گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۴۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۳۷: خط ۱۳۷:


==فرق بين معناى «نبوت» و «رسالت»==
==فرق بين معناى «نبوت» و «رسالت»==
اين آيه، دلالت روشنى دارد بر اختلاف معناى نبوت و رسالت. البته نه به نحو عموم و خصوص مطلق، همچنان كه نزد علماى تفسير معروف شده كه «رسول»، آن كسى است كه مبعوث شده و مأمور به تبليغ هم شده باشد. و «نبى»، آن كسى است كه تنها مبعوث شده باشد. چه اين كه مأمور به تبليغ هم شده باشد، يا نه.


اين آيه دلالت روشنى دارد بر اختلاف معناى نبوت و رسالت ، البته نه به نحو عموم و خصوص مطلق همچنانكه نزد علماى تفسير معروف شده كه رسول آن كسى است كه مبعوث شده و ماءمور به تبليغ هم شده باشد و نبى آن كسى است كه تنها مبعوث شده باشد چه اينكه ماءمور به تبليغ هم شده باشد يا نه . چون اگر مطلب از اين قرار مى بود لازم بود كه در آيه مورد بحث از كلمه نبى غير رسول اراده شود يعنى كسى كه ماءمور به تبليغ نشده و اين با جمله ((و ما ارسلنا(( كه در اول آيه است منافات دارد و ما در مباحث نبوت در جلد دوم اين كتاب ، رواياتى از امامان اهل بيت (عليهم السلام ) نقل كرديم كه دلالت مى كرد بر اينكه رسول آن كسى است كه ملك وحى بر او نازل مى شود و او ملك را مى بيند و با او سخن مى گويد، ولى نبى آن كسى است كه خواب مى بيند و در خواب به او وحى مى شود. و در جلد سيزدهم اين كتاب همين مطلب را از آيه ((قل لو كان فى الارض ملائكه يمشون مطمئنين لنزلنا عليهم من السماء ملكا رسولا(( استفاده نموديم .
چون اگر مطلب از اين قرار مى بود، لازم بود كه در آيه مورد بحث، از كلمه «نبى»، غير رسول اراده شود. يعنى كسى كه مأمور به تبليغ نشده، و اين با جمله «وَ مَا أرسَلنَا» كه در اول آيه است، منافات دارد.  


و اما ساير حرفهايى كه در فرق ميان نبى و رسول زده اند مثل اينكه رسول كسى است كه مبعوث به شرعى جديد شده باشد و نبى اعم از او و از كسى است كه شرع سابق را تبليغ كند صحيح نيست ، زيرا ما در مباحث نبوت اثبات كرديم كه شرايع الهى بيش از پنج شريعت يعنى نوح و ابراهيم و موسى و عيسى و محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلم) نيست با اينكه قرآن تصريح كرده به رسالت عده بسيارى از پيغمبران . علاوه بر اينكه هيچ دليلى بر اين فرق در
و ما در مباحث نبوت، در جلد دوم اين كتاب، رواياتى از امامان اهل بيت «عليهم السلام» نقل كرديم كه دلالت مى كرد بر اين كه: «رسول»، آن كسى است كه ملك وحى بر او نازل مى شود و او، ملك را مى بيند و با او سخن مى گويد. ولى «نبى»، آن كسى است كه خواب مى بيند و در خواب، به او وحى مى شود. و در جلد سيزدهم اين كتاب، همين مطلب را از آيه «قُل لَو كَانَ فِى الأرضِ مَلَائِكَةً يَمشُونَ مُطمَئِنّينَ لَنَزَّلنَا عَلَيهِم مِنَ السَّمَاءِ مَلَكاً رَسُولاً» استفاده نموديم.
 
و اما ساير حرف هايى كه در فرق ميان «نبى» و «رسول» زده اند، مثل اين كه «رسول»، كسى است كه مبعوث به شرعى جديد شده باشد و «نبى»، اعم از او و از كسى است كه شرع سابق را تبليغ كند، صحيح نيست. زيرا ما در مباحث نبوت اثبات كرديم كه شرايع الهى، بيش از پنج شريعت، يعنى نوح و ابراهيم و موسى و عيسى و محمّد «صلى اللّه عليه و آله و سلم» نيست، با اين كه قرآن تصريح كرده به رسالت عدۀ بسيارى از پيغمبران. علاوه بر اين كه هيچ دليلى بر اين فرق در دست نیست.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۵۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۵۴ </center>
دست نيست . و نيز مانند گفته آن كسى كه گفته رسول كسى است كه داراى كتاب باشد و نبى آن كسى است كه كتاب نداشته باشد. يا قول كسى كه گفته رسول كسى است كه كتاب داشته باشد ولى فى الجمله نسخ شده باشد و نبى كسى است كه چنين نباشد. كه اشكال وجه قبلى بر اين دو قول نيز وارد است .
و نيز مانند گفته آن كسى كه گفته: «رسول»، كسى است كه داراى كتاب باشد و «نبى»، آن كسى است كه كتاب نداشته باشد. يا قول كسى كه گفته: «رسول»، كسى است كه كتاب داشته باشد، ولى فى الجمله نسخ شده باشد و «نبى»، كسى است كه چنين نباشد، كه اشكال وجه قبلى بر اين دو قول نيز وارد است.


در جمله ((فينسخ اللّه ما يلقى الشيطان ثم يحكم اللّه آياته (( التفاتى از تكلم با غير به غيبت به كار رفته ، اول فرموده ((ما نفرستاديم (( و در آخر فرموده ((خدا نسخ مى كند(( و وجه اين التفات اين است كه عنايت به ذكر و نام خدا و اسناد نسخ و احكام به قادر على الاطلاق را برساند. و به عين همين جهت بار ديگر لفظ جلاله را تكرار مى كند وگرنه مى توانست بار دوم ضمير آن را به كار ببرد و بلكه بايد به كار مى برد و قاعده آن را اقتضاء مى كرد ولى ضمير به كار نبرده وضع اسم در جاى ضمير كرده .
در جملۀ «فَيَنسَخُ اللّهُ مَا يُلقِى الشَّيطَانُ ثُمَّ يُحكِمُ اللّهُ آيَاتِهِ»، التفاتى از تكلم با غير به غيبت به كار رفته. اول فرموده: «ما نفرستاديم»، و در آخر فرموده: «خدا نسخ مى كند». و وجه اين التفات، اين است كه عنايت به ذكر و نام خدا و اسناد نسخ و احكام به قادر على الاطلاق را برساند. و به عين همين جهت بار ديگر لفظ جلاله را تكرار مى كند، و گرنه مى توانست بار دوم ضمير آن را به كار ببرد، و بلكه بايد به كار مى برد و قاعده آن را اقتضاء مى كرد، ولى ضمير به كار نبرده وضع اسم در جاى ضمير كرده.


و نيز از همين باب است كه لفظ شيطان را دوباره آورده ، با اينكه مى توانست و بلكه لازم بود ضمير آن را به كار برد، و اين بدان جهت است كه اشاره به اين نكته كرده باشد كه القاء كننده كه شيطان است خداوند هيچ اعتنايى به او و به كيد او ندارد.
و نيز از همين باب است كه لفظ شيطان را دوباره آورده، با اين كه مى توانست و بلكه لازم بود ضمير آن را به كار برد و اين، بدان جهت است كه اشاره به اين نكته كرده باشد، كه القاء كننده كه شيطان است، خداوند هيچ اعتنايى به او و به كيد او ندارد.
<span id='link382'><span>
<span id='link382'><span>


۱۳٬۷۶۶

ویرایش