گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۲۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۶۳: خط ۶۳:
==اقوال مفسران، در تفسیر آیه: «الرَّحمِانُ فَسئَل بِهِ خَبِيراً»==
==اقوال مفسران، در تفسیر آیه: «الرَّحمِانُ فَسئَل بِهِ خَبِيراً»==


و اما جمله «الرحمن فسئل به خبيرا»، آنچه از سياق و نظم كلام بر مى آيد اين است كه كلمه «الرحمن» خبر باشد براى مبتدايى كه حذف شده ، و تقدير كلام «هو الرحمن» مى باشد و جمله «فسئل» متفرع بر آن است ، چون «فاء»، تفريع و نتيجه گيرى را مى رساند. و حرف «باء» در كلمه «به» براى متعدى كردن فعل لازم است . و اگر نفرمود: «فسئله» و حرف باء را آورد، براى اين است كه معناى اعتناء را در سؤال بگنجاند و بفهماند كه با كمال عنايت از او بپرس ، و كلمه «'''خبيرا'''» حال از ضمير است .
و اما جملۀ «الرَّحمَانُ فَسئَل بِهِ خَبِيراً»، آنچه از سياق و نظم كلام بر مى آيد، اين است كه: كلمۀ «الرَّحمَان» خبر باشد براى مبتدايى كه حذف شده، و تقدير كلام «هُوَ الرَّحمَانُ» مى باشد، و جملۀ «فَسئَل»، متفرع بر آن است. چون «فاء»، تفريع و نتيجه گيرى را مى رساند.  


و معناى جمله اين است كه : او رحمان است ، همان رحمانى كه مسلط بر اريكه ملك است و همان كسى كه خلق و امر عالم قائم به رحمت و افاضه او است ، تمامى موجودات از ناحيه او آغاز نموده به سوى او بر مى گردند، پس حقيقت حال را از چنين كسى بپرس كه او خبير است .
و حرف «باء» در كلمۀ «بِهِ»، براى متعدى كردن فعل لازم است. و اگر نفرمود: «فَسئَلهُ» و حرف «باء» را آورد، براى اين است كه معناى اعتناء را در سؤال بگنجاند و بفهماند كه با كمال عنايت از او بپرس، و كلمۀ «خَبِيراً»، حال از ضمير است.


پس اينكه فرمود: «'''فسئل به خبيرا'''» كنايه است از اينكه اگر از او بپرسى او حقيقت امر را آن چنان برايت شرح مى دهد كه به هيچ وجه بطلان و ابطال در آن راه نداشته باشد، همچنان كه در عرف نيز گفته مى شود: از من بپرس كه مو به مو جوابت دهم . يا مى گويند: «'''على الخبير سقطت '''» يعنى تو در اين سؤ ال كه از من كردى به اهلش ‍ برخوردى .
و معناى جمله اين است كه: «او، رحمان است، همان رحمانى كه مسلط بر اريكۀ مُلك است و همان كسى كه خلق و امر عالَم، قائم به رحمت و افاضه او است. تمامى موجودات از ناحيه او آغاز نموده، به سوى او بر مى گردند. پس حقيقت حال را از چنين كسى بپرس كه او، خبير است».


مفسرين در معناى جمله «'''الرحمن فسئل به خبيرا'''» اقوالى ديگر دارند، از آن جمله ، بعضى گفته اند: كلمه رحمان در اينجا مرفوع است و به منظور مدح ، از وصفيت قطع شده به همين جهت ديگر اعراب موصوف را ندارد. بعضى ديگر گفته اند: مبتداء و جمله «'''فسئل '''» به خبر آن است .  
پس اين كه فرمود: «فَسئَل بِهِ خَبِيراً»، كنايه است از اين كه اگر از او بپرسى، او حقيقت امر را آن چنان برايت شرح مى دهد، كه به هيچ وجه، بطلان و ابطال در آن راه نداشته باشد. همچنان كه در عرف نيز گفته مى شود: «از من بپرس، كه مو به مو، جوابت دهم». يا مى گويند: «عَلَى الخَبِيرِ سَقَطتَ». يعنى: تو در اين سؤال كه از من كردى، به اهلش برخوردى.


بعضى ديگر گفته اند: خبر است و كلمه «'''الذى '''» كه در صدر آيه است مبتداى آن است . بعضى ديگر گفته اند: بدل است از ضميرى كه در جمله «'''استوى '''» مستتر است .
مفسران، در معناى جملۀ «الرَّحمَانُ فَسئَل بِهِ خَبِيراً» اقوالى ديگر دارند. از آن جمله:
 
بعضى گفته اند: كلمۀ «رحمان»، در اين جا مرفوع است و به منظور مدح، از وصفيت قطع شده. به همين جهت ديگر اعراب موصوف را ندارد.
 
بعضى ديگر گفته اند: مبتداء و جملۀ «فَسئَل بِهِ»، خبر آن است.
 
بعضى ديگر گفته اند: خبر است و كلمۀ «الَّذِى» كه در صدر آيه است، مبتداى آن است.  
 
بعضى ديگر گفته اند: بدل است از ضميرى كه در جملۀ «استَوَى» مستتر است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۲۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۲۳ </center>
و نيز جمله «'''فسئل '''» به را بعضى گفته اند: خبر براى رحمان است - كه نقل آن گذشت - و حرف «'''فاء'''» در اول آن تفريع نيست بلكه فاء فصيحيه است (و فاى فصيحه به اصطلاح اهل ادب فائى است كه به منظور توضيح دادن مطلب آورده مى شود مانند فاء در جمله «'''و لربك فاصبر'''»)
و نيز جملۀ «فَسئَل بِهِ» را بعضى گفته اند: خبر براى رحمان است - كه نقل آن گذشت - و حرف «فاء» در اول آن تفريع نيست، بلكه «فاء» فصيحيه است (و فاى فصيحه به اصطلاح اهل ادب، فائى است كه به منظور توضيح دادن مطلب آورده مى شود. مانند «فاء» در جملۀ «وَ لِرَبِّكَ فَاصبِر»).
 
بعضى ديگر گفته اند: جمله مذكور، جمله اى است مستقل و متفرع بر ماقبل خود و «فاى» آن، براى رساندن همين فرعيت است. و اگر حرف «باء» را آورده، به منظور اتصال بوده، يا به معناى «عَن: از» مى باشد، و ضمير «هاء»، به خداى تعالى بر مى گردد.
 
و ممكن هم هست به مسأله خلق و استواء كه قبلا گفتگويش بوده برگردد.
 
و همچنين درباره كلمۀ «خَبِيراً» بعضى گفته اند: حال از ضمير است و آن ضمير، به خداى تعالى بر مى گردد، و معناى جمله، اين است كه: از خداى تعالى بپرس، در حالى كه او خبير است.


بعضى ديگر گفته اند: جمله مذكور جمله اى است مستقل و متفرع بر ما قبل خود و فاى آن براى رساندن همين فرعيت است و اگر حرف باء را آورده به منظور اتصال بوده يا به معناى «'''عن - از'''» مى باشد و ضمير «'''هاء'''» به خداى تعالى بر مى گردد.
بعضى ديگر گفته اند: مفعول براى جملۀ «فَسئَل» است و «باء» به معناى «عَن: از» مى باشد و معناى جمله اين است كه: بپرس از رحمان و يا بپرس از مسأله خلق و استواء، از كسى كه او به اين مسائل خبير باشد. البته مراد از «آن كس»، باز همان خداى سبحان است.  


و ممكن هم هست به مساءله خلق و استواء كه قبلا گفتگويش بوده برگردد. و همچنين درباره كلمه «'''خبيرا'''» بعضى گفته اند: حال از ضمير است و آن ضمير به خداى تعالى برمى گردد، و معناى جمله اين است كه از خداى تعالى بپرس ، در حالى كه او خبير است .  
بعضى ديگر گفته اند: مراد از خبير، جبرئيل و يا محمّد «صلى اللّه عليه و آله» است.  


بعضى ديگر گفته اند: مفعول براى جمله «'''فسئل '''» است و باء به معناى «'''عن - از'''» مى باشد و معناى جمله اين است كه : بپرس از رحمان و يا بپرس ‍ از مساءله خلق و استواء، از كسى كه او به اين مسائل خبير باشد، البته مراد از «'''آن كس '''» باز همان خداى سبحان است . بعضى ديگر گفته اند: مراد از خبير، جبرئيل و يا محمد (صلى اللّه عليه و آله ) است .  
و بعضى ديگر گفته اند: همه كسانى است كه كتب آسمانى قديم را خوانده باشند و به اوصاف خدا و افعالش و كيفيت خلق و ايجاد آگاهى داشته باشند.


و بعضى ديگر گفته اند: همه كسانى است كه كتب آسمانى قديم را خوانده باشند و به اوصاف خدا و افعالش و كيفيت خلق و ايجاد آگاهى داشته باشند.بعضى ديگر گفته اند: مقصود از خبير، مطلق همه كسانى است كه به اين حقايق وقوف و اطلاع داشته باشند.
بعضى ديگر گفته اند: مقصود از خبير، مطلق همه كسانى است كه به اين حقايق وقوف و اطلاع داشته باشند.


و همه اين وجوه مختلف يا بيشترشان ، در ناسازگارى با سياق آيات مورد بحث و آنچه از آن بر مى آيد مشتركند، به همين جهت ديگر جاى ايستادن و بر سر صحت و سقم آنها گفتگو كردن نيست .
و همه اين وجوه مختلف يا بيشترشان، در ناسازگارى با سياق آيات مورد بحث و آنچه از آن بر مى آيد، مشترك اند. به همين جهت، ديگر جاى ايستادن و گفتگو کردن بر سرِ صحت و سقم آن ها، نيست.
<span id='link216'><span>
<span id='link216'><span>


۱۴٬۲۱۶

ویرایش