گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۱ بخش۱۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
(Edited by QRobot)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۱ بخش۱۰ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۱ بخش۱۲}}
__TOC__
__TOC__




قَالَ قَائلٌ مِّنهُمْ لا تَقْتُلُوا يُوسف وَ أَلْقُوهُ فى غَيَبَتِ الْجُب يَلْتَقِطهُ بَعْض السيَّارَةِ إِن كُنتُمْ فَعِلِينَ
قَالَ قَائلٌ مِّنهُمْ لا تَقْتُلُوا يُوسف وَ أَلْقُوهُ فى غَيَبَتِ الْجُب يَلْتَقِطهُ بَعْض السيَّارَةِ إِن كُنتُمْ فَعِلِينَ
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۳۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۳۰ </center>
كلمه «'''جب '''» به معناى چاهى است كه سنگ بست نشده باشد يعنى اطراف و ديواره اش را با سنگ نچيده باشند، و اگر سنگ بست باشد آن را «'''بئرطوى '''» گويند، و كلمه «'''غيابه '''» - به فتح حرف اول آن - گودالى را گويند كه اگر چيزى در آن قرار گيرد از دور نمودار نمى شود، و در نتيجه دو كلمه غيابت و جب مجموعا معناى ته چاه را مى دهد كه اگر چيزى در آن قرار گيرد به خاطر تاريكيش ديده نمى شود.
كلمه «'''جب '''» به معناى چاهى است كه سنگ بست نشده باشد يعنى اطراف و ديواره اش را با سنگ نچيده باشند، و اگر سنگ بست باشد آن را «'''بئرطوى '''» گويند، و كلمه «'''غيابه '''» - به فتح حرف اول آن - گودالى را گويند كه اگر چيزى در آن قرار گيرد از دور نمودار نمى شود، و در نتيجه دو كلمه غيابت و جب مجموعا معناى ته چاه را مى دهد كه اگر چيزى در آن قرار گيرد به خاطر تاريكيش ديده نمى شود.
خط ۱۱: خط ۱۳:
<span id='link88'><span>
<span id='link88'><span>
==گفتگوى برادران يوسف (عليه السلام ) با پدر براى بردن او و اجراى قصد سوء خود ==
==گفتگوى برادران يوسف (عليه السلام ) با پدر براى بردن او و اجراى قصد سوء خود ==
قَالُوا يَأَبَانَا مَا لَك لا تَأْمَنَّا عَلى يُوسف وَ إِنَّا لَهُ لَنَصِحُونَ
قَالُوا يَأَبَانَا مَا لَك لا تَأْمَنَّا عَلى يُوسف وَ إِنَّا لَهُ لَنَصِحُونَ
اصل كلمه «'''تامنا'''» «'''تامننا'''» بوده ، دو نون در هم ادغام شده ضضضت (ادغام كبير).
اصل كلمه «'''تامنا'''» «'''تامننا'''» بوده ، دو نون در هم ادغام شده ضضضت (ادغام كبير).
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۳۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۳۱ </center>
اين آيه دليل خوبى است بر اينكه برادران پيشنهاد آن كس كه گفت : «'''يوسف را مكشيد و او را در ته جب بيندازيد'''» پذيرفته و بر آن اتفاق كرده اند، و تصميم گرفته اند همين نقشه را پياده كنند. لا جرم لازم بود، اول پدر را كه نسبت به ايشان بدبين بود و بر يوسف امينشان نمى دانست درباره خود خوشبين سازند، و خود را در نظر پدر پاك و بى غرض جلوه دهند، و دل او را از كدورت شبهه و ترديد پاك سازند تا بتوانند يوسف را از او بگيرند. به همين منظور او را به اين كلمات مخاطب قرار دادند كه : «'''يا ابانا: اى پدر ما'''» و همين عبارت خود در بر انگيختن عواطف پدرى و مهر نسبت به فرزند تاءثير به سزائى داشته «'''ما لك لا تامنا على يوسف و انا له لناصحون '''» چرا ما را بر يوسف امين نمى دانى با اينكه ما جز خير او نمى خواهيم و جز خشنودى و تفريح او را در نظر نداريم .
اين آيه دليل خوبى است بر اينكه برادران پيشنهاد آن كس كه گفت : «'''يوسف را مكشيد و او را در ته جب بيندازيد'''» پذيرفته و بر آن اتفاق كرده اند، و تصميم گرفته اند همين نقشه را پياده كنند. لا جرم لازم بود، اول پدر را كه نسبت به ايشان بدبين بود و بر يوسف امينشان نمى دانست درباره خود خوشبين سازند، و خود را در نظر پدر پاك و بى غرض جلوه دهند، و دل او را از كدورت شبهه و ترديد پاك سازند تا بتوانند يوسف را از او بگيرند. به همين منظور او را به اين كلمات مخاطب قرار دادند كه : «'''يا ابانا: اى پدر ما'''» و همين عبارت خود در بر انگيختن عواطف پدرى و مهر نسبت به فرزند تاءثير به سزائى داشته «'''ما لك لا تامنا على يوسف و انا له لناصحون '''» چرا ما را بر يوسف امين نمى دانى با اينكه ما جز خير او نمى خواهيم و جز خشنودى و تفريح او را در نظر نداريم .
آنگاه آنچه مى خواستند پيشنهاد كردند، و آن اين بود كه يوسف را با ايشان روانه مرتع و چراگاه گوسفندان و شتران كند تا هوائى به بدنش ‍ بخورد، و جست و خيزى كند، آنها هم از دور محافظتش كنند، لذا گفتند: «'''ارسله معنا...'''»
آنگاه آنچه مى خواستند پيشنهاد كردند، و آن اين بود كه يوسف را با ايشان روانه مرتع و چراگاه گوسفندان و شتران كند تا هوائى به بدنش ‍ بخورد، و جست و خيزى كند، آنها هم از دور محافظتش كنند، لذا گفتند: «'''ارسله معنا...'''»
أَرْسِلْهُ مَعَنَا غَداً يَرْتَعْ وَ يَلْعَب وَ إِنَّا لَهُ لَحَفِظونَ
أَرْسِلْهُ مَعَنَا غَداً يَرْتَعْ وَ يَلْعَب وَ إِنَّا لَهُ لَحَفِظونَ
كلمه «'''رتع '''» به معناى آزادانه چريدن حيوان و آزادانه گردش كردن و ضضضه خوردن انسان است .
كلمه «'''رتع '''» به معناى آزادانه چريدن حيوان و آزادانه گردش كردن و ضضضه خوردن انسان است .
و جمله «'''ارسله معنا غدا يرتع و يلعب '''» پيشنهاد آن درخواستى است كه قبلا اشاره شد. و در جمله «'''و انا له لحافظون '''» كلام را به چند وجه كردند، يكى به «'''ان '''» و يكى به «'''لام '''» و يكى هم به اينكه جمله را اسميه آوردند، همانطور كه در جمله «'''و انا له لناصحون '''» نيز همين تاكيدها را به كار بردند، و در هر دو جمله به نوعى پدر را دلخوش ‍ ساختند، گويا گفتند: چرا ما را بر يوسف امين نمى دانى ، اگر از ما بر جان او مى ترسى كه مثلا ما قصد سوئى نسبت به او داشته باشيم كه ما يقينا و بطور مسلم خيرخواه او هستيم ، و اگر بر جان او از غير ما مى ترسى كه مثلا ما در محافظتش كوتاهى كنيم و در نتيجه پيشامد سوئى برايش بشود كه ما يقينا و بطور مسلّم حافظ اوييم .
و جمله «'''ارسله معنا غدا يرتع و يلعب '''» پيشنهاد آن درخواستى است كه قبلا اشاره شد. و در جمله «'''و انا له لحافظون '''» كلام را به چند وجه كردند، يكى به «'''ان '''» و يكى به «'''لام '''» و يكى هم به اينكه جمله را اسميه آوردند، همانطور كه در جمله «'''و انا له لناصحون '''» نيز همين تاكيدها را به كار بردند، و در هر دو جمله به نوعى پدر را دلخوش ‍ ساختند، گويا گفتند: چرا ما را بر يوسف امين نمى دانى ، اگر از ما بر جان او مى ترسى كه مثلا ما قصد سوئى نسبت به او داشته باشيم كه ما يقينا و بطور مسلم خيرخواه او هستيم ، و اگر بر جان او از غير ما مى ترسى كه مثلا ما در محافظتش كوتاهى كنيم و در نتيجه پيشامد سوئى برايش بشود كه ما يقينا و بطور مسلّم حافظ اوييم .
پس در كلام خود ترتيب طبيعى را رعايت كرده ، اول گفتند كه او از ناحيه ما تا هستيم و هست ايمن است ، آنگاه پيشنهاد كردند كه او را صبح فردا با ما بفرست ، و سپس گفتند تا زمانى كه نزد ما است از او محافظت مى كنيم . پس معلوم مى شود جمله «'''انا له لناصحون '''» تاءمين جانى يوسف است از ناحيه آنان بطور دائم و جمله «'''انا له لحافظون '''» تاءمين جانى او است از ناحيه غير ايشان بطور موقت .
پس در كلام خود ترتيب طبيعى را رعايت كرده ، اول گفتند كه او از ناحيه ما تا هستيم و هست ايمن است ، آنگاه پيشنهاد كردند كه او را صبح فردا با ما بفرست ، و سپس گفتند تا زمانى كه نزد ما است از او محافظت مى كنيم . پس معلوم مى شود جمله «'''انا له لناصحون '''» تاءمين جانى يوسف است از ناحيه آنان بطور دائم و جمله «'''انا له لحافظون '''» تاءمين جانى او است از ناحيه غير ايشان بطور موقت .
قَالَ إِنى لَيَحْزُنُنى أَن تَذْهَبُوا بِهِ وَ أَخَاف أَن يَأْكلَهُ الذِّئْب وَ أَنتُمْ عَنْهُ غَفِلُونَ
قَالَ إِنى لَيَحْزُنُنى أَن تَذْهَبُوا بِهِ وَ أَخَاف أَن يَأْكلَهُ الذِّئْب وَ أَنتُمْ عَنْهُ غَفِلُونَ
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۳۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۳۲ </center>
اين آيه ، حكايت پاسخى است كه پدرشان در ازاى پيشنهادشان داده و در اين جواب انكار نكرده كه من از شما ايمن نيستم . بلكه وضع درونى خود را در حال غيبت يوسف بر ايشان بيان كرده ، و با تاكيدى كه در كلام خود به كار برده فرموده : «'''يقينا و مسلما از اينكه او را ببريد اندوهگين مى شوم '''» و از مانع پذيرفتن اين پيشنهاد چنين پرده برداشته كه آن مانع ، نفس خود من است ، و نكته لطيفى را كه در اين جواب بكار برده ، اين است كه هم رعايت تلطف نسبت به ايشان را كرده و هم لجاجت و كينه ايشان را تهييج نكرده است .
اين آيه ، حكايت پاسخى است كه پدرشان در ازاى پيشنهادشان داده و در اين جواب انكار نكرده كه من از شما ايمن نيستم . بلكه وضع درونى خود را در حال غيبت يوسف بر ايشان بيان كرده ، و با تاكيدى كه در كلام خود به كار برده فرموده : «'''يقينا و مسلما از اينكه او را ببريد اندوهگين مى شوم '''» و از مانع پذيرفتن اين پيشنهاد چنين پرده برداشته كه آن مانع ، نفس خود من است ، و نكته لطيفى را كه در اين جواب بكار برده ، اين است كه هم رعايت تلطف نسبت به ايشان را كرده و هم لجاجت و كينه ايشان را تهييج نكرده است .
و آنگاه چنين اعتذار جسته كه «'''من از اين مى ترسم كه در حالى كه شما از او غافليد گرگ او را بخورد، و اين عذر هم عذر موجهى است ، زيرا بيابانهايى كه چراگاه مواشى و رمه ها است طبعا از گرگها و ساير درندگان خالى نمى باشد، و معمولا در گوشه و كنارش كمين مى گيرند تا در فرصت مناسب پريده و گوسفندى را شكار كنند، غفلت ايشان هم امرى طبيعى و ممكن است . پس ممكن است در حالى كه ايشان به كار خود سرگرم هستند گرگى از كمينگاه خود بيرون پريده و او را بدرد.
و آنگاه چنين اعتذار جسته كه «'''من از اين مى ترسم كه در حالى كه شما از او غافليد گرگ او را بخورد، و اين عذر هم عذر موجهى است ، زيرا بيابانهايى كه چراگاه مواشى و رمه ها است طبعا از گرگها و ساير درندگان خالى نمى باشد، و معمولا در گوشه و كنارش كمين مى گيرند تا در فرصت مناسب پريده و گوسفندى را شكار كنند، غفلت ايشان هم امرى طبيعى و ممكن است . پس ممكن است در حالى كه ايشان به كار خود سرگرم هستند گرگى از كمينگاه خود بيرون پريده و او را بدرد.
قَالُوا لَئنْ أَكلَهُ الذِّئْب وَ نَحْنُ عُصبَةٌ إِنَّا إِذاً لَّخَسِرُونَ
قَالُوا لَئنْ أَكلَهُ الذِّئْب وَ نَحْنُ عُصبَةٌ إِنَّا إِذاً لَّخَسِرُونَ
در اينجا در برابر پدر تجاهل كردند، و كانه خواستند بگويند نفهميدنضضضه مقصود پدر چه بوده ، و جز اين نفهميده اند كه پدر ايشان را امين مى داند و ليكن مى ترسد كه در موقع سرگرمى آنها گرگ يوسفش را بدرد، و لذا در جواب كلام پدر بطور انكار و تعجب و بطورى كه دل پدر راضى شود گفتند: ما جمعيتى نيرومند و كمك كار يكديگريم . و به خدا قسم خوردند كه اگر با اين حال گرگ او را پاره كند او مى تواند به زيانكاريشان حكم نمايد، و هرگز زيانكار نيستند.
در اينجا در برابر پدر تجاهل كردند، و كانه خواستند بگويند نفهميدنضضضه مقصود پدر چه بوده ، و جز اين نفهميده اند كه پدر ايشان را امين مى داند و ليكن مى ترسد كه در موقع سرگرمى آنها گرگ يوسفش را بدرد، و لذا در جواب كلام پدر بطور انكار و تعجب و بطورى كه دل پدر راضى شود گفتند: ما جمعيتى نيرومند و كمك كار يكديگريم . و به خدا قسم خوردند كه اگر با اين حال گرگ او را پاره كند او مى تواند به زيانكاريشان حكم نمايد، و هرگز زيانكار نيستند.
و اين سوگند كه از لام ((لئن '''» استفاده مى شود نيز براى دلخوش كردن پدر و به اين منظور بود كه اندوه را از دل او بيرون كنند تا مانع از بردن يوسف نشود، و اينگونه قسمها در كلام معمول و شايع است .
و اين سوگند كه از لام ((لئن '''» استفاده مى شود نيز براى دلخوش كردن پدر و به اين منظور بود كه اندوه را از دل او بيرون كنند تا مانع از بردن يوسف نشود، و اينگونه قسمها در كلام معمول و شايع است .
در اين كلام يك وعده ضمنى هم نهفته و آن اينست كه ما قول مى دهيم از او غفلت نورزيم . ليكن بيشتر از يك روز از اين قولشان نگذشت كه خود را در آنچه كه قسم خورده و وعده داده بودند تكذيب كرده ، گفتند: «'''يا ابانا انا ذهبنا نستبق ...'''»
در اين كلام يك وعده ضمنى هم نهفته و آن اينست كه ما قول مى دهيم از او غفلت نورزيم . ليكن بيشتر از يك روز از اين قولشان نگذشت كه خود را در آنچه كه قسم خورده و وعده داده بودند تكذيب كرده ، گفتند: «'''يا ابانا انا ذهبنا نستبق ...'''»
فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَ أَجْمَعُوا أَن يجْعَلُوهُ فى غَيَبَتِ الجُْب
فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَ أَجْمَعُوا أَن يجْعَلُوهُ فى غَيَبَتِ الجُْب
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۳۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۳۳ </center>
راغب در مفردات گفته : «'''اجماع بر چيزى '''» غالبا در چيزى گفته مى شود كه هم جمعيت بخواهد و هم فكر، مثلا خداى تعالى به مشركين فرموده : «'''فاجمعوا امركم و شركائكم - شركاى خود را جمع و جور و در امر خود فكر كنيد'''» و همچنين گفته مى شود: «'''مسلمانان بر اين مطلب اجماع كرده اند'''» و معنايش اين است كه آرائشان بر اين معنا متفق شده .
راغب در مفردات گفته : «'''اجماع بر چيزى '''» غالبا در چيزى گفته مى شود كه هم جمعيت بخواهد و هم فكر، مثلا خداى تعالى به مشركين فرموده : «'''فاجمعوا امركم و شركائكم - شركاى خود را جمع و جور و در امر خود فكر كنيد'''» و همچنين گفته مى شود: «'''مسلمانان بر اين مطلب اجماع كرده اند'''» و معنايش اين است كه آرائشان بر اين معنا متفق شده .
خط ۳۸: خط ۴۰:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۳۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۳۴ </center>
بعد از آنكه با آن سكوت آنچه را كه بايد بفهماند فهماند، دوباره به ذيل قصه پرداخته مى فرمايد: «'''و اوحينا اليه ...'''»
بعد از آنكه با آن سكوت آنچه را كه بايد بفهماند فهماند، دوباره به ذيل قصه پرداخته مى فرمايد: «'''و اوحينا اليه ...'''»
وَ أَوْحَيْنَا إِلَيْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمْرِهِمْ هَذَا وَ هُمْ لا يَشعُرُونَ
وَ أَوْحَيْنَا إِلَيْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمْرِهِمْ هَذَا وَ هُمْ لا يَشعُرُونَ
ضمير «'''اليه '''» به يوسف برمى گردد و ظاهر كلمه «'''وحى '''» اين اسضضضه وحى نبوت است ، و منظور از «'''امرهم هذا'''» همان به چاه انداختن يوسف است .
ضمير «'''اليه '''» به يوسف برمى گردد و ظاهر كلمه «'''وحى '''» اين اسضضضه وحى نبوت است ، و منظور از «'''امرهم هذا'''» همان به چاه انداختن يوسف است .
و همچنين ظاهر جمله «'''و هم لا يشعرون '''» اين است كه حال از وحى فرستادن باشد كه كلمه «'''و اوحينا'''» بر آن دلالت دارد، و متعلق جمله «'''لا يشعرون '''» امر است ، يعنى حقيقت اين كار خود را نمى فهمند. ممكن هم هست به «'''وحى فرستادن '''» برگردد، يعنى : و ايشان اطلاع ندارند كه ما چه وحيى فرستاده ايم .
و همچنين ظاهر جمله «'''و هم لا يشعرون '''» اين است كه حال از وحى فرستادن باشد كه كلمه «'''و اوحينا'''» بر آن دلالت دارد، و متعلق جمله «'''لا يشعرون '''» امر است ، يعنى حقيقت اين كار خود را نمى فهمند. ممكن هم هست به «'''وحى فرستادن '''» برگردد، يعنى : و ايشان اطلاع ندارند كه ما چه وحيى فرستاده ايم .
خط ۵۷: خط ۵۹:
وَ جَاءُو أَبَاهُمْ عِشاءً يَبْكُونَ
وَ جَاءُو أَبَاهُمْ عِشاءً يَبْكُونَ
«'''عشاء'''» به معناى آخر روز است ، بعضى هم گفته اند به معناى ضضضت زمانى است كه ميان نماز مغرب و عشاء فاصله مى شود، و اگر گريه مى كردند، گريه شان مصنوعى و منظورشان اين بوده كه امر را بر پدر مشتبه سازند تا ايشان را در آنچه كه ادّعا مى كردند، تصديق كند، و تكذيب ننمايد.
«'''عشاء'''» به معناى آخر روز است ، بعضى هم گفته اند به معناى ضضضت زمانى است كه ميان نماز مغرب و عشاء فاصله مى شود، و اگر گريه مى كردند، گريه شان مصنوعى و منظورشان اين بوده كه امر را بر پدر مشتبه سازند تا ايشان را در آنچه كه ادّعا مى كردند، تصديق كند، و تكذيب ننمايد.
قَالُوا يَأَبَانَا إِنَّا ذَهَبْنَا نَستَبِقُ وَ تَرَكنَا يُوسف عِندَ مَتَعِنَا فَأَكلَهُ الذِّئْب ...
قَالُوا يَأَبَانَا إِنَّا ذَهَبْنَا نَستَبِقُ وَ تَرَكنَا يُوسف عِندَ مَتَعِنَا فَأَكلَهُ الذِّئْب ...
بيان معناى كلمه : «'''نستبق '''» در آيه : «'''قالوا ابانا انّا ذهبنا نستبق ...'''»
بيان معناى كلمه : «'''نستبق '''» در آيه : «'''قالوا ابانا انّا ذهبنا نستبق ...'''»
راغب در مفردات مى گويد: اصل كلمه «'''سبق '''» به معناى پيشى گرفتن در راه و امثال آن است ، مثل «'''و السابقات سبقا'''»، كه به معناى تسابق و از يكديگر جلو زدن است ، مانند «'''انا ذهبنا نستبق '''» و نيز «'''و استبقا الباب '''».
راغب در مفردات مى گويد: اصل كلمه «'''سبق '''» به معناى پيشى گرفتن در راه و امثال آن است ، مثل «'''و السابقات سبقا'''»، كه به معناى تسابق و از يكديگر جلو زدن است ، مانند «'''انا ذهبنا نستبق '''» و نيز «'''و استبقا الباب '''».
خط ۸۷: خط ۸۹:
و اين بدان جهت است كه چون حق را دروغ شمردند ناگزير پايه خود را بر اساس باطل نهاده و در زندگيشان بر باطل تكيه زدند، و در نتيجه خود را در نظامى مختل قرار دادند كه اجزايش با يكديگر تناقض داشته و هر جزئى جزء ديگر و هر طرفى طرف ديگر را رسوا و انكار مى كند.
و اين بدان جهت است كه چون حق را دروغ شمردند ناگزير پايه خود را بر اساس باطل نهاده و در زندگيشان بر باطل تكيه زدند، و در نتيجه خود را در نظامى مختل قرار دادند كه اجزايش با يكديگر تناقض داشته و هر جزئى جزء ديگر و هر طرفى طرف ديگر را رسوا و انكار مى كند.


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۱ بخش۱۰ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۱ بخش۱۲}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]
۸٬۹۳۳

ویرایش