گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۲۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۹۲: خط ۹۲:


==بيان آيات مربوط به آخرين فصل از داستان موسى «ع» ==
==بيان آيات مربوط به آخرين فصل از داستان موسى «ع» ==
در اين آيات آخرين فصل از آنچه از سرگذشت موسى (عليه السلام ) در اين سوره آمده ايراد شده است ، و در آن خداى تعالى جمله اى از منت هاى خود را بر بنى اسرائيل مى شمارد، مانند اينكه از قبطيان نجاتشان داد، و در طرف راست طور ميعادى برايشان معين كرد، و من و سلوى برايشان نازل فرمود، آنگاه اين فصل را با داستان سامرى و گمراه كردنش ‍ مردم را به وسيله گوساله پرستى ، خاتمه داده است ، و اين قصه متصل است به داستان ميعاد در طور. البته منظور اصلى از اين فصل بيان تعرض بنى اسرائيل است نسبت به غضب خدا كه با گوساله پرستى خود متعرض غضب الهى شدند، و به همين جهت داستان را با حرف عطف (واو) نياورد، و مانند بقيه مسائل به اشاره برگزار نكرد، بلكه اين قصه را مفصل بيان نمود.
در اين آيات، آخرين فصل از آنچه از سرگذشت موسى «عليه السلام» در اين سوره آمده، ايراد شده است، و در آن، خداى تعالى جمله اى از منت هاى خود را بر بنى اسرائيل مى شمارد. مانند اين كه از قبطيان نجاتشان داد، و در طرف راست طور، ميعادى برايشان معين كرد، و «منّ» و «سَلوَى» برايشان نازل فرمود.


«'''يَا بَنى إِسرائيلَ قَدْ أَنجَيْنَاكم مِّنْ عَدُوِّكمْ...'''»:
آنگاه اين فصل را با داستان سامرى و گمراه كردنش مردم را به وسيله گوساله پرستى خاتمه داده است، و اين قصه، متصل است به داستان ميعاد در طور. البته منظور اصلى از اين فصل، بيان تعرض بنى اسرائيل است نسبت به غضب خدا كه با گوساله پرستى خود، متعرض غضب الهى شدند، و به همين جهت، داستان را با حرف عطف (واو) نياورد، و مانند بقيه مسائل به اشاره برگزار نكرد، بلكه اين قصه را مفصل بيان نمود.


به نظر مى رسد كه قولى در تقدير باشد، ((يعنى گفتيم اى بنى اسرائيل (( باشد و مراد از ((عدوكم - دشمنتان (( فرعون باشد، كه خدا غرقش كرد، و بنى اسرائيل را بعد از سالها محنت از شر او نجات داد.
«'''يَا بَنى إِسرائيلَ قَدْ أَنجَيْنَاكُم مِّنْ عَدُوِّكُمْ...'''»:
((و واعدنا كم جانب الطور الايمن (( - كلمه ايمن منصوب است تا صفت جانب باشد، (طرف راست طور) و بعيد نيست مراد از اين مواعده همان مواعده اى باشد كه خداى عز و جل با موسى كرد، كه سى روز در ميقات بماند، تا تورات را بر او نازل كند، كه داستانش در سوره بقره و غير آن گذشت و همچنين داستان انزال من و سلوى ، كه ديگر به شرح آن نمى پردازيم .
 
به نظر مى رسد كه قولى در تقدير باشد. يعنى: «گفتيم اى بنى اسرائيل» باشد. و مراد از «عَدُوَّكُم: دشمنتان»، فرعون باشد، كه خدا غرقش كرد، و بنى اسرائيل را بعد از سال ها محنت، از شرّ او نجات داد.
 
«'''وَ وَاعَدنَاكُم جَانِبَ الطُّورِ الأيمَن'''» - كلمۀ «أيمن»، منصوب است تا صفت جانب باشد. (طرف راست طور)، و بعيد نيست مراد از اين مواعده، همان مواعده اى باشد كه خداى عزوجل با موسى كرد، كه سى روز در ميقات بماند، تا تورات را بر او نازل كند، كه داستانش در سوره «بقره» و غير آن گذشت. و همچنين داستان انزال «مَنّ» و «سَلوَى» كه ديگر به شرح آن نمى پردازيم.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۶۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۶۱ </center>
((كلوا من طيبات ما رزقناكم (( - گو اينكه كلمه ((كلوا(( امر است و معنايش اين است كه بايد بخوريد، ولى منظور اباحه است ، يعنى مى توانيد بخوريد و اضافه كلمه ((طيبات (( بر جمله ما ((رزقناكم (( از باب اضافه صفت به موصوف است ، (يعنى آنچه روزيتان كرديم كه اين صفت دارد طيب است ) چون معنا ندارد رزق را به خود نسبت دهد، و آنگاه آن را دو قسم كند طيب و غير طيب ، آرى خدا غير طيب روزى نكرده ، همچنانكه خود فرموده : ((و رزقناهم من الطيبات ((
«'''كُلُوا مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقنَاكُم'''» - گو اين كه كلمۀ «كُلُوا»، امر است و معنايش اين است كه بايد بخوريد، ولى منظور اباحه است. يعنى مى توانيد بخوريد و اضافه كلمۀ «طَيِّبَات» بر جملۀ «مَا رَزَقنَاكُم» از باب اضافه صفت به موصوف است. (يعنى آنچه روزيتان كرديم كه اين صفت دارد طيب است). چون معنا ندارد رزق را به خود نسبت دهد، و آنگاه آن را دو قسم كند: طيّب و غير طيّب. آرى، خدا غير طيب روزى نكرده، همچنان كه خود فرموده: «وَ رَزَقنَاهُم مِنَ الطَّيِّبَات».


«'''و لا تطغوا فيه فيحل عليكم غضبى'''» - ضمير در ((فيه (( به اكل بر مى گردد، آنجا كه فرمود: ((كلوا من طيبات (( و طغيان در خوردن به اين است كه نعمت خدا كفران شود و شكرش به جاى نيايد، همچنانكه به جا نياوردند و گفتند: ((يا موسى لن نصبر على طعام واحد فادع لنا ربك يخرج لنا مما تنبت الارض من بقلها و قثائها و فومها و عدسها و بصلها((
«'''وَ لَا تَطغَوا فِيهِ فَيَحِلَّ عَلَيكُم غَضَبِى'''» - ضمير در «فيه» به «أكل» بر مى گردد، آن جا كه فرمود: «كُلُوا مِن طَيِّبَات» و طغيان در خوردن، به اين است كه نعمت خدا كفران شود و شكرش به جاى نيايد. همچنان كه به جا نياوردند و گفتند: «يَا مُوسَى لَن نَصبِرَ عَلَى طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادعُ لَنَا رَبَّكَ يُخرِج لَنَا مِمَّا تُنبِتُ الأرضَ مِن بَقلِهَا وَ قِثَّائِهَا وَ فُومِهَا وَ عَدَسِهَا وَ بَصَلِهَا».


جمله ((فيحل عليكم غضبى (( هر چند به ظاهر خبر از آينده است ولى معنايش اين است كه غضب من بر شما واجب و لازم شود، و كلمه ((يحل (( از حلول دين ، (سر رسيدن مدت قرض ) است ، و ((حل - يحل (( از باب ضرب يضرب است ، و ((غضب (( يكى از صفات خداى تعالى است كه البته صفت فعل او و مصداق اراده او است ، اراده اينكه مكروهى به بنده اش برساند، به اينكه اسباب رسيدن آن را كه ناشى از معصيت عبد است فراهم سازد.
جملۀ «فَيَحِلَّ عَلَيكُم غَضَبِى»، هر چند به ظاهر خبر از آينده است، ولى معنايش اين است كه غضب من بر شما واجب و لازم شود، و كلمۀ «يَحِلّ» از حلول دين (سر رسيدن مدت قرض) است، و «حَلَّ - يَحِلِّ»، از باب ضَرَبَ يَضرِبُ است، و «غضب»، يكى از صفات خداى تعالى است، كه البته صفت فعل او و مصداق اراده او است. اراده اين كه مكروهى به بنده اش برساند، به اين كه اسباب رسيدن آن را كه ناشى از معصيت عبد است، فراهم سازد.


«'''و من يحلل عليه غضبى فقد هوى'''» - يعنى هر كه غضب من متوجه او شود سقوط مى كند و اين سقوط به هلاكت تفسير شده است .
«'''وَ مَن يَحلُل عَلَيهِ غَضَبِى فَقَد هَوَى'''» - يعنى هر كه غضب من متوجه او شود، سقوط مى كند و اين سقوط به هلاكت تفسير شده است.


معناى آيه: «و انى لغفار لمن تاب و آمن و عمل صالحا ثم اهتدى»
==معناى آيه: «وَ إنّى لَغَفَّارٌ لِمَن تَابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحاً ثُمَّ اهتَدَى»==


«'''وَ إِنى لَغَفَّارٌ لِّمَن تَاب وَ ءَامَنَ وَ عَمِلَ صلِحاً ثمَّ اهْتَدَى'''»:
«'''وَ إِنّى لَغَفَّارٌ لِّمَن تَابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدَى'''»:


در اين آيه وعده رحمت موكد دنبال وعيد سخت آمده ، و لذا خود را به كثرت مغفرت توصيف كرده و فرموده : ((من بسيار آمرزنده ام (( و نفرمود: ((من آمرزنده ام (( و يا ((من به زودى مى آمرزم ((
در اين آيه، وعده رحمت مؤكد دنبال وعيد سخت آمده، و لذا خود را به كثرت مغفرت توصيف كرده و فرموده: «من بسيار آمرزنده ام»، و نفرمود: «من آمرزنده ام». و يا «من به زودى مى آمرزم».
كلمه ((تاب (( ماضى از توبه است و توبه به معناى برگشتن است ، همانطور كه برگشتن از معصيت خدا به اطاعت او توبه است و همچنين برگشتن از شرك به توحيد نيز توبه است ، ايمان هم همچنانكه به خدا ايمان است ، به آيات خدا كه يا انبياء و رسل او است و يا احكامى است كه ايشان آورده اند نيز ايمان است ، و در قرآن كريم استعمال ايمان در هر
 
كلمۀ «تَابَ»، ماضى از «توبه» است و «توبه»، به معناى برگشتن است، همان طور كه برگشتن از معصيت خدا به اطاعت او، توبه است. و همچنين برگشتن از شرك به توحيد نيز، توبه است. ايمان هم، همچنان كه به خدا ايمان است، به آيات خدا كه يا انبياء و رسل اوست و يا احكامى است كه ايشان آورده اند، نيز ايمان است، و در قرآن كريم، استعمال ايمان در هر دو معنا بسيار آمده. همچنان كه استعمال «توبه» در هر دو معنايى كه گفتيم، زياد آمده است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۶۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۶۲ </center>
دو معنا بسيار آمده ، همچنانكه استعمال توبه در هر دو معنايى كه گفتيم زياد آمده است .


و بنى اسرائيل همچنانكه آلوده به گناهان شدند و بدين وسيله فاسق گرديدند، همچنين آلوده به شرك و مثلا پرستش گوساله شدند، با اين حال ديگر وجهى نيست كه كلام را از ظاهر اطلاقش كه هم توبه از شرك را مى گيرد و هم توبه از معصيت را، هم ايمان به خدا را شامل است و هم ايمان به آيات او را، و نيز ظاهر اطلاقش كه هم تائبين و مؤ منين از بنى اسرائيل را شامل است و هم غير بنى اسرائيل را، - هر چند بنى اسرائيل مورد خطابند - برگردانيم ، چون صفات الهى از قبيل مغفرت و غير آن ، اختصاص به قوم معينى ندارد.
و بنى اسرائيل، همچنان كه آلوده به گناهان شدند و بدين وسيله فاسق گرديدند، همچنين آلوده به شرك و مثلا پرستش گوساله شدند، با اين حال، ديگر وجهى نيست كه كلام را از ظاهر اطلاقش كه هم توبه از شرك را مى گيرد و هم توبه از معصيت را، هم ايمان به خدا را شامل است و هم ايمان به آيات او را.  


پس معناى آيه - و خدا داناتر است - اين است كه من بر هر انسانى كه توبه كند و ايمان آورد چه اينكه از شرك توبه كند و چه از معصيت و چه اينكه به من ايمان آورد و چه به آيات من از پيغمبرانم و احكامى كه مى آورند، و از آنچه تاكنون كرده پشيمان گشته عمل صالح كند، و مخالفت و تمرد را در گناهانى كه كرده مبدل به اطاعت در آن نمايد، من نسبت به او بسيار آمرزنده ام ، و اينكه گفتيم مخالفت و تمرد را در گناهانى كه كرده مبدل به اطاعت در آن نمايد، بدين جهت بود كه اصل معناى برگشتن تحقق يابد، كه تفصيل آن در تفسير آيه ((انما التوبه على اللّه (( در جلد چهارم اين كتاب گذشت .
و نيز ظاهر اطلاقش كه هم تائبان و مؤمنان از بنى اسرائيل را شامل است و هم غير بنى اسرائيل را، - هرچند بنى اسرائيل مورد خطاب اند - برگردانيم. چون صفات الهى، از قبيل مغفرت و غير آن، به قوم معينى اختصاص ندارد.


و اما در جمله ((ثم اهتدى ((، كلمه ((اهتداء(( در مقابل ضلالت است ، همچنانكه آيه شريفه ((من اهتدى فانما يهتدى لنفسه و من ضل فانما يضل عليها(( و آيه ((لا يضركم من ضل اذا اهتديتم (( شاهد آن است .
پس معناى آيه - و خدا داناتر است - اين است كه من بر هر انسانى كه توبه كند و ايمان آورد. چه اين كه از شرك توبه كند و چه از معصيت و چه اين كه به من ايمان آورد و چه به آيات من از پيغمبرانم و احكامى كه مى آورند. و از آنچه تاكنون كرده، پشيمان گشته، عمل صالح كند، و مخالفت و تمرد را در گناهانى كه كرده، مبدّل به اطاعت در آن نمايد، من نسبت به او بسيار آمرزنده ام.
در اين معنا كه گفتيم حرفى نيست ، بحث در اين است كه مراد از آن چيست ؟ (چگونه مى شود كه شخصى توبه كند و ايمان هم بياورد و عمل صالح نيز انجام دهد، و در عين حال در مقام هدايت هم بر آيد)؟ آيا مراد اين است كه در خود آن چيزى كه از آن توبه كرده گمراه نشود، يعنى دو باره مرتكب آن نگردد؟ كه اگر مراد اين باشد آيه شريفه مى فهماند: ((توبه از گناه نسبت به آنچه كه قبل از توبه كرده مفيد است و نسبت به آنچه بعد از توبه مرتكب شود فائده اى ندارد((
 
و اين كه گفتيم مخالفت و تمرد را در گناهانى كه كرده، مبدّل به اطاعت در آن نمايد، بدين جهت بود كه اصل معناى برگشتن تحقق يابد، كه تفصيل آن در تفسير آيه «إنَّمَا التَّوبَةً عَلَى اللّه»، در جلد چهارم اين كتاب گذشت.
 
و اما در جملۀ «ثُمَّ اهتَدَى»، كلمۀ «إهتداء» در مقابل ضلالت است. همچنان كه آيه شريفه «مَن اهتَدَى فَإنَّمَا يَهتَدِى لِنَفسِهِ وَ مَن ضَلَّ فَإنَّمَا يَضِلُّ عَلَيهَا»، و آيه «لَا يَضُرُّكُم مَن ضَلَّ إذَا اهتَدَيتُم» شاهد آن است.
 
در اين معنا كه گفتيم، حرفى نيست. بحث در اين است كه مراد از آن چيست؟ (چگونه مى شود كه شخصى توبه كند و ايمان هم بياورد و عمل صالح نيز انجام دهد، و در عين حال در مقام هدايت هم بر آيد)؟ آيا مراد اين است كه در خود آن چيزى كه از آن توبه كرده، گمراه نشود. يعنى دو باره مرتكب آن نگردد؟ كه اگر مراد اين باشد، آيه شريفه مى فهماند: «توبه از گناه نسبت به آنچه كه قبل از توبه كرده، مفيد است و نسبت به آنچه بعد از توبه مرتكب شود، فایده اى ندارد».


و يا اين است كه در غير آن چيزى كه از آن توبه كرده گمراه نشود كه در اين صورت
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۶۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۶۳ </center>
آيه شريفه مى فهماند آمرزش خدا تنها نسبت به گناهانى كه از آن توبه كرده مفيد است نه ساير گناهان ، و به عبارت ديگر وقتى به طور تام و كامل مفيد است كه در غير آن گناه نيز گمراه نشود؟ و يا هر دو معنا مراد است ؟.
و يا اين است كه در غير آن چيزى كه از آن توبه كرده، گمراه نشود كه در اين صورت، آيه شريفه مى فهماند آمرزش خدا تنها نسبت به گناهانى كه از آن توبه كرده، مفيد است نه ساير گناهان. و به عبارت ديگر: وقتى به طور تام و كامل مفيد است كه در غير آن گناه نيز گمراه نشود؟ و يا هر دو معنا مراد است؟
 
از ظاهر عطف به حرف «ثُمّ» چنين استفاده مى شود كه معناى اول است. پس افاده مى كند ثبات و استقامت بر توبه را، و در نتيجه برگشت آيه به اشتراط اصلاح است كه در آياتى ديگر صريحا ذكر شده. مانند آيه «إلّا الَّذِينَ تَابُوا مِن بَعدِ ذَلِكَ وَ أصلَحُوا فَإنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ».


از ظاهر عطف به حرف ((ثم (( چنين استفاده مى شود كه معناى اول است ، پس افاده مى كند ثبات و استقامت بر توبه را، و در نتيجه برگشت آيه به اشتراط اصلاح است كه در آياتى ديگر صريحا ذكر شده مانند آيه ((الا الذين تابوا من بعد ذلك و اصلحوا فان اللّه غفور رحيم ((
ليكن اگر معناى آيه اين باشد، دو اشكال باقى مى ماند:
ليكن اگر معناى آيه اين باشد دو اشكال باقى مى ماند:


اول اينكه : نكته تعبير ((به غفار(( كه صيغه مبالغه و دال بر كثرت است ، چيست و چه معنا دارد كه خداى تعالى نسبت به كسى كه يك گناه كرده ، و توبه هم نموده بسيار آمرزنده باشد؟.
اول اين كه: نكته تعبير به «غفّار»، كه صيغه مبالغه و دالّ بر كثرت است، چيست و چه معنا دارد كه خداى تعالى نسبت به كسى كه يك گناه كرده، و توبه هم نموده، بسيار آمرزنده باشد؟


دوم اينكه : لازمه اين معنا اين مى شود كه هر كس حكمى از احكام خداى را مخالفت كند كافر به آن باشد هر چند كه صريحا اعتراف كند كه اين حكم از ناحيه خدا است ، و اگر در آن مخالفت هم كرده تنها به خاطر غلبه هوى و پيروى آن بوده ، نه اينكه خواسته باشد حكم خداى را رد كند و حال آنكه چنين كسى كافر نيست، مگر اينكه كسى بگويد: آيه شريفه از آنجايى كه مشتمل بر جمله ((تاب و آمن (( مى باشد، تنها مشرك و رد كننده حكمى از احكام خداى را شامل مى گردد، ولى اين ، اشكال را رفع نمى كند.
دوم اين كه: لازمه اين معنا اين مى شود كه هر كس حكمى از احكام خداى را مخالفت كند، كافر به آن باشد، هر چند كه صريحا اعتراف كند كه اين حكم از ناحيه خدا است، و اگر در آن مخالفت هم كرده، تنها به خاطر غلبۀ هوا و پيروى آن بوده. نه اين كه خواسته باشد حكم خداى را رد كند و حال آن كه چنين كسى كافر نيست. مگر اين كه كسى بگويد: آيه شريفه از آن جايى كه مشتمل بر جمله «تَابَ وَ آمَنَ» مى باشد، تنها مشرك و رد كننده حكمى از احكام خداى را شامل مى گردد، ولى اين، اشكال را رفع نمى كند.


در حل اين دو اشكال ممكن است كسى بگويد: مراد از توبه و ايمان ، توبه از شرك ، و ايمان به خدا است، همچنانكه در اغلب مواردى كه در كلام خداى تعالى ذكر توبه و ايمان هر دو شده ، همين معنا مراد است ، و بنابراين ، مراد از جمله ((و عمل صالحا(( اطاعت احكام خداى تعالى باشد به اينكه از اوامرش موتمر و از نواهيش منتهى گردد، و معناى آيه چنين مى شود:  
در حل اين دو اشكال، ممكن است كسى بگويد: مراد از توبه و ايمان ، توبه از شرك، و ايمان به خدا است. همچنان كه در اغلب مواردى كه در كلام خداى تعالى، ذكر توبه و ايمان هر دو شده، همين معنا مراد است. و بنابراين، مراد از جملۀ «وَ عَمِلَ صَالِحاً»، اطاعت احكام خداى تعالى باشد به اين كه از اوامرش موتمر و از نواهی اش منتهى گردد، و معناى آيه چنين مى شود:  


((هر كسى از شرك توبه كند و به خدا ايمان آورد، و آنچه را كه خدا تكليفش كرده است انجام دهد، من براى گناهانش بسيار آمرزنده ام ، لغزش هايش را يكى پس از ديگرى مى آمرزم ((، و بديهى است كه وقتى موارد لغزش او و آمرزش خدا بسيار شد او بسيار آمرزنده خواهد بود.
«هر كسى از شرك توبه كند و به خدا ايمان آورد، و آنچه را كه خدا تكليفش كرده است، انجام دهد، من براى گناهانش بسيار آمرزنده ام. لغزش هايش را يكى پس از ديگرى مى آمرزم». و بديهى است كه وقتى موارد لغزش او و آمرزش خدا بسيار شد، او بسيار آمرزنده خواهد بود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۶۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۶۴ </center>
خداى تعالى نظير اين معنا را كه همان آمرزش گناهان باشد در جاى ديگر بيان كرده و فرموده : ((ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه نكفر عنكم سياتكم ((
خداى تعالى نظير اين معنا را كه همان آمرزش گناهان باشد، در جاى ديگر بيان كرده و فرموده: «إن تَجتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنهَونَ عَنهُ نُكَفِّر عَنكُم سَيِّئَاتِكُم».


پس اينكه فرمود: ((و انى لغفار لمن تاب و آمن و عمل صالحا(( درست منطبق بر آيه سوره نساء مى شود، تنها فرق ميان آن دو، شرطى است كه در آيه مورد بحث اضافه شده ، و آن قيد ((ثم اهتدى (( است كه حكم مغفرت را تقييد مى كند و از آن كه به معناى اهتداء به سوى طريق است بر مى آيد: حكم مغفرت وقتى شامل حال مؤ من عامل به اعمال صالح مى شود كه اعمال صالح را از طريقش انجام دهد، و از باب آن وارد شود.
پس اين كه فرمود: «وَ إنِّى لَغَفَّارٌ لِمَن تَابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحاً» درست منطبق بر آيه سوره «نساء» مى شود. تنها فرق ميان آن دو، شرطى است كه در آيه مورد بحث اضافه شده، و آن قيد «ثُمَّ اهتَدَى» است، كه حكم مغفرت را تقييد مى كند و از آن كه به معناى اهتداء به سوى طريق است، بر مى آيد: حكم مغفرت وقتى شامل حال مؤمن عامل به اعمال صالح مى شود، كه اعمال صالح را از طريقش انجام دهد، و از باب آن وارد شود.


در كلام خداى تعالى قيد و شرطى كه ايمان به خدا و عمل صالح را در تاءثير و قبولش نزد خدا مقيد و مشروط كند نمى بينيم مگر همين قيد كه شخص ، به رسول هم ايمان داشته باشد، به اين معنا كه تسليم رسول باشد و او را در هر كار و امرى چه بزرگ و چه كوچك اطاعت كند و دين خود را از او بگيرد، و راهى را كه او پيش پايش گذاشته سير نمايد، و بدون هيچ استبداد او را پيروى كند، از خود بدعت درست نكند كه پيروى بدعت پيروى خطوات شيطان است .
در كلام خداى تعالى، قيد و شرطى كه ايمان به خدا و عمل صالح را در تأثير و قبولش نزد خدا مقيد و مشروط كند، نمى بينيم مگر همين قيد كه شخص، به رسول هم ايمان داشته باشد. به اين معنا كه تسليم رسول باشد و او را در هر كار و امرى چه بزرگ و چه كوچك اطاعت كند و دين خود را از او بگيرد، و راهى را كه او پيش پايش گذاشته، سير نمايد، و بدون هيچ استبداد او را پيروى كند. از خود بدعت درست نكند، كه پيروى بدعت، پيروى خطوات شيطان است.


و كوتاه سخن اينكه ولايت رسول بر مؤ منين در دين و دنيايشان قيدى است كه ايمان به خدا و عمل صالح را در تاءثيرش مقيد كرده ، زيرا خداى تعالى ولايت رسول را تشريع و اطاعتش را واجب فرموده ، مردم بايد از او اخذ كنند، و به او تاسى جويند و اين مطلب در آيات بسيار زيادى تذكر داده شده ، كه نه حاجتى به ايراد بسيارى از آنها است و نه مجالى براى شمردن يك يك آنها، پس بنابراين ، به فرموده قرآن : ((النبى اولى بالمؤ منين من انفسهم ((
و كوتاه سخن اين كه: ولايت رسول بر مؤمنان در دين و دنيايشان، قيدى است كه ايمان به خدا و عمل صالح را در تأثيرش مقيد كرده. زيرا خداى تعالى ولايت رسول را تشريع و اطاعتش را واجب فرموده، مردم بايد از او اخذ كنند، و به او تأسّى جويند و اين مطلب در آيات بسيار زيادى تذكر داده شده، كه نه حاجتى به ايراد بسيارى از آن ها است و نه مجالى براى شمردن يك يك آن ها. پس بنابراين، به فرموده قرآن: «النَّبِىُّ أولَى بِالمُؤمِنِينَ مِن أنفُسِهِم».


از صريح عموم داستانهاى بنى اسرائيل كه قرآن كريم آنها را نقل كرده بر مى آيد كه بنى اسرائيل با اينكه به خداى سبحان ايمان داشتند و رسالت موسى و هارون (عليهماالسلام ) را تصديق كرده بودند، ولى درباره ولايت آن دو بزرگوار يا متوقف بوده اند و يا نظير متوقف ، و شايد همين توقف آنان باعث بوده كه در آيات مورد بحث بعد از نهى بنى اسرائيل از طغيان ، و تخويف آنان از غضب خدا فرموده است ((و انى لغفار لمن تاب و آمن و عمل صالحا ثم اهتدى (( خلاصه بدان جهت بوده كه قيد ((ثم اهتدى (( را بر ايمان به خدا و عمل صالح اضافه كرده است .
از صريح عموم داستان هاى بنى اسرائيل كه قرآن كريم آن ها را نقل كرده، بر مى آيد كه بنى اسرائيل با اين كه به خداى سبحان ايمان داشتند و رسالت موسى و هارون «عليهما السلام» را تصديق كرده بودند، ولى درباره ولايت آن دو بزرگوار، يا متوقف بوده اند و يا نظير متوقف. و شايد همين توقف آنان باعث بوده كه در آيات مورد بحث بعد از نهى بنى اسرائيل از طغيان، و تخويف آنان از غضب خدا فرموده است: «وَ إنّى لَغَفَّارٌ لِمَن تَابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحاً ثُمَّ اهتَدَى». خلاصه بدان جهت بوده كه قيد «ثُمَّ اهتَدَى» را بر ايمان به خدا و عمل صالح اضافه كرده است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۶۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۶۵ </center>
پس معلوم شد كه مراد از ((اهتداء(( در آيه شريفه همان شرطى است كه ساير آيات قرآنى نيز بدان راهنمايى فرموده و آن عبارت است از پيروى پيغمبر در امر دين و دنيا، و به عبارت ديگر اهتداء به ولايت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) است .
پس معلوم شد كه مراد از «إهتداء» در آيه شريفه، همان شرطى است كه ساير آيات قرآنى نيز بدان راهنمايى فرموده و آن، عبارت است از: پيروى پيغمبر در امر دين و دنيا. و به عبارت ديگر: اهتداء به ولايت رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» است.
 
اين را گفتيم تا حال آنچه در تفسير جملۀ «ثُمَّ اهتَدَى» گفته اند، روشن شود و معلوم گردد كه هيچ يك صحيح نيست. مثلا بعضى گفته اند: معناى «اهتداء» اين است كه شخص ملازم ايمان باشد. يعنى در ايمانش استمرار داشته باشد، و مادام الحياه بر آن پايدار باشد.  


اين را گفتيم تا حال آنچه در تفسير جمله ((ثم اهتدى (( گفته اند روشن شود و معلوم گردد كه هيچ يك صحيح نيست ، مثلا بعضى گفته اند: معناى اهتداء اين است كه شخص ملازم ايمان باشد، يعنى در ايمانش استمرار داشته باشد، و مادام الحياه بر آن پايدار باشد.  
بعضى ديگر گفته اند كه: معنايش اين است كه در ايمان خودش شك نكند. بعضى ديگر گفته اند: يعنى به سنت رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» عمل كند، و راه بدعت را نرود.  


بعضى ديگر گفته اند كه : معنايش اين است كه در ايمان خودش شك نكند. بعضى ديگر گفته اند: يعنى به سنت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) عمل كند، و راه بدعت را نرود، بعضى ديگر گفته اند: اهتداء اين است كه بداند براى عملش ثوابى است كه با آن پاداش داده مى شود. بعضى ديگر گفته اند اهتداء عبارت است از پاك كردن دل از اخلاق ذميمه و زشت .  
بعضى ديگر گفته اند: «اهتداء»، اين است كه بداند براى عملش ثوابى است كه با آن پاداش داده مى شود. بعضى ديگر گفته اند: «اهتداء»، عبارت است از پاك كردن دل از اخلاق ذميمه و زشت.  


بعضى ديگر گفته اند: عبارت است از اينكه عقيده خود را از اينكه دچار خرافات گردد حفظ كند و نگذارد از هيچ جهت اعتقاد باطل و مخالف حق با آن آميخته گردد. چون اهتداء به اين معنا چيزى است زائد بر ايمان و عمل صالح ، و منظور همه اين مفسرين هم اين است كه براى اهتداء معنايى بياورند كه غير از ايمان به خدا و عمل صالح ، و چيزى زائد بر آن باشد، ولى براى هيچ يك از آنها دليلى نيست .
بعضى ديگر گفته اند: عبارت است از اين كه عقيده خود را از اين كه دچار خرافات گردد، حفظ كند و نگذارد از هيچ جهت اعتقاد باطل و مخالف حق با آن آميخته گردد. چون «اهتداء» به اين معنا، چيزى است زائد بر ايمان و عمل صالح ، و منظور همه اين مفسران هم اين است كه براى اهتداء معنايى بياورند كه غير از ايمان به خدا و عمل صالح، و چيزى زائد بر آن باشد، ولى براى هيچ يك از آن ها، دليلى نيست.
<span id='link199'><span>
<span id='link199'><span>
==بخش ديگرى از داستان موسى «ع»: رفتن به كوه طور، گوساله پرستى بنى اسرائيل و... ==
==بخش ديگرى از داستان موسى «ع»: رفتن به كوه طور، گوساله پرستى بنى اسرائيل و... ==
«'''وَ مَا أَعْجَلَك عَن قَوْمِك يَمُوسى ... لِترْضى'''»:
«'''وَ مَا أَعْجَلَك عَن قَوْمِك يَمُوسى ... لِترْضى'''»:
۱۴٬۰۶۶

ویرایش