گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۳۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۵: خط ۱۵:
و بنابراين، جمله مورد بحث، يعنى جملۀ «لَا يُسئَلُ عَمَّا يَفعَلُ وَ هُم يُسئَلُون»، برهان بر ملك خداى تعالى است، همچنان كه ملك خدا و مسؤول نبودن وى برهان بر ربوبيت او، و مملوكيت خلق است براى او، همچنان كه مملوكيت و مسؤوليت خلق، برهان عدم ربوبيت آن ها است. زيرا فاعلى كه به هيچ وجه در فعلش مسؤول نيست، او مالك على الاطلاق فعل نيز هست، و اما فاعلى كه از فعلش بازخواست مى شود، او مالك فعل خود نيست، مگر وقتى كه آن فعلش داراى مصلحت باشد، كه در حقيقت مالك فعل همان مصلحت است كه مؤاخذه را از فاعل بر مى دارد، و پروردگار عالَم و يا پروردگار جزئى از اجزاى عالَم، آن كسى است كه مالك مستقل تدبير آن باشد، و اين مالكيت از ذات او و براى ذات او باشد، نه اين كه از ناحيه ديگرى دارا شده باشد. پس خداى سبحان، تنها ربّ عرش است و غير او، همه مربوب او هستند.
و بنابراين، جمله مورد بحث، يعنى جملۀ «لَا يُسئَلُ عَمَّا يَفعَلُ وَ هُم يُسئَلُون»، برهان بر ملك خداى تعالى است، همچنان كه ملك خدا و مسؤول نبودن وى برهان بر ربوبيت او، و مملوكيت خلق است براى او، همچنان كه مملوكيت و مسؤوليت خلق، برهان عدم ربوبيت آن ها است. زيرا فاعلى كه به هيچ وجه در فعلش مسؤول نيست، او مالك على الاطلاق فعل نيز هست، و اما فاعلى كه از فعلش بازخواست مى شود، او مالك فعل خود نيست، مگر وقتى كه آن فعلش داراى مصلحت باشد، كه در حقيقت مالك فعل همان مصلحت است كه مؤاخذه را از فاعل بر مى دارد، و پروردگار عالَم و يا پروردگار جزئى از اجزاى عالَم، آن كسى است كه مالك مستقل تدبير آن باشد، و اين مالكيت از ذات او و براى ذات او باشد، نه اين كه از ناحيه ديگرى دارا شده باشد. پس خداى سبحان، تنها ربّ عرش است و غير او، همه مربوب او هستند.
<span id='link276'><span>
<span id='link276'><span>
==گفتارى در حكمت خداى تعالى، و معنای اين كه افعال او، داراى مصلحت است ==
==گفتارى فلسفی و قرآنی در حكمت خداى تعالى، و معنای اين كه افعال او، داراى مصلحت است ==
و اين بحثى است فلسفى و قرآنی


حركات گوناگون و متنوعى كه از ما سر مى زند وقتى ((عمل (( مى شود كه به نوعى به اراده و خواست ما بستگى داشته باشد، و به همين جهت سلامتى و مرض ، و حركات بى اختيار اعضا، و رشدى كه سال به سال مى كنيم ، عمل ما شمرده نمى شود.
حركات گوناگون و متنوعى كه از ما سر مى زند، وقتى «عمل» مى شود كه به نوعى به اراده و خواست ما بستگى داشته باشد، و به همين جهت سلامتى و مرض، و حركات بى اختيار اعضا، و رشدى كه سال به سال مى كنيم، عمل ما شمرده نمى شود.


اين هم ناگفته پيدا است كه اراده يك عمل وقتى در ما پيدا مى شود كه ما آن عمل را به خاطر اينكه مى دانيم كمال است بر تركش ترجيح دهيم ، و نفع آن را از ضررش بيشتر بدانيم .
اين هم ناگفته پيدا است كه اراده يك عمل وقتى در ما پيدا مى شود كه ما آن عمل را به خاطر اين كه مى دانيم كمال است، بر تركش ترجيح دهيم، و نفع آن را از ضررش بيشتر بدانيم.


بنابراين آنچه از وجوه خير و مرجحاتى كه در يك عمل است همان ما را وادار به انجام آن عمل مى كند، پس در حقيقت آن وجوه سبب در فاعليت فاعل است ، يعنى آن ما را فاعل مى كند، و اين وجوه همان است كه ما آن را غايت و غرض فاعل از فعل مى ناميم ، و ابحاث فلسفى به طور قطع ثابت كرده كه فعل به معناى اثرى كه از فاعل صادر مى شود، چه
بنابراين، آنچه از وجوه خير و مرجحاتى كه در يك عمل است، همان ما را وادار به انجام آن عمل مى كند. پس در حقيقت آن وجوه، سبب در فاعليت فاعل است. يعنى آن ما را فاعل مى كند، و اين وجوه، همان است كه ما آن را غايت و غرض فاعل از فعل مى ناميم، و ابحاث فلسفى به طور قطع ثابت كرده كه فعل به معناى اثرى كه از فاعل صادر مى شود، چه فعل ارادى باشد و چه غير ارادى، ممكن نيست بدون غايت باشد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۳۸۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۳۸۲ </center>
فعل ارادى باشد و چه غير ارادى ممكن نيست بدون غايت باشد.
<span id='link277'><span>
<span id='link277'><span>


۱۳٬۷۵۱

ویرایش