گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۳۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۳۹: خط ۳۹:
<span id='link278'><span>
<span id='link278'><span>


==افعال خداوند عين حكمت و مصلحت است لذا مورد سئوال واقع نمى شود ==
==افعال خداوند، عين حكمت و مصلحت است، لذا مورد سئوال واقع نمى شود ==
البته اين مطلب در افعالى تمام است كه منظور از آن فعل ، مطابقت با خارج باشد، مانند افعال ارادى ما، و اما آن افعالى كه خود خارج است ، مانند افعال خداى تعالى ، آن ديكر نفس حكمت ، و عين آن است ، نه اينكه در صورتى كه مطابق با چيز ديگرى باشد حك مت مى شود. پس ‍ اينكه مى گوييم فعل خدا مشتمل بر مصلحت است معنايش اين است كه متبوع مصلحت است ، نه اينكه تابع مصلحت باشد كه مصلحت خداى را بر انجام آن دعوت و وادار كرده باشد.
البته اين مطلب در افعالى تمام است كه منظور از آن فعل، مطابقت با خارج باشد، مانند افعال ارادى ما، و اما آن افعالى كه خود خارج است، مانند افعال خداى تعالى، آن ديكر نفس حكمت و عين آن است، نه اين كه در صورتى كه مطابق با چيز ديگرى باشد، حكمت مى شود.  


غير از خداى تعالى هر فاعل ديگرى مسؤول در فعل خود است كه چرا چنين كردى ؟ و لذا موظف است فعل خود را با نظام خارجى تطبيق دهد، البته به آن طورى كه خود او فهميده و در پاسخ كسى كه مى پرسد چرا چنين كرده ، به علت و وجه مصلحتى كه وى را وادار به آن فعل كرد اشاره و استدلال كند.
پس اين كه مى گوييم فعل خدا مشتمل بر مصلحت است، معنايش اين است كه متبوع مصلحت است، نه اين كه تابع مصلحت باشد، كه مصلحت خداى را بر انجام آن دعوت و وادار كرده باشد.


و اما چنين سؤالى در مورد خداى تعالى هيچ موردى ندارد، براى اينكه براى افعال او نظامى خارجى نيست تا با آن نظام تطبيق داده شود چون فعل خدا همان خارجيت و خود نظام خارجى است ، كه هر حكيمى فعل خود را با آن تطبيق مى دهد، و غير اين نظام خارجى نظام ديگرى نيست تا خداوند فعل خود را با آن تطبيق دهد، و فعل خدا همان عالم خارج است كه صورت علمى و ذهنى آن هر فاعلى را وادار به عمل نموده ، به سوى انجام آن به حركت در مى آورد، و غير اين خارج ، خارجيت ديگرى نيست تا صورت علمى آن خداى تعالى را به فعل ((خلقت عالم (( وا داشته باشد، (دقت فرماييد)
غير از خداى تعالى، هر فاعل ديگرى مسؤول در فعل خود است كه چرا چنين كردى؟ و لذا موظف است فعل خود را با نظام خارجى تطبيق دهد. البته به آن طورى كه خود او فهميده و در پاسخ كسى كه مى پرسد چرا چنين كرده، به علت و وجه مصلحتى كه وى را وادار به آن فعل كرد، اشاره و استدلال كند.


و اما اينكه بعضى از دانشمندان گفته اند كه : ((خداى تعالى قبل از ايجاد عالم ، علم تفصيلى به اشياى عالم داشته ، و چون علم ، معلوم مى خواهد، و فرع وجود معلوم است ، ناگزير بايد گفت موجودات عالم قبل از وجود، يك نحوه ثبوتى داشته اند كه علم خدا به آنها تعلق گرفته ، و نيز در همان ثبوت مصالح ، و استعدادهايى براى خير و شر داشته اند، و خدا آنها را دانسته و به مقتضاى آن مصالح ، به عالم هستى بخشيده (( مطلبى است نادرست ، براى اينكه :
و اما چنين سؤالى در مورد خداى تعالى هيچ موردى ندارد. براى اين كه براى افعال او نظامى خارجى نيست تا با آن نظام تطبيق داده شود. چون فعل خدا، همان خارجيت و خود نظام خارجى است، كه هر حكيمى فعل خود را با آن تطبيق مى دهد، و غير اين نظام خارجى، نظام ديگرى نيست تا خداوند فعل خود را با آن تطبيق دهد، و فعل خدا، همان عالَم خارج است كه صورت علمى و ذهنى آن هر فاعلى را وادار به عمل نموده، به سوى انجام آن به حركت در مى آورد، و غير اين خارج، خارجيت ديگرى نيست تا صورت علمى آن خداى تعالى را به فعل «خلقت عالَم» وا داشته باشد. (دقت فرماييد).


اولا: اين فرضيه مبنى بر اين است كه علم تفصيلى خدا به اشياء قبل از ايجاد آنها علم حصولى باشد، يعنى مانند علم نقشه بردارى ذهن از خارج باشد، و اين خود در جاى خودش ابطال شده ، و ثابت شده كه علم خدا به اشياء، علم حضورى است ، و در علم حضورى احتياج نيست به اينكه معلوم قبل از علم وجود داشته باشد بلكه امر در علم حضورى به عكس است ، بايد علم قبل از معلوم وجود داشته باشد.
و اما اين كه بعضى از دانشمندان گفته اند كه: «خداى تعالى، قبل از ايجاد عالَم، علم تفصيلى به اشياى عالَم داشته، و چون علم، معلوم مى خواهد، و فرع وجود معلوم است، ناگزير بايد گفت موجودات عالَم قبل از وجود، يك نحوه ثبوتى داشته اند كه علم خدا به آن ها تعلق گرفته، و نيز در همان ثبوت مصالح، و استعدادهايى براى خير و شر داشته اند، و خدا آن ها را دانسته و به مقتضاى آن مصالح، به عالَم هستى بخشيده»، مطلبى است نادرست. براى اين كه:
 
اولا: اين فرضيه مبنى بر اين است كه علم تفصيلى خدا به اشياء قبل از ايجاد آن ها، علم حصولى باشد. يعنى مانند علم نقشه بردارى ذهن از خارج باشد، و اين خود در جاى خودش ابطال شده، و ثابت شده كه علم خدا به اشياء، علم حضورى است، و در علم حضورى احتياج نيست به اين كه معلوم قبل از علم وجود داشته باشد، بلكه امر در علم حضورى به عكس است، بايد علم قبل از معلوم وجود داشته باشد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۳۸۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۳۸۴ </center>
و ثانيا اينكه : اصل اين حرف قابل تصور نيست ، براى اينكه ثبوت قبل از وجود معنا ندارد، چون وجود مساوى با شيئيت است ، پس چيزى كه وجود ندارد شيئيت ندارد و چيزى كه شيئيت ندارد ثبوت ندارد.
و ثانيا اين كه: اصل اين حرف قابل تصور نيست. براى اين كه ثبوت قبل از وجود معنا ندارد. چون وجود مساوى با شيئيت است. پس چيزى كه وجود ندارد، شيئيت ندارد و چيزى كه شيئيت ندارد، ثبوت ندارد.


و اما ثالثا اينكه : اثبات استعداد در آن عالم به فرضى كه تصور شود، مستلزم اثبات فعليتى در مقابل آن است، چون استعداد بدون فعليت باز تصور نمى شود، و همچنين فرض مصلحت در آن عالم درست نمى شود مگر با فرض كمال و نقص ، و اين آثار، آثار خارجيت و وجود خارجى است ، پس آنچه را كه ثبوت نام نهاده اند، همان وجود خارجى است ، و اين را در اصطلاح علمى خلف مى گويند، يعنى چيزى را ادعا كردن ، و در مقام اثبات ، ضد آن را اثبات نمودن .
و اما ثالثا اين كه: اثبات استعداد در آن عالَم به فرضى كه تصور شود، مستلزم اثبات فعليتى در مقابل آن است. چون استعداد بدون فعليت باز تصور نمى شود، و همچنين فرض مصلحت در آن عالَم درست نمى شود، مگر با فرض كمال و نقص، و اين آثار، آثار خارجيت و وجود خارجى است. پس آنچه را كه ثبوت نام نهاده اند، همان وجود خارجى است، و اين را در اصطلاح علمى «خلف» مى گويند. يعنى چيزى را ادعا كردن، و در مقام اثبات، ضد آن را اثبات نمودن.
<span id='link279'><span>
<span id='link279'><span>
==قول خداوند و فعل او يكى است ==
==قول خداوند و فعل او يكى است ==
و آنچه كه ما گفتيم مطلبى است كه هم ابحاث عقلى آن را تاءييد مى كند، و هم بحث قرآنى ، و از آيات قرآن همين بس كه مى فرمايد: ((و يوم يقول كن فيكون قوله الحق (( زيرا در اين آيه كلمه ((كن (( را تنها و تنها وسيله ايجاد معرفى نموده ، و آن را كلام خود دانسته و نيز آن را حق (عين ثابت خارجى ) معرفى نموده است .
و آنچه كه ما گفتيم مطلبى است كه هم ابحاث عقلى آن را تاءييد مى كند، و هم بحث قرآنى ، و از آيات قرآن همين بس كه مى فرمايد: ((و يوم يقول كن فيكون قوله الحق (( زيرا در اين آيه كلمه ((كن (( را تنها و تنها وسيله ايجاد معرفى نموده ، و آن را كلام خود دانسته و نيز آن را حق (عين ثابت خارجى ) معرفى نموده است .
۱۳٬۷۳۸

ویرایش