گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۲۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴: خط ۴:




مفسر نامبرده سپس چنين گفته است : ما نمى توانيم هر دوكلمه بشرا و رسولا را دونقطه اتكاء در جواب بدانيم زيرا اولا با آنچه كه از روايات بر مى آيد مخالف است براى اينكه از روايات بر مى آيد كه مشركين از رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) در خواست كردند كه از خداى خود چنين وچنان بخواهد، نه اينكه خودش از پيش خود بياورد تا در جوابشان گفته شود ((من جز بشرى نيستم (( ودر ثانى مستلزم اين است كه كلمه رسول ، خبر بعد از خبر بوده وهر دوخبر ((كان (( بوده باشند كه ذوق سليم اين معنا را نمى پسندد.
مفسّر نامبرده، سپس چنين گفته است: ما نمى توانيم هر دو كلمۀ «بَشَراً» و «رَسُولاً» را دو نقطه اتكاء در جواب بدانيم. زيرا اولا با آنچه كه از روايات بر مى آيد، مخالف است. براى اين كه از روايات بر مى آيد كه مشركان، از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» درخواست كردند كه از خداى خود چنين و چنان بخواهد. نه اين كه خودش از پيش خود بياورد، تا در جوابشان گفته شود: «من، جز بشرى نيستم». و در ثانى، مستلزم اين است كه كلمۀ «رسول»، خبر بعد از خبر بوده و هر دو خبر «كان» بوده باشند، كه ذوق سليم اين معنا را نمى پسندد.
اشكالى كه در گفتار اوهست اين است كه:


اولا - حمل كردن كلمه ((بشرا(( بر پاسخ از اين پندار كه ممكن نيست فرستاده خدا از جنس بشر باشد حملى است بدون دليل ، زيرا در آيات قرآنى هيچ نقلى از چنين پندارى ديده نشده است.
اشكالى كه در گفتار او هست، اين است كه:


و ثانيا - آنطور هم كه اوجمله ((هل كنت الابشرا رسولا(( را معنا كرده باز نقطه اتكاء كلام ((رسولا(( نيست، بلكه تشبيه رسول به ساير پيغمبران است چون معناى اواين شد: ((مگر من جز پيغمبرى مانند ساير پيغمبرانم؟ (پس در نتيجه نقطه اتكاء كلام حذف شده ومعلوم است كه حذف معتمد كلام ، سياق را فاسد نموده وشنونده چيزى از آن نمى فهمد (دقت بفرمائيد)
اولا - حمل كردن كلمۀ «بَشَراً» بر پاسخ از اين پندار كه ممكن نيست فرستاده خدا از جنس بشر باشد، حملى است بدون دليل. زيرا در آيات قرآنى، هيچ نقلى از چنين پندارى ديده نشده است.


و ثالثا - اگر در روايات آمده كه از آن جناب خواستند تا از پروردگارش ‍ در خواست اقتراحات ايشان را بكند در صورتى متبع است كه صريح كتاب مخالف آن نباشد وگرنه به خاطر روايت دست از قرآن بر نمى داريم و قرآن صراحت دارد بر اينكه ((لن نؤمن لك حتى تفجر(( ((تا آنكه تو بر ايمان نهر بشكافى (( ((او تسقط السماء(( يا آسمان را به زير آورى، سبحان اللّه اين چه بلند پروازى است در حق تاريخ وروايات آن، كه حتى آن را بر كتاب خدا حكومت داده ودر صورت مخالفت ومعارضه صريح هم آن را بر قرآن مقدم بداريم.
و ثانيا - آن طور هم كه او جملۀ «هَل كُنتُ إلّا بَشَراً رَسُولاً» را معنا كرده، باز نقطه اتكاء كلام «رَسُولاٌ» نيست، بلكه تشبيه رسول به ساير پيغمبران است. چون معناى او اين شد: «مگر من جز پيغمبرى مانند ساير پيغمبرانم»؟


و رابعا - ادعاى اينكه ذوق سليم خبر بعد از خبر را نمى پسندد هيچ وجهى ندارد.
(پس در نتيجه، نقطه اتكاء كلام حذف شده و معلوم است كه حذف معتمد كلام، سياق را فاسد نموده و شنونده چيزى از آن نمى فهمد). (دقت بفرمایيد).


«'''وَ مَا مَنَعَ النَّاس أَن يُؤْمِنُوا إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَى إِلا أَن قَالُوا أَبَعَث اللَّهُ بَشراً رَّسولاً'''»:
و ثالثا - اگر در روايات آمده كه از آن جناب خواستند تا از پروردگارش درخواست اقتراحات ايشان را بكند، در صورتى متبع است كه صريح كتاب مخالف آن نباشد و گرنه به خاطر روايت، دست از قرآن بر نمى داريم، و قرآن صراحت دارد بر اين كه: «لَن نُؤمِنَ لَكَ حَتّى تَفجُرَ: تا آن كه تو برايمان نهر بشكافى»، «أو تُسقِطَ السَّمَاء»: يا آسمان را به زير آورى. سبحان اللّه! اين چه بلند پروازى است در حق تاريخ و روايات آن، كه حتى آن را بر كتاب خدا حكومت داده و در صورت مخالفت و معارضه صريح هم، آن را بر قرآن مقدم بداريم.


استفهام در جمله ((ابعث اللّه بشرا رسولا(( استفهام انكارى است ، و جمله ((قالوا ابعث اللّه ...(( حكايت حال كفار ووضع اعتقادات ايشان است ، هر چند كه عين اين كلام را نگفته باشند.
و رابعا - ادعاى اين كه ذوق سليم خبر بعد از خبر را نمى پسندد، هيچ وجهى ندارد.


و انكار نبوت ورسالت با اقرار به ثبوت اله ، خود از عقائد بت پرستان است كه در عين اقرار به وجود پروردگار زير بار نبوت نمى روند، وهمين خود قرينه بر اين است كه مقصود از كلمه ((ناس (( در اين آيه همان بت پرستان ، ومراد از ايمانى كه زير بارش نرفتند ايمان به رسالت است.
«'''وَ مَا مَنَعَ النَّاس أَن يُؤْمِنُوا إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَى إِلّا أَن قَالُوا أَبَعَث اللَّهُ بَشراً رَّسُولاً'''»:


بنابراين ، معناى آيه اين مى شود كه : چه باز داشت بت پرستان را - البته فراموش نشود كه قريش وعموم عرب آن روز از اين طائفه بودند - از اينكه به رسالت ويا به رسالت توايمان آورند؟ چيزى بازشان نداشت الا اينكه مى پنداشتند رسول نمى تواند از جنس بشر باشد، وبه همين جهت همواره با رسولان مى ستيزيدند ودعوت ايشان را رد مى كردند همچنانكه خداى تعالى در نظائر آيه ((لوشاء ربنا لانزل ملائكة فانا بماارسلتم به كافرون ((، پندار ايشان را حكايت نموده است ((
استفهام در جملۀ «أبَعَثَ اللّهُ بَشَراً رَسُولاً»، استفهام انكارى است، و جملۀ «قَالُوا أبَعَثَ اللّهُ...»، حكايت حال كفار و وضع اعتقادات ايشان است، هرچند كه عين اين كلام را نگفته باشند.


و انكار نبوت و رسالت با اقرار به ثبوت اله، خود از عقائد بت پرستان است، كه در عين اقرار به وجود پروردگار، زيرِ بار نبوت نمى روند، و همين خود قرينه بر اين است كه مقصود از كلمۀ «ناس» در اين آيه، همان بت پرستان، و مراد از ايمانى كه زيرِ بارش نرفتند، ايمان به رسالت است.
بنابراين، معناى آيه اين مى شود كه:
چه باز داشت بت پرستان را - البته فراموش نشود كه قريش و عموم عرب آن روز از اين طایفه بودند - از اين كه به رسالت و يا به رسالت تو ايمان آورند؟ چيزى بازشان نداشت، الّا اين كه مى پنداشتند رسول نمى تواند از جنس بشر باشد. و به همين جهت، همواره با رسولان مى ستيزيدند و دعوت ايشان را رد مى كردند. همچنان كه خداى تعالى در نظائر آيه: «لَو شَاءَ رَبّنا لَأنزَلَ مَلَائِكَةً فَإنّا بِمَا أُرسِلتُم بِهِ كَافِرُون»، پندار ايشان را حكايت نموده است.


«'''قُل لَّوْ كانَ فى الاَرْضِ مَلَائكةٌ يَمْشونَ مُطمَئنِّينَ لَنزَّلْنَا عَلَيْهِم مِّنَ السمَاءِ مَلَكاً رَّسولاً'''»:
<span id='link188'><span>
<span id='link188'><span>
==تقرير وتوضيح برهان بر نبوت عامه واثبات آن ==
 
==تقرير و توضيح برهان بر نبوت عامه و اثبات آن ==
«'''قُل لَّوْ كانَ فى الاَرْضِ مَلَائكةٌ يَمْشُونَ مُطمَئنِّينَ لَنزَّلْنَا عَلَيْهِم مِّنَ السَّمَاءِ مَلَكاً رَسُولاً'''»:
 
در اين آيه رسول خود را دستور مى دهد كه گفتار وانكار ايشان را نسبت به انكار رسالت بشر ونزول وحى را رد نموده وبفرمايد: عنايت الهى چنين تعلق گرفته كه اهل زمين را هدايت فرمايد، واين صورت نمى گيرد مگر به وسيله وحى آسمانى ، چون بشر از پيش خود هدايت نمى شود پس انسانها كه در زمين زندگى مى كنند هيچ وقت بى نياز از وحى آسمانى نيستند، بناچار بايد فرشته اى به عنوان رسول به يكدسته از ايشان كه همان انبياء هستند نازل گردد.
در اين آيه رسول خود را دستور مى دهد كه گفتار وانكار ايشان را نسبت به انكار رسالت بشر ونزول وحى را رد نموده وبفرمايد: عنايت الهى چنين تعلق گرفته كه اهل زمين را هدايت فرمايد، واين صورت نمى گيرد مگر به وسيله وحى آسمانى ، چون بشر از پيش خود هدايت نمى شود پس انسانها كه در زمين زندگى مى كنند هيچ وقت بى نياز از وحى آسمانى نيستند، بناچار بايد فرشته اى به عنوان رسول به يكدسته از ايشان كه همان انبياء هستند نازل گردد.


۱۴٬۲۵۰

ویرایش