گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۴۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
(Edited by QRobot)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱: خط ۱:
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۴۰ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۱}}
__TOC__
__TOC__


خط ۵: خط ۷:
<span id='link362'><span>
<span id='link362'><span>
==در مغفرت و رحمت الهى بسوى همگان باز است ==
==در مغفرت و رحمت الهى بسوى همگان باز است ==
ثُمَّ إِنَّ رَبَّك لِلَّذِينَ عَمِلُوا السوءَ بجَهَلَةٍ ثمَّ تَابُوا مِن بَعْدِ ذَلِك وَ أَصلَحُوا إِنَّ رَبَّك مِن بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ
ثُمَّ إِنَّ رَبَّك لِلَّذِينَ عَمِلُوا السوءَ بجَهَلَةٍ ثمَّ تَابُوا مِن بَعْدِ ذَلِك وَ أَصلَحُوا إِنَّ رَبَّك مِن بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ
كلمه «'''جهالت '''» و «'''جهل '''» در معنا يكى است كه در اصل در مقابل علم بوده ، ليكن جهالت در بسيارى از موارد، در معناى عدم انكشاف تام واقع ، استعمال مى شود، هر چند كه شخص بطور كلى خالى از علم نباشد، خلاصه آن كسى را هم كه بطورى كه تكليف بر او صحيح باشد علم دارد ولى واقع بطور كامل برايش مكشوف نيست جاهل مى گويند، مانند كسى كه مرتكب محرمات مى شود با اينكه مى داند حرام است و ليكن هواهاى نفسانى بر او غلبه نموده به معصيت وادارش مى كند، و نمى گذارد كه در حقيقت به اين مخالفت و عصيان و عواقب وخيم آن بينديشد، بطورى كه اگر اجازه اش مى داد و بطور كامل بصيرت مى يافت هرگز مرتكب آنها نمى شد، چنين كسى را هم جاهل مى گويند با اينكه علم به حرام بودن آن كارها دارد، و ليكن حقيقت امر برايش پنهان است .
كلمه «'''جهالت '''» و «'''جهل '''» در معنا يكى است كه در اصل در مقابل علم بوده ، ليكن جهالت در بسيارى از موارد، در معناى عدم انكشاف تام واقع ، استعمال مى شود، هر چند كه شخص بطور كلى خالى از علم نباشد، خلاصه آن كسى را هم كه بطورى كه تكليف بر او صحيح باشد علم دارد ولى واقع بطور كامل برايش مكشوف نيست جاهل مى گويند، مانند كسى كه مرتكب محرمات مى شود با اينكه مى داند حرام است و ليكن هواهاى نفسانى بر او غلبه نموده به معصيت وادارش مى كند، و نمى گذارد كه در حقيقت به اين مخالفت و عصيان و عواقب وخيم آن بينديشد، بطورى كه اگر اجازه اش مى داد و بطور كامل بصيرت مى يافت هرگز مرتكب آنها نمى شد، چنين كسى را هم جاهل مى گويند با اينكه علم به حرام بودن آن كارها دارد، و ليكن حقيقت امر برايش پنهان است .
مراد از جهالت در آيه مورد بحث همين معنا است ، زيرا اگر به معناى اول يعنى نادانى مى بود، و آن عمل سوء كه در آيه آمده حكم و يا موضوعش ‍ براى آنان مجهول بود ديگر ارتكاب آنها معصيت نمى شد تا محتاج به توبه و آمرزش و رحمت باشند.
مراد از جهالت در آيه مورد بحث همين معنا است ، زيرا اگر به معناى اول يعنى نادانى مى بود، و آن عمل سوء كه در آيه آمده حكم و يا موضوعش ‍ براى آنان مجهول بود ديگر ارتكاب آنها معصيت نمى شد تا محتاج به توبه و آمرزش و رحمت باشند.
خط ۱۱: خط ۱۳:
و اگر توبه را مقيد به اصلاح كرد براى اين بود كه توبه شان معلوم شود و هويدا گردد، كه راستى توبه كرده اند، و جدا از راه خطا و گناه برگشته اند، و توبه شان صرف صورت و حالى از معنا نبوده است .
و اگر توبه را مقيد به اصلاح كرد براى اين بود كه توبه شان معلوم شود و هويدا گردد، كه راستى توبه كرده اند، و جدا از راه خطا و گناه برگشته اند، و توبه شان صرف صورت و حالى از معنا نبوده است .
و جمله «'''ان ربك من بعدها'''» كه در ذيل آيه است ، خلاصه اى است براى مفصلى كه در صدر آيه گذشت كه فرمود: «'''ان ربك للذين ...'''» و فائده اين خلاصه گيرى ، نگهدارى فهم شنونده است از اينكه دچار تشويش و گمراهى گردد، و نيز اظهار عنايت است به اينكه مغفرت و رحمت همواره بعد از توبه است نظير آيه اى كه گذشت و مى فرمود: «'''ثم ان ربك للذين هاجروا من بعد ما فتنوا ثم جاهدوا و صبروا ان ربك من بعدها لغفور رحيم '''»
و جمله «'''ان ربك من بعدها'''» كه در ذيل آيه است ، خلاصه اى است براى مفصلى كه در صدر آيه گذشت كه فرمود: «'''ان ربك للذين ...'''» و فائده اين خلاصه گيرى ، نگهدارى فهم شنونده است از اينكه دچار تشويش و گمراهى گردد، و نيز اظهار عنايت است به اينكه مغفرت و رحمت همواره بعد از توبه است نظير آيه اى كه گذشت و مى فرمود: «'''ثم ان ربك للذين هاجروا من بعد ما فتنوا ثم جاهدوا و صبروا ان ربك من بعدها لغفور رحيم '''»
إِنَّ إِبْرَهِيمَ كانَ أُمَّةً قَانِتاً لِّلَّهِ حَنِيفاً وَ لَمْ يَك مِنَ الْمُشرِكِينَ
إِنَّ إِبْرَهِيمَ كانَ أُمَّةً قَانِتاً لِّلَّهِ حَنِيفاً وَ لَمْ يَك مِنَ الْمُشرِكِينَ
اين آيه و ما بعدش به آيات حصر محرمات اكل در چهار چيز و حلال كردن غير آن متصل است ، و به عبارت ديگر اين آيه تا آخر چهار آيه بعدش به منزله تفصيل مطالب قبل است ، گويا گفته شده كه اين حال ملت و كيش موسى بود كه در آن حرام كرديم بر بنى اسرائيل پاره اى از طيبات را و اما اين كيش و مذهب كه ما به تو نازلش كرديم ، ملتى است كه ابتداء به ابراهيم داديم و او را برگزيده بسوى صراط مستقيمش هدايت نموديم و با آن ملت ، دنيا و آخرتش را اصلاح كرديم ، ملتى است معتدل و جارى بر طبق فطرت كه تنها طيبات در آن حلال و تنها خبائث در آن حرام شده ، و با بكار بستن آن خيراتى كه ابراهيم بدست آورد، بدست مى آيد.
اين آيه و ما بعدش به آيات حصر محرمات اكل در چهار چيز و حلال كردن غير آن متصل است ، و به عبارت ديگر اين آيه تا آخر چهار آيه بعدش به منزله تفصيل مطالب قبل است ، گويا گفته شده كه اين حال ملت و كيش موسى بود كه در آن حرام كرديم بر بنى اسرائيل پاره اى از طيبات را و اما اين كيش و مذهب كه ما به تو نازلش كرديم ، ملتى است كه ابتداء به ابراهيم داديم و او را برگزيده بسوى صراط مستقيمش هدايت نموديم و با آن ملت ، دنيا و آخرتش را اصلاح كرديم ، ملتى است معتدل و جارى بر طبق فطرت كه تنها طيبات در آن حلال و تنها خبائث در آن حرام شده ، و با بكار بستن آن خيراتى كه ابراهيم بدست آورد، بدست مى آيد.
<span id='link363'><span>
<span id='link363'><span>
خط ۲۰: خط ۲۲:
«''' قانتا لله حنيفا و لم يك من المشركين '''» : كلمه «'''قانت '''» از قنوت است كه به معناى اطاعت و عبادت و يا دوام در آن دو است ، و كلمه «'''حنيف '''» از حنف است كه به معناى ميل از دو طرف افراط و تفريط، به طرف وسط و اعتدال است .
«''' قانتا لله حنيفا و لم يك من المشركين '''» : كلمه «'''قانت '''» از قنوت است كه به معناى اطاعت و عبادت و يا دوام در آن دو است ، و كلمه «'''حنيف '''» از حنف است كه به معناى ميل از دو طرف افراط و تفريط، به طرف وسط و اعتدال است .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۳۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۳۰ </center>
شاكراً لاَنْعُمِهِ اجْتَبَاهُ وَ هَدَاهُ إِلى صِرَطٍ مُّستَقِيمٍ
شاكراً لاَنْعُمِهِ اجْتَبَاهُ وَ هَدَاهُ إِلى صِرَطٍ مُّستَقِيمٍ
«'''اجتباء'''» از ماده «'''جبايه '''» است كه به معناى جمع آورى كردن است ، و اجتباء خدا انسان را به اين معنا است كه او را خالص براى خود سازد و از مذهب هاى مختلف جمع آوريش نمايد، و در اينكه بعد از توصيفش به شكر نعمت بدون فاصله كلمه اجتباء را آورد اشعار به اين است كه شكر نعمت ، علت اجتباء بوده است و اين تفسير آنچه را كه ما در سوره اعراف براى آيه «'''و لا تجد اكثرهم شاكرين '''» كرديم تاييد مى كند، زيرا در آنجا گفتيم حقيقت شكر اخلاص در عبوديت است .
«'''اجتباء'''» از ماده «'''جبايه '''» است كه به معناى جمع آورى كردن است ، و اجتباء خدا انسان را به اين معنا است كه او را خالص براى خود سازد و از مذهب هاى مختلف جمع آوريش نمايد، و در اينكه بعد از توصيفش به شكر نعمت بدون فاصله كلمه اجتباء را آورد اشعار به اين است كه شكر نعمت ، علت اجتباء بوده است و اين تفسير آنچه را كه ما در سوره اعراف براى آيه «'''و لا تجد اكثرهم شاكرين '''» كرديم تاييد مى كند، زيرا در آنجا گفتيم حقيقت شكر اخلاص در عبوديت است .
وَ ءَاتَيْنَهُ فى الدُّنْيَا حَسنَةً وَ إِنَّهُ فى الاَخِرَةِ لَمِنَ الصلِحِينَ
وَ ءَاتَيْنَهُ فى الدُّنْيَا حَسنَةً وَ إِنَّهُ فى الاَخِرَةِ لَمِنَ الصلِحِينَ
مقصود از «'''حسنه در دنيا'''» معيشت نيكو است ، و ابراهيم (عليه السلام ) داراى ثروتى فراوان و مروتى عظيم بوده ، ما در تفسير سوره يوسف در ذيل آيه ششم و نيز در معناى هدايت و صراط مستقيم در تفسير سوره فاتحه و در معناى آيه «'''و انه فى الاخرة لمن الصالحين '''» بحثهاى مفصلى داشتيم به آنجا مراجعه شود.
مقصود از «'''حسنه در دنيا'''» معيشت نيكو است ، و ابراهيم (عليه السلام ) داراى ثروتى فراوان و مروتى عظيم بوده ، ما در تفسير سوره يوسف در ذيل آيه ششم و نيز در معناى هدايت و صراط مستقيم در تفسير سوره فاتحه و در معناى آيه «'''و انه فى الاخرة لمن الصالحين '''» بحثهاى مفصلى داشتيم به آنجا مراجعه شود.
و در اينكه ابراهيم (عليه السلام ) را به صفات مذكور توصيف فرموده اشاره به اين است كه اين صفات آثار نيك اين دين حنيف است ، اگر انسان به اين دين در آيد، او را به تدريج به راهى مى اندازد كه ابراهيم (عليه السلام ) را بدان انداخت .
و در اينكه ابراهيم (عليه السلام ) را به صفات مذكور توصيف فرموده اشاره به اين است كه اين صفات آثار نيك اين دين حنيف است ، اگر انسان به اين دين در آيد، او را به تدريج به راهى مى اندازد كه ابراهيم (عليه السلام ) را بدان انداخت .
ثُمَّ أَوْحَيْنَا إِلَيْك أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَهِيمَ حَنِيفاً وَ مَا كانَ مِنَ الْمُشرِكينَ
ثُمَّ أَوْحَيْنَا إِلَيْك أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَهِيمَ حَنِيفاً وَ مَا كانَ مِنَ الْمُشرِكينَ
در اين آيه دو صفت را از ابراهيم (عليه السلام ) دوباره آورده ، و اين تكرار براى اشاره به اين است كه نسبت به آن دو صفت عنايت بيشترى داشته است .
در اين آيه دو صفت را از ابراهيم (عليه السلام ) دوباره آورده ، و اين تكرار براى اشاره به اين است كه نسبت به آن دو صفت عنايت بيشترى داشته است .
معناى آيه «'''انما جعل السبت على الذين اختلفوا فيه ...'''» و مقصود از اختلاف يهود در سبت
معناى آيه «'''انما جعل السبت على الذين اختلفوا فيه ...'''» و مقصود از اختلاف يهود در سبت
إِنَّمَا جُعِلَ السبْت عَلى الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ ...
إِنَّمَا جُعِلَ السبْت عَلى الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ ...
در مفردات گفته : كلمه «'''سبت '''» در اصل به معناى قطع است ، و از همين جهت به قطع سير، مى گويند سبت السير، و نيز سبت الشعر، تراشيدن مو است ، و سبت الانف ، بريدن بينى از ته است بعضى گفته اند: خداى تعالى روز شنبه را بدين جهت سبت خوانده . كه خداوند خلقت آسمانها و زمين را در روز يك شنبه شروع كرد و شش روز طول كشيد روز هفتم كه همان شنبه مى شود عمل خود را قطع كرد، و بدين جهت روز شنبه را سبت خوانده .
در مفردات گفته : كلمه «'''سبت '''» در اصل به معناى قطع است ، و از همين جهت به قطع سير، مى گويند سبت السير، و نيز سبت الشعر، تراشيدن مو است ، و سبت الانف ، بريدن بينى از ته است بعضى گفته اند: خداى تعالى روز شنبه را بدين جهت سبت خوانده . كه خداوند خلقت آسمانها و زمين را در روز يك شنبه شروع كرد و شش روز طول كشيد روز هفتم كه همان شنبه مى شود عمل خود را قطع كرد، و بدين جهت روز شنبه را سبت خوانده .
و جمله «'''سبت فلان '''» به اين معنا است كه فلانى وارد در شنبه شد و در جمله «'''يوم سبتهم شرعا'''» بعضى گفته اند يعنى روز قطعشان از عمل ، و در معناى جمله «'''و يوم لا يسبتون '''» بعضى گفته اند روزى كه عمل را قطع نمى كنند، و بعضى گفته اند روزى كه در شنبه نيستند،
و جمله «'''سبت فلان '''» به اين معنا است كه فلانى وارد در شنبه شد و در جمله «'''يوم سبتهم شرعا'''» بعضى گفته اند يعنى روز قطعشان از عمل ، و در معناى جمله «'''و يوم لا يسبتون '''» بعضى گفته اند روزى كه عمل را قطع نمى كنند، و بعضى گفته اند روزى كه در شنبه نيستند،
خط ۴۶: خط ۴۸:
بعضى ديگر گفته اند: مراد اين است كه در ميان خود در باره شان سبت اختلاف كردند، بعضى گفتند: از روز جمعه محترمتر است و بعضى جمعه را افضل از آن دانستند. و همچنين اقوالى ديگر كه ريشه همه آنها مطالبى است كه در خصوص قصه سبت يهود رسيده است .
بعضى ديگر گفته اند: مراد اين است كه در ميان خود در باره شان سبت اختلاف كردند، بعضى گفتند: از روز جمعه محترمتر است و بعضى جمعه را افضل از آن دانستند. و همچنين اقوالى ديگر كه ريشه همه آنها مطالبى است كه در خصوص قصه سبت يهود رسيده است .
و خواننده به خوبى مى داند كه هيچ يك از اين اقوال با لفظ آيه سازگارى و آنطور كه بايد انطباق ندارد، پس ناگزير بايد وجهى را كه گذشت بپذيريم .
و خواننده به خوبى مى داند كه هيچ يك از اين اقوال با لفظ آيه سازگارى و آنطور كه بايد انطباق ندارد، پس ناگزير بايد وجهى را كه گذشت بپذيريم .
ادْعُ إِلى سبِيلِ رَبِّك بِالحِْكْمَةِ وَ الْمَوْعِظةِ الحَْسنَةِ وَ جَدِلْهُم بِالَّتى هِىَ أَحْسنُ ...
ادْعُ إِلى سبِيلِ رَبِّك بِالحِْكْمَةِ وَ الْمَوْعِظةِ الحَْسنَةِ وَ جَدِلْهُم بِالَّتى هِىَ أَحْسنُ ...
شكى نيست در اينكه از آيه استفاده مى شود كه اين سه قيد، يعنى «'''حكمت '''» و «'''موعظه '''» و «'''مجادله '''»، همه مربوط به طرز سخن گفتن است ، رسول گرامى مامور شده كه به يكى از اين سه طريق دعوت كند كه هر يك براى دعوت ، طريقى مخصوص است ، هر چند كه جدال به معناى اخصش دعوت به شمار نمى رود.
شكى نيست در اينكه از آيه استفاده مى شود كه اين سه قيد، يعنى «'''حكمت '''» و «'''موعظه '''» و «'''مجادله '''»، همه مربوط به طرز سخن گفتن است ، رسول گرامى مامور شده كه به يكى از اين سه طريق دعوت كند كه هر يك براى دعوت ، طريقى مخصوص است ، هر چند كه جدال به معناى اخصش دعوت به شمار نمى رود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۳۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۳۴ </center>
خط ۷۵: خط ۷۷:
وجه فساد اين تفسير اين است كه هر چند وجهى دقيق است ، و ليكن اين نتيجه را نمى دهد كه هر طريق مختص به كسانى باشد كه مناسب آن طريقند، زيرا گاه مى شود كه موعظه و مجادله در خواص هم اثر مى گذارد، همچنانكه گاهى در معاندين هم مؤ ثر ميافتد و گاه مى شود كه مجادله به نحو احسن در باره عوام كه الفتشان همه با رسوم و عادات است نيز مؤ ثر مى شود، پس نه در لفظ آيه دليلى بر اين اختصاص داريم ، و نه در خارج و واقع امر. و نيز اين را گفتيم تا فساد گفتار بعضى ديگر روشن شود كه گفته اند: مجادله به نحو احسن اصلا دعوت نيست ، بلكه غرض از آن چيز ديگرى است مغاير با دعوت و آن صرف اقناع دشمن و ساكت نمودن او است ، تا ديگر نپندارد كه سرمايه اى علمى دارد، و نتواند با حق بجنگد، صاحب اين حرف سپس گفته : و لذا مى بينيم كه مساله جدال در آيه شريفه عطف به آن دو نشده و نفرموده : «'''ادع الى سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة و الجدال الاحسن '''» بلكه سياق را بهم زده و جدال را در سياقى ديگر آورده و فرموده : «'''و جادلهم بالتى هى احسن '''».
وجه فساد اين تفسير اين است كه هر چند وجهى دقيق است ، و ليكن اين نتيجه را نمى دهد كه هر طريق مختص به كسانى باشد كه مناسب آن طريقند، زيرا گاه مى شود كه موعظه و مجادله در خواص هم اثر مى گذارد، همچنانكه گاهى در معاندين هم مؤ ثر ميافتد و گاه مى شود كه مجادله به نحو احسن در باره عوام كه الفتشان همه با رسوم و عادات است نيز مؤ ثر مى شود، پس نه در لفظ آيه دليلى بر اين اختصاص داريم ، و نه در خارج و واقع امر. و نيز اين را گفتيم تا فساد گفتار بعضى ديگر روشن شود كه گفته اند: مجادله به نحو احسن اصلا دعوت نيست ، بلكه غرض از آن چيز ديگرى است مغاير با دعوت و آن صرف اقناع دشمن و ساكت نمودن او است ، تا ديگر نپندارد كه سرمايه اى علمى دارد، و نتواند با حق بجنگد، صاحب اين حرف سپس گفته : و لذا مى بينيم كه مساله جدال در آيه شريفه عطف به آن دو نشده و نفرموده : «'''ادع الى سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة و الجدال الاحسن '''» بلكه سياق را بهم زده و جدال را در سياقى ديگر آورده و فرموده : «'''و جادلهم بالتى هى احسن '''».
وجه فساد اين حرف اين است كه گوينده آن از حقيقت قياس جدلى غفلت ورزيده زيرا قانع و ساكت نمودن خصم ، هر چند نتيجه قياس ‍ جدلى است ليكن اين نتيجه دائمى نيست ، چه بسا اتفاق ، مى افتد اين قياس جدلى از مقدماتى كه مقبول و يا مسلم خصم است مركب مى شود و منظور از آن ساكت نمودن او نيست ، مانند قياسهاى جدلى در امور عملى و علوم غير يقينى از قبيل فقه و اصول و اخلاق و فنون ادبيات و مراد، الزام و اسكات هم نيست ، علاوه بر اين ، اسكات و الزام هم در جاى خود به قدر خود دعوت است همانطور كه موعظه دعوت است ، تنها صورت آن دو تفاوت مى كند بله اين را قبول داريم كه اگر قرآن كريم مجادله به نحو احسن را عطف بر آن دو نكرد، و بخاطر آن سياق را عوض نمود كه در مجادله معنايى از منازعه و غلبه بر خصم خوابيده است .
وجه فساد اين حرف اين است كه گوينده آن از حقيقت قياس جدلى غفلت ورزيده زيرا قانع و ساكت نمودن خصم ، هر چند نتيجه قياس ‍ جدلى است ليكن اين نتيجه دائمى نيست ، چه بسا اتفاق ، مى افتد اين قياس جدلى از مقدماتى كه مقبول و يا مسلم خصم است مركب مى شود و منظور از آن ساكت نمودن او نيست ، مانند قياسهاى جدلى در امور عملى و علوم غير يقينى از قبيل فقه و اصول و اخلاق و فنون ادبيات و مراد، الزام و اسكات هم نيست ، علاوه بر اين ، اسكات و الزام هم در جاى خود به قدر خود دعوت است همانطور كه موعظه دعوت است ، تنها صورت آن دو تفاوت مى كند بله اين را قبول داريم كه اگر قرآن كريم مجادله به نحو احسن را عطف بر آن دو نكرد، و بخاطر آن سياق را عوض نمود كه در مجادله معنايى از منازعه و غلبه بر خصم خوابيده است .
وَ إِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ وَ لَئن صبرْتمْ لَهُوَ خَيرٌ لِّلصبرِينَ
وَ إِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ وَ لَئن صبرْتمْ لَهُوَ خَيرٌ لِّلصبرِينَ
در مفردات گفته است : «'''عقوبت '''» و «'''عقاب '''» و «'''معاقبه '''» تنها در مورد عذاب بكار مى رود.
در مفردات گفته است : «'''عقوبت '''» و «'''عقاب '''» و «'''معاقبه '''» تنها در مورد عذاب بكار مى رود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۳۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۳۸ </center>
خط ۸۴: خط ۸۶:
<span id='link370'><span>
<span id='link370'><span>
==فضيلت صبر بر آزار مشركين و امر به پيامبر(ص ) به اينكه صبر كند و خدا به اوصبر داده است ==
==فضيلت صبر بر آزار مشركين و امر به پيامبر(ص ) به اينكه صبر كند و خدا به اوصبر داده است ==
وَ اصبرْ وَ مَا صبرُك إِلا بِاللَّهِ ...
وَ اصبرْ وَ مَا صبرُك إِلا بِاللَّهِ ...
در اين جمله رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) را امر به صبر داده ، بشارتش مى دهد كه اين نيرو و توانايى كه بر صبر دارد و مى تواند اين همه تلخى ها را در راه خدا بچشد، از خداى تعالى است ، آرى هر امرى وقتى قابل امتثال است كه مامور، قدرت بر امتثال آن را داشته باشد، خداى تعالى بعد از امر به صبرش خاطر نشان مى سازد كه قدرت بر اين صبر دارى ، چون حول و قوه تو همه از پروردگار تو است ، پس در اينكه فرمود: «'''و ما صبرك الا بالله '''» اشاره بهمين است كه غم مخور، خدا تو را بر چنين صبرى نيرو داده است .
در اين جمله رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) را امر به صبر داده ، بشارتش مى دهد كه اين نيرو و توانايى كه بر صبر دارد و مى تواند اين همه تلخى ها را در راه خدا بچشد، از خداى تعالى است ، آرى هر امرى وقتى قابل امتثال است كه مامور، قدرت بر امتثال آن را داشته باشد، خداى تعالى بعد از امر به صبرش خاطر نشان مى سازد كه قدرت بر اين صبر دارى ، چون حول و قوه تو همه از پروردگار تو است ، پس در اينكه فرمود: «'''و ما صبرك الا بالله '''» اشاره بهمين است كه غم مخور، خدا تو را بر چنين صبرى نيرو داده است .
«''' و لا تحزن عليهم '''» - يعنى بحال كفار غم مخور كه چرا كافر شدند. تفسير اين معنا سابقا در همين سوره و در غير اين سوره گذشت .
«''' و لا تحزن عليهم '''» - يعنى بحال كفار غم مخور كه چرا كافر شدند. تفسير اين معنا سابقا در همين سوره و در غير اين سوره گذشت .
«'''و لا تك فى ضيق مما يمكرون '''» - ظاهرا مقصود از اينكه فرمود در تنگى مباش اين است كه از مكر ايشان حوصله ات بسر نرود، آنهم نه اينكه بخواهد بفرمايد، در آينده تنگ حوصلگى مكن بلكه حال و آينده و يا تنها حال منظور است .
«'''و لا تك فى ضيق مما يمكرون '''» - ظاهرا مقصود از اينكه فرمود در تنگى مباش اين است كه از مكر ايشان حوصله ات بسر نرود، آنهم نه اينكه بخواهد بفرمايد، در آينده تنگ حوصلگى مكن بلكه حال و آينده و يا تنها حال منظور است .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۳۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۳۹ </center>
إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوا وَّ الَّذِينَ هُم محْسِنُونَ
إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوا وَّ الَّذِينَ هُم محْسِنُونَ
از اين تعبير استفاده مى شود كه تقوى و احسان هر يك سبب مستقلى براى موهبت نصرت الهى و ابطال مكر دشمنان دين و دفع كيد آنان هستند، پس مى توان گفت كه اين آيه جمله «'''و لا تك فى ضيق مما يمكرون '''» را تعليل مى كند و وعده نصرت مى دهد.
از اين تعبير استفاده مى شود كه تقوى و احسان هر يك سبب مستقلى براى موهبت نصرت الهى و ابطال مكر دشمنان دين و دفع كيد آنان هستند، پس مى توان گفت كه اين آيه جمله «'''و لا تك فى ضيق مما يمكرون '''» را تعليل مى كند و وعده نصرت مى دهد.
و اين سه آيه از نظر مضمون شباهتشان به آيات مدنى بيشتر از شباهت به آيات مكى است ، و رواياتى هم از طريق شيعه و هم از طريق سنى وارد شده كه اين آيات در هنگام مراجعت از احد نازل شد و بزودى در بحث روايتى ان شاء الله خواهد آمد، هر چند كه ممكن است اتصال آنها را به ما قبلش توجيه نمود، چنانكه بعضى از مفسرين توجيه كرده اند.
و اين سه آيه از نظر مضمون شباهتشان به آيات مدنى بيشتر از شباهت به آيات مكى است ، و رواياتى هم از طريق شيعه و هم از طريق سنى وارد شده كه اين آيات در هنگام مراجعت از احد نازل شد و بزودى در بحث روايتى ان شاء الله خواهد آمد، هر چند كه ممكن است اتصال آنها را به ما قبلش توجيه نمود، چنانكه بعضى از مفسرين توجيه كرده اند.
خط ۱۰۲: خط ۱۰۴:
مؤ لف : اين روايت را كافى هم به سند خود از سماعة از عبد صالح نقل كرده است .
مؤ لف : اين روايت را كافى هم به سند خود از سماعة از عبد صالح نقل كرده است .


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۴۰ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۱}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]
۸٬۹۳۳

ویرایش