گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۱۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶۳: خط ۶۳:
==استدلال بر اين كه خدا، نور آسمان ها و زمين است ==
==استدلال بر اين كه خدا، نور آسمان ها و زمين است ==


«'''أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسبِّحُ لَهُ مَن فى السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ وَ الطيرُ صافَّاتٍ...'''»:
«'''أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسبِّحُ لَهُ مَن فى السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ وَ الطَّيرُ صَافَّاتٍ...'''»:


<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۸۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۸۵ </center>
بعد از آنكه خداى سبحان خود را نورى خواند كه آسمان و زمين از آن نور مى گيرند و اين كه او مؤمنين را به نور زايدى اختصاص مى دهد، و كفار از اين نور بهره اى ندارند، اينك در اين آيه و چهار آيه بعد شروع كرده به استدلال و احتجاج براين مدعا.
بعد از آن كه خداى سبحان خود را نورى خواند كه آسمان و زمين از آن نور مى گيرند و اين كه او مؤمنان را به نور زايدى اختصاص مى دهد، و كفار از اين نور بهره اى ندارند، اينك در اين آيه و چهار آيه بعد، شروع كرده به استدلال و احتجاج بر اين مدعا.


اما دليل نور آسمان و زمين بودن خدا اين است كه آنچه در آسمانها و زمين است وجود خود را از پيش خود نياورده ، و از كس ديگرى هم كه در داخل آن دو است نگرفته اند، چون آنچه در داخل آسمانها و زمين است در فاقه و احتياج مثل خود مى باشد، پس وجود آنچه در آسمانها و زمين است از خدايى است كه همه احتياجات به درگاه او منتهى مى شود.
اما دليل نور آسمان و زمين بودن خدا، اين است كه: آنچه در آسمان ها و زمين است، وجود خود را از پيش خود نياورده، و از كس ديگرى هم كه در داخل آن دو است، نگرفته اند. چون آنچه در داخل آسمان ها و زمين است، در فاقه و احتياج مثل خود مى باشد. پس وجود آنچه در آسمان ها و زمين است، از خدايى است كه همه احتياجات به درگاه او منتهى مى شود.


بنابراين وجود آنچه در آن دو است همانطور كه خود را نشان مى دهد نشان دهنده موجد خويش نيز هست.
بنابراين، وجود آنچه در آن دو است، همان طور كه خود را نشان مى دهد، نشان دهنده موجد خويش نيز هست.
پس وجود وى نورى است كه هر چيز به وسيله آن نور مى گيرد، و در عين حال دلالت بر منور خويش هم دارد، پس در اين عالم نورى هست كه همه چيز از او نور مى گيرد، پس هر چيزى كه در اين عالم است دلالت مى كند بر اينكه در ماورايش چيزى است كه منزه از ظلمت است ، آن ظلمتى كه خود آن چيز داشت، و منزه از حاجت و فاقه اى است كه در خود آن هست و منزه از نقص است كه از خود منفك شدنى نيست.


اين زبان حال و مقال تمامى موجودات عالم است و همان تسبيحى است كه خداى تعالى به آسمان و زمين و آنچه در آن است نسبت مى دهد، و لازمه آن نفى استقلال از تمامى موجودات غير از خدا، و نفى هر اله و مدبر و ربى غير از خدا است .
پس وجود وى، نورى است كه هر چيز به وسيله آن، نور مى گيرد، و در عين حال، بر منوّر خويش هم دلالت دارد. پس در اين عالَم، نورى هست كه همه چيز از او نور مى گيرد. پس هر چيزى كه در اين عالَم است، دلالت مى كند بر اين كه در ماورايش چيزى است كه منزه از ظلمت است. آن ظلمتى كه خود آن چيز داشت، و منزّه از حاجت و فاقه اى است كه در خود آن هست، و منزّه از نقص است كه از خود منفك شدنى نيست.


و به همين معنا اشاره مى كند كه مى فرمايد: «الم تر ان الله يسبح له من فى السموات و الارض و الطير صافات كل قد علم صلاته و تسبيحه»، و با آن احتجاج مى كند بر اينكه خدا نور آسمانها و زمين است. چون نور - همان طور كه مكرر گفته شد - چيزى است كه هر شيئى محتاج و گيرنده نورى را روشن مى كند، و سپ س با ظهور خود دلالت مى كند بر مظهرش ، و خداى تعالى هم اشياء را با ايجاد خود وجود و ظهور مى دهد و سپس بر ظهور وجود خود دلالت مى كند.
اين زبان حال و مقال تمامى موجودات عالَم است و همان تسبيحى است كه خداى تعالى به آسمان و زمين و آنچه در آن است، نسبت مى دهد، و لازمۀ آن، نفى استقلال از تمامى موجودات غير از خدا، و نفى هر اله و مدبّر و ربّى غير از خدا است.


نكات و لطائفى در استدلال اين آيه وجود دارد ۱ وجه اختصاص تسبيح خدا به عقلا و مرغان هوا.
و به همين معنا اشاره مى كند كه مى فرمايد: «ألَم تَرَ أنَّ اللهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَن فِى السَّمَاوَات وَ الأرضِ وَ الطَّيرَ صَافَّاتٍ كُلٌّ قَد عَلِمَ صَلَاتَهُ وَ تَسبِيحَهُ»، و با آن احتجاج مى كند بر اين كه خدا نور آسمان ها و زمين است. چون نور - همان طور كه مكرر گفته شد - چيزى است كه هر شيئى محتاج و گيرنده نورى را روشن مى كند، و سپس با ظهور خود دلالت مى كند بر مظهرش، و خداى تعالى هم، اشياء را با ايجاد خود وجود و ظهور مى دهد و سپس بر ظهور وجود خود دلالت مى كند.


آيه شريفه بيان خود را با اشاره به لطايفى تكميل مى كند:
==نكات و لطائفى در استدلال اين آيه وجود دارد ==
آيه شريفه، بيان خود را با اشاره به لطايفى تكميل مى كند:


اول اينكه: عقلاى آسمانها و زمين و مرغان صف زن در فضا را كه همه داراى روحند نام برده ، با اينكه تسبيح خدا اختصاص به آنان نداشت، و به حكم «و ان من شى ء الا يسبح بحمده»، عموم موجودات تسبيح گوى خدايند.
'''اول اين كه:''' عقلاى آسمان ها و زمين و مرغان صف زن در فضا را كه همه داراى روح اند، نام برده، با اين كه تسبيح خدا، اختصاص به آنان نداشت، و به حكم «وَ إن مِن شَئٍ إلّا يُسَبِّحُ بِحَمدِهِ»، عموم موجودات تسبيح گوى خدايند.


و بعيد نيست كه اين اختصاص به ذكر، از باب انتخاب عجائب خلقت باشد، چون ظهور موجود عاقل كه لفظ «من»، بر آن دلالت دارد، از عجايب خلقت است ، آنچنان كه عقل
و بعيد نيست كه اين اختصاص به ذكر، از باب انتخاب عجائب خلقت باشد. چون ظهور موجود عاقل كه لفظ «مَن»، بر آن دلالت دارد، از عجايب خلقت است، آن چنان كه عقل هر خردمندى را به دهشت مى اندازد، همچنان كه صفيف مرغان صافّات در جو، از عجايب كارهاى حيوانات داراى شعور است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۸۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۸۶ </center>
هر خردمندى را به دهشت مى اندازد، همچنان كه صفيف مرغان صافات در جو، از عجايب كارهاى حيوانات داراى شعور است.


و از بعضى از مفسرين بر مى آيد كه مراد از جمله «من فى السموات...»، همه موجودات است - چه داراى عقل و چه بى عقل - و اگر به لفظ عقلا آورده به اين مناسبت بوده كه اصولا تسبيح از شؤون و وظايف دارندگان عقل است و يا براى اين خاطر بوده كه بر قوت آن دلالت، اشاره كرده باشد، از باب تشبيه زبان حال به زبان قال.
و از بعضى از مفسران بر مى آيد كه مراد از جملۀ «مَن فِى السَّمَاوات...»، همه موجودات است - چه داراى عقل و چه بى عقل - و اگر به لفظ عقلا آورده، به اين مناسبت بوده كه اصولا تسبيح از شؤون و وظايف دارندگان عقل است، و يا براى اين خاطر بوده كه بر قوت آن دلالت، اشاره كرده باشد، از باب تشبيه زبان حال، به زبان قال.


ولى اين نظر با اسناد علم به غير ذوى العقول نمى سازد، چون در همين آيه به صاحبان تسبيح و نماز نسبت علم داده و فرموده : همه به تسبيح نماز خود علم دارند.
ولى اين نظر با اسناد علم به غير ذوى العقول نمى سازد. چون در همين آيه، به صاحبان تسبيح و نماز نسبت علم داده و فرموده: همه به تسبيح نماز خود علم دارند.


از علم قطعى به رؤيت «الم تر» تعبير شده است.
'''دوم اين كه:''' كلام را با جملۀ «ألَم تَرَ» آغاز كرد، و اين دلالت دارد بر ظهور تسبيح موجودات و وضوح دلالت موجودات عالَم بر منزه بودن خدا، دلالت روشنى كه هيچ خردمندى در آن ترديد نمى كند. چون بسيار مى شود كه علم قطعى را به رؤيت تعبير مى كنند، همچنان كه در قرآن فرموده: «ألَم تَرَ أنَّ اللّهَ خَلَقَ السَّمَاوات وَ الأرض»، كه معنايش «آيا نمى دانى است»، و خطاب در آن، به عموم صاحبان عقل است، هرچند از نظر لفظ مخصوص رسول خدا «صلى الله عليه و آله» است.


دوم اين كه: كلام را با جمله «الم تر» آغاز كرد، و اين دلالت دارد بر ظهور تسبيح موجودات و وضوح دلالت موجودات عالم بر منزه بودن خدا، دلالت روشنى كه هيچ خردمندى در آن ترديد نمى كند، چون بسيار مى شود كه علم قطعى را به رويت تعبير مى كنند، همچنان كه در قرآن فرموده: «الم تر ان اللّه خلق السموات و الارض»، كه معنايش ‍ آيا نمى دانى است و خطاب در آن به عموم صاحبان عقل است، هرچند از نظر لفظ مخصوص رسول خدا (صلى الله عليه و آله) است.
ممكن هم هست خطاب، خاص به آن جناب باشد و خداوند تسبيح موجودات در آسمان ها و زمين و مرغان صف زن را به آن جناب نشان داده باشد. چون خدا ملكوت آسمان ها و زمين را به او نشان داده، و چنين كرامتى از كسى كه بنا به روايات معتبره تسبيح سنگريزه را در كف خود به مردم نشان مى دهد، هيچ بُعدى ندارد.
 
ممكن هم هست خطاب ، خاص به آن جناب باشد و خداوند تسبيح موجودات در آسمانها و زمين و مرغان صف زن را به آن جناب نشان داده باشد، چون خدا ملكوت آسمانها و زمين را به او نشان داده، و چنين كرامتى از كسى كه بنا به روايات معتبره تسبيح سنگريزه را در كف خود به مردم نشان مى دهد، هيچ بعدى ندارد.
<span id='link127'><span>
<span id='link127'><span>


۱۳٬۷۰۳

ویرایش