گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۳۰: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۲۰: خط ۲۰:


==اختلاف مردم در عدد اصحاب كهف ==
==اختلاف مردم در عدد اصحاب كهف ==
«'''سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَابِعُهُمْ كلْبُهُمْ...ثَامِنهُمْ كلْبهُمْ'''»:
«'''سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ...ثَامِنُهُمْ كَلْبهُمْ'''»:


خداى تعالى در اين آيه، اختلاف مردم را در عدد اصحاب كهف و اقوال ايشان را ذكر فرموده، و بنا به آنچه كه خداوند در قرآن نقل كرده - وَ قَولُهُ الحَقّ - مردم سه قول داشته اند، كه هر يك، مترتب بر ديگرى است:  
خداى تعالى در اين آيه، اختلاف مردم را در عدد اصحاب كهف و اقوال ايشان را ذكر فرموده، و بنا به آنچه كه خداوند در قرآن نقل كرده - وَ قَولُهُ الحَقّ - مردم سه قول داشته اند، كه هر يك، مترتب بر ديگرى است:  
خط ۴۵: خط ۴۵:
در كشاف گفته: در اين سه جمله «ثَلَاثَةٌ» و «خَمسَةٌ» و «سَبعَةٌ»، هر سه خبرهايى هستند براى مبتداى حذف شده، و تقدير كلام چنين است: «هُم ثَلَاثَةٌ». «هُم خَمسَةٌ». «هُم سَبعَةٌ». همچنان كه هر سه جمله «رَابِعُهُم كَلبُهُم» وَ «سَادِسُهُم كَلبُهُم» و «ثَامِنُهُم كَلبُهُم»، مبتدا و خبرهايى هستند كه صفت خبر قبلى قرار گرفته اند.
در كشاف گفته: در اين سه جمله «ثَلَاثَةٌ» و «خَمسَةٌ» و «سَبعَةٌ»، هر سه خبرهايى هستند براى مبتداى حذف شده، و تقدير كلام چنين است: «هُم ثَلَاثَةٌ». «هُم خَمسَةٌ». «هُم سَبعَةٌ». همچنان كه هر سه جمله «رَابِعُهُم كَلبُهُم» وَ «سَادِسُهُم كَلبُهُم» و «ثَامِنُهُم كَلبُهُم»، مبتدا و خبرهايى هستند كه صفت خبر قبلى قرار گرفته اند.


خواهى پرسيد: اين كه دليل بى واو آمدن آن دو جمله و با واو آمدن اين جمله نشد؟  
خواهى پرسيد: اين كه دليل بى «واو» آمدن آن دو جمله و با «واو» آمدن اين جمله نشد؟  


در جواب مى گوييم: «واو» مزبور، واوى است كه هميشه بر سر جمله اى در مى آيد كه آن جمله، صفت نكره اى باشد، همچنان كه بر سر جملاتى هم در مى آيد كه حال از معرفه باشد. مانند صفت نكره در جمله «جَائَنِى رَجُلٌ وَ مَعَهُ آخَر: نزد من مردى آمد كه با او ديگرى هم بود»، و صفت معرفه مانند: «مَرَرتُ بِزيدٍ وَ بِيَدِهِ سَيفٌ: زيد را در راه ديدم، در حالى كه در دستش شمشيرى بود». واو در جمله «وَ مَا أهلَكنَا مِن قَريَةٍإ الّا وَ لَهَا كِتَابٌ مَعلُومٌ» نيز از همين باب است.
در جواب مى گوييم: «واو» مزبور، واوى است كه هميشه بر سر جمله اى در مى آيد كه آن جمله، صفت نكره اى باشد، همچنان كه بر سر جملاتى هم در مى آيد كه حال از معرفه باشد. مانند صفت نكره در جمله «جَائَنِى رَجُلٌ وَ مَعَهُ آخَر: نزد من مردى آمد كه با او ديگرى هم بود»، و صفت معرفه مانند: «مَرَرتُ بِزيدٍ وَ بِيَدِهِ سَيفٌ: زيد را در راه ديدم، در حالى كه در دستش شمشيرى بود». واو در جمله «وَ مَا أهلَكنَا مِن قَريَةٍإ الّا وَ لَهَا كِتَابٌ مَعلُومٌ» نيز از همين باب است.
۱۴٬۱۱۵

ویرایش