۱۶٬۸۱۴
ویرایش
خط ۶۳: | خط ۶۳: | ||
==از سرگذشت امتهاى گذشته عبرت بگيريد! == | ==از سرگذشت امتهاى گذشته عبرت بگيريد! == | ||
«''' | «'''أَفَلَمْ يَسِيرُوا فى الاَرْضِ فَتَكُونَ لهَُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بهَا أَوْ آذَانٌ يَسمَعُونَ بهَا...'''»: | ||
در | در اين، آيه مردم را وادار مى كند به اين كه از سرگذشت اين قراء و شهرها كه هلاك و ويران شدند و از اين آثار معطله و قصور مشيده كه امت هاى گذشته از خود به يادگار گذاشته اند، عبرت گيرند. در زمين سير كنند كه سير در زمين، چه بسا آدمى را وادار به تفكر كند، كه چه شد كه اين امم نابود شدند و در جستجوى دليل آن، متوجه اين دليل شوند كه هلاكت آنان به خاطر شرك به خدا و اعراض از آيات او و استكبار در مقابل حق و تكذيب رسولان بوده. آن وقت است كه صاحب قلبى مى شوند كه با آن تعقل مى كنند و همان عقل و قلب، ايشان را مانع از شرك و كفر شود. | ||
اين در صورتى است كه سير در | اين در صورتى است كه سير در زمين، ايشان را به تعقل و تفكر وا بدارد، و اگر اين مقدار در ايشان اثر نگذارد، حداقل عبرت گيرى وادارشان مى كند كه به سخن مشفقى خيرخواه كه هيچ منظورى جز خير ايشان ندارد، گوش دهند و اندرز واعظى را كه نفع و ضرر و خير شرّ ايشان را تميز مى دهد، به جان و دل بپذيرند و هيچ مشفق و واعظى چون كتاب خدا و هيچ ناصحى چون فرستاده او نيست. لاجرم كلام خدا و سخن فرستاده او را مى شنوند در نتيجه از آنانى مى شوند كه داراى گوشى شنوايند كه با آن به سوى سعادت راهنمايى مى شوند. | ||
با اين | با اين بيان، روشن شد كه چرا در آيه مورد بحث، هيچ متعرض «چشم» نشد. چون آيه در اين مقام است كه مردم را از نظر قوت عقل به دو قسم تقسيم كند: يكى آن هايى كه خودشان مستقل در تعقل اند و خودشان خير را از شرّ و نافع را از ضار تميز مى دهند. و دوم آن هايى كه از راه پيروى پيشوايانى كه پيرويشان جايز است، خير و شرشان را مشخص مى كنند و اين دو قسم، اعتبار كار قلب و گوش است و ربطى به چشم ندارد. و چون اين دو معنا - يعنى تعقل و سمع - در حقيقت كار قلب، يعنى نفس مدرك است كه آدمى را وادار مى كند به اين كه آنچه خودش تعقل مى كند و يا از پيشواى هدايت مى شنود، بپذيرد. لذا اين درك را رؤيت قلب و مشاهده آن خواند و فرمود: ديدگان كور نمى شوند، بلكه كور حقيقى دل هايى مى شوند كه در سينه ها است. | ||
و با اين تعبير، آن كسانى را كه يا تعقل ندارند و يا گوش شنوا ندارند، «كوردل» خواند. آنگاه در همين كورى مبالغه نموده، فرمود: حقيقت كورى، همانا كورى قلب است نه كورى چشم. چون كسى كه از چشم كور مى شود، باز مقدارى از منافع فوت شده خود (راه رفتن و راه جستن) را با عصا و يا عصاكش تأمين مى كند. و اما كسى كه دلش كور شد، ديگر به جاى چشم دل، چيزى ندارد كه منافع فوت شده را تدارك نموده، خاطر را با آن تسليت دهد. اين است كه مى فرمايد: «فَإنَّهَا لَا تَعمَى الأبصَارُ وَلَكِن تَعمَى القُلُوبُ الَّتِى فِى الصُّدُور». | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۵۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۵۰ </center> | ||
سينه ها را جايگاه قلب خوانده و اين از باب مجاز در نسبت است و البته در | در اين جمله، سينه ها را جايگاه قلب خوانده و اين از باب مجاز در نسبت است و البته در كلام، مجاز ديگرى از همين قبيل نيز به كار رفته و آن، اين است كه عقل را به قلب نسبت داده، در حالى كه عقل از آن نفس است و وجه مجاز بدون آن را مكرر بيان كرده ايم. | ||
<span id='link379'><span> | <span id='link379'><span> | ||
==پاسخ به استهزاى مشركين درباره نزول عذاب ، با بيان اينكه زمان كم و زياد نزدخداوند يكسان است == | ==پاسخ به استهزاى مشركين درباره نزول عذاب ، با بيان اينكه زمان كم و زياد نزدخداوند يكسان است == | ||
«'''وَ يَستَعْجِلُونَك بِالْعَذَابِ وَ لَن يخْلِف اللَّهُ وَعْدَهُ وَ إِنَّ يَوْماً عِندَ رَبِّك كَأَلْفِ سنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ'''»: | «'''وَ يَستَعْجِلُونَك بِالْعَذَابِ وَ لَن يخْلِف اللَّهُ وَعْدَهُ وَ إِنَّ يَوْماً عِندَ رَبِّك كَأَلْفِ سنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ'''»: |
ویرایش