۱۴٬۲۵۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴: | خط ۴: | ||
مفسّر نامبرده، سپس چنين گفته است: ما نمى توانيم هر دو كلمۀ «بَشَراً» و «رَسُولاً» را دو نقطه اتكاء در جواب بدانيم. زيرا اولا با آنچه كه از روايات بر مى آيد، مخالف است. براى اين كه از روايات بر مى آيد كه مشركان، از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» درخواست كردند كه از خداى خود چنين و چنان بخواهد. نه اين كه خودش از پيش خود بياورد، تا در جوابشان گفته شود: «من، جز بشرى نيستم». و در ثانى، مستلزم اين است كه كلمۀ «رسول»، خبر بعد از خبر بوده و هر دو خبر «كان» بوده باشند، كه ذوق سليم اين معنا را نمى پسندد. | |||
اشكالى كه در گفتار او هست، اين است كه: | |||
اولا - حمل كردن كلمۀ «بَشَراً» بر پاسخ از اين پندار كه ممكن نيست فرستاده خدا از جنس بشر باشد، حملى است بدون دليل. زيرا در آيات قرآنى، هيچ نقلى از چنين پندارى ديده نشده است. | |||
و | و ثانيا - آن طور هم كه او جملۀ «هَل كُنتُ إلّا بَشَراً رَسُولاً» را معنا كرده، باز نقطه اتكاء كلام «رَسُولاٌ» نيست، بلكه تشبيه رسول به ساير پيغمبران است. چون معناى او اين شد: «مگر من جز پيغمبرى مانند ساير پيغمبرانم»؟ | ||
و | (پس در نتيجه، نقطه اتكاء كلام حذف شده و معلوم است كه حذف معتمد كلام، سياق را فاسد نموده و شنونده چيزى از آن نمى فهمد). (دقت بفرمایيد). | ||
و ثالثا - اگر در روايات آمده كه از آن جناب خواستند تا از پروردگارش درخواست اقتراحات ايشان را بكند، در صورتى متبع است كه صريح كتاب مخالف آن نباشد و گرنه به خاطر روايت، دست از قرآن بر نمى داريم، و قرآن صراحت دارد بر اين كه: «لَن نُؤمِنَ لَكَ حَتّى تَفجُرَ: تا آن كه تو برايمان نهر بشكافى»، «أو تُسقِطَ السَّمَاء»: يا آسمان را به زير آورى. سبحان اللّه! اين چه بلند پروازى است در حق تاريخ و روايات آن، كه حتى آن را بر كتاب خدا حكومت داده و در صورت مخالفت و معارضه صريح هم، آن را بر قرآن مقدم بداريم. | |||
و رابعا - ادعاى اين كه ذوق سليم خبر بعد از خبر را نمى پسندد، هيچ وجهى ندارد. | |||
«'''وَ مَا مَنَعَ النَّاس أَن يُؤْمِنُوا إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَى إِلّا أَن قَالُوا أَبَعَث اللَّهُ بَشراً رَّسُولاً'''»: | |||
استفهام در جملۀ «أبَعَثَ اللّهُ بَشَراً رَسُولاً»، استفهام انكارى است، و جملۀ «قَالُوا أبَعَثَ اللّهُ...»، حكايت حال كفار و وضع اعتقادات ايشان است، هرچند كه عين اين كلام را نگفته باشند. | |||
و انكار نبوت و رسالت با اقرار به ثبوت اله، خود از عقائد بت پرستان است، كه در عين اقرار به وجود پروردگار، زيرِ بار نبوت نمى روند، و همين خود قرينه بر اين است كه مقصود از كلمۀ «ناس» در اين آيه، همان بت پرستان، و مراد از ايمانى كه زيرِ بارش نرفتند، ايمان به رسالت است. | |||
بنابراين، معناى آيه اين مى شود كه: | |||
چه باز داشت بت پرستان را - البته فراموش نشود كه قريش و عموم عرب آن روز از اين طایفه بودند - از اين كه به رسالت و يا به رسالت تو ايمان آورند؟ چيزى بازشان نداشت، الّا اين كه مى پنداشتند رسول نمى تواند از جنس بشر باشد. و به همين جهت، همواره با رسولان مى ستيزيدند و دعوت ايشان را رد مى كردند. همچنان كه خداى تعالى در نظائر آيه: «لَو شَاءَ رَبّنا لَأنزَلَ مَلَائِكَةً فَإنّا بِمَا أُرسِلتُم بِهِ كَافِرُون»، پندار ايشان را حكايت نموده است. | |||
<span id='link188'><span> | <span id='link188'><span> | ||
==تقرير | |||
==تقرير و توضيح برهان بر نبوت عامه و اثبات آن == | |||
«'''قُل لَّوْ كانَ فى الاَرْضِ مَلَائكةٌ يَمْشُونَ مُطمَئنِّينَ لَنزَّلْنَا عَلَيْهِم مِّنَ السَّمَاءِ مَلَكاً رَسُولاً'''»: | |||
در اين آيه رسول خود را دستور مى دهد كه گفتار وانكار ايشان را نسبت به انكار رسالت بشر ونزول وحى را رد نموده وبفرمايد: عنايت الهى چنين تعلق گرفته كه اهل زمين را هدايت فرمايد، واين صورت نمى گيرد مگر به وسيله وحى آسمانى ، چون بشر از پيش خود هدايت نمى شود پس انسانها كه در زمين زندگى مى كنند هيچ وقت بى نياز از وحى آسمانى نيستند، بناچار بايد فرشته اى به عنوان رسول به يكدسته از ايشان كه همان انبياء هستند نازل گردد. | در اين آيه رسول خود را دستور مى دهد كه گفتار وانكار ايشان را نسبت به انكار رسالت بشر ونزول وحى را رد نموده وبفرمايد: عنايت الهى چنين تعلق گرفته كه اهل زمين را هدايت فرمايد، واين صورت نمى گيرد مگر به وسيله وحى آسمانى ، چون بشر از پيش خود هدايت نمى شود پس انسانها كه در زمين زندگى مى كنند هيچ وقت بى نياز از وحى آسمانى نيستند، بناچار بايد فرشته اى به عنوان رسول به يكدسته از ايشان كه همان انبياء هستند نازل گردد. | ||
ویرایش