گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۲۷: خط ۱۲۷:
و اين كه در ذيل آيه فرمود: «وَ كُلَّ شَئٍ فَصَّلنَاهُ تَفصِيلاً» اشاره است به تميز موجودات، و اين كه در خلقت هيچ گونه ابهام و اجمالى نيست.
و اين كه در ذيل آيه فرمود: «وَ كُلَّ شَئٍ فَصَّلنَاهُ تَفصِيلاً» اشاره است به تميز موجودات، و اين كه در خلقت هيچ گونه ابهام و اجمالى نيست.


==معناى «طائر» و مراد از جمله: «و كل انسان الزمناه طائره فى عنقه»==
==معناى این که فرمود: «ما طائر هر کسی را به گردنش آویخته ایم»؟==
«'''وَ كُلَُّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طائرَهُ فى عُنُقِهِ'''»:
«'''وَ كُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طائرَهُ فى عُنُقِهِ'''»:


در مجمع البيان گفته : ((طائر(( در اينجا عمل انسان است ، وعمل آدمى را به طائرى تشبيه كرده است كه از چپ به راست پرواز مى كند كه عربها آن را به فال نيك مى گيرند، ويا از راست به چپ مى پرد وآن را به فال بد مى گيرند، آرى مرغان در عرب دوحال داشتند يا از طرف چپ مسافر به طرف راست وى پرواز مى كردند كه آن را سانح مى ناميدند، ويا طرف چپ خود را در برابر طرف راست ايشان قرار مى دادند، وآن را بارح مى خواندند واصل اين نامگذارى اين بود كه مرغ اگر سانح بود تيرانداز به سهولت مى توانست صيدش كند، ولى اگر بارح بود نمى توانست نشانه بگيرد.
در مجمع البيان گفته: «طائر» در اين جا، عمل انسان است، و عمل آدمى را به طائرى تشبيه كرده است كه از چپ به راست پرواز مى كند، كه عرب ها آن را به فال نيك مى گيرند، و يا از راست به چپ مى پرد و آن را به فال بد مى گيرند.
ابوزيد مى گويد: هر حيوانى (اعم از مرغ ، آهوويا غير آن ) در حال حركت ديده مى شد آن را طائر مى ناميدند.  
 
آرى، مرغان در عرب دو حال داشتند: يا از طرف چپ مسافر به طرف راست وى پرواز مى كردند، كه آن را «سانح» مى ناميدند. و يا طرف چپ خود را در برابر طرف راست ايشان قرار مى دادند، و آن را «بارح» مى خواندند و اصل اين نامگذارى اين بود كه مرغ اگر سانح بود، تيرانداز به سهولت مى توانست صيدش كند، ولى اگر بارح بود، نمى توانست نشانه بگيرد.
 
ابوزيد مى گويد: هر حيوانى (اعم از مرغ، آهو و يا غير آن) در حال حركت ديده مى شد، آن را طائر مى ناميدند.  
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۷۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۷۳ </center>
ودر كشاف آمده است كه : عرب به مرغان فال مى زدند، وآن را زجر مى ناميدند، وچون به سفر مى رفتند، ودر راه به آن بر مى خوردند، كارى مى كردند كه آن را از خود دور كنند، اگر از طرف چپ ايشان به طرف راستشان پرواز مى كرد آن را به فال نيك مى گرفتند، واگر از طرف راست ايشان به سوى چپ شان مى پريد آن را شوم دانسته وبه فال بد مى گرفتند، وبه همين جهت فال بد را تطير ناميدند.
و در كشاف آمده است كه: عرب به مرغان فال مى زدند، و آن را زجر مى ناميدند، و چون به سفر مى رفتند، و در راه به آن بر مى خوردند، كارى مى كردند كه آن را از خود دور كنند. اگر از طرف چپ ايشان به طرف راستشان پرواز مى كرد، آن را به فال نيك مى گرفتند. و اگر از طرف راست ايشان به سوى چپ شان مى پريد، آن را شوم دانسته و به فال بد مى گرفتند، و به همين جهت، فال بد را «تطيّر» ناميدند.
ودر مفردات آمده : تطير اصلش تفالّ به طير است ، ولى بعدها هر فال زدنى را تطير ناميدند، چه فال نيك وچه فال بد، چه باطير باشد وچه با غير آن ، ودر قرآن آمده : ((قالوا انّا تطيرنا بكم (( گفتند كه ما شما را نحس مى دانيم وبه همين مناسبت گفته اند: ((لاطير الاطيرك : هيچ فال بدى نيست مگر فال بد تو(( ونيز در قرآن آمده : ((ان تصبهم سيّئة يطّيّروا بموسى : اگر بدى به ايشان برسد به موسى فال بد مى زنند(( ونيز آمده : الاانّما طائرهم عنداللّه : آگاه باش كه فال بدشان نزد خداست (( يعنى آن شوم وپيش آمد بدى كه در پيش دارند نزد خداست ، كه خدا به خاطر اعمال زشتشان برايشان آماده كرده
 
در آيات زير كه مى فرمايد: ((قالوا طّيّرنا بك وبمن معك (() و((قال طائركم عنداللّه (( و((قالوا طائركم معكم (( و((كلّ انسان الزمناه طائره فى عنقه (( نيز همه به اين معنا است ، ووقتى گفته مى شود: ((تطايروا(( معنايش اين است كه ((سرعت گرفتند((، وبه معناى ((متفرق (( شدند نيز استعمال مى شود.
و در مفردات آمده: «تطيّر»، اصلش تفالّ به طير است، ولى بعدها هر فال زدنى را تطيّر ناميدند. چه فال نيك و چه فال بد. چه با طير باشد و چه با غير آن، و در قرآن آمده: «قَالُوا إنّا تَطَيَّرنَا بِكُم» گفتند كه ما شما را نحس مى دانيم و به همين مناسبت گفته اند: «لَا طَيَر إلّا طَيركَ: هيچ فال بدى نيست، مگر فال بد تو». و نيز در قرآن آمده: «إن تُصِبهُم سَيِّئَةٌ يَطَّيَّرُوا بِمُوسَى: اگر بدى به ايشان برسد، به موسى فال بد مى زنند». و نيز آمده: ألَا إنَّمَا طَائِرُهُم عِندَ اللّه: آگاه باش كه فال بدشان نزد خداست». يعنى آن شوم و پيشامد بدى كه در پيش دارند، نزد خداست، كه خدا به خاطر اعمال زشتشان برايشان آماده كرده.
وخلاصه اينكه از سياق ما قبل آيه وما بعد آن ومخصوصا از جمله : ((من اهتدى فانّما يهتدى لنفسه ...(( به خوبى برمى آيد كه مراد از كلمه ((طائر(( هر چيزى است كه با آن بر ميمنت ونحوست استدلال شود، وحسن عاقبت ويا سوء آن كشف وآشكار گردد، زيرا براى هر انسانى چيزى كه مربوط به عاقبت امر بوده وبتوان به وسيله آن به كيفيت عاقبتش از خير وشر پى برد وجود دارد.
 
واينكه فرمود: ((ما طائر هر كسى را در گردنش الزام كرده ايم (( معنايش اينست كه آن را لازم لاينفك وجدائى ناپذير اوقرار داده ايم كه به هيچ وجه از اوجدا نگردد. واگر فرمود ((طائر اورا در گردنش ...((، براى اين بود كه تنها عضوى كه از آدمى جدا نمى شود وانسان از آن جدا نمى گردد گردن است . به خلاف اعضاى ديگر از قبيل دست وپا كه زندگى انسان بدون داشتن آنها امكان دارد، ولى با قطع شدن گردن ، كسى زنده نمى ماند، چون گردن است كه سر را به سينه وصل مى كند، وگردن عضوى است كه هر چه بر آن آويخته باشد چه زيور وچه غل اولين چيزى خواهد بود كه در مواجهه به چشم بيننده مى خورد.
در آيات زير كه مى فرمايد: «قَالُوا طّيَّرنَا بِكَ وَ بِمَن مَعَك»، و «قَالَ طَائِرُكُم عِندَ اللّه». و «قَالُوا طَائِرُكُم مَعَكُم»، و «كُلَّ إنسَانٍ ألزَمنَاهُ طَائِرَهُ فِى عُنُقِهِ» نيز، همه به اين معنا است. و وقتى گفته مى شود: «تَطَايَرُوا»، معنايش اين است كه «سرعت گرفتند». و به معناى «متفرق شدند» نيز، استعمال مى شود.
 
و خلاصه اين كه از سياق ماقبل آيه و مابعد آن و مخصوصا از جمله: «مَن اهتَدَى فَإنَّمَا يَهتَدِى لِنَفسِهِ...» به خوبى بر مى آيد كه مراد از كلمۀ «طائر» هر چيزى است كه با آن بر ميمنت و نحوست استدلال شود، و حسن عاقبت و يا سوء آن كشف و آشكار گردد. زيرا براى هر انسانى، چيزى كه مربوط به عاقبت امر بوده و بتوان به وسيله آن به كيفيت عاقبتش از خير و شر پى برد، وجود دارد.
 
و اين كه فرمود: «ما طائر هر كسى را در گردنش الزام كرده ايم»، معنايش اين است كه آن را لازم لاينفك و جدایى ناپذير او قرار داده ايم، كه به هيچ وجه از او جدا نگردد.  
 
و اگر فرمود: «طائر او را در گردنش...»، براى اين بود كه تنها عضوى كه از آدمى جدا نمى شود و انسان از آن جدا نمى گردد، گردن است. به خلاف اعضاى ديگر از قبيل دست و پا كه زندگى انسان بدون داشتن آن ها امكان دارد، ولى با قطع شدن گردن، كسى زنده نمى ماند. چون گردن است كه سر را به سينه وصل مى كند، و گردن عضوى است كه هرچه بر آن آويخته باشد، چه زيور و چه غُل، اولين چيزى خواهد بود كه در مواجهه به چشم بيننده مى خورد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۷۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۷۴ </center>
<span id='link51'><span>
<span id='link51'><span>
۱۳٬۷۸۶

ویرایش