گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۷۴: خط ۱۷۴:


==درجه رفيع آرايشگر خانواده فرعون نزد خدا ==
==درجه رفيع آرايشگر خانواده فرعون نزد خدا ==
ودر الدر المنثور است كه احمد ونسائى وبزار وطبرانى وابن مردويه و بيهقى (در كتاب دلائل ) به سند صحيح از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) فرمود: وقتى مرا به معراج بردند بوئى پاكيزه از پيش رويم گذشت به جبرئيل گفتم اين بوى خوش از كجا است ؟ گفت : بوى مشاطه وآرايشگر خانواده فرعون بود، چرا كه اوروزى مشغول شانه زدن به گيسوان دختر فرعون بود كه شانه از دستش افتاد وگفت : بسم اللّه . دختر فرعون گفت مقصودت نام پدر من است ؟ گفت : خير، مقصودم پروردگار خودم وپروردگار تووپدرت مى باشد، پرسيد مگر توغير از پدر من پروردگار ديگرى دارى ؟ گفت : آرى . پرسيد به پدرم بگويم ؟ گفت : بگو!.
و در الدر المنثور است كه احمد و نسائى و بزار و طبرانى و ابن مردويه و بيهقى (در كتاب دلائل)، به سند صحيح، از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت:
دختر فرعون نزد پدرش رفته وجريان را براى اونقل كرد. فرعون آرايشگر ودخترش را احضار كرد وپرسيد آيا غير از من پروردگار ديگرى دارى ؟ گفت : آرى پروردگار من وتوخدايى است كه در آسمانها است ، فرعون دستور داد مجسمه گاوى كه از مس بود گداخته كردند و آن زن بيچاره وبچه هايش را در آن افكندند همينكه خواستند زن را در آن مس گداخته بيندازند، گفت : من درخواستى از تودارم . پرسيد چيست ؟ گفت : حاجتم اين است كه وقتى مرا وفرزندانم را سوزاندى استخوانهاى ما را جمع آورى نموده ودفن كنى ...! فرعون قبول كرد و گفت اينكار را مى كنم زيرا توبه گردن ما حق دارى . آنگاه آنان را به نوبت در آن مس گداخته انداختند تا در آخر خواستند كه طفل شير خوارش را بسوزانند، مادرش فريادى كشيد، طفل گفت : اى مادر پيش بيا وعقب نروكه توبر حقى ، سرانجام اووفرزندانش در آن مجسمه مسى سوختند.
 
ابن عباس اضافه كرده است كه چهار نفر در كودكى به زبان آمده اند، يكى همين كودك است ، دومى آن شاهدى بود كه به بيگناهى يوسف شهادت داد وسومى طفل شيرخوار در داستان جريح وچهارمى عيسى بن مريم (عليهماالسلام ) مى باشد.
رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» فرمود: وقتى مرا به معراج بردند، بویى پاكيزه از پيش رويم گذشت. به جبرئيل گفتم: اين بوى خوش از كجا است؟ گفت: بوى مشاطه و آرايشگر خانواده فرعون بود. چرا كه او روزى مشغول شانه زدن به گيسوان دختر فرعون بود كه شانه از دستش افتاد و گفت: بسم اللّه.
 
دختر فرعون گفت: مقصودت نام پدر من است؟ گفت: خير، مقصودم پروردگار خودم و پروردگار تو و پدرت مى باشد. پرسيد: مگر تو غير از پدر من، پروردگار ديگرى دارى؟ گفت: آرى. پرسيد: به پدرم بگويم؟ گفت: بگو!
 
دختر فرعون نزد پدرش رفته و جريان را براى او نقل كرد. فرعون، آرايشگر و دخترش را احضار كرد و پرسيد: آيا غير از من پروردگار ديگرى دارى؟ گفت: آرى، پروردگار من و تو، خدايى است كه در آسمان ها است. فرعون دستور داد مجسمه گاوى كه از مس بود، گداخته كردند و آن زن بيچاره و بچه هايش را در آن افكندند. همين كه خواستند زن را در آن مس گداخته بيندازند، گفت: من درخواستى از تو دارم.  
 
پرسيد: چيست؟ گفت: حاجتم اين است كه وقتى مرا و فرزندانم را سوزاندى، استخوان هاى ما را جمع آورى نموده و دفن كنى...! فرعون قبول كرد و گفت: اين كار را مى كنم، زيرا تو به گردن ما حق دارى.
 
آنگاه آنان را به نوبت در آن مس گداخته انداختند، تا در آخر خواستند كه طفل شيرخوارش را بسوزانند. مادرش فريادى كشيد. طفل گفت: اى مادر! پيش بيا و عقب نرو، كه تو بر حقى. سرانجام او و فرزندانش در آن مجسمه مسى سوختند.
 
ابن عباس اضافه كرده است كه: چهار نفر در كودكى به زبان آمده اند. يكى همين كودك است، دومى آن شاهدى بود كه به بيگناهى يوسف شهادت داد و سومى طفل شيرخوار در داستان جريح، و چهارمى عيسى بن مريم «عليهما السلام» مى باشد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۳۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۳۷ </center>
مؤ لف : اين روايت به طرز ديگرى از ابن عباس از ابى بن كعب از رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) روايت شده است .
مؤلف: اين روايت به طرز ديگرى از ابن عباس، از ابى بن كعب، از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» روايت شده است.
ونيز در الدر المنثور است كه ابن مردويه از انس روايت كرده كه گفت رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) فرمود شبى كه مرا به معراج بردند از جمعيتى عبور دادند كه لبهايشان را با قيچى هاى آتشى مى بريدند ودوباره جايش سبز مى شد، از جبرئيل پرسيدم اينها كيانند؟ گفت : اينها خطيبهائى از امت تواند كه به مردم چيزى مى گويند كه خود عمل نمى كنند.
 
مؤ لف : واين نوع تمثلات برزخى كه نتايج اعمال وعذابهاى آماده شده براى هر يك را مجسم مى سازد. در اخبار معراجيه بسيار است كه پاره اى از آنها در روايات گذشته از نظر خوانندگان گذشت .
و نيز در الدر المنثور است كه ابن مردويه، از انس روايت كرده كه گفت: رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» فرمود: شبى كه مرا به معراج بردند، از جمعيتى عبور دادند كه لب هايشان را با قيچى هاى آتشى مى بريدند و دوباره جايش سبز مى شد. از جبرئيل پرسيدم: اين ها كيانند؟ گفت: اين ها خطيب هایى از امت تواند كه به مردم چيزى مى گويند كه خود عمل نمى كنند.
 
مؤلف: و اين نوع تمثلات برزخى، كه نتايج اعمال و عذاب هاى آماده شده براى هر يك را مجسم مى سازد در اخبار معراجيه بسيار است، كه پاره اى از آن ها در روايات گذشته از نظر خوانندگان گذشت.
<span id='link27'><span>
<span id='link27'><span>
==اقوال مختلف درباره زمان ومكان معراج واينكه جسمانى بوده يا روحانى ==
==اقوال مختلف درباره زمان ومكان معراج واينكه جسمانى بوده يا روحانى ==
اين را هم بايد دانست كه آنچه كه ما از اخبار معراج نقل كرديم فقط مختصرى از آن بود وگرنه اخبار در اين زمينه بسيار زياد است كه به حد تواتر مى رسد وجمع كثيرى از صحابه مانند مالك وشداد بن اويس و على بن ابيطالب (عليه السلام ) وابوسعيد خدرى وابوهريره وعبد اللّه بن مسعود وعمر بن خطاب وعبد اللّه بن عمر وعبد اللّه بن عباس وابى ابن كعب وسمره بن جن دب وبريده وصهيب بن سنان وحذيفه بن يمان وسهل بن سعد وابوايوب انصارى وجابر بن عبد اللّه وابو الحمراء وابوالدرداء وعروه وام هانى وام سلمه وعايشه واسماء دختر ابى بكر همگى آن را از رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) روايت كرده اند، وجمع بسيارى از راويان شيعه از امامان اهل بيت (عليهم السلام ) نقل نموده اند.
اين را هم بايد دانست كه آنچه كه ما از اخبار معراج نقل كرديم فقط مختصرى از آن بود وگرنه اخبار در اين زمينه بسيار زياد است كه به حد تواتر مى رسد وجمع كثيرى از صحابه مانند مالك وشداد بن اويس و على بن ابيطالب (عليه السلام ) وابوسعيد خدرى وابوهريره وعبد اللّه بن مسعود وعمر بن خطاب وعبد اللّه بن عمر وعبد اللّه بن عباس وابى ابن كعب وسمره بن جن دب وبريده وصهيب بن سنان وحذيفه بن يمان وسهل بن سعد وابوايوب انصارى وجابر بن عبد اللّه وابو الحمراء وابوالدرداء وعروه وام هانى وام سلمه وعايشه واسماء دختر ابى بكر همگى آن را از رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) روايت كرده اند، وجمع بسيارى از راويان شيعه از امامان اهل بيت (عليهم السلام ) نقل نموده اند.
۱۴٬۱۹۷

ویرایش