گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۳۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۲۱۳: خط ۲۱۳:
<span id='link292'><span>
<span id='link292'><span>


==اشكالاتى جنه به كلام فخر رازى كه قائل به تخصيص آيه(كل نفس دائقه الموت ) شده است ==
پس از آنچه گذشت، اين معنا روشن گرديد كه اولا مراد از «نفس» در جملۀ «كُلُّ نَفسٍ ذَائِقَةُ المَوت» انسان است - كه استعمال دومى از استعمالات سه گانه اين كلمه است - نه روح انسانى. چون معهود كلام خدا نيست كه نسبت موت را به روح انسانى داده باشد، تا ما آيه را هم حمل به آن كنيم.
پس از آنچه گذشت اين معنا روشن گرديد كه اولا مراد از نفس در جمله ((كل نفس ذائقه الموت (( انسان است - كه استعمال دومى از استعمالات سه گانه اين كلمه است - نه روح انسانى چون معهود كلام خدا نيست كه نسبت موت را به روح انسانى داده باشد تا ما آيه را هم حمل به آن كنيم .


و ثانيا آيه شريفه عموميتش تنها درباره انسان ها است كه شامل ملائكه و جن و ساير حيوانات نمى شود هر چند كه بعضى از نامبردگان از قبيل جن و حيوان متصف به آن بشوند. و يكى از قرائنى كه اختصاص آيه به انسان را مى رساند جمله اى است كه قبل از آن واقع شده و مى فرمايد: ((و ما جعلنا لبشر من قبلك الخلد(( و نيز جمله اى است كه بعد از آن واقع شده و مى فرمايد: ((و نبلوكم بالشر و الخير فتنه (( چون به طورى كه توضيحش را خواهى ديد قبل و بعد آيه سخن از انسان است .
و ثانيا آيه شريفه، عموميتش تنها درباره انسان ها است كه شامل ملائكه و جنّ و ساير حيوانات نمى شود، هرچند كه بعضى از نامبردگان از قبيل جنّ و حيوان متصف به آن بشوند. و يكى از قرائنى كه اختصاص آيه به انسان را مى رساند، جمله اى است كه قبل از آن واقع شده و مى فرمايد: «وَ مَا جَعَلنَا لِبَشَرٍ مِن قَبلِكَ الخُلد». و نيز جمله اى است كه بعد از آن واقع شده و مى فرمايد: «وَ نَبلُوكُم بِالشَّرِّ وَ الخَيرِ فِتنَةً». چون به طورى كه توضيحش را خواهى ديد، قبل و بعد آيه سخن از انسان است.


بعضى از مفسرين گفته اند كه مراد از نفس در آيه شريفه روح است كه خلاف آن را فهميدى . جمعى ديگر اصرار ورزيده اند كه آيه را آنچنان عموميت دهند كه شامل انسان و فرشتگان و جن و ساير حيوانات و حتى نباتات هم در صورتى كه حيات حقيقى داشته باشد بشود ولى شما خواننده عزيز اشكال اين را نيز فهميدى .
بعضى از مفسران گفته اند كه: مراد از «نفس» در آيه شريفه، «روح» است كه خلاف آن را فهميدى. جمعى ديگر اصرار ورزيده اند كه آيه را آن چنان عموميت دهند كه شامل انسان و فرشتگان و جنّ و ساير حيوانات و حتى نباتات هم در صورتى كه حيات حقيقى داشته باشد، بشود. ولى شما خواننده عزيز، اشكال اين را نيز فهميدى.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۰۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۰۵ </center>
و از سخنان عجيبى كه در بيان عموميت آيه زده اند سخن فخر رازى در تفسير كبير است كه بعد از تقرير اينكه آيه شريفه عام است و هر صاحب نفسى را شامل مى شود گفته است : آيه شريفه تخصيص خورده چون خداى تعالى خودش نيز داراى نفس است همچنان كه فرمود: ((تعلم ما فى نفسى و لا اعلم ما فى نفسك (( و مى دانيم كه ((كل نفس ذائقه الموت (( شامل او نمى شود علاوه بر اين مرگ بر او محال است و نيز در جمادات تخصيص خورده چون آنها نيز نفوس دارند ولى نمى ميرند. سپس گفته و عامى كه تخصيص خورده باشد در غير مورد تخصيص ‍ حجت است پس بر طبق ظاهرش عمل مى شود در نتيجه همين آيه كلام فلاسفه را باطل مى كند كه گفته اند: ارواح بشرى و عقول مفارقه و نفوس ‍ فلكيه مرگ ندارند.
==اشكالاتى به كلام فخر رازى، در تفسیر آيه: «كُلُّ نَفسٍ ذاِئقَةُ المَوت»==
و از سخنان عجيبى كه در بيان عموميت آيه زده اند، سخن فخر رازى، در «تفسير كبير» است كه بعد از تقرير اين كه آيه شريفه عام است و هر صاحب نفسى را شامل مى شود، گفته است:  


و ما در اشكال به آن مى گوييم :
آيه شريفه، تخصيص خورده. چون خداى تعالى، خودش نيز داراى نفس است، همچنان كه فرمود: «تَعلَمُ مَا فِى نَفسِى وَ لَا أعلَمُ مَا فِى نَفسِك»، و مى دانيم كه «كُلُّ نَفسٍ ذَائِقَةُ المَوت»، شامل او نمى شود. علاوه بر اين، مرگ بر او محال است و نيز در جمادات تخصيص خورده، چون آن ها نيز نفوس دارند، ولى نمى ميرند. سپس گفته: و عامى كه تخصيص خورده باشد، در غير مورد تخصيص، حجت است. پس بر طبق ظاهرش عمل مى شود. در نتيجه، همين آيه كلام فلاسفه را باطل مى كند كه گفته اند: ارواح بشرى و عقول مفارقه و نفوس فلكيه مرگ ندارند.


اولا: نفس به معنايى كه بر خداى تعالى و بر هر چيز اطلاق مى شود نفس ‍ به استعمال اولى از استعمالات سه گانه است كه گذشت و گفتيم جز با اضافه استعمال نمى شود ولى نفسى كه در آيه شريفه مورد بحث است اضافه به چيزى نشده و اين خود دليل روشنى است كه مراد از آن استعمال اولى نيست پس باقى مى ماند يكى از دو استعمال ديگر و چون در سابق گفتيم كه استعمال سومى هم مراد نيست باقى مى ماند استعمال دومى .
و ما در اشكال به آن مى گوييم:


و ثانيا: اينكه جمادات را از موت استثنا كرد صحيح نيست و با آيه ((كنتم امواتا فاحياكم (( و جمله ((اموات غير احياء(( و امثال آن منافات دارد زيرا در اين جملات موت را به جمادات نسبت داده .
اولا: «نفس» به معنايى كه بر خداى تعالى و بر هر چيز اطلاق مى شود، نفس به استعمال اولى از استعمالات سه گانه است، كه گذشت و گفتيم جز با اضافه استعمال نمى شود، ولى نفسى كه در آيه شريفه مورد بحث است، اضافه به چيزى نشده و اين، خود دليل روشنى است كه مراد از آن، استعمال اولى نيست. پس باقى مى ماند يكى از دو استعمال ديگر، و چون در سابق گفتيم كه استعمال سومى هم مراد نيست، باقى مى ماند استعمال دومى.


و ثالثا: اينكه گفت : ((همين آيه كلام فلاسفه را باطل مى كند كه گفته اند...(( اشتباه است ، براى اينكه مساءله مورد بحث فلاسفه مساءله اى است عقلى ، كه طريقه تحقيق در آن برهان است ، و برهان حجتى است مفيد يقين ، اگر حجتى كه فخر و امثال وى عليه اين برهان اقامه نموده ، و يا بعضى از آن حجت ها، آنطور كه خودشان ادعا نموده اند، برهانى باشد، باعث مى شود كه ديگر آيه در مقابل آن ظهورى نداشته باشد، و با در نظر گرفتن اينكه ظهور حجتى است ظنى ، ديگر چطور تصور مى شود برهان آقايان با ظن به خلاف جمع شود؟ و اگر حجت ايشان برهان و مفيد علم نباشد، مسائل مورد نظرشان هم ثابت نمى شود، و وقتى ثابت نشود، ديگر حاجتى به ظهور آيه كه ظن به خلاف است باقى نمى ماند.
و ثانيا: اين كه جمادات را از موت استثنا كرد، صحيح نيست و با آيه «كُنتُم أموَاتاً فَأحيَاكُم»، و جملۀ «أمواتٌ غَيرُ أحياء» و امثال آن منافات دارد. زيرا در اين جملات، «موت» را به جمادات نسبت داده.


جمله ((كل نفس ذائقه الموت (( همانطور كه تقرير و تثبيت مضمون ((و ما جعلنا لبشر من قبلك الخلد... است ،
و ثالثا: اين كه گفت: «همين آيه كلام فلاسفه را باطل مى كند كه گفته اند...» اشتباه است. براى اين كه مسأله مورد بحث فلاسفه، مسأله اى است عقلى، كه طريقه تحقيق در آن «برهان» است، و «برهان»، حجتى است مفيد يقين. اگر حجتى كه فخر و امثال وى عليه اين برهان اقامه نموده، و يا بعضى از آن حجت ها، آن طور كه خودشان ادعا نموده اند، برهانى باشد، باعث مى شود كه ديگر آيه در مقابل آن ظهورى نداشته باشد، و با در نظر گرفتن اين كه ظهور حجتى است ظنى، ديگر چطور تصور مى شود برهان آقايان با ظن به خلاف جمع شود؟ و اگر حجت ايشان برهان و مفيد علم نباشد، مسائل مورد نظرشان هم ثابت نمى شود، و وقتى ثابت نشود، ديگر حاجتى به ظهور آيه كه ظن به خلاف است، باقى نمى ماند.
 
جملۀ «كُلُّ نَفسٍ ذَائِقَةُ المَوت»، همان طور كه تقرير و تثبيت مضمون «وَ مَا جَعَلنَا لِبَشَرٍ مِن قَبلِكَ الخُلد...» است،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۰۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۰۶ </center>
همچنين توطئه و زمينه چينى براى جمله بعدى است ، كه مى فرمايد: ((و نبلوكم بالشر و الخير فتنه (( - يعنى ما شما را به آنچه كراهت داريد از قبيل مرض و فقر و امثال آن ، و به آن چه دوست داريد، از قبيل صحت و غنى و امثال آن ، مى آزماييم ، آزمودنى - گويا فرموده : هر يك از شما را به حياتى محدود، و موجل زنده مى داريم ، و در آن حيات به وسيله خير و شر امتحان مى كنيم ، امتحان كردنى ، و سپس به سوى پروردگارتان بازگشت مى كنيد، پس به له و عليهتان حكم مى كند.
همچنين توطئه و زمينه چينى براى جمله بعدى است، كه مى فرمايد: «وَ نَبلُوكُم بِالشَّرِّ وَ الخَيرِ فِتنَةً». يعنى: ما شما را به آنچه كراهت داريد، از قبيل مرض و فقر و امثال آن، و به آن چه دوست داريد، از قبيل صحت و غنى و امثال آن، مى آزماييم، آزمودنى. گويا فرموده: هر يك از شما را به حياتى محدود، و مؤجل زنده مى داريم، و در آن حيات به وسيله خير و شر امتحان مى كنيم، امتحان كردنى. و سپس به سوى پروردگارتان بازگشت مى كنيد، پس به له و عليه تان حكم مى كند.


در اين جمله به علت حتمى بودن مرگ نيز اشاره كرده ، و آن اين است كه اصولا زندگى هر كسى حياتى است امتحانى و آزمايشى ، و معلوم است كه امتحان جن به مقدمه دارد و غرض اصلى متعلق به خود آن نيست ، بلكه متعلق به ذى المقدمه است ، و اين نيز روشن است كه هر مقدمه اى ذى المقدمه اى دارد، و بعد از هر امتحانى موقفى است كه در آن موقف نتيجه امتحان معلوم مى شود، پس براى هر صاحب حياتى مرگى است حتمى ، و بازگشتى است به سوى خداى سبحان ، تا در آن بازگشت درباره اش داورى شود   
در اين جمله، به علت حتمى بودن مرگ نيز اشاره كرده و آن، اين است كه اصولا زندگى هر كسى حياتى است امتحانى و آزمايشى، و معلوم است كه امتحان جن به مقدمه دارد و غرض اصلى متعلق به خود آن نيست، بلكه متعلق به ذى المقدمه است، و اين نيز روشن است كه هر مقدمه اى، ذى المقدمه اى دارد، و بعد از هر امتحانى، موقفى است كه در آن موقف، نتيجه امتحان معلوم مى شود. پس براى هر صاحب حياتى، مرگى است حتمى، و بازگشتى است به سوى خداى سبحان، تا در آن بازگشت، درباره اش داورى شود.  




۱۴٬۱۱۵

ویرایش