، نه به چشم سر. همچنان كه در پاره اى از روايات قبلى، خود آن حضرت تصريح به آن كرده بود. رواياتى هم كه رؤيت را به رؤيت قلبى تفسير مى كند، مؤيد اين معنا است. | ||
و | و اين كه فرمود: «تنها سبحه ميان پيامبر و خدا فاصله بود»، معنايش اين است كه در نزديكى به خدا، به جائى رسيد كه ميان خدا و پيامبر، جز جلال او فاصله اى نماند. | ||
و اين كه فرمود: «خداى تعالى دست در ميان دو پستانم گذاشت...»، كنايه است از رحمت الهى، و حاصل معنايش اين است كه علمى از ناحيه او به قلبم وارد شد، كه هر شك و ريبى را از ميان برد. | |||
<span id='link19'><span> | <span id='link19'><span> | ||
==روايتى درباره معراج پيامبر (ص ) از طريق اهل سنت ونقد وبررسى مضامين آن == | ==روايتى درباره معراج پيامبر (ص ) از طريق اهل سنت ونقد وبررسى مضامين آن == | ||
ودر الدر المنثور است كه ابن ابى شيبه ومسلم وابن مردويه از طريق ثابت از انس روايت كرده كه گفت : رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله و سلم ) فرمود: براق را برايم آوردند، حيوانى بود سفيد ودراز، وبزرگتر از الاغ وكوچكتر از قاطر كه هر گامش به اندازه چشم اندازش بود من آن را سوار شده به راه افتادم تا به بيت المقدس رسيدم ، در آنجا براق را به همان حلقه اى كه انبياء مركب خود را مى بستند ببستم وداخل مسجد شده دو ركعت نماز بجا آوردم . | ودر الدر المنثور است كه ابن ابى شيبه ومسلم وابن مردويه از طريق ثابت از انس روايت كرده كه گفت : رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله و سلم ) فرمود: براق را برايم آوردند، حيوانى بود سفيد ودراز، وبزرگتر از الاغ وكوچكتر از قاطر كه هر گامش به اندازه چشم اندازش بود من آن را سوار شده به راه افتادم تا به بيت المقدس رسيدم ، در آنجا براق را به همان حلقه اى كه انبياء مركب خود را مى بستند ببستم وداخل مسجد شده دو ركعت نماز بجا آوردم . |
ویرایش