گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۳۸: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
(Edited by QRobot)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۳۷ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۳۹}}
__TOC__
__TOC__


خط ۶: خط ۸:
<span id='link319'><span>
<span id='link319'><span>
==تقاضاى تعليم از طرف موسى (ع ) وپاسخ حضرت حضر (ع ) ==
==تقاضاى تعليم از طرف موسى (ع ) وپاسخ حضرت حضر (ع ) ==
قَالَ لَهُ مُوسى هَلْ أَتَّبِعُك عَلى أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْت رُشداً(۶۶)
قَالَ لَهُ مُوسى هَلْ أَتَّبِعُك عَلى أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْت رُشداً(۶۶)
كلمه ((رشد(( در معنا مخالف ((غى (( است ، آن به معناى اصابت به واقع وصواب واين به معناى خطا رفتن است . كلمه ((رشد(( در آيه شريفه ، مفعول له ويا مفعول به است . ومعناى آيه اين است كه : موسى گفت آيا اجازه مى دهى كه با توبيايم ، وتورا بر اين اساس پيروى كنم كه آنچه خدا به توداده براى اينكه من هم به وسيله آن رشد يابم به من تعليم كنى ؟ و(يا) آنچه را كه خدا از رشد به توداده به من هم تعليم كنى ؟.
كلمه ((رشد(( در معنا مخالف ((غى (( است ، آن به معناى اصابت به واقع وصواب واين به معناى خطا رفتن است . كلمه ((رشد(( در آيه شريفه ، مفعول له ويا مفعول به است . ومعناى آيه اين است كه : موسى گفت آيا اجازه مى دهى كه با توبيايم ، وتورا بر اين اساس پيروى كنم كه آنچه خدا به توداده براى اينكه من هم به وسيله آن رشد يابم به من تعليم كنى ؟ و(يا) آنچه را كه خدا از رشد به توداده به من هم تعليم كنى ؟.
قَالَ إِنَّك لَن تَستَطِيعَ مَعِىَ صبراً(۶۷)
قَالَ إِنَّك لَن تَستَطِيعَ مَعِىَ صبراً(۶۷)
در اين جمله خويشتن دارى وصبر موسى را در برابر آنچه از اومى بيند با تاكيد نفى مى كند،
در اين جمله خويشتن دارى وصبر موسى را در برابر آنچه از اومى بيند با تاكيد نفى مى كند،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۷۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۷۵ </center>
خط ۱۷: خط ۱۹:
وَ كَيْف تَصبرُ عَلى مَا لَمْ تحِط بِهِ خُبراً(۶۸)
وَ كَيْف تَصبرُ عَلى مَا لَمْ تحِط بِهِ خُبراً(۶۸)
كلمه ((خبر(( به معناى علم است ، وعلم هم به معناى تشخيص و تميز است ، ومعنا اين است كه : خبر واطلاع توبه اين روش وطريقه احاطه پيدا نمى كند.
كلمه ((خبر(( به معناى علم است ، وعلم هم به معناى تشخيص و تميز است ، ومعنا اين است كه : خبر واطلاع توبه اين روش وطريقه احاطه پيدا نمى كند.
قَالَ ستَجِدُنى إِن شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لاأَعْصى لَك أَمْراً(۶۹)
قَالَ ستَجِدُنى إِن شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لاأَعْصى لَك أَمْراً(۶۹)
موسى (عليهالسلام ) در اين جمله وعده مى دهد كه به زودى خواهى ديد كه صبر مى كنم وتورا مخالفت وعصيان نمى كنم ، ولى وعده خود را مقيد به مشيت خدا كرد تا اگر تخلف نمود دروغ نگفته باشد. وجمله ((ولااعصى ...(( عطف است بر كلمه ((صابرا(( چون كلمه مزبور هر چند وصف است ، ولى معناى فعل را مى دهد، وبنابراين وعده ((لا اعصى (( هم مقيد به مشيت هست . پس اگر نهى اورا از سوءال مخالفت كرد بارى وعده ((لااعصى (( را خلف نكرد، چون اين وعده نيز مقيد بوده .
موسى (عليهالسلام ) در اين جمله وعده مى دهد كه به زودى خواهى ديد كه صبر مى كنم وتورا مخالفت وعصيان نمى كنم ، ولى وعده خود را مقيد به مشيت خدا كرد تا اگر تخلف نمود دروغ نگفته باشد. وجمله ((ولااعصى ...(( عطف است بر كلمه ((صابرا(( چون كلمه مزبور هر چند وصف است ، ولى معناى فعل را مى دهد، وبنابراين وعده ((لا اعصى (( هم مقيد به مشيت هست . پس اگر نهى اورا از سوءال مخالفت كرد بارى وعده ((لااعصى (( را خلف نكرد، چون اين وعده نيز مقيد بوده .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۷۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۷۶ </center>
قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنى فَلاتَسئَلْنى عَن شىْءٍ حَتى أُحْدِث لَك مِنْهُ ذِكْراً(۷۰)
قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنى فَلاتَسئَلْنى عَن شىْءٍ حَتى أُحْدِث لَك مِنْهُ ذِكْراً(۷۰)
ظاهر اين است كه كلمه ((منه (( متعلق به كلمه ((ذكرا(( باشد، و احداث ذكر از هر چيز به معناى ابتداء وآغاز به ذكر آن است بدون اينكه از طرف مقابل تقاضايى شده باشد. ومعناى جمله اين است كه : اگر پيروى مرا كردى بايد از هر چيزى كه ديدى وبرايت گران آمد سؤ ال نكنى تا خودم در بيان معنا ووجه آن ابتداء كنم . ودر اين جمله اشاره است به اينكه به زودى از من حركاتى خواهى ديد كه تحملش بر توگران مى آيد، ولى به زودى من خودم برايت بيان مى كنم . اما براى موسى مصلحت نيست كه ابتداء به سؤ ال واستخبار كند، بلكه سزاوار اواين است كه صبر كند تا خضر خودش بيان كند.
ظاهر اين است كه كلمه ((منه (( متعلق به كلمه ((ذكرا(( باشد، و احداث ذكر از هر چيز به معناى ابتداء وآغاز به ذكر آن است بدون اينكه از طرف مقابل تقاضايى شده باشد. ومعناى جمله اين است كه : اگر پيروى مرا كردى بايد از هر چيزى كه ديدى وبرايت گران آمد سؤ ال نكنى تا خودم در بيان معنا ووجه آن ابتداء كنم . ودر اين جمله اشاره است به اينكه به زودى از من حركاتى خواهى ديد كه تحملش بر توگران مى آيد، ولى به زودى من خودم برايت بيان مى كنم . اما براى موسى مصلحت نيست كه ابتداء به سؤ ال واستخبار كند، بلكه سزاوار اواين است كه صبر كند تا خضر خودش بيان كند.
<span id='link320'><span>
<span id='link320'><span>
خط ۳۳: خط ۳۵:
فَانطلَقَا حَتى إِذَا رَكِبَا فى السفِينَةِ خَرَقَهَا قَالَ أَ خَرَقْتهَا لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا لَقَدْ جِئْت شيْئاً إِمْراً(۷۱)
فَانطلَقَا حَتى إِذَا رَكِبَا فى السفِينَةِ خَرَقَهَا قَالَ أَ خَرَقْتهَا لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا لَقَدْ جِئْت شيْئاً إِمْراً(۷۱)
كلمه ((امر(( - به كسر همزه - به معناى داهيه عظيم ومصيبت بزرگ است . وجمله ((فانطلقا(( تفريع بر مطلب قبلى است ، ومقصود از آن - روانه شدن - موسى وخضر است . از اين جمله برمى آيد كه از اينجا به بعد ديگر جوان همراه موسى با آن دوروانه نشده است . لام در جمله ((لتغرق اهلها(( لام غايت است ، زيرا هر چند كه عاقبت سوراخ كردن كشتى غرق شدن است وقطعا خضر منظورش به دست آمدن اين غايت ونتيجه نبوده ، وليكن بسيار مى شود كه عاقبت قهرى وضرورى از باب ادعا ومجازا غايت منظور نظر گرفته مى شود، چون شنونده ويا خواننده خود مى داند كه اين عاقبت منظور نظر نيست همچنان كه بسيار مى شود كه مى گويى : فلانى ، آيا مى خواهى با انجام اين كار خودت را هلاك كنى ؟.
كلمه ((امر(( - به كسر همزه - به معناى داهيه عظيم ومصيبت بزرگ است . وجمله ((فانطلقا(( تفريع بر مطلب قبلى است ، ومقصود از آن - روانه شدن - موسى وخضر است . از اين جمله برمى آيد كه از اينجا به بعد ديگر جوان همراه موسى با آن دوروانه نشده است . لام در جمله ((لتغرق اهلها(( لام غايت است ، زيرا هر چند كه عاقبت سوراخ كردن كشتى غرق شدن است وقطعا خضر منظورش به دست آمدن اين غايت ونتيجه نبوده ، وليكن بسيار مى شود كه عاقبت قهرى وضرورى از باب ادعا ومجازا غايت منظور نظر گرفته مى شود، چون شنونده ويا خواننده خود مى داند كه اين عاقبت منظور نظر نيست همچنان كه بسيار مى شود كه مى گويى : فلانى ، آيا مى خواهى با انجام اين كار خودت را هلاك كنى ؟.
قَالَ أَ لَمْ أَقُلْ إِنَّك لَن تَستَطِيعَ مَعِىَ صبراً(۷۲)
قَالَ أَ لَمْ أَقُلْ إِنَّك لَن تَستَطِيعَ مَعِىَ صبراً(۷۲)
در اين جمله سؤ ال موسى (عليهالسلام ) را بيجا قلمداد نموده مى گويد: آيا نگفتم كه توتوانايى تحمل با من بودن را ندارى ؟ وبا اين جمله همى ن گفته خود را كه در سابق نيز خاطر نشان ساخته بود مستدل وتاييد مى نمايد.
در اين جمله سؤ ال موسى (عليهالسلام ) را بيجا قلمداد نموده مى گويد: آيا نگفتم كه توتوانايى تحمل با من بودن را ندارى ؟ وبا اين جمله همى ن گفته خود را كه در سابق نيز خاطر نشان ساخته بود مستدل وتاييد مى نمايد.
قَالَ لاتُؤَاخِذْنى بِمَا نَسِيت وَ لاتُرْهِقْنى مِنْ أَمْرِى عُسراً(۷۳)
قَالَ لاتُؤَاخِذْنى بِمَا نَسِيت وَ لاتُرْهِقْنى مِنْ أَمْرِى عُسراً(۷۳)
كلمه ((رهق (( به معناى احاطه وتسلط يافتن به زور است ، و ((ارهاق (( به معناى تكليف كردن است . ومعناى جمله اين است كه مرا به خاطر نسيانى كه كردم واز وعدهاى كه دادم غفلت نمودم مؤ اخذه مكن ودر كار من تكليف را سخت مگير. وچه بسا نسيان را به ترك تفسير كنند، ليكن تفسير اول روشنتر است ، وبه هر حال جمله مورد بحث عذرخواهى موسى (عليهالسلام ) است .
كلمه ((رهق (( به معناى احاطه وتسلط يافتن به زور است ، و ((ارهاق (( به معناى تكليف كردن است . ومعناى جمله اين است كه مرا به خاطر نسيانى كه كردم واز وعدهاى كه دادم غفلت نمودم مؤ اخذه مكن ودر كار من تكليف را سخت مگير. وچه بسا نسيان را به ترك تفسير كنند، ليكن تفسير اول روشنتر است ، وبه هر حال جمله مورد بحث عذرخواهى موسى (عليهالسلام ) است .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۷۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۷۸ </center>
فَانطلَقَا حَتى إِذَا لَقِيَا غُلَماً فَقَتَلَهُ قَالَ أَ قَتَلْت نَفْساً زَكِيَّةَ بِغَيرِ نَفْسٍ لَّقَدْ جِئْت شيْئاً نُّكْراً(۷۴)
فَانطلَقَا حَتى إِذَا لَقِيَا غُلَماً فَقَتَلَهُ قَالَ أَ قَتَلْت نَفْساً زَكِيَّةَ بِغَيرِ نَفْسٍ لَّقَدْ جِئْت شيْئاً نُّكْراً(۷۴)
قبل از اين جمله مطلبى به منظور اختصار حذف شده ، وتقدير كلام اين است كه : موسى وخضر از كشتى بيرون شده به راه افتادند.
قبل از اين جمله مطلبى به منظور اختصار حذف شده ، وتقدير كلام اين است كه : موسى وخضر از كشتى بيرون شده به راه افتادند.
<span id='link322'><span>
<span id='link322'><span>
خط ۴۹: خط ۵۱:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۷۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۷۹ </center>
((لقد جئت شيئا نكرا(( - يعنى كارى بس منكر وزشت كردى ، كه طبع آن را ناشناس مى داند، وجامعه بشرى آن را نمى شناسد. واگر سوراخ كردن كشتى را ((امر(( يعنى كارى خطرناك خواند كه مستعقب مصائبى است وكشتن جوانى بى گناه را كارى منكر خواند بدين جهت است كه آدمكشى در نظر مردم كارى زشتتر وخطرناكتر از سوراخ كردن كشتى است . گواينكه سوراخ كردن كشتى مستلزم غرق شدن عده زيادى است ، وليكن در عين حال چون به مباشرت نيست ، و آدمكشى به مباشرت است ، لذا آدمكشى را ((نكر(( خواند.
((لقد جئت شيئا نكرا(( - يعنى كارى بس منكر وزشت كردى ، كه طبع آن را ناشناس مى داند، وجامعه بشرى آن را نمى شناسد. واگر سوراخ كردن كشتى را ((امر(( يعنى كارى خطرناك خواند كه مستعقب مصائبى است وكشتن جوانى بى گناه را كارى منكر خواند بدين جهت است كه آدمكشى در نظر مردم كارى زشتتر وخطرناكتر از سوراخ كردن كشتى است . گواينكه سوراخ كردن كشتى مستلزم غرق شدن عده زيادى است ، وليكن در عين حال چون به مباشرت نيست ، و آدمكشى به مباشرت است ، لذا آدمكشى را ((نكر(( خواند.
قَالَ أَ لَمْ أَقُل لَّك إِنَّك لَن تَستَطِيعَ مَعِىَ صبراً(۷۵)
قَالَ أَ لَمْ أَقُل لَّك إِنَّك لَن تَستَطِيعَ مَعِىَ صبراً(۷۵)
معناى اين جمله روشن است ، وزيادى كلمه ((لك (( يك نوع اعتراضى است به موسى كه چرا به سفارشش اعتناء نكرد. ونيز اشاره به اين است كه گويا نشنيده كه در اول امر به اوگفته بود: ((انك لن تستطيع معى صبرا(( ويا اگر شنيده خيال كرده كه شوخى كرده است ، ويا با او نبوده ، ولذا گويا مى گويد: اينكه گفتم ((انك لن تستطيع معى صبرا(( با توبودم ، وغير از تومنظورى نداشتم .
معناى اين جمله روشن است ، وزيادى كلمه ((لك (( يك نوع اعتراضى است به موسى كه چرا به سفارشش اعتناء نكرد. ونيز اشاره به اين است كه گويا نشنيده كه در اول امر به اوگفته بود: ((انك لن تستطيع معى صبرا(( ويا اگر شنيده خيال كرده كه شوخى كرده است ، ويا با او نبوده ، ولذا گويا مى گويد: اينكه گفتم ((انك لن تستطيع معى صبرا(( با توبودم ، وغير از تومنظورى نداشتم .
قَالَ إِن سأَلْتُك عَن شىْءِ بَعْدَهَا فَلاتُصحِبْنى قَدْ بَلَغْت مِن لَّدُنى عُذْراً(۷۶)
قَالَ إِن سأَلْتُك عَن شىْءِ بَعْدَهَا فَلاتُصحِبْنى قَدْ بَلَغْت مِن لَّدُنى عُذْراً(۷۶)
ضمير در ((بعدها(( به ((هذه المرة (( ويا ((هذه المسالة (( كه در تقدير است برمى گردد، ومعنايش اين مى شود كه : اگر بعد از اين دفعه ويا بعد از اين سؤ ال بار ديگر سؤ الى كردم ديگر با من مصاحبت مكن ، يعنى ديگر مى توانى با من مصاحبت نكنى .
ضمير در ((بعدها(( به ((هذه المرة (( ويا ((هذه المسالة (( كه در تقدير است برمى گردد، ومعنايش اين مى شود كه : اگر بعد از اين دفعه ويا بعد از اين سؤ ال بار ديگر سؤ الى كردم ديگر با من مصاحبت مكن ، يعنى ديگر مى توانى با من مصاحبت نكنى .
((قد بلغت من لدنى عذرا(( يعنى به عذرى كه از ناحيه من باشد رسيدى ، وبه نهايتش هم رسيدى .
((قد بلغت من لدنى عذرا(( يعنى به عذرى كه از ناحيه من باشد رسيدى ، وبه نهايتش هم رسيدى .
خط ۶۹: خط ۷۱:
<span id='link324'><span>
<span id='link324'><span>
==جدا شدن موسى وخضر (ع ) موسى (ع ) را بهتاءويل اعمال خود (سوراخ كردن كشتى ، قتل نوجوان وبناى ديوار) ==
==جدا شدن موسى وخضر (ع ) موسى (ع ) را بهتاءويل اعمال خود (سوراخ كردن كشتى ، قتل نوجوان وبناى ديوار) ==
قَالَ هَذَا فِرَاقُ بَيْنى وَ بَيْنِك سأُنَبِّئُك بِتَأْوِيلِ مَا لَمْ تَستَطِع عَّلَيْهِ صبراً(۷۸)
قَالَ هَذَا فِرَاقُ بَيْنى وَ بَيْنِك سأُنَبِّئُك بِتَأْوِيلِ مَا لَمْ تَستَطِع عَّلَيْهِ صبراً(۷۸)
كلمه ((هذا(( اشاره است به گفته موسى ، يعنى اين حرف توسبب فراق ميان من وتوشد. ويا به قول بعضى اشاره به وقت است ، يعنى حالا ديگر وقت فراق ميان من وتورسيد. وممكن است اشاره به خود فراق باشد، يعنى اين فراق ميان من وتواست كه فرا رسيد. كانه فراق ، امرى غايب بوده حالايعنى به محض گفتن موسى ((كه خوب است مزدى بگيرى (( فرا رسيده است .
كلمه ((هذا(( اشاره است به گفته موسى ، يعنى اين حرف توسبب فراق ميان من وتوشد. ويا به قول بعضى اشاره به وقت است ، يعنى حالا ديگر وقت فراق ميان من وتورسيد. وممكن است اشاره به خود فراق باشد، يعنى اين فراق ميان من وتواست كه فرا رسيد. كانه فراق ، امرى غايب بوده حالايعنى به محض گفتن موسى ((كه خوب است مزدى بگيرى (( فرا رسيده است .
واگر گفت :((فراق بين من وبين تو(( ونفرمود: ((فراق بين ما(( به خاطر تاكيد بوده . واگر خضر اين حرف را بعد از سؤ ال سوم موسى گفت وجلوتر نگفت براى اين بوده كه در آن دونوبت موسى (عليهالسلام ) يا عذرخواهى مى كرده همچنان كه در نوبت اول چنين كرده ويا از او مهلت مى خواسته همچنان كه در نوبت دوم چنين كرد. خود موسى خضر را براى نوبت سوم معذور داشت وگفت بعد از سؤ ال دوم اگر بار سوم از چيزى پرسيدم ديگر با من مصاحبت مكن . بقيه جملات آيه روشن است .
واگر گفت :((فراق بين من وبين تو(( ونفرمود: ((فراق بين ما(( به خاطر تاكيد بوده . واگر خضر اين حرف را بعد از سؤ ال سوم موسى گفت وجلوتر نگفت براى اين بوده كه در آن دونوبت موسى (عليهالسلام ) يا عذرخواهى مى كرده همچنان كه در نوبت اول چنين كرده ويا از او مهلت مى خواسته همچنان كه در نوبت دوم چنين كرد. خود موسى خضر را براى نوبت سوم معذور داشت وگفت بعد از سؤ ال دوم اگر بار سوم از چيزى پرسيدم ديگر با من مصاحبت مكن . بقيه جملات آيه روشن است .
خط ۸۲: خط ۸۴:
چون خداى تعالى در آيه ((ولايخشون احدا الاالله (( معناى حقيقى خشيت را از انبياى عظامش نفى كرده است .
چون خداى تعالى در آيه ((ولايخشون احدا الاالله (( معناى حقيقى خشيت را از انبياى عظامش نفى كرده است .
ونيز بطور روشن چنين به نظر مى رسد كه منظور از جمله ((ان يرهقهما طغيانا وكفرا(( اين باشد كه پدر ومادر خود را اغواء نموده واز راه تاثير روحى وادار بر طغيان وكفر كند، چون پدر ومادر محبت شديد نسبت به فرزند خود دارند. ليكن جمله ((واقرب رحما(( كه در آيه بعدى است تا حدى تاييد مى كند كه دوكلمه ((طغيانا(( و((كفرا(( دو تميز باشند براى ((ارهاق (( يعنى در حقيقت دووصف باشند براى غلام نه براى پدر ومادرش .
ونيز بطور روشن چنين به نظر مى رسد كه منظور از جمله ((ان يرهقهما طغيانا وكفرا(( اين باشد كه پدر ومادر خود را اغواء نموده واز راه تاثير روحى وادار بر طغيان وكفر كند، چون پدر ومادر محبت شديد نسبت به فرزند خود دارند. ليكن جمله ((واقرب رحما(( كه در آيه بعدى است تا حدى تاييد مى كند كه دوكلمه ((طغيانا(( و((كفرا(( دو تميز باشند براى ((ارهاق (( يعنى در حقيقت دووصف باشند براى غلام نه براى پدر ومادرش .
فَأَرَدْنَا أَن يُبْدِلَهُمَا رَبهُمَا خَيراً مِّنْهُ زَكَوةً وَ أَقْرَب رُحماً(۸۱)
فَأَرَدْنَا أَن يُبْدِلَهُمَا رَبهُمَا خَيراً مِّنْهُ زَكَوةً وَ أَقْرَب رُحماً(۸۱)
مقصود از اينكه فرمود ((ما خواستيم خدا به جاى اين فرزند فرزندى ديگر به آن دوبدهد كه از جهت زكات (طهارت ) بهتر از اوباشد(( اين است كه از جهت صلاح وايمان بهتر از اوباشد، چون در مقابل طغيان و كفر كه در آيه قبلى بود همان صلاح وايمان است ، اصل كلمه ((زكات (( به طورى كه گفته شده طهارت وپاكى است .
مقصود از اينكه فرمود ((ما خواستيم خدا به جاى اين فرزند فرزندى ديگر به آن دوبدهد كه از جهت زكات (طهارت ) بهتر از اوباشد(( اين است كه از جهت صلاح وايمان بهتر از اوباشد، چون در مقابل طغيان و كفر كه در آيه قبلى بود همان صلاح وايمان است ، اصل كلمه ((زكات (( به طورى كه گفته شده طهارت وپاكى است .
ومراد از اينكه فرمود ((نزديك تر از اواز نظر رحم باشد(( اين است كه از اوبيشتر صله رحم كند، وبيشتر فاميل دوست باشد، وبه همين جهت پدر ومادر را وادار به طغيان وكفر نكند. واما اگر بگوييم ((يعنى مهربانتر به پدر ومادر باشد(( با جمله ((اقرب منه (( مناسب نيست ،چون معمولانمى گويند در مهر ومحبت نزديكتر باشد، ومعناى قبلى مناسبتر است .
ومراد از اينكه فرمود ((نزديك تر از اواز نظر رحم باشد(( اين است كه از اوبيشتر صله رحم كند، وبيشتر فاميل دوست باشد، وبه همين جهت پدر ومادر را وادار به طغيان وكفر نكند. واما اگر بگوييم ((يعنى مهربانتر به پدر ومادر باشد(( با جمله ((اقرب منه (( مناسب نيست ،چون معمولانمى گويند در مهر ومحبت نزديكتر باشد، ومعناى قبلى مناسبتر است .
خط ۸۸: خط ۹۰:
واين معنا همانطور كه از نظر خواننده گذشت تاييد مى كند كه منظور از جمله ((لايرهقهما طغيانا وكفرا(( كه در آيه قبلى بود اين باشد كه فرزند نامبرده پدر ومادر را با طغيان وكفر خود ارهاق كند، يعنى طاغى و كافر كند، نه اينكه به آنها تكليف كند كه طاغى وكافر شوند.
واين معنا همانطور كه از نظر خواننده گذشت تاييد مى كند كه منظور از جمله ((لايرهقهما طغيانا وكفرا(( كه در آيه قبلى بود اين باشد كه فرزند نامبرده پدر ومادر را با طغيان وكفر خود ارهاق كند، يعنى طاغى و كافر كند، نه اينكه به آنها تكليف كند كه طاغى وكافر شوند.
واين آيه به هر حال اشاره به اين دارد كه ايمان پدر ومادرش نزد خدا ارزش داشته ، آن قدر كه اقتضاى داشتن فرزندى مؤ من وصالح را داشته اند كه با آن دوصله رحم كند، وآنچه در فرزند اقتضاء داشته خلاف اين بوده ، وخدا امر فرموده تا اورا بكشد، تا فرزندى ديگر بهتر از اووصالحتر ورحم دوستتر از اوبه آن دوبدهد.
واين آيه به هر حال اشاره به اين دارد كه ايمان پدر ومادرش نزد خدا ارزش داشته ، آن قدر كه اقتضاى داشتن فرزندى مؤ من وصالح را داشته اند كه با آن دوصله رحم كند، وآنچه در فرزند اقتضاء داشته خلاف اين بوده ، وخدا امر فرموده تا اورا بكشد، تا فرزندى ديگر بهتر از اووصالحتر ورحم دوستتر از اوبه آن دوبدهد.
وَ أَمَّا الجِْدَارُ فَكانَ لِغُلَمَينِ يَتِيمَينِ فى الْمَدِينَةِ وَ كانَ تحْتَهُ كَنزٌ لَّهُمَا وَ كانَ أَبُوهُمَا صلِحاً
وَ أَمَّا الجِْدَارُ فَكانَ لِغُلَمَينِ يَتِيمَينِ فى الْمَدِينَةِ وَ كانَ تحْتَهُ كَنزٌ لَّهُمَا وَ كانَ أَبُوهُمَا صلِحاً
بعيد نيست كه از سياق استظهار شود كه مدينه (شهر) مذكور در اين آيه غير از آن قريهاى بوده كه در آن ديوارى مشرف به خرابى ديده وبنايش ‍ كردند، زيرا اگر مدينه همان قريه بوده ديگر زياد احتياج نبوده كه بفرمايد: دوغلام يتيم در آن بودند، پس گويا عنايت بر اين بوده كه اشاره كند بر اينكه دويتيم وسرپرست آن دودر قريه حاضر نبوده اند.
بعيد نيست كه از سياق استظهار شود كه مدينه (شهر) مذكور در اين آيه غير از آن قريهاى بوده كه در آن ديوارى مشرف به خرابى ديده وبنايش ‍ كردند، زيرا اگر مدينه همان قريه بوده ديگر زياد احتياج نبوده كه بفرمايد: دوغلام يتيم در آن بودند، پس گويا عنايت بر اين بوده كه اشاره كند بر اينكه دويتيم وسرپرست آن دودر قريه حاضر نبوده اند.
ذكر يتيمى دوپسر، ووجود گنجى متعلق به آن دودر زير ديوار، واين معنا كه اگر ديوار بريزد گنج فاش گشته از بين مى رود، واينكه پدر آن دو يتيم مردى صالح بوده ، همه زمينه چينى براى اين بوده كه بفرمايد: ((فاراد ربك ان يبلغا اشدهما ويستخرجا كنزهما((، وجمله رحمة من ربك تعليل اين اراده است .
ذكر يتيمى دوپسر، ووجود گنجى متعلق به آن دودر زير ديوار، واين معنا كه اگر ديوار بريزد گنج فاش گشته از بين مى رود، واينكه پدر آن دو يتيم مردى صالح بوده ، همه زمينه چينى براى اين بوده كه بفرمايد: ((فاراد ربك ان يبلغا اشدهما ويستخرجا كنزهما((، وجمله رحمة من ربك تعليل اين اراده است .
خط ۹۶: خط ۹۸:
لكن آيه مورد بحث متعرض بيش از اين نيست كه در زير ديوار گنجى از براى آن دويتيم بوده ، وديگر دلالت ندارد بر اينكه پدرشان آن را دفن كرده باشد. علاوه بر اينكه به فرضى هم كه پدر آنان دفن كرده باشد توصيف پدر آنان به اينكه مردى صالح بوده خود دليل بر اين است كه گنج مزبور هر چه بوده مذموم نبوده . از اين هم كه بگذريم ممكن است پدر صالح آندوگنجى را به ملاك جايزى براى فرزندانش دفن كرده باشد. اين كار بالاتر از سوراخ كردن كشتى نيست ، چطور آن دوكار با تاويل امر الهى جائز باشد اينهم لابد تاويلى داشته است ، البته در اين ميان روايتى هست كه در بحث روايتى آينده خواهد آمد - ان شاء الله تعالى .
لكن آيه مورد بحث متعرض بيش از اين نيست كه در زير ديوار گنجى از براى آن دويتيم بوده ، وديگر دلالت ندارد بر اينكه پدرشان آن را دفن كرده باشد. علاوه بر اينكه به فرضى هم كه پدر آنان دفن كرده باشد توصيف پدر آنان به اينكه مردى صالح بوده خود دليل بر اين است كه گنج مزبور هر چه بوده مذموم نبوده . از اين هم كه بگذريم ممكن است پدر صالح آندوگنجى را به ملاك جايزى براى فرزندانش دفن كرده باشد. اين كار بالاتر از سوراخ كردن كشتى نيست ، چطور آن دوكار با تاويل امر الهى جائز باشد اينهم لابد تاويلى داشته است ، البته در اين ميان روايتى هست كه در بحث روايتى آينده خواهد آمد - ان شاء الله تعالى .
اين آيه دلالت دارد بر اينكه صلاح انسان گاهى در وارث انسان اثر نيك مى گذارد، وسعادت وخير را در ايشان سبب مى گردد، همچنانكه آيه شريفه ((وليخش الذين لوتركوا من خلقهم ذرية ضعافا خافوا عليهم ...(( نيز دلالت دارد بر اينكه صلاح پدر ومادر در سرنوشت فرزند مؤ ثر است . واينكه فرمود ((وما فعلته عن (( امرى كنايه است از اينكه حضرت خضر هر كارى كه كرده به امر ديگرى يعنى به امر خداى سبحان بوده نه به امرى كه نفسش كرده باشد.
اين آيه دلالت دارد بر اينكه صلاح انسان گاهى در وارث انسان اثر نيك مى گذارد، وسعادت وخير را در ايشان سبب مى گردد، همچنانكه آيه شريفه ((وليخش الذين لوتركوا من خلقهم ذرية ضعافا خافوا عليهم ...(( نيز دلالت دارد بر اينكه صلاح پدر ومادر در سرنوشت فرزند مؤ ثر است . واينكه فرمود ((وما فعلته عن (( امرى كنايه است از اينكه حضرت خضر هر كارى كه كرده به امر ديگرى يعنى به امر خداى سبحان بوده نه به امرى كه نفسش كرده باشد.
ذَلِك تَأْوِيلُ مَا لَمْ تَسطِع عَّلَيْهِ صبراً(۸۲)
ذَلِك تَأْوِيلُ مَا لَمْ تَسطِع عَّلَيْهِ صبراً(۸۲)
كلمه ((تستطع ((از ((استطاع ،يسطيع (( به معناى ((استطاع ، يستطيع (( است . در اول سوره آل عمران هم گذشت كه تاويل در عرف قرآن عبارت است از حقيقتى كه هر چيزى متضمن آن است ووجودش ‍ مبتنى بر آن وبرگشتش به آن است ، مانند تاويل خواب كه به معناى تعبير آن است ، وتاويل حكم كه همان ملاك آن است ، وتاويل فعل كه عبارت از مصلحت وغايت حقيقى آن ، وتاويل واقعه علت واقعى آن است ، و همچنين است در هر جاى ديگرى كه استعمال شود.
كلمه ((تستطع ((از ((استطاع ،يسطيع (( به معناى ((استطاع ، يستطيع (( است . در اول سوره آل عمران هم گذشت كه تاويل در عرف قرآن عبارت است از حقيقتى كه هر چيزى متضمن آن است ووجودش ‍ مبتنى بر آن وبرگشتش به آن است ، مانند تاويل خواب كه به معناى تعبير آن است ، وتاويل حكم كه همان ملاك آن است ، وتاويل فعل كه عبارت از مصلحت وغايت حقيقى آن ، وتاويل واقعه علت واقعى آن است ، و همچنين است در هر جاى ديگرى كه استعمال شود.
پس اينكه فرمود: ((ذلك تاويل ما لم تسطع ...(( اشارهاى است از خضر به اينكه آنچه براى وقايع سهگانه تاويل آورد وعمل خود را در آن وقايع توجيه نمود سبب حقيقى آن وقايع بوده نه آنچه كه موسى از ظاهر آن قضايا فهميده بود، چه آن جناب از قضيه كشتى تسبيب هلاكت مردم ، واز قضيه كشتن آن پسر، قتل بدون جهت ، واز قضيه ديوار سازى سوء تدبير در زندگى را فهميده بود.
پس اينكه فرمود: ((ذلك تاويل ما لم تسطع ...(( اشارهاى است از خضر به اينكه آنچه براى وقايع سهگانه تاويل آورد وعمل خود را در آن وقايع توجيه نمود سبب حقيقى آن وقايع بوده نه آنچه كه موسى از ظاهر آن قضايا فهميده بود، چه آن جناب از قضيه كشتى تسبيب هلاكت مردم ، واز قضيه كشتن آن پسر، قتل بدون جهت ، واز قضيه ديوار سازى سوء تدبير در زندگى را فهميده بود.
خط ۱۱۱: خط ۱۱۳:
موسى گفت : اين همان است كه ما، در طلبش بوديم وآن تخته سنگ همان نشانى ما است پس بايد بدانجا برگرديم . بى درنگ از همان راه كه رفته بودند برگشتند، وبندهاى از بندگان خدا را كه خدا رحمتى از ناحيه خودش وعلمى لدنى به اوداده بود بيافتند. موسى خود را بر اوعرضه كرد ودرخواست نمود تا اورا متابعت كند واوچيزى از علم ورشدى كه خدايش ارزانى داشته به وى تعليم دهد. آن مرد عالم گفت : تونمى توانى با من باشى وآنچه از من وكارهايم مشاهده كنى تحمل نمايى ، چون تاويل وحقيقت معناى كارهايم را نمى دانى ، وچگونه تحمل توانى كرد بر چيزى كه احاطه علمى بدان ندارى ؟ موسى قول داد كه هر چه ديد صبر كند وان شاء الله در هيچ امرى نافرمانيش نكند. عالم بنا گذاشت كه خواهش اورا بپذيرد، وآنگاه گفت پس اگر مرا پيروى كردى بايد كه از من از هيچ چيزى سؤ ال نكنى ، تا خودم در باره آنچه مى كنم آغاز به توضيح وتشريح كنم .
موسى گفت : اين همان است كه ما، در طلبش بوديم وآن تخته سنگ همان نشانى ما است پس بايد بدانجا برگرديم . بى درنگ از همان راه كه رفته بودند برگشتند، وبندهاى از بندگان خدا را كه خدا رحمتى از ناحيه خودش وعلمى لدنى به اوداده بود بيافتند. موسى خود را بر اوعرضه كرد ودرخواست نمود تا اورا متابعت كند واوچيزى از علم ورشدى كه خدايش ارزانى داشته به وى تعليم دهد. آن مرد عالم گفت : تونمى توانى با من باشى وآنچه از من وكارهايم مشاهده كنى تحمل نمايى ، چون تاويل وحقيقت معناى كارهايم را نمى دانى ، وچگونه تحمل توانى كرد بر چيزى كه احاطه علمى بدان ندارى ؟ موسى قول داد كه هر چه ديد صبر كند وان شاء الله در هيچ امرى نافرمانيش نكند. عالم بنا گذاشت كه خواهش اورا بپذيرد، وآنگاه گفت پس اگر مرا پيروى كردى بايد كه از من از هيچ چيزى سؤ ال نكنى ، تا خودم در باره آنچه مى كنم آغاز به توضيح وتشريح كنم .


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۳۷ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۳۹}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]
۸٬۹۳۳

ویرایش