گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۳۰: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۶۳: خط ۶۳:
<span id='link271'><span>
<span id='link271'><span>


==حال مقربان درگاه الهى (استغراق در عبوديت و استمرار در عبادت ) از آثار مالكيت مطلقه الهى است ==
==حال مقربان درگاه الهى: استغراق در عبوديت و استمرار در عبادت ==
خداى تعالى در اين آيه حال بندگان مقرب و ملائكه مكرم خود را بيان مى كند كه مستغرق در عبوديت ، و سرگرم در عبادت او هستند، هيچ كار ديگرى آنان را از عبادت او باز نمى دارد، و به هيچ چيز جز عبادت او توجه نمى كند، و گويا كلام براى بيان خصوصيت ملك و سلطنت خدا كه در صدر آيه آمده بود ريخته شده است .
خداى تعالى، در اين آيه حال بندگان مقرب و ملائكه مكرّم خود را بيان مى كند، كه مستغرق در عبوديت، و سرگرم در عبادت او هستند، هيچ كار ديگرى آنان را از عبادت او باز نمى دارد، و به هيچ چيز، جز عبادت او توجه نمى كند. و گويا كلام براى بيان خصوصيت ملك و سلطنت خدا كه در صدر آيه آمده بود، ريخته شده است.
 
به اين بيان كه سنت جاريه ميان موالى و بردگان در ملك هاى اعتبارى، اين است كه برده هر قدر به درگاه مولايش مقرب تر شود، مولايش از بسيارى تكاليف و رسوم و وظائف او اغماض مى كند، و آنچه از ساير بردگان مى خواهد، از او نمى خواهد و خلاصه او از حساب و مؤاخذه معفو مى شود. و اين، بدان جهت است كه اساس اجتماع مدنى انسان بر تعاون و مبادله منافع، و رفع حوائج بر پا شده، و چون احتياج هميشه و براى همه هست، و مولى از هر كس ديگرى به برده مقرب خود محتاج تر است، همچنان كه يك پادشاه، احتياجش به مقربان دربار از هر كس ديگرى بيشتر است.  


به اين بيان كه سنت جاريه ميان موالى و بردگان در ملك هاى اعتبارى اين است كه برده هر قدر به درگاه مولايش مقرب تر شود، مولايش از بسيارى تكاليف و رسوم و وظائف او اغماض مى كند، و آنچه از ساير بردگان مى خواهد از او نمى خواهد و خلاصه او از حساب و مؤ اخذه معفو مى شود، و اين بدان جهت است كه اساس اجتماع مدنى انسان بر تعاون و مبادله منافع ، و رفع حوائج بر پا شده ، و چون احتياج هميشه و براى همه هست ، و مولى از هر كس ديگرى به برده مقرب خود محتاج تر است ، همچنانكه يك پادشاه احتياجش به مقربين دربار از هر كس ‍ ديگرى بيشتر است لذا بايد آنچه به برده مقرب خود مى دهد، به قدر خدمتى باشد كه
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۳۷۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۳۷۳ </center>
برده اش به او مى كند و به همين جهت مى بينيم بسيارى از تكاليف و وظائف و رسومى كه از ساير بردگان مى خواهد از او بر مى دارد، و اين خود يك نحوه مبادله و معامله است .
لذا بايد آنچه به برده مقرب خود مى دهد، به قدر خدمتى باشد كه برده اش به او مى كند و به همين جهت مى بينيم بسيارى از تكاليف و وظایف و رسومى كه از ساير بردگان مى خواهد، از او بر مى دارد، و اين خود يك نحوه مبادله و معامله است.


ولى در خداى تعالى چنين نيست ، براى اينكه او خدا و مالك حقيقى بندگان ، و بندگان ملك حقيقى او هستند، چون مالك آنها بى نياز مطلق از مملوك او و مملوك او در حاجت مطلق به مالك است ، و در اين مساءله هيچ فرقى ميان مقرب و غير مقرب ، دورو نزديك ، و عالى و دانى نيست ، بلكه هر قدر بنده او تقرب بيشترى پيدا كند بيشتر به عظمت و كبريا، و عزت و بهاى مولايش پى مى برد، و بيشتر ذلت و مسكنت وحاجت خود را احساس مى كند، پس در نتيجه كارش به جايى مى رسد كه به غير عبوديت و خضوع ، كار ديگرى نكند.
ولى در خداى تعالى چنين نيست. براى اين كه او خدا و مالك حقيقى بندگان، و بندگان ملك حقيقى او هستند. چون مالك آن ها بى نياز مطلق از مملوك او و مملوك او در حاجت مطلق به مالك است، و در اين مسأله هيچ فرقى ميان مقرّب و غير مقرّب، دورو نزديك، و عالى و دانى نيست، بلكه هر قدر بنده او تقرب بيشترى پيدا كند، بيشتر به عظمت و كبريا، و عزت و بهاى مولايش پى مى برد، و بيشتر ذلت و مسكنت و حاجت خود را احساس مى كند. پس در نتيجه كارش به جايى مى رسد كه به غير عبوديت و خضوع، كار ديگرى نكند.


پس گويا اينكه فرمود: ((و من عنده لا يستكبرون عن عبادته و لا يستحسرون ...(( اشاره است به اينكه ملك خداى تعالى - كه قبلا اشاره كرد به اينكه مالكيت او اقتضا دارد عبوديت و حساب و جزا را - بر خلاف ملكيت متداول در ظرف اجتماع انسانى است ، پس نبايد كسى انتظار داشته باشد كه از انجام وظيفه مستثنى ، و از حساب و جزا بخشيده شده است .
پس گويا اين كه فرمود: «وَ مَن عِندَهُ لَا يَستَكبِرُونَ عَن عِبَادَتِهِ وَ لَا يَستَحسِرُون...»، اشاره است به اين كه ملك خداى تعالى - كه قبلا اشاره كرد به اين كه مالكيت او اقتضا دارد عبوديت و حساب و جزا را - بر خلاف ملكيت متداول در ظرف اجتماع انسانى است. پس نبايد كسى انتظار داشته باشد كه از انجام وظيفه مستثنى، و از حساب و جزا بخشيده شده است.


ممكن هم هست جمله مورد بحث در مقام ترقى دادن به مطلب باشد، و معنا چنين باشد كه : تمامى آنكه در آسمانها و زمين است ملك خدا است .
ممكن هم هست جملۀ مورد بحث، در مقام ترقى دادن به مطلب باشد، و معنا چنين باشد كه: تمامى آن كه در آسمان ها و زمين است، ملك خدا است.


پس بايد او را بندگى كنند، و به زودى به حسابشان رسيدگى مى شود، و كسى از اين محاسبه مستثنى نيست حتى مقربين درگاه ، و ملائكه گرامش و لذا همان مقربين درگاه او هيچ وقت از بندگى او سر بر نتافته و خسته نمى شوند، بلكه دائما و لا ينقطع مشغول تسبيح او مى باشند.
پس بايد او را بندگى كنند، و به زودى به حسابشان رسيدگى مى شود، و كسى از اين محاسبه مستثنى نيست. حتى مقربان درگاه و ملائكه گرامش. و لذا همان مقربان درگاه او، هيچ وقت از بندگى او سر بر نتافته و خسته نمى شوند، بلكه دائما و لا ينقطع مشغول تسبيح او مى باشند.


در سابق يعنى در آخر سوره اعراف ، در تفسير آيه ((ان الذين عند ربك لا يستكبرون عن عبادته و يسبحونه و له يسجدون ((، اين معنا را استفاده كرديم ، كه مراد از تعبير ((آنهايى كه نزد پروردگار تو مى باشند(( اعم از ملائكه مقرب است ، (پس از اين نكته غفلت نكن)
در سابق، يعنى در آخر سوره «اعراف»، در تفسير آيه: «إنَّ الَّذِينَ عِندَ رَبِّكَ لَا يَستَكبِرُونَ عَن عِبَادَتِهِ وَ يُسَبِّحُونَهُ وَ لَهُ يَسجُدُون»، اين معنا را استفاده كرديم، كه مراد از تعبير «آن هايى كه نزد پروردگار تو مى باشند»، اعم از ملائكه مقرب است. (پس از اين نكته غفلت نكن).


«'''أَمِ اتخَذُوا ءَالِهَةً مِّنَ الاَرْضِ هُمْ يُنشِرُونَ'''»:
«'''أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِّنَ الاَرْضِ هُمْ يُنشِرُونَ'''»:


كلمه ((انشار(( به معناى زنده كردن مردگان است ، و بنابراين ، مراد از آن معاد است ، در اين آيه احتمال ديگرى كه منافى معاد است رد شده ، و حاصلش اين است كه كسى بگويد: غير از خدا آلهه ديگرى هستند كه مردگان را زنده كنند و محاسبه نمايند، و خداى تعالى در مساءله معاد هيچ دخالتى نداشته ، و به همين جهت اجبارى نداريم كه از او بترسيم  
كلمۀ «انشار»، به معناى زنده كردن مُردگان است. و بنابراين، مراد از آن معاد است. در اين آيه، احتمال ديگرى كه منافى معاد است، رد شده، و حاصلش اين است كه كسى بگويد: غير از خدا آلهه ديگرى هستند، كه مُردگان را زنده كنند و محاسبه نمايند، و خداى تعالى، در مسأله معاد هيچ دخالتى نداشته، و به همين جهت اجبارى نداريم كه از او بترسيم و دعوت پيغمبرانش را اجابت نموده، ايشان را پيروى كنيم، بلكه همان آلهه را مى پرستيم و هيچ ضررى هم ندارد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۳۷۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۳۷۴ </center>
و دعوت پيغمبرانش را اجابت نموده ايشان را پيروى كنيم ، بلكه همان آلهه را مى پرستيم و هيچ ضررى هم ندارد.


و اگر جمله ((ام اتخذوا آلهه (( را مقيد به قيد ((من الارض (( كرد، به قول بعضى ها براى اين بود كه به اين نكته اشاره كرده باشد كه : اين آلهه از آنجايى كه از جنس زمينند، حكمشان حكم همه موجودات زمينى است ، و آن اين است كه محكوم به مرگ و بعث اند، و چون چنين هستند، چه كسى آنها را مى ميراند، و دوباره زنده مى كند؟.
و اگر جملۀ «أم اتَّخَذُوا آلِهَة» را مقيد به قيد «مِنَ الأرض» كرد، به قول بعضى ها براى اين بود كه به اين نكته اشاره كرده باشد كه: اين آلهه از آن جايى كه از جنس زمين اند، حكمشان، حكم همه موجودات زمينى است، و آن، اين است كه محكوم به مرگ و بعث اند، و چون چنين هستند، چه كسى آن ها را مى ميراند، و دوباره زنده مى كند؟


ممكن هم هست مراد، اتخاذ آلهه از جنس زمين باشد، مانند بتهايى كه از سنگ و چوب و فلزات درست مى كردند، پس بنابراين همين قيد ((فى الارض (( يك نوع تهكم و تحقير را مى رساند، و برگشت معنا به اين مى شود كه ملائكه اى كه آلهه ايشان است ، وقتى بندگان و عباد خداى تعالى باشند، و بت پرستان به كلى از آنان منقطع ، و از الوهيتشان ماءيوس شوند، و در امر معاد نتوانند به آنان ملتجى گردند، آيا بت ها و سنگ و چوب ايشان به دردشان مى خورد؟ و آيا صحيح است كه سنگ و چوب را خداى خود بگيرند؟.
ممكن هم هست مراد، اتخاذ آلهه از جنس زمين باشد. مانند بت هايى كه از سنگ و چوب و فلزات درست مى كردند. پس بنابراين همين قيد «فِى الأرض»، يك نوع تهكّم و تحقير را مى رساند، و برگشت معنا به اين مى شود كه ملائكه اى كه آلهه ايشان است، وقتى بندگان و عباد خداى تعالى باشند، و بت پرستان به كلّى از آنان منقطع، و از الوهيتشان مأيوس شوند، و در امر معاد نتوانند به آنان ملتجى گردند، آيا بت ها و سنگ و چوب ايشان به دردشان مى خورد؟ و آيا صحيح است كه سنگ و چوب را خداى خود بگيرند؟


«'''لَوْ كانَ فِيهِمَا ءَالهَِةٌ إِلا اللَّهُ لَفَسدَتَا فَسبْحَنَ اللَّهِ رَب الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ'''»:
<span id='link272'><span>
<span id='link272'><span>
==اشاره به معتقد بودن بت پرستان به واجب الوجود، و مورد اختلاف آنان با موحدين ==
==اشاره به معتقد بودن بت پرستان به واجب الوجود، و مورد اختلاف آنان با موحدين ==
در سابق در تفسير سوره هود، و سوره هاى بعد از آن ، مكرر اشاره كرديم كه : نزاع ميان بت پرستان و موحدين در يگانگى معبود و تعدد آن نيست ، و خلاصه در اينكه واجب الوجود موجود بالذات است كه وجودش از خودش و وجود تمامى موجودات از او است و يكى است ، هيچ اختلافى نيست ، بت پرستان نيز آن را قبول دارند.
در سابق در تفسير سوره هود، و سوره هاى بعد از آن ، مكرر اشاره كرديم كه : نزاع ميان بت پرستان و موحدين در يگانگى معبود و تعدد آن نيست ، و خلاصه در اينكه واجب الوجود موجود بالذات است كه وجودش از خودش و وجود تمامى موجودات از او است و يكى است ، هيچ اختلافى نيست ، بت پرستان نيز آن را قبول دارند.
۱۳٬۷۳۸

ویرایش