گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۷۰: خط ۱۷۰:
<span id='link52'><span>
<span id='link52'><span>


==مقصود از كتابى كه در قيامت براى افراد انسان بيرون آورده مى شود ==
==مقصود از كتابى كه در قيامت، براى افراد انسان بيرون آورده مى شود ==
«'''وَ نخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كتَاباً يَلْقَاهُ مَنشوراً'''»:
«'''وَ نُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كتَاباً يَلْقَاهُ مَنشُوراً'''»:


وضع اين كتاب را كه در اين جمله گفته شده ، جمله بعدى يعنى ((اقرء كتابك كفى بنفسك اليوم عليك حسيبا روشن مى كند، چون دلالت دارد بر اينكه :
وضع اين كتاب را كه در اين جمله گفته شده، جملۀ بعدى، يعنى «إقرَء كِتَابَكَ كَفَى بِنَفسِكَ اليَومَ عَلَيكَ حَسِيباً» روشن مى كند، چون دلالت دارد بر اين كه:
اولا آن كتابى كه روز قيامت براى انسان بيرون مى كشند كتاب خود او است ، وهيچ ربطى به غير اوندارد.
 
وثانيا اين كتاب حقايق تمامى اعمال آدمى را دارد، بدون اينكه كوچك ترين عمل اورا از قلم انداخته باشد، همچنانكه در آيه ديگرى همين معنا را آورده وفرموده است : ((ويقولون يا ويلنا ما لهذا الكتاب لا يغادر صغيرة ولاكبيرة الااحصيها((
اولا: آن كتابى كه روز قيامت براى انسان بيرون مى كشند، كتاب خود او است، وهيچ ربطى به غير او ندارد.
وسوم اينكه : حقيقت اعمال را آمارگيرى نموده سعادت باشد يا شقاوت ، نفع باشد يا ضرر جلوه گر مى سازد، جلوه اى كه هيچ ابهامى نداشته وجاى هيچگونه عذرى باقى نمى گذارد، همچنانكه فرموده : ((لقد كنت فى غفلة من هذا فكشفنا عنك غطائك فبصرك اليوم حديد((
 
واز آيه ((يوم تجد كلّ نفس ما عملت من خير محضرا وما عملت من سوء برمى آيد كه كتاب مزبور در بردارنده حقيقت اعمال ونتايج خير و شر آنها است ، نه اينكه مانند كتابهاى معمولى عبارت از خطوط و رسمها بوده باشد، پس آن كتاب عبارتست از همان اعمالى كه خداوند آن را به انسان نشان مى دهد كه ديگر جاى حاشا وتكذيب نماند، چون هيچ دليلى محكمتر از مشاهده وديدن نيست .
و ثانيا: اين كتاب، حقايق تمامى اعمال آدمى را دارد، بدون اين كه كوچكترين عمل او را از قلم انداخته باشد. همچنان كه در آيه ديگرى، همين معنا را آورده و فرموده است: «وَ يَقُولُونَ يَا وَيلَنَا مَا لِهَذَا الكِتَابِ لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَ لَا كَبِيرَةً إلّا أحصَيهَا».
واز همينجا معلوم مى شود كه مراد از ((طائر(( و((كتاب (( كه در آيه مورد بحث آمده ، يك چيز است وآن عبارت از اعمال آدمى است ، و اگر فرمود: ((ونخرج له يوم القيمة كتابا(( ونفرمود و((نخرجه (( با اينكه يكى بودن آن دو، اقتضاء مى كرد كه به صورت دوم تعبير كند، به خاطر اين نيست كه ((كتاب (( غير از ((طائر(( است ، بلكه براى اين بوده كه كسى توهم نكند كه عمل قبلا طائر بوده وكتاب نبوده ودر قيامت كتاب شده وديگر طائر نيست .  
 
و سوم اين كه: حقيقت اعمال را آمارگيرى نموده، سعادت باشد، يا شقاوت، نفع باشد يا ضرر، جلوه گر مى سازد. جلوه اى كه هيچ ابهامى نداشته و جاى هيچ گونه عذرى باقى نمى گذارد. همچنان كه فرموده: «لَقَد كُنتَ فِى غَفلَةٍ مِن هَذَا فَكَشَفنَا عَنكَ غِطَائَكَ فَبَصَرُكَ اليَومَ حَدِيدٌ».
 
و از آيه «يَومَ تَجِدُ كُلُّ نَفسٍ مَا عَمِلَت مِن خَيرٍ مُحضَراً وَ مَا عَمِلَت مِن سُوءٍ» بر مى آيد كه كتاب مزبور، در بردارندۀ حقيقت اعمال و نتايج خير و شر آن ها است. نه اين كه مانند كتاب هاى معمولى عبارت از خطوط و رسم ها بوده باشد.
 
پس آن كتاب، عبارت است از همان اعمالى كه خداوند آن را به انسان نشان مى دهد، كه ديگر جاى حاشا و تكذيب نماند. چون هيچ دليلى محكمتر از مشاهده و ديدن نيست.
 
و از همين جا معلوم مى شود كه مراد از «طائر» و «كتاب»، كه در آيه مورد بحث آمده، يك چيز است و آن، عبارت از اعمال آدمى است. و اگر فرمود: «وَ نُخرِجُ لَهُ يَومَ القِيَامَةِ كِتَاباً»، و نفرمود و «نُخرِجُهُ»، با اين كه يكى بودن آن دو، اقتضاء مى كرد كه به صورت دوم تعبير كند، به خاطر اين نيست كه «كتاب» غير از «طائر» است، بلكه براى اين بوده كه كسى توهم نكند كه عمل قبلا «طائر» بوده و «كتاب» نبوده و در قيامت كتاب شده و ديگر طائر نيست.  
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۷۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۷۶ </center>
وخلاصه اينكه در جمله ((ونخرج له (( اشاره ايست به اينكه حقايق كتاب اعمال از ادراك انسان پوشيده شده ودر پس پرده غفلت است ، و خداوند در روز قيامت آن را از پس پرده بيرون مى كشد وآدمى را از جزئيات آن با خبر مى سازد، ومقصود از جمله ((يلقيه منشورا(( هم همين است واين خود دليل بر اين است كه اين كتاب براى هر كس آماده وزير سر است ، ونسبت به احدى در آن غفلت نمى شود، بنابراين ، جمله مذكور تاكيد جمله قبلى است كه مى فرمود: ((وكلّ انسان الزمناه طائره فى عنقه (( چون حاصل معناى اين جمله نيز همين بود كه هر انسانى به زودى آثار اعمالش را خواهد يافت ، اولا براى اينكه آثار اعمال ، لازم لاينفك وجدائى ناپذير اواست وثانيا براى اينكه به صورت كتابى در آمده كه به زودى آن را پخش ومنتشر خواهد ديد.
و خلاصه اين كه:
 
در جملۀ  «وَ نُخرِجُ لَهُ» اشاره ای است به اين كه حقايق كتاب اعمال از ادراك انسان پوشيده شده و در پس پرده غفلت است، و خداوند در روز قيامت، آن را از پس پرده بيرون مى كشد و آدمى را از جزئيات آن با خبر مى سازد. و مقصود از جملۀ «يَلقَيهُ مَنشُوراً» هم، همين است و اين، خود دليل بر اين است كه اين كتاب براى هر كس آماده و زير سر است، و نسبت به احدى در آن غفلت نمى شود.
 
بنابراين، جملۀ مذكور، تأكيد جمله قبلى است كه مى فرمود: «وَ كُلَّ إنسَانٍ ألزَمنَاهُ طَائِرَهُ فِى عُنُقِهِ». چون حاصل معناى اين جمله نيز همين بود كه :هر انسانى به زودى آثار اعمالش را خواهد يافت. اولا: براى اين كه آثار اعمال، لازم لاينفك و جدایى ناپذير او است. و ثانيا: براى اين كه به صورت كتابى در آمده، كه به زودى، آن را پخش و منتشر خواهد ديد.


«'''اقْرَأْ كِتَابَك كَفَى بِنَفْسِك الْيَوْمَ عَلَيْك حَسِيباً'''»:
«'''اقْرَأْ كِتَابَك كَفَى بِنَفْسِك الْيَوْمَ عَلَيْك حَسِيباً'''»:


در اين آيه چيزى در تقدير است ، وتقدير آن چنين است : ((يقال له اقرء كتابك ...(()
در اين آيه، چيزى در تقدير است، و تقدير آن چنين است: «يُقَالُ لَهُ إقرَء كِتَابَكَ...».
حرف ((باء(( در جمله ((كفى بنفسك (( زائده است ، واصل آن ((كفت نفسك : نفس توكافى است (( بوده واگر به جاى ((كفت (( ((كفى (( آورده وبا اينكه كلمه ((نفس (( مؤ نث است فعل آن را مذكر آورده ، از اين جهت بوده است كه نفس مؤ نث مجازى است ودر هر فاعلى كه مؤ نث مجازى باشد هم مى توان فعلش را مذكر آورد وهم مؤ نث ، وچه بسا كه بعضى در توجيه مذكر آوردن ((كفى (( گفته باشند كه باء در ((بنفسك (( زائده نيست ، واين كلمه مجموعا اسم فعل است به معناى ((اكتف : بس كن (( وبسا توجيهات ديگرى نيز وجود دارد.
 
اين آيه دلالت مى كند بر اينكه حجت كتاب مذكور حجتى است قاطع به طورى كه خواننده آن هيچ ترديدى در آن نمى كند، هر چند كه خواننده خود گنهكار باشد، وچطور چنين نباشد وحال آنكه در كتاب به جاى خط ونقش ، خود عمل ديده مى شود وپاداش وكيفر هم خود عمل است ، همچنانكه فرموده ((لاتعتذروا اليوم انّما تجزون ما كنتم تعملون ((
حرف «باء» در جملۀ «كَفَى بِنَفسِكَ»، زائده است، و اصل آن «كَفَت نَفسُكَ: نفس تو كافى است» بوده و اگر به جاى «كَفَت»، «كَفَى» آورده و با اين كه كلمه «نَفس»، مؤنث است، فعل آن را مذكر آورده، از اين جهت بوده است كه «نَفس»، مؤنث مجازى است و در هر فاعلى كه مؤنث مجازى باشد، هم مى توان فعلش را مذكر آورد و هم مؤنث.
از آن بيانى كه ما قبلا در وجه اتصال آيه ((ويدع الانسان بالشر(( به ما قبلش ذكر كرديم وجه اتصال دوآيه مورد بحث يعنى آيه ((وكلّ انسان الزمناه طائره (( تا كلمه ((حسيبا(( به ما قبل خود نيز معلوم وروشن مى گردد.  
 
و چه بسا كه بعضى در توجيه مذكر آوردن «كَفَى» گفته باشند كه: «باء» در «بِنَفسِكَ»، زائده نيست، و اين كلمه، مجموعا اسم فعل است، به معناى «إكتَف: بس كن»، و بسا توجيهات ديگرى نيز وجود دارد.
 
اين آيه، دلالت مى كند بر اين كه حجت كتاب مذكور، حجتى است قاطع، به طورى كه خواننده آن هيچ ترديدى در آن نمى كند، هر چند كه خواننده خود گنهكار باشد، و چطور چنين نباشد و حال آن كه در كتاب به جاى خط و نقش، خود عمل ديده مى شود و پاداش و كيفر هم، خود عمل است. همچنان كه فرموده: «لَا تَعتَذِرُوا اليَومَ إنَّمَا تُجزَونَ مَا كُنتُم تَعمَلُون».
 
از آن بيانى كه ما قبلا در وجه اتصال آيه «وَ يَدعُ الإنسَانُ بِالشَّرِّ» به ماقبلش ذكر كرديم، وجه اتصال دو آيه مورد بحث، يعنى آيه «وَ كُلَّ إنسَانٍ ألزَمنَاُهُ طَائِرَهُ» تا كلمه «حَسِيباً» به ماقبل خود نيز معلوم و روشن مى گردد.  
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۷۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۷۷ </center>
وخلاصه معناى آيات با در نظر گرفتن اينكه سياق آنها سياق توبيخ و ملامت است اين مى شود كه : ((خداى سبحان قرآن را نازل كرده وآن را راهنماى ملتى قرار داد كه اقوم است واين كار بر طبق سنت الهى جريان يافته چرا كه سنت اودر هدايت مردم به سوى توحيد وبندگى و به سعادت رساندن راه يافتگان وبدبخت كردن گمراهان در همه اعصار اينچنين بوده است وليكن انسان خير را از شر ونفع دهنده را از ضرر زننده تشخيص نداده است ، نسبت به آنچه كه مطابق هوى وهوس باشد عجله مى كند، ودر نتيجه شر را به عين حرص وولعى كه در خير از خود نشان مى دهد جستجووطلب مى كند وحال آنكه عمل چه خير وچه شر همچون سايه دنبال آدمى است ، واز يكديگر جدا شدنى نيستند بلكه در كتابى محفوظ شده تا به زودى در روز قيامت برايش بيرون آورند ودر پيش رويش بگسترند، وبر سر آن باز خواستش كنند، وچون چنين است بر آدمى لازم است كه به هر چه كه دلش خواست مبادرت نورزد ودر ارتكاب آن عجله نكند، بلكه در امورش قدرى توقف وتفكر نمايد تا خير وشر آن را از هم تشخيص داده وخير را برگزيده وشر را رها سازد.
و خلاصه معناى آيات، با در نظر گرفتن اين كه سياق آن ها، سياق توبيخ و ملامت است، اين مى شود كه:
 
«خداى سبحان، قرآن را نازل كرده و آن را راهنماى ملتى قرار داد كه أقوَم است و اين كار، بر طبق سنّت الهى جريان يافته. چرا كه سنّت او در هدايت مردم به سوى توحيد و بندگى و به سعادت رساندن راه يافتگان و بدبخت كردن گمراهان در همه اعصار اين چنين بوده است».
 
«وليكن انسان، خير را از شر و نفع دهنده را از ضرر زننده، تشخيص نداده است. نسبت به آنچه كه مطابق هوا و هوس باشد، عجله مى كند، و در نتيجه، شر را به عين حرص و ولعى كه در خير از خود نشان مى دهد، جستجو و طلب مى كند، و حال آن كه عمل، چه خير و چه شر، همچون سايه دنبال آدمى است، و از يكديگر جدا شدنى نيستند، بلكه در كتابى محفوظ شده، تا به زودى در روز قيامت برايش بيرون آورند و در پيش رويش بگسترند، و بر سر آن بازخواستش كنند».
 
«و چون چنين است، بر آدمى لازم است كه به هرچه كه دلش خواست، مبادرت نورزد و در ارتكاب آن عجله نكند، بلكه در امورش قدرى توقف و تفكر نمايد، تا خير و شر آن را از هم تشخيص داده و خير را برگزيده و شر را رها سازد».
<span id='link53'><span>
<span id='link53'><span>
==هدايت هر كس به سود خود و ضلالتش عليه خود اوست ==
==هدايت هر كس به سود خود و ضلالتش عليه خود اوست ==
«'''مَّنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يهْتَدِى لِنَفْسِهِ وَ مَن ضلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيهَا وَ لاتَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى'''»:
«'''مَّنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يهْتَدِى لِنَفْسِهِ وَ مَن ضلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيهَا وَ لاتَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى'''»:
۱۳٬۷۸۶

ویرایش